آثار ادبی بزرگی که ناشرها از نویسندگان بزرگشان قبول نکردند و با نامههای با لحن تند و گاه بیادبانه پس فرستادند
همه تلاشتان را برای به ثمر رساندن خلاقیتی انجام دادهاید، اما گویی هیچ کس نوآوری شما را ندیده! یک مقاله و ترجمه و کتاب تالیفی شما رو ناشر رد کرده! یک به اصطلاح استارتآپ زدهاید و بعدش به خاطر شکست، پشت دستتان را داغ کردهاید.
درست است که گاهی اتمسفر کارهای اینچنینی اصلا مناسب نیست، اما راه برای هیچ نابغهای هم صاف نبوده. نمونهاش نامههای ردیه به این نویسندگان بزرگ است که در آنها ناشرها با تندی و گاه بیادبی، اثر ادبی ارزشمند آنها را فاقد ارزش دانسته بودند. طبعا هیچ کدام از این نویسندگان، دلسرد نشدند و آنقدر درها را کوفتند تا بالاخره ناشری منسف پیدا کردند یا توانسند آنقدر شهرت به هم بزنند که دیگر پاسخ منفی نگیرند.
البته تعداد آثار ادبی رد شده، بسیار فراتر از اینهاست. کافی است در گول جستجو کنید: GREAT NOVELS REJECTION
حریم از ویلیام فاکنر-1931
“…خدای بزرگ، این را که نمیشود چاپ کرد. هر دومان را به زندان میاندازند.”
مادام بواری از گوستاو فلوبر-1856
“…رمان خود را در زیر انبوهی از جزئیات و ریزهکاریهایی مدفون کردهاید که گرچه خوب توصیف شده، زائد و غیر ضروری است.”
مرد زنجبیلی – ج.پی.دان لوی-1955
“چاپ کتاب”جینجرمن”در این کشور، کار عملی و عاقلانهای نیست. از مطالب کتاب باید آنقدر حذف کنیم که داستان را تقریبا ضایع میکند و حتی دوبارهنویسی بخشهایی از کتاب هم مشکل گشا نخواهد بود…گمان نمیکنم در اوضاع و احوال فعلی ناشر دیگری پیدا شود که حاضر به چاپ این کتاب باشد.”
روزهای خوش – جان دوس پاسوس-1958
“…از اینکه مطالبی یاوه و بدیهی درباره مسائل رابطه زن و مرد و اعمال طبیعی آدمها برای چاپ و انتشار فرستادهاید، سخت از شما گلهمندیم.”
خاطرات روزانه آن فرانک آن فرانک-1952
“این دختر، به گمان من، احساس و ادارک بخصوصی ندارد که بتواند کتاب را از سطح یک”کنجکاوی”معمولی فراتر ببرد.”
اولیس – جیمز جویس-1922
“…ما با علاقه زیاد، فصلهایی از رمان آقای جویس را خواندیم و کاش میتوانستیم چاپ کنیم. اما حجم کتاتب در حال حاضر برای ما مشکل لاینحلی آفریده است. کسی را نیافتیم که به ما کمک کند و با این روالی که ما در چاپ کتاب در پیش گرفتهایم، دست کم دو سالی طول میکشد تا از چاپ درآید…به خدمتکاران خود سپردهایم تا دستنوشته را برایتان پس بفرستند.” هنر آشپزی فرانسوی
جولیا چایلد، سیمون بک و لوئیز برتول-1961
“آنچه به گمان ما، این روزها فروش خوبی دارد…شاید چاپ کتابهای کوچکی باشد که هریک نحوه پخت یک غذای بخصوص را بیاموزد…همچنین معتقدیم که این کتابها باید مختصر و ساده باشد. در کتاب شما مطالب استادانه و به تفصیل نوشته شده و هرچند مطمئنم کتابی مفید و کار آمد خواهد بود، باید در دسترس همگان قرار گیرد: مادران، پرستارها، رانندگان و نیز پیشخدمتها.
کتاب شما، کتاب آشپزی بزرگ و گرانبهایی است انباشته از اطلاعات گوناگون که از توانائیهای یک زن خانهدار امریکایی برتر و والاتر است. این زن امریکایی، میتواند به سادگی یکی از این دستور العملها را از مجلهای قیچی کند و برای خود نگه دارد اما از دیدن مطالب یکجای این کتاب وحشت خواهد کرد.
کان تیکی- ثور هییردال-1952
“درست است که موضوع سفرهای دریایی آدمهای روی یک کلک، جذابیتهای خاص خود را دارد اما شرح این سفر دریایی در بیشتر بخشهای کتاب، طولانی، ملالآور و خستهکننده است.”
اطاعت بیعنوان – رودیارد کیپلینگ-1889
“آقای کیپلینگ، متاسفم، اما شما اصلا بلد نیستید به زبان انگلیسی چیز بنویسید.”
فاسق لیدی چترلی- دی. اچ.لارنس-1928
“به خیر و صلاح خود شماست که این کتاب را چاپ نکنید.”
قانون زندگی – جک لندن-1900
“نفرتانگیز و ملالآور است.”
مردها موبورها را ترجیح میدهند- آنیتا لوز-1925
“خانم جوان، شما اولین نویسنده امریکایی هستید که موضوع رابطه را به شوخی و مسخره برگزار کردهاید.”
طبل حلبی – گونتر گراس-1961
“این کتاب را هیچگاه نمیتوان ترجمه کرد.”
موبی دیک – هرمان ملویل-1851
“با کمال تاسف به اطلاع میرسانیم که ما همگی مخالف چاپ کتاب شما هستیم زیرا گمان میکنیم که برای بازار کتاب کودکان و نوجوانان (در انگلستان) به هیچ وجه مناسب نیست. بسیار طولانی است، نامتداول و قدیمی مسلک است و به عقیده ما درخور و برازندهٔ اسقتبالی نیست که ظاهرا از آن به عمل خواهد آمد.”
لولیتا – ولادیمیر نابوکف-1955
“این کتاب را باید برای یک روانکاو نقل کرد، یا احتمالا نقل شده است و حالا با جزئیات دقیق به صورت رمانی درآمده است که در بعضی قسمتها نثری عالی دارد. اما سخت تهوعآور است حتی برای یکی از پیروان پر و پا قرص فروید. برای مردم که نفرتانگیز خواهد بود. فروشی نخواهد داشت و به شهرت فزاینده شما لطمه شدید خواهد زد…از همه نظر، هرزه نگاری سخیفی است…همه کتاب، گذر نامحققی است میان واقعیت زشت و مهیب و فانتزی نامحتمل. گاهی به شکل رؤیایی روانی و خشن درمیآید و طرح کلی داستان را به هم میریزد به ویژه در بخشهای تعقیب و تعاقب…در نهایت به صورت اثری خود آزارنده و هولناک درآمده است. من از این فکر سخت حیرت میکنم و مضطرب میشوم که نویسندهای چطور حاضر شده این کتاب را چاپ کند. برای چاپ این کتاب در حال حاضر هیچ دلیل و انگیزهای وجود ندارد. توصیه میکنم آن را تا هزاران هزار سال دیگر زیر تختهسنگی مدفون کنید.”
برگهای علف – والت ویتمن-1855
“نابخردانه است که خودمان را درگیر چاپ این کتاب کنیم.”