فیلم گل‌های پژمرده – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Broken Flowers 2005

کارگردان و فیلمنامه نویس جیم جارموش، مدیر فیلمبرداری، فردریک المس، تدوین: جی‌رابینو ویتر، طراح صحنه، مارک فرایدبرگ. کمپانی تهیه‌کننده: زد فلاورز لینک (آمریکا)‌، بک فیلمز (فرانسه)، بازیگران: فیل مورای (دان)، جفری رایت (وینستون) شارون استون (لورا). فرانسز کانروی (دورا)، جسیکا لنگ (کارمن)، تیلدا سوبنتون (پتی)، جولی دلپی (شری)، الکسیس زینا (لولیتا)، کریستوفر مکدانلد (ران)، کلونه سوبینی (دستیار کارمن)، ۲۰۰۵/ رنگی/ ۱۰۵ دقیقه.

جیم جارموش در گل‌های پژمرده در چهار تجدید دیدار متوالی قهرمان داستان، چهار زن را تصویر می‌کند که هر یک به نوعی به زمانی سپری شده تعلق دارند. لورا و دخترش لولیتا که قرار است به صریح‌ترین شکل ممکن، روزگار فراموش گشتهٔ لولیتا-شاهکار بی‌بدیل ولادیمیر ناباکوف- را به‌یاد آورند، به نوعی در گذر زمان، امتداد حیات دختران کم سن و سال که موضوع دلمشغولی‌های دیگران و البته سوء استفاده‌هایشان قرار می‌گیرند را در انتقال از نسلی بر آمده از روحیات انقلابی دههٔ شصتی به نسلی نو به نمایش می‌گذارند که موضوع‌شان دیگر مخالفت و یا مقاومت نیست بلکه تقلید از یک شیوهٔ زندگی است. اگر این مادر و دختر تنها میزبانان دان -قهرمان داستان- هستند که با روی گشاده و راستی و صداقت با او روبرو می‌شوند و پیمان‌ها را تا آنجا که در توان دارند، تجدید می‌کنند، دیگران هر یک در زندان زمان گرفتار آمده‌اند و پوسیده‌اند.

دورا پس از ازدواج با دان دیگر آن دختر پرشر و شور نیست و در قید و بند خرده بورژوازی اسیر شده؛ کارمن خود را در مقام واسطهی گفتگو با حیوانات به‌عنوان مولف و درمانگر بهایم تثبیت کرده و با همان سبک مغزی‌های حاکم بر روانشناسی آمریکایی، زندگی را از مفهوم انسان‌های دیگر عاری نموده و اپنی در گوشه‌ای متروکه در همان دنیای هیبی‌گری منجمد مانده است.

چرا دان قهرمان مرد داستان ناگزیر است با این چهار شخصیت زن تجدید دیدار کند؟ دان روی کاناپه می‌خوابد، غلت می‌زند، می‌نشیند. کانال‌های تلویزیون را عوض می‌کند. صبح که می‌شود شری با شکایت از بیتعهدی و عدم توجه او به لزوم تشکیل خانواده، چمدان در دست، دان و خانه او راترک می‌کند. در میان نامه‌های رسیده، یکی در پاکتی صورتی، حتی توجه شری را به خود جلب نموده است، و دان همین پاکت را می‌گشاید. نامه‌ای از زنی ناشناس که بیست سال پیش با دان آشنا بوده و پس از متارکه صاحب پسری شده که امروز به جستجوی پدر همت گمارده است. دان موضوع را با همسایه‌اش وینستون در میان می‌گذارد و این مرد خانواده که به شرلوک هولمزبازی علاقهٔ خاصی دارد، فهرستی از دختران حول و حوش دان در آن مقطع زمانی می‌خواهد و از میان پنج زن مورد بحث -چون‌یکی مرده است- برنامهٔ سفر و ملاقات غیرمنتظره دان با چهار زن به نام‌های لورا، دورا، کارمن و پنی را می‌چیند تا امکان بررسی بیشتر در این زمینه فراهم شود. پس از ملاقات با این چهار زن و دیدار از قبر پنجمی، دان حسی عجیب دارد کدام یک از پسران ویلان در خیابان فرزند او هستند؟

