انیمیشن «وال.ای» – معرفی و نقد و تحلیل – WALL·E (2008)
کریم نیکونظر : «تمامِ استادانِ قدیمی سینما مرضی دارند. مرضی که سبب میشود تا آنها هرچه جان در بدن دارند، بر سر فیلمسازی بگذارند، مرضی که سبب میشود تا سینما همهچیز آنها بشود، مرضی که جُز با فیلمساختن آرام نمیگیرد. مرض ایمان و اعتقادداشتن به سینما، گویی عطیهای خداوندیست، اما ظاهراً این مرض از جانِ فیلمسازانِ جوان و خام رخت بسته است.»
بن هِکت
«بن هِکت» باید زنده میماند و میدید که مرضِ فیلمسازی هنوز هم کاملا نابود نشده است وهر از چندگاهی یکی از کارگردانهای جوان، چنان فیلمی میسازد که بهراحتی با شاهکارهای قبل از خودش قابل مقایسه است. «اندرو استنتن»، کارگردان فیلم «وال.ای»، یکی از همین جوانهاست که 4 سال تمام روی فیلمنامهاش کار کرده و با وجود همه تهدیدهای استودیو پیکسار و ترس آنها از شکست، کم نیاورده و فیلم دلخواهش را ساخته است.
اثری که به دلیل جهانبینی، ارجاعات سینمایی ومذهبی، ایدئولوژی جاری در آن و البته فضاسازی، یک سروگردن از اغلب فیلمهای امسال برتر است. «وال.ای» تنها یک انیمیشن کودکانه و سرگرمکننده نیست [اگرچه همه ویژگیهای چنین آثاری را دارد و پر است از ایدههای شوخطبعانه ومفرح.] همینکه بدانیم پلات اصلی فیلم از روی اسطوره «پرومتئوس» برداشته شده، میتواند قدرت انیمیشن تازه کمپانی پیکسار را نشان دهد و تکلیف ما را از همین ابتدا مشخص کند.اندرو استنتن فیلمش را ورای ارجاعات فلسفی دانسته و گفته است که تنها میخواسته داستانی رمانتیک را با روبوتهایی که نمیتوانند عاشق بشوند تعریف کند. اما او به یک نکته هم اشاره کرده است.
اینکه «وال.ای» مانند کوه یخ است که تنها بخشی از واقعیت را صریح و روشن نمایش میدهد. در فیلم او دنیا همان جای امن نیست که همه برای آسایش تلاش میکنند. زمین در فیلم تبدیل به یک زبالهدانی بزرگ شده که تنها یک روبوت آشغالجمعکن در آن زندگی میکند. تصویری از جهان مصرفگرا که «وال.ای» در میان بقایای کوکاکولا و تبلیغات تلویزیونی پرسه میزند و نشان میدهد هر چیزِ با ارزشی برای ساکنان سابق، چگونه خوار وخفیف شده است. نتیجه تولیدات ماشینی، همان زبالههاییست که انسانها را ناچار به فرار کرده.
اما اوضاع انسانهای باقیمانده و نجاتیافته هم چندان روبهراه نیست. آنها در سفینه آکسیوم، تنها با تصویری جعلی از زندگی واقعی زندگی میکنند و کامپیوتری ـ که بیش از هرچیز شبیه کامپیوتر خبیث فیلمِ «2001: ادیسه فضایی»ست ـ از آنها در فضایی سترون نگهداری میکند. انسانهایی که بدون کمک ماشین، قادر به حرکت و جابهجایی نیستند و علیرغم اینکه به نظر میرسد قدرت بیانتهایی در اداره «ماشین تحت فرمانشان» دارند، اما درحقیقت، تابع اصول امنیتی «ماشینها» هستند.
جهان امنی که هر جسم [یا موجود یا اطلاعات] خارج از چارچوب سفینه [دنیای ساختگی] را طرد میکند و تنها به نمایش بهشت قلابی اکتفا میکند. «وال.ای» نگاه بدبینانهای به جهان معاصر دارد و آنرا محصول نگاه ایدئولوژیکی میداند که هر راهِ هر امیدی را میبندد و تنها دنیای خیالی و قاعدهمند خودش را نشان میدهد.
جایی که هرگونه «آگاهی» از دنیای بیرون [دنیای ماتریکسی] میتواند خطرناک باشد و سبب شورش و نافرمانی شود. کامپیوتر مرکزی مانع هر فعالیتیست و کاپیتان سفینه 800 ساله تنها بازیگر نقش «کاپیتان» است. او مانند هزاران انسان شبیه به خودش تنها در انتظار معجزه باید بماند و حتی در لحظه وقوعش باید خودش و دیگران را فریب دهد. جهانی که نیاز به «کار» و «تولید» دارد، مورد پسند ابرکامپیوتر مهربان نیست.
همان ماشینی که زمین را سرشار از زبالهها و محصولات بهدردنخور کرده است. در چنین دنیایی، استنتن دنبال عشق، زندگی و احساس میگردد. جایی که انسانها از لمس یکدیگر عاجزند و روبوتها با یادآوری فیلمهای برجا مانده برروی زمین میتوانند یاد بگیرند که عاشق هم باشند. یک ایده غریب برای نمایش تکافتادگی انسان هزاره جدید از مفهوم عشق.
هر تماشاگری با دیدن «وال.ای» حتماً بهیاد فیلمها و داستانهای مختلفی که بارها دیده وشنیده میافتد. فیلم هم روایت «کشتی نوح» را در خود دارد، هم داستان «آدم و حوّا»ست و هم سرگشتگیهای چارلی چاپلینِ «روشناییهای شهر». اما بیش از اینها «وال.ای» سرشار است از ارجاع به فیلم «2001: ادیسه فضایی». فیلم، مانند اثر کوبریک، 25 دقیقه بدون دیالوگ دارد و تنها صدا و تصویر است که تماشاگر را درگیر قصه میکند.
درخشش یک ذهن پاک
«وال.ای داستان عاشقانه قراردادیای است که با ابزارهای کاملا غیرقراردادی تعریف میشود و شخصیتهای کاملا غیر قراردادی دارد. از چیزهایی که وارد فیلم شدهاند خبر ندارم. اما میدانم فیلمم مانند کوه یخ است.» کاش «بن هکت» زنده بود و توصیف اندرو استنتن را درباره فیلمش میخواند. او یادآور همان فیلمسازهای کلاسیکیست که هکت در فراقشان از زمین و زمان بدگویی میکند.