زندگینامه و فیلمهای شاخص ناصر تقوایی
«من کارم را از ادبیات شروع کردم. جوانی بودم در آبادان که نمیگویم از دوران جوانی عاشق سینما بودم. خودخواهتر از این حرفها، من از دورانی که جنینی بودم در شکم مادر عاشق سینما شدم. اولینبار که رفتم پشت دوربین، بدون اینکه از کسی آموخته باشم، دیدم این کار را بلدم…»
تقوایی کارگردان جنوبی سینمای ایران سال 1320 در شهر آبادان متولد شد. بسیار کم سن و سال بود که متوجه شد به تصویر و ادبیات علاقه فراوانی دارد. او درعینحال که سینما را به حد پرستش دوست میداشت ترجیح داد با ادبیات هنر را آغاز کند: «بههرحال من از ادبیات شروع کردم به این دلیل که ادبیات مهمترین رکن فرهنگ ما بود با ریشهای چندهزار ساله در تاریخ ما. ما دیدهایم که مردم ایران شاید از سیاستمداران توقع بهبود اوضاع را نداشتهاند، ولی همیشه از شاعران و نویسندگان چرا. سینمای عام آن دوران را دوست نداشتم. چون اصولا آدمهایی که فیلم میساختند، صاحب تفکر نبودند. ناچار به ادبیات پناه بردم. البته همیشه مترصد یک فرصت بودم. شاید بهتر باشد بگویم یک شانس…
خیلی زود داستانهای کوتاه تقوایی مورد توجه قرار میگیرد. وی شانس این را پیدا میکند که در دهه بیست زندگی خود در محضر افرادی چون فروغ فرخزاد و جلال آل احمد به کسب تجربه بپردازد: «وقتی به تهران آمدم، از طریق دوستان و به اتکای کار نوشتن، با سرعت در مجامع فرهنگی آن دوره، شناخته و با بسیاری از بزرگان هنر و ادبیات این مملکت آشنا شدم. آل احمد و گلستان هفتهای یک شب در خانهشان به روی کسانی که طالب آموختن بودند، باز بود. چون کلوپ یا مجمعی وجود نداشت. در منزل فروغ فرخزاد هم هفتهای یک جلسه برگزار میشد. یعنی عملا من هفتهای سه شب در حال آموختن بودم. در همین مکالمات و بدهبستانها بود که خیلی چیزها یاد گرفتم.»
او در ادبیات بیشتر توجه خود را به داستان کوتاهنویسی معطوف داشت دوازده داستان کوتاه نوشت که آل احمد بسیار آنها را خوش میداشت. بیشتر فضای آثار ادبی تقوایی به ترسیم مردم جنوب کشور و اغلب کارگران صنعت نفت و اسکلهها میگذشت. بهگونهای که داستان تابستان همان سالها که به زندگی هشت کارگر اسکله میپرداخت طی همان سالها توقیف شد. با توقیف آثار ادبی تقوایی دیگر این عرصه را مناسب فعالیت نیافت و به سینما روی آورد. او که فیلم دیدن را از سینمای به قول خودش «خارجیها» در آبادان آغاز نموده بود با ابراهیم گلستان آشنا میشود. «در فیلم خشت و آینه که با وساطت جلال آل احمد در آن مشغول کار شدم فقط دستیار نبودم. همه کاری کردم. چون مایل بودم کار کنم و این یک فرصت استثنایی بود. تا آن روز حتی دوربین فیلمبرداری را از نزدیک ندیده بودم. شانس بزرگ من این بود که تمامی افراد اصلی فیلم به من امکان تجربه دادند. اگر صدابردار، فیلمبردار یا حتی برقکار فیلم احتیاج به دستیار داشت، این دستیار من بودم. بنابراین با همه زمینهها آشنا شدم.»
تقوایی با آغاز کار تلویزیون ملی ایران فعالیت خود را در زمینه مستندهای گزارشی آغاز مینماید: «اولین فیلمهایم فیلمهایی گزارشی بود. تاکسیمتر و تلفن و چندتای دیگر. قصدم فقط آشنایی با ابزار بود. تجربهاندوزی. در فیلم مستند همهچیز خلق الساعه است و این خیلی کمک میکند به اینکه آدم تدوین یاد بگیرد.»
