تکوین کارکرد جنسی از دید زیگوند فروید

بر حسب نظرگاه غالب، حیات جنسیِ انسان اساسا در این خلاصه میشود که بکوشد تا اندامهای تناسلیِ خود را در تماس با اندامهای تناسلیِ شخصی از جنس مخالف قرار دهد. کارهای دیگری که به منزله اَعمال جانبی و مقدماتی ملازمِ این عمل تلقی میشوند، عبارتاند از بوسیدن این بدنِ غیرخودی، نگریستن به آن و نیز لمس کردن آن. گمان میشود که این کوشش به هنگام بلوغ آغاز میگردد (یعنی در سن بالیدگیِ جنسی) و تولیدمثل را امکانپذیر میسازد. با این حال، انسان از دیرباز حقایق خاصی را میدانسته است که در چارچوب تنگِ این نظرگاه نمیگنجد. [حقایق مذکور بدین قرارند:] 1. این حقیقتی درخور ملاحظه است که برخی از انسانها صرفا به افرادی از جنسِ خود و نیز به اندامهای تناسلیِ آنان گرایش دارند. 2. این موضوع نیز به همان اندازه درخور توجه است که امیال برخی دیگر از انسانها دقیقا کارکردی جنسی دارند، لیکن این اشخاص در عین حال به اندامهای تناسلی و کاربرد معمولِ این اندامها کاملاً بیاعتنا هستند. این نوع اشخاص، اصطلاحا «منحرف» نامیده میشوند. 3. سرانجام این نیز موضوع درخور توجهی است که برخی از کودکان از اوان بچگی به اندامهای تناسلی خود علاقه نشان میدهند و نشانههای تحریک آن اندامها را در آنها میتوان مشاهده کرد. (به همین سبب، کودکان یادشده منحط تلقی میگردند.)
از جمله به دلیل همین سه حقیقتِ نادیده انگاشته شده، روانکاوی با همه عقاید عامیانه در خصوص تمایلات جنسی به مخالفت برخاست و البته موجب حیرت و حاشای بسیاری کسان شد. عمدهترین یافتههای روانکاوی [درباره جنسیت] بدین قرارند:
الف. حیات جنسی صرفا در سن بلوغ آغاز نمیگردد، بلکه نمودهای آشکار آن اندکی پس از تولد شروع میشوند.
ب. ضروری است که بین دو مفهومِ «جنسی» و «تناسلی» اکیدا تمایز گذاریم. شقِ اول مفهومی عام و دربرگیرنده اَعمالی است که ربطی به اندامهای تناسلی ندارند.
پ. حیات جنسی از جمله التذاذ از نواحی مختلف بدن را شامل میشود و این همان کارکردی است که متعاقبا به منظور تولیدمثل مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. این دو کارکرد به ندرت با یکدیگر بهطور کامل مقارن میشوند.
ادعای اول که بیش از بقیه دور از انتظار است طبیعتا بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. پی بردهایم که در اوان طفولیت نشانههایی از فعالیت جسمانی وجود دارند که فقط تعصب دیرینه مانع از جنسی دانستن آنها میشود. این فعالیت به پدیدههای روانیای مربوط میشود که بعدها در حیات شهوانیِ بزرگسالان به آنها برمیخوریم، پدیدههایی از قبیل تثبیت به مصداقهای خاصی از امیال، غیرت جنسی و غیره. اما همچنین دریافتهایم که این پدیدههای اوان طفولیت، بخشی از روند منظم رشد هستند و با افزایش تدریجی، در اواخر پنج سالگی به اوج میرسند و سپس فروکش میکنند. طی این فروکش، پیشرفت [تمایلات جنسیِ کودک] دچار وقفه میشود، بسیاری چیزها از یادش میرود و او به میزان زیادی پسرفت میکند. پس از پایان این دوره به اصطلاح نهفتگی (11) حیات جنسی بار دیگر با بلوغ به پیش میرود، به گونهای که میتوان گفت در این مرحله، حیات جنسی دوباره شکوفا میشود. از اینجا به این حقیقت میرسیم که آغاز حیات جنسی دو مرحلهای است، یعنی طی دو موج جداگانه صورت میگیرد. تا آنجا که میدانیم، این موضوع فقط در مورد آدمیان صادق است و البته تأثیر بسزایی در تکامل تدریجیِ ویژگیهای انسان دارد. (12) این موضوع بیاهمیت نیست که به استثنای معدودی از خاطرات بازمانده، بقیه رخدادهای این مرحله آغازین از زندگی دچار فراموشیِ کودکی میشوند. دیدگاههای ما در خصوص سببشناسیِ روانرنجوریها (13) و راهکار ما برای درمان بیماران از طریق تحلیل، از همین اسستنتاجها به دست آمدهاند. یافتن ریشه فرایندهای رشد در این مرحله آغازینِ زندگی، همچنین شواهدی در اثبات برخی دیگر از نتیجهگیریهای ما فراهم آورده است.
