فیلم سیلکوود – نقد، بررسی و خلاصه داستان – Silkwood (1983)
کارگردان : مایک نیکولز
فیلمنامهنویس : نورا افران و آلیس آرلن.
فیلمبردار : میروسلاف اوندریچک
آهنگساز(موسیقی متن) : ژرژ دلرو
هنرپیشگان : مریل استریپ، کورت راسل، شِر، کریگ ت. نلسن، دایانا اسکاروید، فرد وارد، ران سیلور، سودی باند، چارلز هالاهن و جوزف سامر.
نوع فیلم : رنگی، ۱۳۱ دقیقه.
اوکلاهما، اوایل دهه 1970. «کارن سیلکوود» (استریپ) در کارخانه تولید پلوتونیم کر – مکگی کار میکند که تنها صنعت در شهر محل زندگیاش است. او با همکار و محبوبش، «درو استیونز» (راسل) و «دالی پلیکر» (شر) زندگی میکند.
در یک تعطیلی آخر هفته او ناگهان به یادش میآید که «درو» ترتیبی داده تا آخر هفته را با بچههایش در تکزاس بگذراند. پس بلافاصله نوبت کاریاش را با یکی از همکارانش عوض میکند. شوهر سابقش از اینکه «کارن» بدون مشورت با او، بچهها را بیرون برده، عصبانی میشود و میگوید که بهزودی او و بچهها از این شهر خواهند رفت.
در بازگشت به کار، «کارن» به خاطر کوتاهی در انجام وظایفش، توبیخ و بعدتر با سرکارگر «مورگان» (وارد) دعوایش میشود. در اینجا «تلما» (باند) یکی از همکاران سن و سالدار «کارن» در معرض رادیواکتیو قرار میگیرد. تنش در محل کار باعث میشود تا «کارن» با «دالی» دعوا کند و بعدتر خود او نیز در معرض اشعه قرار بگیرد. «کارن» به بخش دیگری تحت نظارت «وینستن» (نلسن) منتقل میشود و کمی بعد میفهمد که او در میزان اشعه ایکس دستکاری میکند. با آگاهی بیشتر از خطرات پلوتونیم، «کارن» به جنبشهای کارگری میپیوندد و قرار میشود بهعنوان نماینده اتحادیه، برای شهادت در برابر کمیسیون انرژی اتمی به واشینگتن برود.
او با «پل استون» (سیلور)، گرداننده اتحادیه، رابطه برقرار میکند و «درو» با فهمیدن این ماجرا و نظریات سیاسی «کارن» ترکش میکند. اما رابطهاش با «پل» هم دوامی ندارد. «کارن» دیگر بهطور کامل مسموم میشود و همراه با «دالی» و «درو» (که حالا دوباره برگشته) برای آزمایش به لوس آلاموس میرود. اما دکترها میگویند که میزان اشعه خیلی زیاد نیست. حالا او تصمیم میگیرد با خبرنگار «نیویورک تایمز» درباره خرابکاری در اشعه ایکس در کارخانه کر – مکگی گفتوگو کند اما در بین راه، در اثر تصادفی عجیب میمیرد.
فیلمی مثلاً افشاگرانه، اما ملالانگیز و گاه تحملناپذیر که سعی میکند با نمایش صِرف روزمرگی زندگی طبقه کارگر آمریکا، غیر هالیوودی جلوه کند. نیکولز با خامدستی نمیگذارد توجه تماشاگر به تراژدیهای فردی و خصوصی جلب شود و حرفهای به ظاهر «سیاسی» و مهمش را شعاری و پُر تأکید ادا میکند.
با این همه فیلم فرصتی برای یکی از بازیهای جسورانه استریپ فراهم میآورد که با تأکید بر جزئیات بکر و غیر منتظره، نقش خود را متمایز میکند و حسی موثق از دردمندی و ناکامی القا میکند. بازگشت نیکولز پس از هشت سال سکوت، بیشتر چنتهای خالی را نشان میدهد تا تغییر مسیری ناشی از تأملی طولانی.