فیلمهایی را که او از سال 1346 تا 1350 جلوی دوربین برد و در قالب مستند میتوان از آنها یاد کرد عبارتند از: تاکسیمتر (1346). آرایشگاه آفتاب (1346)، نانخورهای بیسوادی (1346)، تلفن دو رابطه (1346)، فروغ فرخزاد (1346)، رقص شمشیر (1346)، پنجشنبهبازار میناب (1348)، نخل (1348)، بادجن (1348)، اربعین (1349)، موسیقی جنوب-زار (1350)، مشهد قالی (1350) و پنجمین جشن هنر شیراز (1350).
از میان این آثار بادجن توانست موفقیت فراوانی را برای وی پدید آورد. این فیلم مستند در کنار فیلمهایی چون تهران پایتخت ایران (کامران شیردل)، خانه سیاه است (فروغ فرخزاد) و سیاوش در تخت جمشید (فریدون رهنما) و چند فیلم در دیگر در خیل فیلمهای مستند توانستند نامی ماندگار از خویش در تاریخ باقی گذارند.
اما برخی از فیلمهای کوتاه مستند تقوایی مثل اربعین، بادجن و مشهد اردهال که مضامین دینی و مذهبی نیز داشتند مورد علاقه دولت قرار نگرفتند: «در فیلم اربعین میخواستم از مراسم عاشورا در بوشهر فیلم بگیرم. من چون بچه جنوب هستم مراسم مذهبی را خوب میشناسم. رئیس شهربانی بوشهر اجازه نداد و گفت شما میخواهید عقبافتادگی مردم ما را به خارجیها نشان بدهید و…»
اما تقوایی در مورد این نگاهها تسلیم نشد و بعد از اربعین، مشهد اردهال را با مضمون ممنوعه فوق جلوی دوربین برد: «آل احمد سفری به مشهد اردهال کرده و مقالهای دربارهٔ مراسم قالیشویان نوشته بود که خیلی جالب بود. سفری به اتفاق گلستان و دکتر ساعدی رفتیم به محل. گلستان یک دوربین بولکس 16 میلیمتری هم به همراه آورد. فیلمهایی هم گرفت که به دلیل اشکال فنی دوربین موفق به نمایش آنها نشد. من اما مقداری عکس گرفتم. بعد که به تلویزیون رفتم، پیشنهاد کردم که فیلمی درباره این مراسم بسازم.» البته نگاتیوهای اولیه بعد از کار که حدود 40 حلقه بوده به هنگام ظهور در ایتالیا ظاهرا گم میشود و اصلا به ایران برنمیگردد و یکسال بعد مجددا تقوایی فیلمی دیگر از آن میسازد.
این فیلمساز دربارهٔ مذهب در آثارش که فیلمهای مهمی را نیز در کارنامهاش شکل میدهد عقیده دارد: «مذهب چنان در ذهن مردم ما ریشه دارد که هیچکس نمیتواند مدعی شود چقدرش آگاهانه است و چقدرش غریزی. اما مسأله جالب این است که علت پخش نشدن اربعین تفاوت در نگاه نیست. از طرفی مذهب یک مقوله توارثی است. هیچکس از کودکی مذهبش را انتخاب نمیکند. من در فیلمهای سینماییام هم همیشه مسائل مذهبی را رعایت کردهام.» بادجن از دیدگاهی کاملا بصری یکی از مراسمهای فولکور و مهم جنوب کشور را به نمایش میگذارد و همین فیلم موقعیت تقوایی 28 ساله را در سینمای مستند مستحکمتر مینماید.
