تاریخچه اندیشه اصلاح نژادی – از یونان باستان تا قرن بیستم

الکساندرا مینا استرن و ناتالی لیرا: سارا روزاس گارسیا، به عنوان یک تازه بیوه در تلاش بود تا از نه فرزندش مراقبت کند در حالی که دختر بزرگترش توسط مقامات محلی دستگیر شده بود. آندریا گارسیا به فرار از مدرسه و بیبندوباری جنسی متهم شده بود، بنابراین مقامات مسئول این بزهکار نوجوان او را به یک بیمارستان دولتی منتقل کردند. بعد از انجام یک تست آیکیو و ثبت یک نمره ضعیف، پزشکان نظرشان را اعلام کردند. آنها به سارا گفتند که دختر ۱۹ سالهاش عقیم خواهد شد تا از گسترش آن چیزی که دولت به عنوان مشکل ذهنی میداند، جلوگیری شود. این ماجرای وحشتناک ممکن است یک داستان از رژیمی دیکتاتوری به نظر برسد. اما در واقع، در کالیفرنیای جنوبی در سال ۱۹۳۸ رخ داده است. و آندریا گارسیا یکی از هزاران دختر فقیر رنگین پوستی بود که هدف جنبش اصلاح نژادی بیرحم دولت قرار گرفته بود.
از زمان یونان باستان، تلاشهایی برای کنترل جمعیت انسانها از طریق تولیدمثل، حفظ برخی صفات و حذف برخی دیگر صورت گرفته است. اما در قرن نوزدهم، کشف نظریه تکامل (فرگشت) و ژنتیک یک جنبش علمی مرتبط با این تلاشها را ممکن ساخت. در سال ۱۸۸۳، دانشمند بریتانیایی جناب فرانسیس گالتون این نظریه را اصلاح نژاد نامید، که از واژه یونانی «اصیل به دنیا بیا» گرفته شده بود. این جریان کارشناسان اصلاح نژاد مدرن شامل دانشمندان برجسته و اصلاحگران پیشرفتگرایی میشد که بر توانایی بهبود بخشیدن به جامعه با اطمینان از انتقال فقط صفات مطلوب معتقد بودند.
اگرچه، تعریفشان از صفات مطلوب و غیرمطلوب عمدتاً توسط تعصبات عصرشان تعیین میشد. تمام گروههایی از مردم که تولیدمثل برایشان «ناشایست» قلمداد شده بود، شامل مهاجران، رنگین پوستان و افراد با ناتوانی جسمی میشدند. ضمناً، استاندارد ژنتیکی مطلوب آنها نشاندهنده اعضای جنبش بود: اروپاییان سفید پوست نوردیک یا آنگلوساکسونتبار هستند.
با تأثیرگذاری همهگیری اصلاح نژادی در اوایل قرن بیستم، بسیاری از کشورها مهاجرت را محدود کرده و اتحادیههای نژادی را غیرقانونی اعلام کردند این اقدامات به منظور بهبود چیزی به اصطلاح «بهداشت نژادی» بود که در آلمان نازی به نتیجه وحشتناکی انجامید کمپین اصلاح نژادی نازی مرتباً میلیونها یهودی، به علاوه اعضای گروههای دیگر را میکشت که شامل دورهگردان، مردان همجنسگرا و افراد دچار ناتوانی جسمی میشدند. اگرچه، جدای از وحشیگری شدید آنها، سیاستهای اصلاح نژادی نازی استانداردهای مشابهی به سراسر جهان منتقل کرد. در طول اواسط قرن بیستم، بسیاری از کشورها سیاستهای اصلاح نژادی را تصویب کردند و دولت کشورهای سوئد، کانادا و ژاپن هزاران نفر را به زور عقیم کردند.
عقیمسازی به طرز عجیبی در آمریکا رایج بود. از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۷۹، سیاستهای ایالات متحده عقیمسازی بیش از ۶۰,۰۰۰ نفر را در ۳۲ ایالت اجرا میکرد که طبق قانون عقیمسازی را برای مردان و زنان دچار «کمتوانی ذهنی» اجباری میکرد. این ویژگی معمولاً براساس تشخیصهای سطحی سلامت روان و نتایج تستهای آیکیو نسبت داده میشد، که از نظر زبانی و فرهنگی برضد اکثر جمعیتهای مهاجران بود. این استانداردهای نژاد پرستانه به طرز ویژهای در کالیفرنیا مشکلساز شد. از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۵، انگار زنان لاتین ۵۹٪ بیشتر از سایر زنان مورد عقیم سازی قرار گرفته بودند. و نرخ عقیمسازی در کالیفرنیا به طرز عجیبی بالا بود ــــ این ایالت به تنهایی بیش از یکسوم عملیات عقیمسازی کشور را انجام داد.
در مورد آندریا گارسیا اینگونه بود، که داستانش هزاران نفر دیگر را که سرنوشتی مشابه با او داشتند را نشان میداد. با کمک وکیل (قوانین) مدنی مشهور دیوید مارکوس، مادر آندریا اظهار داشت که قانون عقیمسازی کالیفرنیا قانون اساسی ایالات متحده را نقض میکند، و آندریا از حقوق خودش با توجه به قانون محافظت عادلانه محروم است. با این حال، در حالی که یکی از سه قاضی ناظر بر پرونده به آزادی آندریا رای داد، دو نفر دیگر رای ندادند. سوابق نشان میدهند که ممکن است آندریا از عمل جراحی پیشرو جان سالم به دربرد، اما بسیاری از قربانیان این سیاستها اینطور نبودند.
اگرچه اصلاح نژادی پس از جنگ جهانی دوم به شکل مفاهیمی مضر در آمده بود، اما بسیاری از رویههای آن مثل عقیمسازی، برای دههها ادامه یافت. در اواخر دهه ۱۹۶۰، تحقیقات در زمینه ژنتیک انسان ظرافت بیشتری پیدا کرد، و اخلاق پزشکی به کمتر شدن تأثیر اصلاح نژادی کمک کرد. اما سوئد و آمریکا هنوز تا دهه ۱۹۷۰ به پیش بردن عقیمسازی اجباری ادامه دادند. سرانجام، پس از شکایتهای جمعی و راهپیماییهای اعتراضی علیه قانونگذارانِ لجباز آمریکا و قوانین عقیمسازی کالیفرنیا سرانجام این قانون در سال ۱۹۷۹ فسخ شد. متأسفانه امروزه هنوز هم، عقیمسازی قانونی و غیرقانونی در بسیاری از جوامع ستمدیده در سراسر جهان ادامه دارد.