فیلم شاهدی برای تعقیب – خلاصه داستان، نقد و بررسی – Witness for the Prosecution 1957

سال تولید : ۱۹۵۷
کشور تولیدکننده : آمریکا
کارگردان : بیلی وایلدر
فیلمنامهنویس : هاری کورنیتس و وایلدر، برمبنای نمایشنامهای نوشته آگاتاکریستی
فیلمبردار : راسل هارلان
آهنگساز(موسیقی متن) : متی مالنک
هنرپیشگان : تیرون پاور، مارلنه دیتریش، چارلز لاتن، السا لنچستر، جان ویلیامز، هنری دانیل، ایان وولف، یونا اوکانر و تورین تاچر.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۱۴ دقیقه.
“سرویلفرید روبارتس” (لاتن)، وکیل سرشناس، از یک حمله قلبی جان سالم بهدر برده است و با مراقبت پرستاری، “دوشیزه پلیمسول” (لنچستر)، دوران نقاهت را میگذراند. پزشکان او را از ادامه کار در محاکم جنائی منع کردهاند، با این همه، “روبارتس” دفاع از مردی بهنام “لنرد وول” (پاور) را که متهم به قتل بیوهزنی (واردن) شده قبول میکند. تنها شاهد “وول” برای اثبات نبودنش در لحظه جنایت، همسر آلمانیاش، “کریستین” (دیتریش) است. اما برخلاف انتظار “وول”، “کریستین” علیه او وارد صحنه میشود…
این شاید نخستینبار باشد که دیتریش درگیر شخصیتپردازی دراماتیک مرسوم میشود. و نتیجه، یک بازی هیجانانگیز و سخت باورپذیر است. وایلدر و کورنیتس در اقتباس از نمایشنامه پرآوازه و هیجانآور کریستی از تغییرات و اضافاتی استفاده کردند که بسیار موفق از کار درآمدند: افزودن شخصیت پرستار دلسوز و پرجنبوجوش فکری عالی بود (و لنچستر با طنزی بدیع این نقش را بازی میکند)؛ افزودن صحنههای ضروری رجعت به گذشته نه تنها فرصتی به دیتریش میدهد تا تماشاگر را متذکر زیبائی “قدیمی”اش کند، بلکه امکان اجرای عالی ترانه “شاید دیگر هرگز به خانه نروم” را فراهم میآورد و مجموعه بازیگران فرعی نیز درجه یکاند. یکی از شیرین کارهای معروف فیلم، بازی دیتریش در دو نقش ـ یکی با گریم غلیظ و غیر قابل تشخیص ـ است. اغلب منتقدان بر آناند که اقتباس وایلدر بر نمایشنامه کریستی برتری دارد و البته فیلم در میان مجموعه آثار این کارگردان نیز اثری متفاوت است. از لاتن نیز یکی از درخشانترین هنرنمائیهایش را میبینیم. بازی او ترکیب جذابی از بیحوصلگی و طنز است.
علاقه وایلدر برای به تصویرکشیدن یکی از کارهای معمایی کریستی به این دلیل بود که او سال ها از مخاطبان این نویسنده محسوب می شد.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
استفان فاربر به تشابه جالبی بین دو فیلم شاهدی برای تعقیب و سانست بلوار اشاره دارد. رابطه لئونارد ول، همان جوان جویای نام، با امیلی فرنچ، همان بیوه زن پولداری که یک مرتبه می کشدش شباهت زیادی دارد با رابطه انگل وار میان جو گیلیس و نورما دزموند در فیلم سانست بلوار. در واقع انگیزه ای که اساسش حرص بیشتر است و نتیجه پایانی اش می شود خشونت.
اسمال اشاره می کند: «مارلند دیتریش بدون هیچ بحثی کریستین وُل آلمانی را قبول کرده. با پیرشدن دیتریش نقش های زیادی به او پیشنهاد نمی شد. او قبول کرده بود که این فیلم امکان این را به او می دهد تا دوباره ثابت کند بازیگر موفقی است نه یک خبرساز ساده در لاس وگاس. (جایی که نمایش های کم اهمیت بازی می کرد.) اسمال می گوید: «بیلی وایلدر، رفیق قدیمی اش از دوران پیش از جنگ در برلین، نام را برای بازی در نقش کریستین به زبان آورد.» وایلدر و هورنبلو در هر دو به چارلز لاگتون پیشنهاد بازی درنقش سرویلفرد روبارتز را دادند و اسمال هم بازی دیتریش ولاگتون را پذیرفت.

خود اسمال پیشنهاد داد از تیرون پاور برای نقش لئونارد وُل استفاده شود. پاور دیگر همچون دهه 40 فاتح گیشه ها نبود. اما اسمال همچنان اعتقاد داشت که نام پاور می تواند ارزش داشته باشد. پاور ابتدا نقش را رد کرد، چون گمان می کرد افراد پرجذبه ای همچون دیتریش و لاگتون نقش او را کم اهمیت جلوه می دهند. اسمال می گوید: «اما وقتی به او پیشنهاد سیصد هزار دلار کردم، قبول کرد.» در ضمن یک موضوع دیگر هم بود: پاور دلش می خواست همچون دیتریش ثابت کند که دیگر بازیگر جدی ای است، نه فقط یک بازیگر گیشه. پاور یک بار گفت: «دیگر حالم از بازی در نقش های شوالیه ای به هم می خورد؛ می خواستم کار با ارزشی کرده باشم، مثلاً بازی در فیلمی که حرفی برای گفتن دارد. یک روز بالاخره باید به آن عوضی هایی که می گفتند من فقط به خاطر چهره ام موفقم، نشان می دادم که کی هستم.» به علاوه دلش می خواست زیر دست کارگردان مشهوری همچون وایلدر کار کند. در دسامبر 1956 بازیگرهای اصلی فیکس شدند.
فقط شش ماه به شروع فیلمبرداری فیلم شاهدی برای تعقیب مانده بود که وایلدر به طور جدی رفت سراغ نگارش فیلمنامه همکارش در آن دوران هری کورنیتز بود؛ فیلمنامه نویسی با 20 سال سابقه کار.
این فیلم کاندیدای ۶ اسکار (کاندیدای اسکار بهترین تدوین-کاندیدای اسکار بهترین صدابرداری-کاندیدای اسکار بهترین کارگردانی-کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن-کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد-کاندیدای اسکار بهترین فیلم) در سال ۱۹۵۸ شد.
بازیهای همه عالیست. کوچکترین حرکت بدن و میمیک چهره حساب شده و در خدمت ساخت و نمود احساس آن لحظه است. اما بازی دیتریش چیز دیگریست و لاتن هم یکی از شیرین ترین کاراکتر های دوران سینما را به نمایش میگذارد .بارها این فیلم را دیده ام و هنوز برایم نکات دیده نشده و جذابی دارد که وادارم میکند باز هم تماشایش کنم.