در همین سال است که تقوایی تصمیم میگیرد نخستین فیلم بلند خود را جلوی دوربین ببرد و بنابراین آرامش در حضور دیگران شکل میگیرد: «من در آن زمان با تلویزیون همکاری میکردم اما فیلم محصول تلویزیون نبود، ما گروه کوچکی تأسیس کردیم. هرکدام مبلغ اندکی سرمایهگذاری کردیم که پس از یکسال شد سی و چند هزار تومان. من از تلویزیون مرخصی خواستم و گفتم میخواهم فیلم بسازم. مسئولین گفتند ما هم شریک میشویم. چون پول کافی نداشتیم موضوع را با دوستانم مطرح کردم و آنان نیز پذیرفتند و با تلویزیون شریک شدیم داستانی هم که انتخاب کرده بودیم سه قاپ بود که ذکریا هاشمی، یکی از شرکای تعاونی آن را نوشته بود. به دو علت من این فیلم را نساختم، اول اینکه خود هاشمی قصد ساخت را داشت دوم اینکه مسئولین تلویزیون با ساخت آن مخالف بودند. من هم سناریوی آرامش در حضور دیگران را طی یک هفته برمبنای داستانی از غلامحسین ساعدی نوشتم و کار کردیم.» آرامش در حضور دیگران به رابطه انسانها میپردازد. انسانها در شرایطی خاص موقعیت خود را درک میکنند و به استیصال میرسند. فیلم با ریتم کند خود روایتی درست از زندگی ملالانگیز و موهوم شخصیتهایش را به نمایش میگذارد. شخصیت قدرتمند فیلم-سرهنگ-امروز در پیری تمامی اقتدارش را در یک دوران سپری شده جای گذارده و به امروز آمده است، امروزی که هیچ قدرت انطباق با آن را ندارد. آرامش در حضور دیگران جزو آثاری بود که موج نوی سینمای ایران را پدید آورد. اما این اثر بعد از ساخت به محاق توقیف گرفتار آمد و نمایش داده نشد. بسیاری فیلم را نمادین و سیاسی به شمار آوردند: «توقیف فیلم صدماتی به من وارد آورد. درست در سال دوم توقیف فیلم جلسهای ترتیب دادند و هویدا فیلم را دید و خیلی خوشش آمد. مدتی باهم قدم زدیم و او درباره فیلم حرف زد.اما طی برخورد شخصی من با او فیلم مجددا توقیف شد.»
فیلم آرامش در حضور دیگران بالاخره بعد از چهار سال با حذف حدود 40 دقیقه در سال 1352 به نمایش درمیآید: «یادم نیست چه سالی بود که تصمیم گرفتند یک هفته فیلم ایرانی در پاریس برگزار کنند. فیلم آرامش را نیز انتخاب کرده بودند. من به معاون سینمایی بهلبد-هاشم خردمند -گفتم: اگر پروانه نمایش فیلم در ایران صادر نشود، من فیلم را نخواهم داد. بعد از همین ماجرا بود که از فیلم رفع توقیف شد.»
تقوایی در سال 1350 به دعوت کیمیایی با مهدی میثاقیه آشنا میشود و حاصل این آشنایی اثری است با نام صادق کرده. این فیلم سال 1351 به نمایش درآمد و چون هنوز آرامش…در توقیف بود، بنابراین نخستین فیلم بلند به نمایش درآمده تقوایی محسوب میشود.
صادق کرده نتوانست آنچنان که باید توجه علاقمندان تقوایی را به سوی خود جلب کند. اگرچه مؤلفههای سینمای تقوایی در آن مشهود بود: «دو سه نکته با اهمیت در این فیلم بود که راضیام میکرد و چند نکته دیگر که باعث دلخوریام میشد. من اغلب دوست ندارم از فلاشبک استفاده کنم.
تنها فیلمی که از این تمهید درش استفاده کردم صادق کرده بود. اما نکتهای که باعث نارضایتیام شد این بود که چرا به زن صادق بیشتر بها ندادم و او را خوب معرفی نکردم.» عدهای طی آن سالها فیلم را مشابه قیصر ارزیابی کردند. البته فیلم به لحاظ شماتیک با این فیلم که خود نیز از سوی دیگر موجی را در سینما ایجاد کرده بود شباهتهایی داشت: «در جوامع سنتی مثل کشور ما، همیشه موضوع ناموس و ناموسپرستی مطرح بوده است. صادق کرده هیچ شباهتی به قیصر ندارد. جدا از تسلط حرفهای کیمیایی در ساخت خوب قیصر، قیصر یک آدم جاهلمسلک است که ناگهان قهرمان یک نسل میشود و این مشکل اساسی قیصر است…قیصر تبدیل به قهرمانی مقدس شد، درحالیکه صادق کرده رامن به عنوان ابن ملجم معرفی کردم. او سر نماز آدم میکشد…»
سومین فیلم بلند تقوایی نفرین نام دارد. این فیلم به زندگی (تصویرتصویر) زوجی در یکی از شهرهای جنوبی کشور میپردازد که با ورود بیگانهای این زندگی دستخوش تغییر میشود. تقوایی در این اثر سعی دارد روابط شخصی افراد را مورد تحلیل قرار دهد و فیلم از سویی نیز به آثار ناتورالیستی طعنه میزند، قصه نفرین براساس داستان باتلاق نوشته میکاوالتاری ساخته شد: «فرض کنید در انتهای آرامش…سرهنگ نمیمیرد و با زنش دوباره به شمال برگشتهاند. جایی که مرغداری دایر کرده. خب، زن و شوهر فیلم نفرین در واقع وارد میشود، خیلی طبیعی آمده تا کارش را انجام دهد… داستان باتلاق آلمانی است و من با تعمد آن را انتخاب کردم.»
