مروری بر تصویرسازیهای قدیمی کتاب سفینه مهیب (مالک جهان، صاحب دنیا) ژول ورن
کتاب سفینه مهیب (مالک جهان، صاحب دنیا) ، جزو آن کتابهایی از ژول ورن بود که به خاطر ترجمه بزرگسالانه و با نثر قدیمیاش دوستش نداشتم و البته زمانی که کتاب دستم آمد، دیگر فکر کنم پنج دبستان بودم و ماجراهای آن به دشت قدیمی و دمده بودند.
اما خب همان زمان تصویرسازیهای کتاب نظرم را جلب کرده بود.
امروز بعد از مدتی گفتم که یادی از این کتاب کنم و کمی از متن اولیه آن و نیز تصویرهای آن را با شما به اشتراک بگذارم.
به تصویرهای کتاب خوب نگاه کنید. چون میخواهم یک شیوه جالب برای دستیابی به کلی از تصاویر قدیمی فانتزی و تخلی با همین سبک را به شما نشان بدهم.
کافی است یک یک این عکسها را بردارید و در سرویس جستجوی عکس گوگل، جستجویش کنید، با یک دنیا تصویرسازی به همین سبک آشنا میشوید. دنیای از گرافیک قدیمی.
ترجمهای نسخه از این کتاب که در کودکی دست من بود، توسط منوچهر سهام انجام شده بود و انتشارات گلشایی آن را منتشر کرده بود.
این کتاب را ژول ورن در سال 1904 نوشته بود و یکی از آخرین کتابهای او محسوب میشود و در دوره بیماری او نگاشته شده بود.
آنچه که در کشور میگذشت
صف مرتب کوههائی که در منطقه ساحلی امریکا، موازی با اقیانوس اطلس. به چهره “کارولینای شمالی، ویرژینی، ماریلند، پنسیلوانی و ایالت نیویورک چین میافکند، صاحب دو قله بنام ( الگانی ” القانی”) و ( آپالاش) است. این ارتفاعات، از دو زنجیره مشخص تشکیل شد که در مغرب ( منت کومبرلند) و در مشرق ( منت بلو) نامیده میشوند.
هرچند، این رشته کوههای امریکای شمالی، با طول تقریبی نهصد مایل یا قریب هزار و ششصد کیلومتر، مهمترین کوههای این قسمت امریکا ست. معهذا، میانگین ارتفاعش از سطح دریا، از حد ششهزارپا (۱) و نقطه اوج بلندایش که بنام ( واشنگتن ) نامگذاری شده از ۱۹۱۸ متر تجاوز نمیکند.
ارتفاعات مزبور که شبیه به ستون فقراتست و قسمت پایانیشان، یکی در آبهای ( الاباما ) و دیگری در آبهای ( سن لوران ) تن شوئی میکنند. به ندرت جلب توجه کوهنوردان آلپسی را کرد. آنها را به دیدار خود متمایل میسازند، زیرا، حداکثر ارتفاع فوقانیشان مثل قلل مرتفع دنیای قدیم و جدید، تا نزدیکیهای جو، بالا نمیرود و به همین جهت زیاد جاذب نظر و جالب دقت نیستند.
ولی، در یک نقطهی زنجیر کوه، جائیست بنام “کریت ایری، یا بزرگ غول” که اگر کوه پیمایان و جهانگردان بخواهند به دلخواه به آن دست یابند، برایشان امکان نخواهد داشت و چنین به نظر میرسد که همیشه هم، غیر قابل وصول و دست نیافتنی باقی بماند.
گرچه قله (گریت ابری ) از سوی کوهنوردان مورد بیاعتنائی قرار میگرفت، اما، به عللی که من، در ابتدای این سرگذشت، ناگزیر از اشاره به آنم، اخیرا” در جلب توجه و حتی تشویش و اضطراب عمومی، مطلقا ” کوتاهی و تأخیر نداشته است!