نخستین اندامی که از زمان تولد به بعد به صورت یک ناحیه شهوتزا پدید میآید و خواستههایی شهوی به ذهن متبادر میکند، دهان است. در وهله اول، همه فعالیتهای روانی معطوف به ارضای نیازهای آن ناحیه از بدن است. البته این ارضاء در اصل با هدف خوراکرسانی به بدن برای حفظ جان صورت میگیرد؛ لیکن شناخت کار اندامهای بدن را نباید با روانشناسی اشتباه گرفت. اصرار سرسختانه نوزاد برای مکیدن شیر از مادر، در همان مراحل آغازینِ زندگی حکایت از نیاز به ارضاء شدن دارد، ارضائی که گرچه سرمنشأ و بانیاش تغذیه شدن است، اما صَرفنظر از خوراکخواهی کوششی برای کسب لذت است و به همین سبب میتوان و باید آن را اصطلاحا کوششی جنسی نامید.
از همین مرحله دهانی، تکانههای (14) دگرآزارانه همزمان با درآمدن دندانها گهگاه رخ میدهند. مقدار این تکانهها در مرحله دوم [رشد روانی جنسیِ کودک] به مراتب بیشتر میشود، مرحلهای که ما آن را دگرآزارانه مقعدی مینامیم زیرا در آن زمان کودک به دنبال ارضاء شدن از راه تعرضجویی و نیز از راه کارکرد دفع است. دلیل موجّه ما برای اینکه میل وافر به تعرضجویی را از جمله خصایص نیروی شهوی میدانیم، بر پایه این دیدگاه استوار است که دگرآزاری در واقع چیزی نیست مگر تلفیق غریزیِ امیال وافرِ کاملاً شهوی و امیال وافرِ کاملاً ویرانگرانه، تلفیقی که از آن پس با شدت و قوّت و بیوقفه ادامه مییابد. (15)
مرحله سوم [رشد روانی جنسیِ کودک]، مرحله قضیبی نامیده میشود. به عبارتی میتوان گفت که این مرحله پیشدرآمد شکل نهاییِ حیات جنسی است و از همان زمان بسیار به آن شباهت دارد. باید توجه داشت که این نه اندامهای تناسلیِ زن و مرد بلکه [صرفا] اندام مذکر (قضیب) است که در این مرحله نقشی ایفا میکند. اندامهای تناسلیِ مؤنث تا مدتها ناشناخته باقی میمانند. بدینترتیب میبینیم که کودکان در تلاش برای فهم فرایندهای جنسی، بر نظریه دیرینه ریزشگاهی (16) صحّه میگذارند، نظریهای که دلیل موجّهِ تکوینی نیز دارد. (17)
با شروع و ادامه یافتن مرحله قضیبی، تمایلات جنسیِ اوانِ دوره کودکی به اوج میرسند و سپس به زوال نزدیک میشوند. لذا، پیشینه [رشد روانی جنسیِ] دختران و پسران با یکدیگر متفاوت است. فعالیت فکریِ هر دوی آنان اکنون در خدمت تحقیقات جنسی قرار گرفته است. پیشینه یادشده هم در دختران و هم در پسران با فرض حضور عام قضیب مورد بررسی قرار میگیرد. لیکن در مرحله بعدی، مسیر [رشد] دو جنس مذکر و مؤنث از هم جدا میگردد. پسربچه وارد مرحله اُدیپی میشود؛ [نتیجتا] وی با دست با آلت خود بازی میکند و همزمان در خصوص انجام کاری با آن در مورد مادرش خیالپردازی میکند، تا اینکه هم به سبب هراس از خطر اختگی و هم به دلیل دیدن فقدان قضیب در افراد مؤنث دچار بزرگترین ضایعه روحی در زندگیِ خویش میشود و این ضایعه باعث آغاز دوره نهفتگی با همه پیامدهایش میگردد. دختربچه، پس از تلاش بیثمر برای انجام همان کاری که پسربچه انجام میدهد، عدم برخورداریِ خود از قضیب یا در واقع حقارت کلیتوریسِ خود را درمییابد و این موضوع تأثیراتی پایدار در رشد شخصیت او بر جای میگذارد. دختربچه در نتیجه این ناکامیِ اولیه در رقابت با پسربچه، غالبا در بدو امر از حیات جنسی کلاً روی برمیگرداند.
