تعبیر رؤیا از دید زیگوند فروید
بررسی حالات بهنجار و باثبات یعنی حالاتی که مرزهای «خود» با انواع و اقسام مقاومت (ضدنیروگذاریهای روانی) در برابر «نهاد» حراست میشوند و پابرجا میمانند، و نیز حالاتی که «فراخود» از «خود» متمایز نیست زیرا هماهنگ با آن عمل میکند چندان به دانش ما نخواهد افزود. یگانه چیزی که میتواند به ما یاری دهد، وضعیت تعارض و غوغاست، یعنی وضعیتی که احتمال دارد محتویات «نهادِ» ناخودآگاه به زور راه خود را به «خود» و ضمیر آگاه بگشایند و «خود» بار دیگر در برابر این تهاجم دست به دفاع میزند. صرفا در چنین اوضاع و احوالی است که قادر میشویم مشاهداتی در تأیید یا تصحیحِ گزارههایمان در خصوص این دو یار [(«نهاد» و «خود»)] به عمل آوریم. خواب ما در شبها دقیقا چنین حالتی است و به همین سبب، فعالیت روانی در ضمنِ خواب فعالیتی که به صورت رؤیا ادراکش میکنیم مطلوبترین موضوع مطالعه ما است. بدینترتیب همچنین از این انتقادِ مکرر نیز بری میشویم که تفاسیر ما از حیات روانیِ بهنجار بر پایه یافتههای آسیبشناسانه استوار است، زیرا اشخاص بهنجار بهطور مرتب رؤیا میبینند هرچند که ویژگیهای این رؤیاها ممکن است با تولیدات ما در زمان بیداری بسیار تفاوت داشته باشند. همگان میدانند که رؤیا میتواند مغشوش، درکناشدنی یا بهکلی مهمل باشد. چه بسا آنچه در رؤیا میبینیم با دانستههای ما از واقعیت کاملاً تعارض داشته باشد. همچنین در رؤیا مانند دیوانگان رفتار میکنیم زیرا تا زمانی که رؤیا میبینیم، رویدادهای رؤیا را با واقعیت عینی یکسان میپنداریم.
راه ما برای فهم (یا «تعبیر») رؤیا این است که فرض میکنیم آنچه پس از بیدارشدن بهعنوان رؤیا به یاد میآوریم، در واقع نه فرایند واقعیِ رؤیا بلکه صرفا یک صورتِ ظاهری است که آن فرایند در پس آن پنهان مانده است. اینجاست که بین محتوای آشکار رؤیا و اندیشههای نهفته رؤیا (30) تمایز میگذاریم. آن فرایندی که محتوای نهفته رؤیا را به محتوای آشکارِ آن تبدیل میکند، کارکرد رؤیا (31) نامیده میشود. مطالعه کارکرد رؤیا با مثالی عالی به ما میآموزد که مواد و مصالح ناخودآگاهِ «نهاد» (هم آنچه از بدو امر ناخودآگاه بوده و هم آنچه با سرکوبی ناخودآگاه شده است) چگونه به زور وارد «خود» میشود و پس از پیشاآگاه شدن، به سبب مخالفت «خود»، دچار دگرگونیای میشود که ما آن را تحریف رؤیا مینامیم. هیچ وجهی از رؤیا نیست که نتوان آن را از این راه تبیین کرد.