چنانکه بعدا” دیده خواهد شد، اگر من با تمام وجود، خود را وارد صحنهی یکی از خارق العادهترین رویداد هائی کردم که بدون شک قرن بیستم باید شاهد آن باشد، این موضوع، به تمایل شخص خودم بستگی داست.
گاهی از خود میپرسم که آیا آنچه پیش آمده، درست همانیست که من بمدد حافظه به یاد میآورم و یا اگر بگویم که همه زائیده وهم و خیالست، گفته صحیحتر نیست؟
اما، دخالت من در این جریان به دلایل زیر بود. از یک طرف در مقام بازرس عالی پلیس واشنگتن انجام وظیفه میکردم و از طرف دیگر کنجکاوی در کارها و هر نوع امور اسرارآمیز، استعداد فطری و چشمگیر و تمایل شدید داشتند، خود بخود، بدان کشیده میشدم و همین کیفیات ذاتی سبب شده بود که از پانزده سال پیش به اینطرف، در ماموریتهای بسیارم، با جنین مسائل پیچیده و بغرنج که سخت به آن علاقه دارم درگیر شوم. از این رو اگر روسا، پای شخص مرا در چنین مسئله غیرقابل قبولی باز کردند. جای شگفتی نیست. و فقط در بدو شروع مطلب ضرورت دارد که، همه گفتارم را باور کنند. من در باره این مأموریت خارق العاده نمیتوانم جز خود شاهد دیگری همراه داشته باشم. حالا اگر کسی بخواهد حرفم را باور کند، بکند، و اگر نخواهد، نکند!
“گریت ایری یا بزرگ غول ” دقیقا” یک نقطه مشخص، از این زنجیره جالب و بدیع “سنت بلو” است که بر قسمت باختری کا رولین شمالی نقش میاندازد و شکل دایره مانند ( بزرگ غول ) را، هر کسی میتواند با بیرون آمدن از روستای ( مورکانتون ) که بر ساحل (سارا وبا – ریور ) بنا شده و از آن بهتر از دهکده ( پلزانت – گاردن ) که چند میل نزدیکتر است بخوبی مشاهده کند.
در مجموع، آیا ( بزرگ غول یاگریت ایری) چگونه چیزیست؟ … آیا اسمی که ساکنین دهات مجاور، روی این نقطه ( مونتن بلو) گذاشتهاند. با حقیقت خود او، تطبیق دارد؟
اگر، این نامگذاری به دلیل شرایط جوی باشد که بعضی اوقات بدانجا رنگ لاجوردی میزند. چیزی طبیعیتر از این نیست. اما آیا از (بزرگ غول ) بمنظور لانهای استفاده میشود که پرندگان بزرگ شکاری مثل عقابها، کرکسها، کندورها ( رخها) در آن آشیان گرفتهاند؟ آیا اینجا مسکن ویژه پرندگان بزرگ منطقه است؟ ! آیا کسی دسته جات پرسروصدا و در حال چرخش آنها را در این لانهی از چشم پنهان، که تنها جای مساعد برای زندگی آنهاست. به چشم دیده است؟ … نه در حقیقت پرندگان اینجا هم از آنچه در سایر قلل ( الگانی ) دیده میشود، بیشتر نیستند. حتی، برخلاف بعضی از روزها دیدهاند که تعدادی از آنان چون به (گریت ایری یا بزرگ غول ) نزدیک شدهاند. بلافاصله، چرخ زنان و وحشتزده، به سرعت و در حالی که فضا را از سروصدای کرکننده خود پر ساخته بودند! به سرعت تمام به جوانب مختلفگریختهاند. اینک به بینیم چرا به آن نام (گریت ایری یا بزرگ غول ) داده شده. آیا بهتر نبود همچنانکه در مناطق کوهستانی دیگر با آن برخورد میشود بنام “سیرک یا حوضچه” (۱) خوانده میشد؟
