ما با هوش مصنوعی عکس رخ یارت را دیدهایم!
یک کتاب سرگذشتنامه ابن سینا در دوران کودکی داشتم که شرح حال دوران جوانی او بود.
در فصلی، این روایت مشهور از او نقل شده بود که بیمار جوانی را ویزیت کرده و توانسته بفهمد که درد جوان عاشقی است!
سپس با فهرست کردن اسم خیابانها و کوچههای شهر در گوش جوان و گرفتن همزمان نبض او توانسته بفهمد که معشوق او کیست و قضیه با خوبی و خوشی حل میشود.
اما به یاری فناوریهای جدید، همین روایت که معلوم هم نیست که تا چه حد درست باشد، به طریق دیگر در حال واقعیت یافتن است و این بار فناوری میتواند از راز پهنان ذهنی شما پرده بردارد و مشخص کند که چهره دلخواه و آرمانی یار شما چه میتواند باشد.
یک سامانه هوش مصنوعی طراحی شده است که میتواند بر اساس سلیقه افراد در آنچه آن را جذاب میخوانند، تصاویری را تولید کند. محققان دانشگاه هلسینکی و دانشگاه کپنهاگ روی این موضوع تحقیق میکردند که آیا یک رایانه میتواند ویژگیهای چهرهای را که از دید یک نفر جذاب است، تشخیص دهد یا نه؟
در این بررسی، سیگنالهای مغزی شرکتکنندگان گردآوری شد و بر اساس مقایسه با ارتباطات فرد در اپلیکیشن دوستیابی «تیندر» (Tinder)، با یک رابط مغز-رایانه (که جور بودن افراد با هم را پیدا میکند) ترکیب شد.
شبیه به همان اپلیکیشن محبوب دوستیابی، در اینجا چهرههای تولید سامانه ایجاد شبکه عصبی (GAN) به کاربران نشان داده میشود اما به جای کشیدن انگشت بر روی صفحه لمسی به سمت چپ یا راست، در زمانی که پاسخ مغز آنها با سیگنالهای الکتریکی به کمک دستگاه الکتروسفالوگراف کنترل میشود، آنها باید به خود چهره توجه کنند. سپس سامانه مغز-رایانه میتواند نظر فرد درباره جذاب بودن دیگران را بر اساس آن تصاویر درک و با ادغام دادههای به دست آمده از چهرههای قبلی، چهرهای کاملا جدید ایجاد کند.
پژوهشگران سپس به منظور آزمودن این که آیا این الگو کار میکند یا نه، برای هر شرکتکننده یک پرتره یا اصطلاحا نقاشی از صورت جدید تولید کردند و دریافتند که تصاویر جدید به میزان ۸۰ درصد با سلیقه کاربر همخوانی دارد.
میخاییل اشپاپه، استاد و پژوهشگر ارشد از بخش روانشناسی و گفتاردرمانی دانشگاه هلسینکی، میگوید: «این پژوهش نشان میدهد که ما با مرتبط کردن یک شبکه عصبی مصنوعی با پاسخهای مغز، قابلیت ایجاد تصاویری را داریم که با سلیقه شخصی افراد همخوانی دارد. موفقیت در ارزیابی مقوله جذابیت، بسیار قابل توجه و مهم است زیرا این مسئله یک ویژگی محرک روانشناسی انگیزه است. رویکرد رایانهای تاکنون در طبقهبندی تصاویر بر اساس الگوهای عینی بسیار موفق عمل کرده است. با افزودن پاسخهای مغزی، ما نشان میدهیم که میتوان بر پایه ویژگیهای روانشناختی از جمله سلیقه شخصی، تصاویر را شناسایی و تولید کرد.»
این پژوهش ممکن است به رایانهها این امکان را بدهد که سلیقههای ذهنی را بیاموزند و درک کنند. مسئلهای که احتمالا میتواند در سایر موضوعات پژوهشی، سازوکار تصمیمگیری و همچنین سوگیریهای ضمنی یا رفتارهای قالبی و کلیشهای را نیز شناسایی کند.