بهتر است بحث را با اشاره به این نکته آغاز کنیم که دو عامل متفاوت میتوانند باعث شکلگیریِ رؤیا شوند. یا یک تکانه غریزی که معمولاً سرکوب میشود (آرزویی ناخودآگاهانه) در ضمنِ خواب آنقدر توانایی مییابد تا خویش را از راه «خود» محسوس کند، و یا اینکه یک میل وافر که از حیات فرد در بیداری باقی مانده است رشتهای از افکار پیشاآگاه با تمامیِ تکانههای الحاق شدهاش در ضمنِ خواب توسط یک عنصر ناخودآگاه تقویت میگردد. خلاصه کلام اینکه رؤیاها یا از «نهاد» سرچشمه میگیرند و یا از «خود». ساز و کار شکلگیریِ رؤیا، در هر دو مورد یکسان است؛ به طریق اولی، پیششرط پویای ضروری [برای شکلگیریِ رؤیا] نیز در هر دو مورد یکسان است. «خود» شواهدی دال بر سرچشمه گرفتناش از «نهاد» عرضه میکند، بدینترتیب که گهگاه کارکردهایش را متوقف میکند و نوعی رجعت به وضعیتی قبلی را امکانپذیر میسازد. این کار به لحاظ منطقی به این صورت انجام میشود که «خود» روابطش را با دنیای بیرون قطع میکند و نیروگذاریهای روانیاش را از اندامهای حسی پس میگیرد. محقیم که بگوییم در زمان تولد، غریزهای برای بازگشت به حیات متوقف شده داخل رحِم یا غریزه خواب در انسان به وجود میآید. خوابیدن بازگشتی از این نوع به رحِم است. از آنجا که «خود» در هنگام بیداری تحرک را تحت سلطه دارد، این کارکردِ بدن به هنگام خواب کاملاً متوقف میشود و به همین دلیل بخش بزرگی از بازدارندههای تحمیل شده به «نهادِ» ناخودآگاه زائد میشوند. بدینسان، پسکشیدن یا کاهش این «ضدنیروگذاریهای روانی»، مقدار بیزیانی از آزادی را به «نهاد» اعطا میکند.
شواهد فراوان و متقاعدکنندهای دال بر سهمداشتن «نهادِ» ناخودآگاه در شکلگیریِ رؤیا در دست است. [این شواهد عبارتاند از:] الف. حافظه در رؤیا بسیار فراگیرتر از هنگام بیداری است. رؤیا یادهایی را زنده میکند که رؤیابین فراموش کرده است، یا به بیان دیگر در بیداری برای او دسترسناپذیرند. ب. در رؤیا استفاده نامحدودی از نمادهای زبانی به عمل میآید، نمادهایی که معنای اغلبشان برای رؤیابین نامشخص است ولی برحسب تجربه میتوانیم مفهومشان را تأیید کنیم. این نمادها احتمالاً از مراحل قبلیِ رشد گفتار در انسان نشأت میگیرند. پ. در بسیاری موارد، حافظه در رؤیا برداشتهایی را که رؤیابین در اوان طفولیت داشته است برای او بازتولید میکند. در خصوص این برداشتها به ضرس قاطع میتوان گفت که نه فقط فراموش شده بودهاند، بلکه به سبب سرکوبْ جنبه ناخودآگاه نیز یافته بودند. از اینجا معلوم میشود که وقتی در جریان درمانِ روانکاوانه بیمارانِ روانرنجور میکوشیم تا اوایل زندگیِ رؤیابین را بازسازی کنیم، چرا استفاده از رؤیاهای او به کار ما کمک میکند، کمکی که معمولاً بدون آن نمیتوانیم کارمان را انجام دهیم. ت. علاوه بر این، رؤیاها بر مواد و مصالحی پرتوافشانی میکنند که نه میتواند در دوره بزرگسالیِ رؤیابین ریشه داشته باشد و نه در دوره فراموششده کودکیاش. ناگزیر باید این مواد و مصالح را بخشی از میراث کهنهای بدانیم که کودک با خود به دنیا میآوَرَد. به بیان دیگر، از این حیث کودک پیش از آنکه خود به تجربهای نائل شود، تحت تأثیر تجربیات نیاکان خویش قرار دارد. قرینه این مواد و مصالحِ مربوط به تکامل نوع بشر را در دیرینهترین افسانهها و در رسومِ به جا مانده از ادوار کهن میتوان یافت. بر این اساس، میتوان گفت رؤیا از جمله منابع پیشاتاریخِ انسان است و نباید بیاهمیت شمرده شود.