حقیقت آنست که در آن بالا، قاعدتا ” میان دیوارهای بلندی که آن را احاطه کرده، باید چیزی شبیه به یک طشتک وسیع و عمیق وجود داشته باشد … حتی کسی چه میداند، شاید این گودال یک دریاچه کوچک، یا یک آبگیر بسیار قدیمی است که با برف و بارانهای زمستانی پر میشود. از نوعی که در صدها نقطه از نقاط سلسله کوههای آپالاش” و نیز در بسیاری از ارتفاعات بزرگ قاره قدیم، جدید، وجود دارد. آیا در چنین وضعی بهتر آن نیست که به این نامگذاری، یک نام یا اصطلاح جغرافیائی دیگر داده شود؟ بالاخره، برای بیاثر ساختن یک سری فرضیات، آیا این گودال، خاصیت یک تنوره آتشفشانی را ندارد؟ و آیا این آتشفشان که مدنهای مدید به خواب بوده، روزی فعل و انفعالات درونی فعال و بیدارش نخواهد ساخت؟ آیا درباره دهکدههای مجاور آن نباید همانقدر که نسبت به فوران شدید و ناگهانی آتشفشان ( کاراکاتوا) و خشم و غضب آتشفشان “بله” مشکوکیم، به تردید بیفتیم؟ و اگر فرض را بر وجود یک آبگیر بزرگ بگیریم، آیا بیم آن نیست که آبهای این آبگیر، از مجاری زیرزمینی، به داخل زمین نفوذ کرده و بوسیله حرارت مرکزی تبدیل به بخار شود و سرزمین ( کارولین) را با فوران آتش و گدازهائی، همطرازآنچه بسال ۱۹۰۲ در (مارتینیک ) روی داد، تهدید کند؟
در حال حاضر، با توجه به بعضی مشاهدات و پدیدار شدن بعضی شکستگیها و بخارات، فرضیه اخیر یعنی فعالیت زیرزمینی آتشفشانی صریحا” قوت گرفته است. حتی یک بار، روستائیانی که در مزرعه مشغول کار بودهاند. همهمه و غرش کرکننده غیر قابل توجهی از آن قله شنیده، و شرارههای خوشهای شکلی که در شب نمایان شده، به چشم دیده بودند.
از درون (گریت ایری) بخاراتی هم بیرون آمده بود، بخاراتی که چون باد آنها را به طرف مغرب برد. از آنها روی زمین مقادیری خاکستر و دوده بجای ماند. و بالاخره در تاریکی، با انعکاس پرتو کم رنگ این شرارهها بوسیله ابرها، روشنائی شومی بر آبهای کم عمق ساحل سنگی منطقه میافتاد.
اما، پیدایش این پدیدههای غیرعادی، تا وقتی صورت جدیتری به خود نگیرد و موجب ترک سرزمین نشود، ایجاد شگفتی و وحشت نخواهد کرد. روزنامههای ( کارولین) از آنچه آنرا اسرار (گریت ایری) میخواندند، لحظهای دست نمیکشیدند و همواره میپرسیدند، آیا اقامت در مجاورت چنین جائی، خطرناک نیست؟ … سر مقالات آنها، از طرفی جلب کنجکاوی و از سوئی ایجاد اضطراب میکرد. کنجکاوی به خاطر اینکه چگونه میشود از این رویدادهای طبیعی احتراز جست و هراس از آنکه ممکن است این اتفاقات شوم عاقبت آفریننده قربانیهائی شوند.
اگر این ( فنومنها ) از نواحی اطراف قربانی میگرفت، بیشتر مربوط به ساکنین روستاهای “پلزانت گاردن”، “مورکانتون “و دهکده هائی که به تعداد زیادی در دامندی سلسله کوههای ” آپالاش” وجود داشتند، میشد.
