.

معرفی کتاب دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند – نوشته میخائیل بولگاکف

کتاب دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند در واقع زندگی‌نامهٔ خودنوشت میخائیل بولگاکف است. در کشور ما بولگاکف بیشتر به عنوان یک داستان‌نویس شناخته شده و تا جایی که می‌دانم تقریباً همهٔ داستان‌های کوتاه و بلند بولگاکف به فارسی ترجمه شده. تنها ظرف همین یکی دو ماه گذشته نظر ماهی دو تا از رمان‌های معروف بولگاکف را چاپ و منتشر کرده. سال گذشته هم چند کتاب دیگر بولگاکف به فارسی ترجمه و چاپ شد. واقعیت این است که کتاب‌خوانان ایرانی علاقهٔ زیادی به نوشته‌های بولگاکف دارند. ترجمهٔ فارسی رمان مرشد و مارگریتا، که به حق معروف‌ترین و مهم‌ترین کار ادبی بولگاکف است، همچ‌نان تجدید چاپ می‌شود. اما وجه کمتر شناخته شده بولگاکف، وجه تئاتری اوست. بولگاکف در کشور خودش، تا قبل از انتشار چاپ اول کتاب مرشد و مارگریتا (در دهه شصت، و تقریباً یک ربع قرن پس از مرگ نویسنده)، بیشتر به عنوان یک نمایش‌نامه‌نویس شناخته می‌شد.

کتاب دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند علاوه بر این‌که خواننده را با مصائب و گرفتاری‌های بولگاکف داستان‌نویس در نظام دیکتاتوری لنینی/استالینی شوروی آشنا می‌کند، وجوه تئاتری او را هم برملا می‌کند. ما در این کتاب بارها و بارها شاهدیم که بولگاکف چگونه به محض غلبه بر ضربهٔ روحی ناشی از ممنوع اعلام شدن نمایش‌نامه‌هایش یا عدم صدور مجوز کتاب‌هایش، دوباره قد علم می‌کند و با الهاماتی تر و تازه مشغول نوشتن کارهای جدید می‌شود. کتاب دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند در عین حال یکی از بهترین کتاب‌ها برای آشنایی با فضای زندگی اجتماعی در شوروی تحت حاکمیت استالین است.

ما در این کتاب با محیط ترسناک و مرگ‌باری که نویسندگان شوروی مجبور به کار و زندگی در آن بودند آشنا می‌شویم. فکر می‌کنم خواندن این کتاب برای همهٔ کسانی که دستی به قلم دارند و برای عرضه و ارائهٔ توانایی‌های ادبی و هنری خود با موانعی روبرو هستند می‌تواند روحیه‌بخش باشد. کتاب دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند اذعانی است بر پیروزی غایی قلم بر زور، پیروزی نهایی ادبیات بر سیاست.

اما برای این‌که شما را با بولگاکف بیشتر آشنا بکنم، در این‌جا بخشی از نامهٔ او را به استالین برایتان نقل می‌کنم:

«…نبرد علیه سانسور، با هر ذات و منشی که داشته باشد، و نبرد علیه هر قدرتی که زیر سایهٔ سانسور وجود دارد، وظیفهٔ نویسنده است و درخواست آزادی مطبوعات هم بخشی از این وظیفه است. من حامی پرشور چنین آزادی‌ای هستم و تصور نمی‌کنم هیچ نویسنده‌ای را بتوان یافت که قادر باشد ثابت کند نیازی به این آزادی ندارد؛ و اگر به فرض محال چنین نویسنده‌ای هم پیدا شود، او درست مثل ماهی‌ای خواهد بود که دارد در برابر انظار عمومی اعلام می‌کند که هیچ نیازی به آب ندارد… طرفداری از آزادی مطبوعات یکی از مشخصه‌های آثار خلاقهٔ من است، و همین ویژگی به تنهایی کفایت می‌کند تا وجود نمایش‌نامه‌ها و رمان‌هایم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را ناممکن سازد… اسم من چنان نفرت‌انگیز و شنیع شده که هر درخواستی برای گرفتن شغل ارائه می‌کنم فوراً با واکنش‌های ترسناک طرف مقابل روبرو می‌شود و این به رغم آن است که اهالی تئاتر شوروی به خوبی از صلاحیت حرفه‌ای و مهارت‌های تئاتری‌ام آگاهی دارند. تمایل دارم خدمات یک کارگردان و بازیگر متخصص کاملاً شرافت‌مند را به اتحاد شوروی ارائه بکنم. حاضرم هر نمایشی را، از شکسپیر تا نمایش‌های امروزی، شرافت‌مندانه به روی صحنه ببرم. درخواست می‌کنم که مرا به سمت دستیار کارگردان در تئاتر هنرهای مسکو منصوب کنند. اگر گمارده شدن من به منصب دستیار کارگردان ممکن نباشد پس درخواست می‌کنم به عنوان سیاهی‌لشکر در نمایش‌های تئاتری کار کنم. و اگر سیاهی‌لشکر شدن هم ممکن نباشد بس شغل کارگر صحنه را به من بدهید. و اگر حتی این یکی هم ناممکن باشد، پس از حکومت شوروی می‌خواهم هر اقدام ضروری‌ای را که در مورد من مقتضی می‌داند انجام دهد، و حداقل یک کاری بکند. زیرا در حال حاضر آنچه از روبرو به من، به عنوان نویسندهٔ پنج نمایش و به عنوان کسی که هم در اتحاد شوروی معروف است و هم در خارج از کشور، نگاه می‌کند تهی‌دستی و بینوایی و بی‌خانمانی و مرگ است.»

میخائیل بولگاکف. مترجم: بیژن اشتری، نشر ثالث، ۴۸۷ صفحه، ۱۳۰۰۰ تومان.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]