رؤیا به این سبب تا بدین حد برای کسب بصیرت [درباره حیات روانیِ انسان] ارزشمند است که وقتی مواد و مصالحِ ناخودآگاه به «خود» راه مییابد، طرز کار خاص خود را نیز به همراه میآوَرَد. این بدان معناست که اندیشههای پیشاآگاهی که مواد و مصالحِ ناخودآگاه در آنها تبلور یافته است، در ضمنِ کارکرد رؤیا حکم اجزاء ناخودآگاهِ «نهاد» را دارند. همچنین در روش دیگرِ شکلگیریِ رؤیا، آن اندیشههای پیشاآگاه که از جانب یک تکانه ناخودآگاهِ غریزی تقویت شدهاند به حالت ناخودآگاه فرو کاهیده میشوند. صرفا از این طریق است که قانونمندیهای حاکم بر گذار رویدادها در ضمیر ناخودآگاه را میآموزیم و همچنین درمییابیم که قانونمندیهای مذکور از چه حیث با قواعدی که در اندیشه بیدار میشناسیم تفاوت دارند. بدینسان کارکرد رؤیا، در اصل نمونهای است از حلاجیِ پیشاآگاهانه فرایندهای اندیشه. در قیاس با تاریخ میتوان گفت که فاتحانی که به یک کشور حمله میکنند بر آن قلمرو حاکمیت مییابند، اما حاکمیتشان نه بر اساس نظام قضاییِ کشور فتحشده، بلکه بر اساس نظام قضاییِ خودشان خواهد بود. اما این نیز حقیقتی تردیدناپذیر است که کارکرد رؤیا منجر به مصالحه میگردد. [در این وضعیت،] سامان «خود» هنوز از کار نیفتاده است و تأثیر آن را در تحریف مواد و مصالحِ ناخودآگاه و نیز در تلاشهای غالبا بیثمری میتوان دید که با این هدف به عمل میآیند تا شکل نهاییِ رؤیا از نظر «خود» بیش از حد ناپذیرفتنی نشود (تجدیدنظر ثانوی (32)). در قیاس [تاریخیِ] ما، این وضعیت تجلی ادامه مقاومت آن ملتی است که در جنگ شکست خوردهاند.
آن قانونمندیهایی که بر گذار رویدادها در ضمیر ناخودآگاه حاکم هستند و از این طریق آشکار میشوند، آنقدر شگفتآورند که به تنهایی برای روشن کردن جنبههای ظاهرا عجیب و غریب رؤیا کفایت میکنند. مهمترین نکته در این زمینه این است که ضمیر ناخودآگاه گرایش بارزی به ادغام دارد، یعنی تمایل به ایجاد وحدتهای تازه از آن عناصری که به هنگام بیداری در اندیشه یقینا مجزا از یکدیگر میدانیمشان. در نتیجه ادغام، یک عنصر واحد در رؤیای آشکار غالبا مظهر تعداد زیادی از اندیشههای نهفته رؤیاست، گویی که این عنصر حکم تلمیحی مشترک به تمام آن اندیشهها را دارد. بهطور کلی، حیطه رؤیای آشکار در مقایسه با غنای مواد و مصالح روانیای که از آن پدید آمده، فوقالعاده محدود است. یکی دیگر از ویژگیهای عجیب و غریب کارکرد رؤیا که چندان هم بیربط به ویژگیِ قبلی نیست، این است که شورمندیهای روان (33) (نیروگذاریهای روانی) از یک عنصر به عنصری دیگر جابهجا میشوند، به گونهای که غالبا عنصری که در اندیشههای رؤیا واجد اهمیتی نازل بود