اسف انگیزتر آنکه، کوهنوردان تا آن روز مطلقا” تمایلی به نفوذ و کاوش در “بزرگ، غول ” از خود نشان نداده بودند. هرگز کسی از آن کادر سنگی عبور نکرده بود. البته خود کوه هم به کسی امکان نفوذ نمیداد، زیرا مطلقا ” شکاف و یا رخنهای که وسیله نفوذ به داخل آن باشد، وجود نداشت. با همهی اینها آیا از روی ارتفاعی مخروطی و نوک تیز در نزدیکی و مشرف بر “گریت ایری” نمیشود برای سنجش تمام گستره نگاهی به درون آن انداخت؟ نه! … زیرا تا شعاع کیلومترها، هیچ قلهای که بلندتر از ( بزرگ غول ) باشد، وجود ندارد. حتی سنیع ( ولنکنن ) که یکی از مرتفعترین فلل کوههای ( القانی ) است. در مسافت بسیار بسیار دورتری | قرار گرفته است. پس بخاطر حفاظت ناحیه، لازم بود شناسائی کاملی از “گریت ابری” به عمل آید و فهمیده شود که آیا، این مکان مستمل بر دهانهی آتشفشانی است و فوران مواد مذاب سرزمین غرب کارولین را تهدید میکند یا نه. بنابراین، ضرورت حکم میکرد که اقدام شجاعانه و نتیجه بخشی برای کشف علت اصلی این ( فنومنها ) به عمل آید.
از اینرو، قبل از چنین اقدام که همه از اشکالات جدی آن باخبر بودند، موقعیت مناسبی به دست آمد که بیتردید، بیآنکه به کوه نوردی نیاز باشد، اجازه میداد تا وضع واقعی ( بزرگ غول ) بخوبی مورد دقت و مطالعه قرار گرفته، روشن شود.
در اولین روزهای ماه سپتامبر همین سال، یک بالن ( آئروستات ) توسط هوانورد ( ویلکر) از (مورکانتون ) حرکت میکرد و با استفاده از نسیم شرقی امکان آن بود که بالن به سوی (گریت ایری ) کشیده شود و در این صورت او با یک دوربین قوی از چند صد پا بالاتر بر کوه مسلط میشد و میتوانست با مشاهده اعماق آن دریابد که آیا یک دهانه آتشفشان بین آن صخرههای بلند باز شده یا نه. در مجموع مسئلهی مهم هم همین بود. با یک اقدام میشد فهمید که آیا اهالی نواحی مجاور، در آیندهای کم و بیش نزدیک، باید از مواد مذاب فورانی بترسند یا خیر. برنامه تهیه و تنظیم شد. موقع صعود، باد متوسط و یکنواختی میوزید. آسمان صاف و بیابر بود. بخارات و مه صبحگاهی در مقابل اشعه نند خورشید، رفته رفته برطرف شدند. اگر درون “گریت ایری” پر از دود و مه نباشد ( ویلکر) حداقل میتواند با چشم تمام اطراف و جوانب آن را کاویده، دید بزند و هرگاه بخاراتی از آن بیرون بیاید، دیگر مالونچی هم چیزی نخواهد دید و در آن صورت بدون آنکه شکی باقی بماند باید پذیرفته شود که در این نقطه ( مونتن بلو ) یک آتشکوه، با دهانه آتشفشانی وجود دارد و آن “گریت ایری با بزرگ غول ” است.
ابتدا بالن، به آسمان رفت و تا ارتفاع پانصد پائی اوج گرفت، سپس به اندازه یک ربع ساعت بیحرکت ماند و در حالی که روی زمین باد میوزید، در این ارتفاع نسیمی احساس نمیشد. اما، چه فریب و اغفال بزرگی!
ناگاه، بالن گرفتار یک کوران هوای تازه گردید و بیدرنگ به طرف شرق کشیده شد بدان سو رفت! ساکنین محل بالن را دیدند که از این رشته کوهها فاصله گرفت و از چشم پنهان گشت و از آن همه امید که به آن داشتند، مطلقا ” چیزی به همراه نیاورد!