تقوایی بعد از نفرین به تلویزیون باز میگردد. مجموعه داییجان ناپلئون. این مجموعه نیز براساس داستانی از ایرج پزشکزاد ساخته شد. این مجموعه جزو معدود آثار تلویزیونی آن زمان است که داستانی جالبتوجه دارد: «مجموعه دوبار پخش شد. یکبار از شبکه دوم و یکبار هم از شبکه اول. خب بههرحال این مجموعه از روی یک کتاب ساخته شده بود و من هم عینا به کتاب وفادار ماندم. قرار بودم این مجموعه بهطور همزمان در ایران در کل اروپا نیز پخش شود که مسئولین وقت به نتیجهای نرسیدند.»
تقوایی پس از موفقیت چشمگیر داییجان ناپلئون تصمیم میگیرد مجموعهای براساس رمان موفق شوهر آهو خانم نوشته علی محمد فغانی جلوی دوربین ببرد. اما به دلایلی کار ناتمام میماند. بعد مجموعهای دیگر برای ساخت مطرح میشود که به زندگی ادیبان بزرگ معاصر میپرداخت اما این اثر نیز به دلیل مسائل سیاسی و وجود بعضی نامها مثل بزرگ علوی ناتمام میماند.
درهرحال پرونده فعالیتهای قبل از انقلاب تقوایی با مجموعه دائیجان ناپلئون بسته میشود: «فیلمسازان همنسل من خیلی سعی کردند به مرور تکامل پیدا کنند و برخی از آثار قبل از انقلابشان لایق اطلاق واژه هنرمندانه هستند. دایره مینا کاملترین اثر داریوش مهرجویی است. کیمیایی در گوزنها به اوج رسید. این آثار را نباید دستکم گرفت. اینها محصول سالها تجربه در فرم بودند.»
بعد از انقلاب مجددا تقوایی به تلویزیون بازمیگردد و قرار میشود مجموعه کوچک جنگلی را جلوی دوربین ببرد: «نوشتن این مجموعه سرانجام سه سال طول کشید و به بیست و یک قسمت رسید. بههرحال دورانی بود که کادر تلویزیون همه جوان شده بودند و علیرغم علاقه و عشقی که به کارشان داشتند، هنوز خام و کمتجربه بودند. مسأله بعد سرمایه بود. چون حدود هفت هزار نفر باید در این مجموعه کار میکردند.»
مسائل و مشکلات فراوانی پدید میآید تا اینکه تقوایی از ساخت مجموعه کناره میگیرد و بهروز افخمی این راه را ادامه میدهد.