به صورت واضحترین و لذا مهمترین وجهِ رؤیای آشکار جلوه میکند، و برعکس، یعنی عناصر ماهویِ اندیشههای رؤیا صرفا با تلمیحاتی کماهمیت در رؤیای آشکار بازنمایانده میشوند. همچنین، بهطور کلی کافی است که نکات کاملاً کماهمیتی در این دو عنصرْ مشترک باشند تا کارکرد رؤیا بتواند در تمام عملیاتِ بعدیِ خود یکی از این عناصر را با دیگری جابهجا کند. بهراحتی میتوان تصور کرد که این ساز و کارها (یعنی ادغام و جابهجایی) دشواریِ تعبیر رؤیا و آشکارساختن روابط بین رؤیای آشکار و اندیشههای نهفته رؤیا را به چه میزانِ زیادی میتوانند افزایش دهند. از وجود این گرایشها به ادغام و جابهجایی، در نظریه ما چنین استنتاج میشود که در «نهادِ» ناخودآگاه، انرژی حالتی متحرک و آزاد دارد و نیز اینکه «نهاد» بیش از هر ملاحظه دیگری برای امکان تخلیه هیجانات اهمیت قائل میشود. (34) نظریه ما از این دو ویژگیِ عجیب و غریب به منظور ارائه تعریفی از ماهیت فرایند نخستین استفاده میشود، یعنی همان فرایندی که جزو ویژگیهای «نهاد» دانستهایم.
از راه مطالعه کارکرد رؤیا به بسیاری ویژگیهای دیگر از فرایندهای ضمیر ناخودآگاه پیبردهایم که به یک میزان شگفتآور و مهم هستند، لیکن در اینجا به برشمردن معدودی از این ویژگیها بسنده میکنیم. قواعد تعیینکننده منطق، در ضمیر ناخودآگاه واجد هیچ اهمیتی نیستند، به نحوی که میتوان این حوزه از روان را «قلمرو امر غیرمنطقی» نامید. امیال وافری که هدف هر یک از آنها با هدف دیگری تعارض دارد، بدون نیاز به هماهنگی در ضمیر ناخودآگاه با یکدیگر همزیستی دارند. این امیال یا هیچ تأثیری در هم نمیگذارند و یا اینکه تأثیر گذاشتن آنها به هیچ هماهنگیای منجر نمیشود؛ با این حال بین آنها مصالحه میشود، مصالحهای که بیمعناست زیرا ویژگیهای متقابلاً ناسازگاری را در بر میگیرد. موضوع مربوطِ دیگر این است که در ضمیر ناخودآگاه، گزارههای ضد و نقیض از یکدیگر مجزا نمیشوند بلکه از چنان جایگاهی برخوردارند که گویی با یکدیگر همسان هستند؛ در نتیجه، هر عنصری در رؤیای آشکار همچنین میتواند معنایی ضد خود داشته باشد. برخی از لغتشناسان دریافتهاند که در بسیاری از زبانهای باستانی عین همین موضوع مصداق داشته است و مفاهیم متضادی از قبیل «قوی ضعیف» و «روشنایی تاریکی» و «مرتفع عمیق» در گذشته با ریشه واحدی بیان میشدهاند، تا اینکه دو تغییر معنایی در واژه اولیه باعث پیدایش دو معنای متمایز شد. به نظر میرسد که بقایای معانیِ دوگانه اولیه حتی در زبان بسیار بسطیافتهای مانند لاتین در واژههایی مانند altus («مرتفع» و «عمیق») و sacer («مقدس» و «رسوا») کماکان به قوّت خود باقی هستند.