بعدها اطلاع رسید که بالن، در حوالی ( رالیگ) در کارولین شمالی به زمین نشسته است.
. حال که این اقدامات ناموفق ماند، باید تصمیم گرفت که عملیات در شرایط بهتری تجدید شود.
اما از کوه، همچنان سروصدا به گوش میرسید، بازهم بخارات سیاه و دودهای رنگ و اشعه لرزان منعکس شده بر ابرها مشاهده میشد، دیگر تمامی مردم فهمیده بودند که وحشتشان نه تنها پایان نیافته، بلکه سرزمین آنها را یک پدیده زلزله مانند یا آتشفشانی شکل تهدید میکند. در اولین روزهایآوریل این سال، ترسی که تا حال آمیخته به شک و تردید بود و جنبه ابهامآمیز داشت، دلایل جدیتری پیدا کرد و به هراس شدیدی مبدل شد. روزنامههای ناحیه نیز منعکسکننده این وحشت عمومی بودند.
مردم آن سرزمین چنین دریافته بودند که باید بین زنجیره کوه و دهستان ( مور کانتون ) به احتمال یک زیر و رو شدن قریب الوقوع نشست. در شب چهارم یا پنجمآوریل، ساکنین ( پلزانت گاردن ) بر اثر یک تکان زمینی و متعاقبا” یک غرش مهیب، از خواب پریدند. وحشت بر همه مستولی گشت، شاید همه میاندیشیدند که این قسمت از سلسله کوه دارد خود بخود ذوب میشود، همه از خانهها بیرون جسته، آماده فرار شدند. از این میترسیدند که نکند یک گودال مخوف دهان باز کند و کلیه دهات و قصبات را تا وسعت پانزده مایلی به کام کشیده فرو برد!
شب، بس ظلمانی و تاریک بود. ابرهای ضخیم سقف مانند، طوری بر دشت سنگینی میکرد که حتی اگر دل روز هم بود، امکان نداشت قلل (مونتن بلو دیده شود.
در قلب این ظلمات، چیزی قابل تشخیص نبود. از هر طرف، فریادهائی به آسمان برمی خواست که کسی بدان پاسخ نمیداد، انبوه مردان و زنان و بچهها و بطور کلی همهی ساکنین وحشتزده، در جستجوی راه فرار قابل عبوری بودند. فراریان، توده عظیمی را تشکیل داده به هر سو کشیده میشدند. از هر گوشه و کنار فریادهای وحشت آلود به گوش میرسید:
” زلزله است! ”
– “نه. فوران آتشفشانه! ”
-” از کجا میاد؟ ” –
“ازگریت ایری! ”
این خبر، حتی به “مورکانتون” نیز سرایت کرد که تخته سنگها و الاوهای آتشفشانی و مواد مذاب مثل باران روی دشت و کوهستان میبارد!
در یک فوران آتشفشان، همه میتوانند صدای شکستگی و از هم پاشیدگی زمین را بشنوند و نیز شعلههای آتشی را که باید روی دهانه آتشفشان نمایان شود. ببینند زیرا سیل مواد مذاب که از فرط حرارت به سفیدی میگراید، بهیچوجه نمیتواند در ظلمت شب از چشمها پنهان بماند. اما این فکر اطمینان بخش بر اثر ترس زیاد برای احدی پیش نیامد و برای هیچکس اطمینان قلبی حاصل نشد. این وحشت زدگان، یقین داشتند که لرزش خانههای خود را احساس کردهاند، حال آنکه، این لرزش ممکن بود ناشی از جدا شدن و غلطیدن یک صخره بزرک از ستیغ کوه به پائین باشد!