تقوایی نیز پس از این قضیه ناخدا خورشید را آغاز میکند. ناخدا خورشید فیلمی است که براساس داستان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی تصویر شده است فیلم به ناخدایی میپردازد که در یک جزیره که تنهایی قصد میکند کار بزرگ انجام دهد. فضای بومی ایران و نگاه خاص تقوایی کار را به شدت ایرانیزه کرده است: «ناخدا خورشید در واقع یک موضوع قدیمی بود. من پس از نفرین قصد داشتم براساس این قصه فیلمی بسازم. من همیشه مجذوب نگاه همینگوی و شیفته نثرش بودم. متأسفانه خود امریکاییها ارزش کار او را درنیافتند.» این فیلم نیز به خاطرات تقوایی در دوران نوجوانی بازمیگردد: «خورشید و یک شخصیت واقعی بود و حتی میخواهم بگویم ماجرایی واقعی هم پشت این داستان بود که بسیار شبیه داستان همینگوی بود. خورشید و یک آدم سیاسی و جاهلمسلک بود. منظورم چیزی شبیه جاهلهای تهرانی با این ریخت فیلمفارسی نیست. جاهلی که مرد است، کار خلاف انجام نمیدهد و نزد مردم اعتبار دارد…»
اما ای ایران ساخته بعدی وی موفقیت چندانی برایش به بار نمیآورد. فیلمی است که اصلا چفت و بستهای فیلم قبلی تقوایی حتی صادق کرده را ندارد: «ای ایران پایان یک دوره و آغاز دورهای دیگر در کارنامه من است. دیگر از فرمهای کلاسیک خسته شده بودم و میخواستم کار نویی بکنم. فکر میکردم دارم تجربهای جدید میکنم و احساسم این بود که فیلم کماشکالی خواهد بود. قرار بود فیلمی طنزآلود بسازم و بعد از ده سال مردم لبخند بزنند. اما ناگهان فیلمنامهاش سیاسی شد. به دلیل اعمالنظرها. من همیشه فیلمنامههایم را ده دقیقه طولانیتر مینویسم تا اگر مشکلی پیش آمد و صحنهای را اجبارا حذف کنم، جایگزینش را داشته باشم. صحنههای خوبی از ای ایران را مجبور شدم حذف کنم که همهاش مربوط به موسیقی بود. این موسیقی باید ساخته میشد تا فیلم میگرفتیم.»
جالب اینجاست که تقوایی پس از ناخدا خورشید قصد داشت فیلم زنگی و رومی را جلوی دوربین ببرد. اثری که به تازگی خبر تولید و توقیف آن را شنیدیم: «زنگی و رومی آن زمان به مرحله تدارکات هم رسید. یعنی لوکیشنها انتخاب شد و عواملش را هم پیدا کرده بودم. داستان، اول به جنگ ایران و عراق مربوط میشد که گفتند نمیشود ساخت. ناچار تبدیلش کردم به جنگ تنگسیریها و انگلیسیها. سالهای آخر چنگ بود. مضمون فیلمنامه به یک موضوع حاد روز میپرداخت.»
این فیلم آن زمان به دلیل هزینه بالای ساخت به مرحله تولید نمیرسد: «باید یک دهکده را بازسازی میکردیم، در جنوب هم متأسفانه معماری دارد عوض میشود. یک معماری متلاشیشده که ربطی به ریشههایش ندارد.» بنابراین تقوایی نیز مانند بیضایی سکوتی چند ساله را برمیگزیند که قریب به ده سال طول میکشد و در سال 1378 بنا به دعوت محسن قریب و سازمان سیاحتی مناطق آزاد کیش به همراه تنیچند از همنسلان و همتایانش یکی از داستانهای مجموعه قصههای کیش را به تصویر میکشد. فیلم باز هم با مایههای جنوب به دلمشغولیها این فیلمساز میپردازد.
پس از این فیلم تقوایی کاغذ بیخط را جلو دوربین میبرد. او در این اثر مجددا مهارتهای خود را در تعریف داستان کلاسیک و کار در فضایی محدود به رخ میکشد. وی با این فیلم نشان میدهد ذوق و قریحه در سالهای سکوت از بین نمیرود. کاغذ بیخط حواشی را نیز در جشنواره بیستم فیلم فجر برانگیخت. تقوایی سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیئت داوران را قبول نکرد و پس فرستاد. این نسل که بسیار خوب آغاز کردند اندکی دلنازکند. باید به آنها بها داد. تقوایی بسیار با حوصله کار میکند از همین رو زمان فیلمبرداری آثارش اندکی طولانیتر از حد معمول میشود. با این حال قرار شد او پرونده قدیمی رومی و زنگی را نیز بگشاید ولی به خاطر گرمی بیش از حدّ جزیره قشم فعلا فیلمبرداری به فصلی دیگر موکول شده است.
تقوایی اکنون در دهه ششم زندگی خود قرار دارد. او میتوانست آثار سینمایی بیشتری در کارنامه خود داشته باشد. که بنا به هر دلیلی نشد.
باید منتظر بود و دید برخورد مخاطب پس از چندین سال با آخرین ساخته تقوایی یعنی کاغذ بیخط چگونه است؟!
پینوشت:
کلیّه نقلقولهای این نوشته از کتاب به روایت تقوایی به اهتمام احمد طالبینژاد برگرفته شده که توسط نشر روزنه کار در تابستان 1375 به طبع رسیده است.