با توجه به پیچیدگی و ابهام روابط بین رؤیای آشکار و محتوای نهفته در پسِ آن، البته بجاست بپرسیم که اصولاً چگونه میتوان وجود یکی از این دو را از دیگری استنتاج کرد و آیا صرفا متوسل به حدسی صائب نمیشویم که شاید تا حدودی متکی به تفسیر نمادهای رؤیای آشکار است. چه بسا در پاسخ گفته شود که در اکثر قریب به اتفاق موارد میتوان این مشکل را حل کرد، اما صرفا با کمک تداعیهای (35) خودِ رؤیابین درباره عناصر رؤیای آشکار. هر روشِ دیگری که به این منظور به کار ببریم، دلبخواهانه خواهد بود و نمیتواند منجر به نتیجه قطعی شود. حال آنکه تداعیهای رؤیابین بر حلقههای واسط پرتوافشانی میکنند، حلقههایی که میتوانند برای پُر کردن شکافهای بین این دو [محتوای آشکار و نهفته رؤیا [استفاده شوند و ما را قادر میسازند تا با اعاده محتوای نهفته رؤیا آن را «تعبیر» کنیم. البته این تعبیر (عمل برخلاف جهت کارکرد رؤیا) گهگاه به قطعیت کامل منتهی نمیشود و از این موضوع نباید تعجب کرد.
اکنون باید توضیحی پویا درباره این مسأله ارائه کنیم که اصولاً چرا «خود» به هنگام خواب وظیفه کارکرد رؤیا را به عهده میگیرد. خوشبختانه به سهولت میتوان این موضوع را توضیح داد. با کمک ضمیر ناخودآگاه، هر رؤیای در حال شکلگیریْ خواهان اجابت خواستهای از «خود» است. اگر رؤیا از «نهاد» سرچشمه گرفته باشد، این خواسته میتواند ارضاء یک غریزه باشد؛ اگر رؤیا از بقایای فعالیت پیشاآگاه در بیداری سرچشمه گرفته باشد، این خواسته میتواند حل شدن یک تعارض یا برطرف شدن یک تردید یا شکلگیریِ یک قصد باشد. لیکن «خود» به هنگام خواب صرفا در پی حفظ وضعیت خواببودگی است. خواسته مذکور از نظر «خود» مایه اختلال در خواب است و لذا «خود» میخواهد که از شرِّ آن خلاص شود. «خود» با انجام دادن کاری که حکایت از اجابت آن خواسته دارد، موفق به خلاصی میگردد: به نحوی بیزیان آن آرزو را برمیآوَرَد و بدینترتیب از شرّش راحت میشود. این جایگزینیِ یک خواسته با برآوردن یک آرزو، نقش ماهویِ کارکرد رؤیاست. شاید بد نباشد که این موضوع را در سه رؤیای ساده به عنوان نمونه توضیح دهیم: رؤیایی درباره گرسنگی، رؤیایی درباره آسایش و رؤیایی ناشی از تمایلات جنسی. نیاز به غذا خوردن اینگونه برای یک رؤیابین محسوس میشود که وی در خواب میبیند از خوراک لذیذی برخوردار است و [بدینترتیب] خوابیدن را ادامه میدهد. البته او میتوانست یا از خواب برخیزد و چیزی بخورد و یا اینکه همچنان بخوابد. وی خوابیدن را برگزید و گرسنگیِ خود را با رؤیا ارضاء کرد. به هر حال گرسنگیاش به این ترتیب موقتا برطرف میشود، وگرنه او مجبور میشد از خواب برخیزد. اما نمونه دوم. یک رؤیابین میبایست از خواب برمیخاست تا بهموقع سر کار خود در یک بیمارستان حاضر شود. اما همچنان خوابید و در رؤیا دید که بدون تأخیر به محل کارش یعنی بیمارستان رسیده، اما او در آنجا [نه یک پزشک بلکه] یک بیمار است و نیازی به برخاستن از خواب ندارد. یا بهطریق اولی یک میل در ضمنِ خوابِ شبانه اعاده میشود، میل به کامجویی از یک مصداقِ منعشده امیال جنسی، مثلاً همسر یکی از دوستانِ شخصِ رؤیابین. وی رؤیای مقاربت میبیند، اما نه با آن فرد خاص، بلکه با شخصی دیگر که همنام آن زن است ولی رؤیابین در بیداری در واقع به او بیاعتناست. یا ممکن است مبارزه او با این میل به این صورت جلوهگر شود که هویت معشوقهاش در رؤیا کلاً نامشخص باقی میمانَد.