همه گوش به زنگ، همه دستخوش اضطراب کنند. و همه آماده فرار به طرف ( بلزانت کاردن ) یا (مورکانتون )، بودند. یک ساعت. بیهیح حادثه گذشت، حتی یک نسیم غربی که همواره در جدار بادگیرهای طولانی کوه “آپالاش” متراکم است، به زحمت در برکهای انبوه و صحیم سروهای کوهی روئیده در عمق مردابها، احساس میشد.
بالاخره وقتی این عوامل بار دیگر تکرار نشد، اضطراب مردم رنج و آرامش بوجود آمد. از اینرو همه با اطمینان خاطر، دوباره به خاندی خود برگشتند و چنین به نظر میرسید که دیگر جای ترس باقی نماند. معهذا همه دلشان میخواست زودتر روز بشود.
ابتدا فنومن مزبور را چنین تعبیر کرد. گفتند حتما” انهدام و فروریختگی در کوه بوجود آمده و در نتیجه صخره عظیمی از ارتفاعات “گریت ایری” رو به پائین غلطیده است. در ضمن بسیار آسان خواهد بود که با پیدا شدن روشنائی سحر و تجسس تا چند میلی اطراف کوهها به اصل موضوع پی برده شود و اطمینان حاصل آید.
ولی چنین نشد. حدود ساعت سه صبح وحشت ناردای به وجود آمد. در حواشی کادر قله سنگی، شعله هائی دیده شد، این شعلدها فضای جو را به وسعت زیادی روشن میکرد و به ابرها منعکس میکردید. در همان حال صدای جرقه زیادی هم به گوش میرسید! آیا حریفی روی داده؟ و اگر حریق است، چرا و چگونه؟ … صاعقه که نمیتواند این چنین آنتی بیفروزد… از طرفی درست است که استعداد ایجاد صاعقه در ابرهای آسمان است. و دامنهی ارتفاعات زنجیره کوههای (الکانی ) جنکلی است. حتی در ( مونتن بلو) بیش از ( کومبرلند ) کاجهای کوهی، نخلهای وحشی زیاد و سایر درختهائی که برگهای مقاوم و قابل اشتعال دارند وجود دارد … اما، این آتش سوزی ناشی از صاعقه نیست. زیرا غرش رعد به گوش کسی نرسیده، پس چیست؟
– “فوران آتشفشانی است! … فوران آتشفشانی است! …”
این فریاد از تمام گوشه و کنار به گوش میرسید. فوران مواد مذاب درون آتشفشان!
پسگریت ایری” جز یک دهانهی آتشفشان، در شکم این سلسله کوهها، چیز دیگری نبود. بله آتشفشانی که سالها و حتی قرنها خاموش و حال دوباره به فعالیت افتاده و از دل آتش بیرون میریزد؟ آیا به این شعلهها، بارانی از سنگهای بهم جوش خورده و رگباری از گدازههای غلیظ و نورانی هم اضافه خواهد شد؟ آیا این مواد مذاب، با فرو ریختن سیلابی شکل خود، بهمنی از آتش که هر چیز را در معبر خود بسوزاند به همراه نخواهد آورد؟ و آیا روستاها، قصبات، دهکدهها و خلاصه این ناحیه وسیع را با تمام صحراها و تمام مزارع و تمام جنگلها تا آن سوی ( پلزانت گاردن ) یا “مورکانتون” به آتش نخواهد کشید؟
این بار دیگر وحشت بیاساسی همه جا را فرا گرفت وحشتی که هیچ چیز جلوگیر آن نبود – زنان، در حالی که کودکان خود را با خود میکشیدند از ترس دیوانه شده، برای دور شدن هرچه زودتر از صحنهی این اختلالات ( تلوریک) خود را به جاده هائی که به طرف شرق میرفت میرساندند. تعدادی از مردان، خانههای خود را رها کرده، از گرانبهاترین اشیائی که داشتند، بستهها ساخته و به همراه میبردند. حیوانات اهلی، اسبها، گوسفندها که به وحشت افتاده بودند، آزادانه به هر سو میگریختند!