اشتباه است اگر تصور کنیم که این سه مرحله به شکلی مشخص یکی پس از دیگری روی میدهند. چه بسا یکی از این مراحل علاوه بر دیگری رخ دهد؛ همچنین ممکن است که این مراحل با یکدیگر مصادف شوند و همزمان رخ دهند. در مراحل اولیه، غرایز گوناگون انسان کسب لذت را مستقل از یکدیگر آغاز میکنند. در مرحله قضیبی، آرام آرام سامانی شروع به شکلگیری میکند که سایر امیال وافر را تابع اولویت اندامهای تناسلی میسازد. شکل گرفتن این سامان، مبیّن آغاز هماهنگ شدن میل عمومی به لذت با کارکرد جنسی است. سامان یادشده صرفا در سن بلوغ به کمال میرسد و این، حکم مرحله تناسلی و چهارم [در رشد روانی جنسی] را دارد. آنگاه وضعیتی ایجاد میشود که در آن: 1. برخی از نیروگذاریهای روانیِ شهوی به قوّت خود باقی میمانند؛ 2. بقیه این نیروگذاریها به صورت اَعمالِ مقدماتی و جانبی در کارکرد جنسی ادغام میشوند، اَعمالی که موجب به اصطلاح پیشلذت میگردند؛ 3. سایر امیال وافر از این سامان بیرون رانده و یا کلاً فرو نشانده میشوند (سرکوبی)(18) یا اینکه به شکلی دیگر در «خود» به کار میروند، به این ترتیب که ویژگیهای منش را به وجود میآورند یا با جابهجاییِ اهدافشان والایش (19) میشوند.
این فرایند گهگاه با اِشکالات و کاستیهایی از سر گذرانده میشود. بازدارندههای (20) تکوینِ این فرایند، خود را به شکل انواع و اقسام اختلالها در حیات جنسیِ فرد آشکار میسازند. وقتی چنین شده باشد، درمییابیم که نیروی شهوی به وضعیتهایی در مراحل قبلی [رشد روانی جنسی] تثبیت شده است. میل وافرِ این مراحل که ربطی به هدف بهنجارِ [عملِ] جنسی ندارد انحراف جنسی نام دارد. برای مثال، یکی از این بازدارندههای رشد، هنگامی که تبلور آشکار داشته باشد، عبارت است از همجنسگرایی. تحلیل روانکاوانه نشان میدهد که در تمامی موارد، نوعی علقه همجنسگرایانه به مصداق امیال وجود دارد و در اکثر موارد این علقه به شکلی نهفته تداوم مییابد. آنچه باعث پیچیدگیِ وضعیت مذکور میگردد این است که معمولاً فرایندهای لازم برای نیل به رشدِ بهنجار بهطور کامل حاضر یا غایب نیستند، بلکه تا حدودی فراهم میشوند و لذا نتیجه نهایی منوط به روابط کمّی است. درست است که در این اوضاع و احوال، سامان تناسلیِ فرد حاصل میآید، لیکن آن بخشهایی از نیروی شهوی که با بقیه قسمتها پیشرفت نکردهاند و همچنان به اهداف و مصداقهای امیالِ پیشاتناسلی تثبیتشده ماندهاند در آن وجود ندارند. چنانچه ارضاء تناسلی وجود نداشته باشد یا مشکلاتی در دنیای واقعیِ بیرون پیدا شوند، این ضعفْ خود را اینگونه نشان میدهد که نیروی شهوی به بازگشت به نیروگذاریهای شهویِ اولیهاش گرایش مییابد (واپسروی.)(21)
در این مطالعه کارکردهای جنسی، توانستهایم دو کشف را بدوا و بهطور مقدماتی با یقین درست بدانیم یا در واقع حدس بزنیم که این دو کشف درست هستند، کشفهایی که در قسمتهای بعدی خواهیم دید در کل حوزه موضوعی که بررسی میکنیم [یعنی روانکاوی [واجد اهمیت هستند. [دو کشف یادشده بدین قرارند:] اولاً، نمودهای بهنجار و نابهنجاری که ما مشاهده میکنیم (به عبارت دیگر، پدیدارشناسیِ موضوع) میبایست از منظر پویششناسی و نظام اقتصادیِ آنها توصیف شوند (در این مورد، از منظر توزیع کمّیِ نیروی شهوی). ثانیا، علت اختلالهایی که ما مطالعه میکنیم میبایست در پیشینه رشدِ فرد یعنی در رخدادهای اوایلِ زندگیاش جستجو شود.