اشپاپه میگوید: «در مطالعات قبلی، ما الگوهایی را طراحی کردیم که میتوانستند ویژگیهای ساده نقاشیهای صورت را تشخیص دهند و کنترل کنند؛ ویژگیهایی از قبیل رنگ مو یا احساسات. هرچند افراد بر سر این که چه کسی بلوند است و چه کسی لبخند میزند توافق دارند، مسئله جذابیت یک موضوع چالشبرانگیزتر برای تحقیق است. زیرا این موضوع با فرهنگ و فاکتورهای روانشناختی درهم آمیخته و مرتبط است. فاکتورهایی که احتمالا نقشی ناخودآگاهانه در سلیقههای شخصی و فردی ما بازی میکنند؛ برای مثال، ما اغلب به سختی میتوانیم توضیح دهیم که چه چیزی دقیقا یک چیز یا یک شخص را زیبا میکند. زیبایی، در نوع نگاه بیننده است.»
منبع: ایندیپندنت
گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی ماند و یک دیار نه
جز طبیب و جز همان بیمار نه
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
که علاج اهل هر شهری جداست
واندر آن شهر از قرابت کیستت
خویشی و پیوستگی با چیستت
دست بر نبضش نهاد و یک بیک
باز می پرسید از جور فلک
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد می کند با لب ترش
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود وا ده جواب
خار در دل گر بدیدی هر خسی
دست کی بودی غمان را بر کسی
کس به زیر دم خر خاری نهد
خر نداند دفع آن بر می جهد
بر جهد وان خار محکم تر زند
عاقلی باید که خاری برکند
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد
جفته می انداخت صد جا زخم کرد
آن حکیم خارچین استاد بود
دست می زد جابجا می آزمود
زان کنیزک بر طریق داستان
باز می پرسید حال دوستان
با حکیم او قصه ها می گفت فاش
از مقام و خواجگان و شهر و باش
سوی قصه گقتنش می داشت گوش
سوی نبض و جستنش می داشت هوش
تا که نبض از نام کی گردد جهان
او بود مقصود جانش در جهان
دوستان و شهر او را برشمرد
بعد از آن شهری دگر را نام برد
گفت چون بیرون شدی از شهر خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش
نام شهری گفت و زان هم در گذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
خواجگان و شهرها را یک به یک
باز گفت از جای و از نان و نمک
شهر شهر و خانه خانه قصه کرد
نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد
نبض او بر حال خود بد بی گزند
تا بپرسید از سمرقند چو قند
نبض جست و روی سرخ و زرد شد
کز سمرقندی زرگر فرد شد
چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت
اصل آن درد و بلا را باز یافت
گفت کوی او کدامست در گذر
او سر پل گفت و کوی غاتفر
گفت دانستم که رنجت چیست زود
در خلاصت سحرها خواهم نمود
شاد باش و فارغ و آمن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
من غم تو می خورم تو غم مخور
بر تو من مشفق ترم از صد پدر
هان و هان این راز را با کس مگو
گرچه از تو شه کند بس جست و جو
خانه اسرار تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
گفت پیغامبر که هر که سر نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سر او سرسبزی بستان شود
زر و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیر کان
وعده ها و لطفهای آن حکیم
کرد آن رنجور را آمن ز بیم
وعده ها باشد حقیقی دل پذیر
وعده ها باشد مجازی تا سه گیر
وعده اهل کرم گنج روان
وعده نا اهل شد رنج روان
مولوی
مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۷، (خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک)
داستانی که درباره ابن سینا نقل کردید در واقع داستان اول مثنوی معنوی در ابتدای دفتر اول با عنوان حکایت شاه و کنیزک است،
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش از این مُلک دنیا بودش و هم مُلک دین
اتّفاقاً شاه روزی شد سوار باخواص خویش از بهرِ شکار
یک کنیزک دید شه برشاهراه شدغلام آن کنیزک، پادشاه
مرغ جانش در قفس چون میتپید داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد آن کنیزک از قضا بیمار شد
…
گفت: چون بیرون شدی از شهر خویش در کدامین شهر بودستی تو بیش؟
نام شهری گفت و زان هم درگذشت رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
خواجگان و شهرها را یک به یک بازگفت از جای و از نان و نمک
شهرشهر و خانه خانه قصّه کرد نه رَگش جنبید ونه رُخ گشت زرد
نبضِ او برحالِ خود بُد بیگزند تابپرسید از سمرقندِ چو قند
نبض جَست و روی سرخ و زرد شد کزسمرقندی زرگر، فرد شد
چون زِ رنجور آن حکیم این راز یافت اصلِ آن درد و بلا را بازیافت
….