از این تودهی درهم آمیختهی انسان و حیوان، در دل آن شب تاریک و وسط جنگلهائی که در مسیر گدازه آتش آتشفشانی قرار داشتند و از این دریای به طغیان آمده و سرازیر شده مخلوقات خدا چه پریشانیها و بینظمیها که حاصل نشد! … آیا زمین که زیر پای فراریان مورد تهدید قرار نمیگرفت؟ … نکند تودهای از مواد مذاب که تا حد سفیدی گداخته شده روی خاک سرازیر و راه فرار را مسدود سازد. در آنصورت آیا فرصت نجات پیدا خواهند کرد؟
بعضی از مالکین عمده روستاها، آنها که اندیشمندتر بودند. خود را با این توده وحشتزده مخلوط نمیکردند اما سعی و کوشش آنها در آرام ساختن اهالی، جلوگیر وحشت کسی نمیشد. اینها که تا یک میلی زنجیره کوه برای مشاهده رفته بودند. به مردم میگفتند: ” بابا! مردم انفجار و شعلهها کم شده. شاید هم بطور کلی داره خاموش میشه ” …. در واقع به نظر هم نمیآمد که منطقه را یک فوران آتشفشانی تهدید کند. زیرا، هیچ سنگی به آسمان نپریده بود و هیچ سیلاب گدازهای از فراز کوه رو به سراشیبها سرازیر نشده و درون زمین را هیچ تکانی نلرزانده و بالاخره … هیچ علامتی دائر به اختلالات زلزلهای شکل که میتواند در یک لحظه سرزمینی را زیروزبر سازد، دیده نشده بود.
مشاهدات معموله مورد تصدیق هم قرار گرفت بدین معنی که: شدت آتش درون “گریت ایری ” کم شده. انعکاس روشنی بر ابرها رفته رفته رو به ضعف گذاشته و بزودی زود یعنی تا صبح، دشت و مزارع بار دیگر در تاریکی عمیق همیشگی خود فرو خواهد رفت.
با وجود این، انبوه جمعیت فراری، در مسافتی توقف کرده بود که از گزند هرگونه خطر در امان باشد، ولی رفته رفته نزدیک و نزدیکتر آمدند و بعضی از روستاها و تعدادی از قصبات قبل از طلوع فجر دوباره پر شدند.
طرف ساعت چهار، اگر کرانههای بزرگ غول” انعکاس مبهم نوری داشت، این انعکاس بسیار مختصر و قابل توجه نبود، آتش سوزی، فروکش کرده و این پایان، بدون تردید، بعلت ته کشیدن مواد مذاب درونی آن بود. هرچند فعالیت مجدد کوه غیر ممکن به نظر نمیرسید، ولی اهالی امیدوار بودند که این فعالیت دوباره تجدید نشود. در هر صورت آنچه احتمال میرفت این بود که “گریت ایری” مطلقا ” یک صحندی پدیدههای آتشفشانی نیست و سکنه مجاور آن در معرض تهدید نمیباشند، خواه این تهدید از فوران گدازهها و خواه از زمین لرزه باشد. ولی، طرف ساعت ۵ صبح، بالای ستیغ کوه، که هنوز در تاریکی شبانه غرق بود، از میان فضا، صدای عجیبی بگوش رسید، این صدا، به نفس نفس زدن و طپش یکنواختی که همراه با بهم خوردن پرزورد و بال باشد شباهت داشت. اگر روز بود، ساکنین روستاها و قصبات، میتوانستند عبور یک پرنده عظیم با نوعی غول آسمانی را مشاهده کنند که پس از بالا آمدن ازگریت ایری” در مسیر شرق به پرواز درآمده، رفت!
سلام خسته نباشید ??
واقعا تصویرسازی های قدیمی کتاب عاااالی بودند .با اجازه بعضی تصاویر رو سیو کردم .
عالی