فیلم آزاده باش یا جانانه بمیر – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Live Free or Die Hard 2007

کارگردان: لن وایزمن. بازیگران: بروس ویلیس، تیموتی آلیفنت، جاستین لانگ، مگی کیو، کوین اسمیت و مری الیزابت وینستید. ۱۳۰ دقیقه.
دوازده سال از آخرین حضور بروس ویلیس در نقش جان مک کلین میگذرد. ۱۲ سال یعنی، رفتن یک نسل و آمدن یک نسل تازه. مک کلین قهرمان عصر آنالوگ بود اما حالا عصر دیجیتال است. قهرمان قدیمی ما هم خیلی پیر و شکسته شده است. سازندگان چهارمین جان سخت یا بهتر بگوییم آزاده باش یا جانانه بمیر، تمهیداتی اندیشیده و اجرا کردهاند که بوی کهنگی از قهرمان فیلمشان متصاعد نشود. خوشبختانه تکنولوژی آنقدر پیشرفت کرده که همچنان میتوان پیرمردهای اکشن کاری مثل سیلوستر استالونه (در راکی بالبوا) و هریسون فورد (در دیوار آتش) را دوباره به صحنه آورد و کارهای قهرمانی از آنها بیرون کشید. برای نو کردن قصه هم میتوان قضایایی مثل اینترنت و سیستمهای کامپیوتری و سایبرتروریسم (به معنای خرابکاری در سیستمهای کامپیوتری حیاتی) و مسایل امنیتی آمریکا را در فیلم مطرح کرد. و برای جذب جوانهای ناآشنا با جان مک کلین سالخورده میتوان از وجود یک جوان بیست و یکی دو ساله در کنارش استفاده کرد. اما نتیجهٔ نهایی؟ برخی از این تمهیدات موفق بوده اما برخی دیگر ناموفق.
خلاصهٔ داستان آزاده باش یا جانانه بمیر تقریباً به شرح زیر است:
توماس گابریل (تیموتی الیفانت)، یک سایبرتروریست خطرناک است که قصد دارد با ایجاد خرابکاریهای وسیع در سیستمهای کامپیوتری حکومتی، فاجعهٔ بزرگی برای آمریکا به وجود بیاورد. بخش عمدهای از انگیزههای گابریل، مثل دیگر آدم منفیهای جان سختهای قبلی (به استثنای ویلیام سدلر در جان سخت ۲) صرفاً اقتصادی است. گابریل دارای یک دستیار بسیار جذاب به اسم مای لین (مگی کیو) است. در همین احوال، جان مک کلین دستیار بسیار جذاب به اسم مای لین (مگی کیو) است. در همین احوال، جان مک کلین (بروس ویلیس) در «راتگرز» به سر میبرد. جان از دست دخترش لوسی (مری الیزابت وینستید) شاکی است و دوست ندارد که او با پسرها رفت و آمد کند. در ادامهٔ داستان، تلفنی به جان میشود و از وی میخواهند که فوراً به کمدن (در نیوجرسی) برود، و مت فارل (جاستین) را که یک هکر کامپیوتر است با خودش بردارد و به واشنگتن بیاورد تا وی مورد بازجویی قرار بگیرد. متاسفانه، فرد دیگری هم در پی یافتن مت فارل است. گابریل قصد دارد مت فارل را بیابد و کلک او را بکند زیرا مت اطلاعات فراوانی دربارهٔ برنامههای گابریل دارد. به این ترتیب درگیری جانانهای میان جان و گابریل آغاز میشود. نهایتاً گابریل که از دست جان خسته شده و احساس میکند که ادامهٔ نبرد با این پلیس جان سخت نیویورکی، انرژی وی را بیش از حد گرفته، تصمیم میگیرد لوسی، دختر جان، را برباید …
سازندگان فیلم یکی دو تا از فرمولهای موفق مجموعه فیلمهای جان سخت را زیر پا گذاشتهاند. داستانهای سه فیلم قبلی این مجموعه عمدتاً در فضاهای بسته سپری میشدند و این مشخصهٔ اصلی این فیلمها بود. اما جان مک کلین این بار راهی سفر شده و ما جیمز باندوار وی را در نقاط مختلفی میبینیم: از نیوجرسی و بالتیمور گرفته تا واشنگتن دی سی و ویرجینیایی غربی. نقطه ضعف دیگر فیلم، همراه کردن یک جوان بیست و یکی دو ساله با جان مک کلین است. اگر همراه کردن ساموئل ال. جکسون در سومین قسمت جان سخت به نتایج لازم منجر نشد، پس نمیتوان انتظار داشت که دستیار جوان جان در قسمت چهارم بتواند کمک موثری باشد. اصولاً همهٔ جذابیت جان مک کلین به تنها بودناش است. ناسلامتی اسم این قهرمان را گذاشتهاند: «گرگ تنها»!
آقای لن. وایزمن یک اشتباه دیگر هم کرده است. این فیلمساز که کار قبلیاش، زیرزمین، یک فیلم خفاشی/ گرگ انسانی بود، نوعی رنگ نامناسب برای تصاویر آزاده باش انتخاب کرده که بیشتر مناسب فیلمهای خفاشی و دراکولایی است و اصولاً قرابتی با دنیای جان مک کلین ندارد.
اما صحنههای اکشن فیلم انصافاً تماشایی و خوش ساخت است؛ به خصوص آن صحنهٔ پرتاب اتومبیل بر روی دو اتومبیل دیگر (البته از نظر بنده). با این وصف برخی از منتقدان، ایراد گرفتهاند که برخی از صحنههای اکشن فیلم بیش از حد احمقانه و باور ناپذیر است. مگی کیو و مری الیزابت وینستید بهترین بازیگران آزاده باش هستند. بدترین بازیگر فیلم، جاستین لانگ است که عمدتاً به خاطر حضورش در آگهی تبلیغاتی تلویزیونی کامپیوتر اَپل به شهرت رسیده است. بروس ویلیس هم که همان بروس ویلیس قدیمی جان سختهای قبلی است؛ با همان روش مزه پرانی سابق و پرتاب جملات تک ضرب. نکتهٔ جالب دربارهای این فیلم درجهٔ PG-13 آن است.