هر چند جارموش کمدی موقعیت را در مواجههٔ دان با زنان به خوبی با دیدی انتقادی همراه می‌کند، اما موضوع اصلی در موقعیت‌های کمدی میان دو مرد نهفته است. دو مرد که از هر جهت در تقابل با یکدیگر قرار دارند، دان درونگرا، غیرمتعهد اما محبوب در عرصه‌های اجتماعی و گریزان از قبول مسئولیت‌های خانوادگی که از قرار معلوم مشغله‌ای زمان بر ندارد و وینستون که زنی خانه دار دارد با یک فوج بچه، در عصر اینترنت چند شیفت کار می‌کند، ولی همیشه خانه است و از کامپیوتر سر درنمی‌آورد و دلخوشی‌اش شرلوک هولمزبازی‌های قلابی است در فاصلهٔ لاابالیگری دان و عملگرایی وینستون، در فاصله‌ی‌تردید این یکی و تصمیم آن یکی، طیفی کامل از مفهوم پوچی در زندگی مدرن و امروزی به چشم می‌خورد، و این پوچی مطابق تمام نمونه‌های آرمانی در دو بعد تعریف می‌شود: پوچی در روابط انسان‌ها بایکدیگر و پوچی در روابط انسان با طبیعتی که احاطه‌اش کرده است. پوچی ارتباط دان با زنان و پوچی توجیه‌ها و دروغ‌های وینستون در مواجهه با افراد خانواده به‌ویژه دربارهی سیگار که در فصل اول شاهکارایتالو اسوو با عنوان «وجدان زنو» قابلیت‌هایی عالی برای تصویری هزل‌آلود از پوچی را در یک اثر کلاسیک ابزورد (Absurd) به رشتهٔ تحریر کشیده است.

پس جارموش در این خلاء رابطهٔ انسانی، محملی دیگر برای عدم امکان ارتباط با ماده و معنا نیز می‌یابد. جستجو به دنبال ارتباط زندگی آن چهار زن با رنگ صورتی، به نوعی امتداد همان بازی بی‌هدف با کنترل تلویزیون است. در همین بافت هیچ کس قادر نمی‌شود برای حیات خویشتن خویش توجیهی صحیح بیابد. اگر آن چهار زن در تن و وطن خویش غریب می‌نمایند، آمیزه‌ای درخشان‌تر برای لولیتا و منشی کارمن هم متصور نیست. هر چند، دان از پروفسورهامبرت‌هامبرت لولیتای ناباکوف هم منفعل‌تر باشد.

شالوده شکنی جارموش در بهره‌گیری از شکل شناخته شده و بسیار محبوب فیلم‌های جاده‌ای به نوعی زمینه‌های لازم برای خلق کمدی موقعیت و نمایش عدم ارتباط را بهتر سر و سامان می‌دهد. در شکل گل‌های پژمرده جدایی کامل آن ذینفع که به جبر عازم می‌شود و آن آدم بی‌ربط که برنامه سفر می‌ریزد و شخصیت اصلی را به جبر روانهٔ جستجویی عبث می‌کند، نمودی از الهام پذیری از نوع ساخت زوج‌های کلاسیک کمدی دارد که فیلم را به کلی از نمونه‌های مشابه متمایز می‌کند. اگر در پرداخت این زوج، بازی برونگرای جفری رایت در نقش وینستون طنینی آشنا از نمونه‌های قدیم دارد، درونگرایی بیل مورای بار دیگر بر توانایی‌های او در گذر از مرزهای تثبیت شدهٔ بازیگری صحه می‌گذارد. بعد از گریه بی‌صدای عروسک گردان در پایان گهواره به جنبش درخواهد آمد و نجوای خاموش بازیگر در آخرین دیدار سرگشته در ترجمه می‌توان به وضوح مشاهده کرد که مورای دیگر احتیاجی به کوچکترین حرکت اغراق شده و غلو آمیز برای تسخیر تماشاگر و انتقال حسی اصیل و انسانی به او ندارد، امروز مورای تنها کافی است چشم از خواب بگشاید تا پوچی بشر در عصر زندگی ماشینی و ارتباط اینترنتی را در آن چشمان پر از کسالت خواب‌زده به نمایش بگذارد و شاید به همین دلیل باشد که صدای او به گارفیلد هم ابعادی جدید می‌بخشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا