فیلم ماهی مهاجم – نقد، بررسی و خلاصه داستان – Rumble Fish (1983)

کارگردان : فرانسیس فورد کوپولا
فیلمنامهنویس : ا.ا. هینتن و کوپولا، برمبنای رمانی نوشته هینتن.
فیلمبردار : استیون ه_. بروم
آهنگساز(موسیقی متن) : استوارت کوپلند.
هنرپیشگان : مت دیلن، میکی رورک، دایان دنیس هاپر، دایانا اسکاروید، وینسنت اسپانو، نیکلاس کیج، کریستوفر پن، لارنس فیشبرن، ویلیام اسمیت و مایکل هیگینز.
نوع فیلم : سیاهوسفید و رنگی، ۹۴ دقیقه.
«راستی – جیمز» (دیلن)، نوجوانی اهلی تولسای نیوانگلند که چند ساعتی از شب را با محبوبهاش، «پتی» (لین) گذرانده، با یکی از هم سنوسالان خود درگیر میشود و در همین حین برادر بزرگش، «عشق موتور» (رورک) – پس از دو هفته ترک خانه – سروکلهاش پیدا میشود و میگوید که این مدت را در کالیفرنیا بوده است. سالها پیش مادر «راستی – جیمز» پدر، حالا، الکلیشان (هاپر) را رها کرده و رفته است.
وقتی «راستی – جیمز» را به خاطر فرار مکرر از مدرسه اخراج میکنند و «پتی» هم او را از خود میراند، شب را با برادرش و دوستی به نام «استیو» (اسپانو) میگذراند و برادرش میگوید که مادرشان در کالیفرنیاست و با تهیهکننده سینما زندگی میکند. او و «استیو» مورد حمله عدهای قرار میگیرند و «راستی – جیمز» تقریباً از پای درمیآید، اما برادرش او را نجات میدهد. در اینجا «راستی – جیمز» در مییابد «پتی» با «اسموکی» (کیج) دوست شده است.
همچنین، متوجه میشود که برادرش شیفته یک نوع ماهی تایلندی به نام «ماهی مهاجم» است – ماهیای که باید از هم نوعانش جدا نگه داشته شود، چون با هیچ ماهی دیگری (و حتی خودش) سرسازگاری ندارد. در اینجا «عشق موتور» اصرار میکند که تمام حیوانات یک فروشگاه حیوانات را آزاد کنند. وقتی او ماهی مهاجم را برمیدارد و به طرف رودخانه میبرد تا آزادش کند، مورد اصابت گلوله پلیس قرار میگیرد. «راستی – جیمز» در پی اطاعت آخرین خواسته برادر، سوار بر موتورسیکلت او به دل اقیانوس میتازد.
کوپولا در 1983 همزمان دو فیلم را بر مبنای دو رمان از هینتن به تصویر میکشد: حاشیهنشینان و ماهی مهاجم. هر دو فیلم در یک شهر و تقریباً با همکاری عوامل و افراد یکسان ساخته میشوند، اما هرچند که فیلم دوم مکمل اولی است، غنا، تعزل و رمانتیسیسم معمول آن یکی را ندارد، و در عوض، سیاهتر در سبک و سردتر در درون مایه است. ماهی مهاجم برخلاف فیلم اول، سیاهوسفید فیلمبرداری شده و موسیقی متن پُرسوزوگدازی دارد.
روابط بچهها با یکدیگر و همسالان، یادآور رابطه دارودستههای دهه 1950 است، اما چون در عصری بدون قهرمان به سر میبرند، برادر کوچکتر، برادر بزرگتر را سرمشق قرار میدهد، و وقتی که او یک «راننده شده» است، ادامهدهنده راهش نیز همان سرنوشت را پیدا میکند: «راستی – جیمز»، سوار بر موتور برادر بزرگتر به سمت اقیانوس میراند تا در یک سیر اودیسهوار پا جای پای او بگذارد.