ناگفته پیداست که همه رؤیاها به این سادگی نیستند. پرده برداشتن از انگیزه ناخودآگاهانه رؤیاها و تبیین نحوه برآورده شدن آرزو در آنها غالبا کار سهلی نیست، بهویژه در رؤیاهایی که از بقایای رویدادهای حلاجی نشده روز قبل در ذهن باقی میمانند و صرفا در ضمنِ خوابْ ضمیر ناخودآگاه آنها را تقویت میکند. اما میتوان فرض کرد که هر رؤیایی حتما انگیزهای دارد و آرزویی را برمیآورد. اگر به یاد آوریم که چه تعداد زیادی از رؤیاها در واقع محتوایی ناراحتکننده دارند و حتی باعث میشوند که رؤیابین با اضطراب از خواب بپرد (بگذریم از انبوه رؤیاهایی که هیچ مایه احساسیِ معینی ندارند)، آنگاه این برنهاد که رؤیا آرزویی را برمیآوَرَد بلافاصله موجب تردید و ناباوریِ ما خواهد شد. اما اعتراضی را که با استناد به رؤیاهای اضطرابآور مطرح میشود با تحلیل میتوان پاسخ داد. از یاد نباید برد که رؤیا همواره محصول یک تعارض است و ساختاری مصالحهآمیز دارد. آنچه برای «نهادِ» ناخودآگاه حکم ارضاء یک آرزو را دارد، دقیقا به همان دلیل برای «خود» میتواند سبب اضطراب گردد.
با ادامه یافتن کارکرد رؤیا، گهگاه ضمیر ناخودآگاه با موفقیت بیشتری به پیش میتازد و گهگاه نیز «خود» با شدت و حدّت فزونتری از خویش دفاع میکند. رؤیاهای اضطرابآور غالباً آن رؤیاهایی هستند که محتوایشان به کمترین میزانِ ممکن تحریف شده است. اگر خواسته ضمیر ناخودآگاه به قدری نیرومند باشد که «خود» در حال خواب نتواند با توسل به امکاناتش از آن مصون بماند، آنگاه «خود» آن آرزو را به خواب وامیگذارد و به حیاتِ بیدار بازمیگردد. همه تجربیات حاکی از آن هستند که رؤیا همواره کوششی است برای خلاصی از مختل شدن خواب از راه برآوردن یک آرزو. بدینسان، رؤیا نگهبانِ خواب است. این کوشش ممکن است کم و بیش بهطور کامل به موفقیت برسد؛ اما همچنین ممکن است ناموفق بماند و در این صورت رؤیابین از خواب بیدار میشود، حال آنکه در ظاهر علت بیدار شدن او دقیقا خودِ آن رؤیا بوده است. پس گهگاه اتفاق میافتد که این موجود نازنین، یعنی نگهبان شب، که وظیفهاش پاسداری از خوابِ اهالیِ این شهر کوچک است، چارهای ندارد جز اینکه با به صدا در آوردن زنگ خطر ساکنانِ خفته شهرک را بیدار کند.
بحث حاضر را با اظهار نظری به پایان میبرم که دلیل موجهی برای مبسوط بودن شرح من درباره مشکل تعبیر رؤیا خواهد بود. بنا به تجربه، آن ساز و کارهای ناخودآگاهانهای که از راه مطالعه کارکرد رؤیا شناختهایم و نحوه شکلگیریِ رؤیا را برایمان تبیین میکنند، همچنین فهم نشانههای گیجکننده بیماری را آسان میسازند، نشانههایی که علاقه ما را به روانرنجوری و روانپریشی جلب میکنند. چنین مطابقتی [بین ساز و کارهای ضمیر ناخودآگاه و نشانههای بیماری] خواه ناخواه امیدهای فراوانی در ما برمیانگیزد.