فیلم آرامش در حضور دیگران، ساخته ناصر تقوایی: معرفی و نقد و تحلیل
علیرضا احمدزاده
نوشتن در مورد فیلمی که بیش از 40 دقیقه از آن سانسور شده است هم دشوار است و هم اینکه دقیق نیست، ما با فیلمی هشتاد دقیقهای روبهرو هستیم که ناگفته پیدا است که حلقهٔ ارتباط چند سکانس حذف شده است، با این حال….
ناصر تقوایی کمکار است اما در پروندهٔ فیلمسازیش آثار قابل توجهی دارد در میان فیلمهای سینمایی و حتی سریال تلویزیونی و مستندهای تقوایی شاید بتوان فیلم «آرامش در حضور دیگران» را برجستهترین اثر وی معرفی کرد. فیلم «آرامش…» در سال 1352 رد مدتی کوتاه (کمتر از دو ماه) با حد اقل امکانات و برپایهٔ روابط دوستانه عدهای اهل فرهنگ و سینما ساخته شد. سال 1352 برای سینمای ایران در آنزمان یکی از سالهای پرکار بود. هم از نظر مالی و هم از نظر کیفی در این سال 85 فیلم ایرانی روانه بازار شد. ناصر تقوایی غیر از فیلم «آرامش…فیلم «نفرین» را هم در همین سال ساخت. اما اکثر قریب به اتفاق فیلمها فاقد جنبهٔ هنری بودند رضا صفایی با پنج فیلم پرکارترین کارگردان سال 52 بودو مرتضی عقیلی و میری با بازی در 13 فیلم بیشترین حضور را در عرصهٔ بازیگری داشتند. مصادیق فوق جهت درک فضای سینمای آن سال ارائه شده است. در ضمن با ورود فیلمهای خارجی که عمدتا دارای … و خشونت بودند حکایتگر شرایط فرهنگی حاکم بر سینمای سال 1352 بود.
در چنین فضایی فیلمسازان متعهد خلاف جریانات فرهنگی حاکم عمل میکردند. در همین سال سهراب شهید ثالث با فیلم یک اتفاق ساده، امیر نادری، با دو فیلم «تنگسیر» و «تنگنا» مسعود کیمیایی با فیلم «خاک»، منوچهر انور با «شهر قصه» و پرویز کیمیاوی با فیلم مغولها طلایهداران فیلمسازان مستقل در سال 1352 بودند.
ناصر تقوایی سناریوی فیلمهای را عموما از داستانهای نویسندگان برجستهٔ دنیا اقتباس میکرد فیلم «آرامش» نیز برداشتی از داستانی با همین نام نوشتهٔ دکتر غلامحسین ساعدی میباشد داستانهای ساعدی به علت تصویری بودن و جسارت موضوعی، دستمایهٔ فیلمسازان پیشرو ایران بوده است. داستان آرامش در حضور دیگران در کتابی به نام «واهمههایی بینام و نشان» به چاپ رسیده است. اما فیلم «آرامش» با نوشتهٔ آن تفاوتهایی دارد تفاوتهایی که بین جهان ادبیات و جهان سینما موجود میباشد.
در داستان ساعدی، قصه از روستا شروعی میشود و تصمیم سرهنگ به فروختن مرغداری و مراجعت به منزل مسکونیاش در تهران، اما تقوایی با نگرشی صحیح و با حذف این بخش، مسائل این بخش را در لابهلای حرفهای بازیگران قرار داده و خط داستانی ساعدی را حفظ کرده است.
فیلم با صحنهٔ آماده شدن «لقا» جهت پذیرایی از دوستش «علی نراقی» شروع میشود، تیتراژ فیلم با موسیقی هرمز فرهت در میان این بخش میآید تیتراژ کوتاه و کامل و بعد از تیتراژ صحنهٔ مغازله مهلقا و نراقی، همچون پلان مشابه در «هیروشیما عشق من» اثر آلن رنه تاثیری مشابه را القا میکند. سایهٔ سرنوشت محتوم در سایهروشن این رابطه حضور دارد و تنهایی و ترس پیرامون آدمهای فیلم را به تصویر میکشد.
تقوایی چند دیالوگ از نوشتهٔ ساعدی را حذف کرده است مثلا در صحنهای که سرهنگ با دخترانش و همسرش در حال گفتوگو هستند دخترها که با تمسخر به همهچیز نگاه میکنند و سرهنگ که گویی کلمات را نمیشنود اما فضیا پوچ این اندیشهها را حس میکند بلند میشود و به سمت پنجره میرودو فقط میگوید؛ «این شهر چقدر تاریک است» و بعد به طرف تاریکی حرکت میکند و در آخرین لحظه که قصد دارد به تاریکی سقوط کند هردو دخترانش مانع وی میوند، در همین صحنه قبل از حرکت انتحاری سرهنگ ما با نمای نقطه نظر P.O.V سرهنگ روبرو میشویم چندین ثانیه تاریکی مطلق و فقط صدای زنها در حال صحبت، نگاه تلخ سرهنگ را سینمایی ضبط میکند.
مراحل جنون سرهنگ، قدمبهقدم جلو میرود و در صحنهای که دخترها با همسر سرهنگ (منیژه) حرف میزنند و وی را به سرگرمی و تفریح فرا میخوانند سرهنگ تنها در اتاق نشسته و به لباس نظامیاش با حسرت نگاه میکند گذشتهٔ افتخارآمیز خود را از دسترفته میبیند، سرهنگ دیگر مستمسکی برای حیات خویش ندارد. مهلقا در همین صحنه میگوید: آدم هرجوری شده باید خودشو نجات بده والا یه چیزی توی هواس که خفهات میکند و آن چیزی که در هواست و ما آن را نمیبینیم کمکم درصدد خفه کردن سرهنگ برمیآید.
بعد سرهنگ در خیابانها قدم میزند در کنار پادگان با مارش نظامی حرکتی میکند و یاد گذشتههایش میافتد و بعد از بازگشت با خدمتکار خانه برخورد میکند. از این سکانس تقوایی بخش 7 تا 11 داستان را به هم ریخته است و داستان را با ویژگیهای سینمایی انباتشه است. مثلا در داستان ساعدی دختران و منیژه با خدمتکار در منزل نشسته و دربارهٔ ماجرای حملهٔ سرهنگ به خدمتکار، حرف میزنند اما در فیلم، خدمتکار از خانه متواری شده و در راه با منیژه و دخترها برخورد کرده و ماوقع را تعریف میکند صدای تعریف کردن خدمتکار روی نمایی متوسط از منیژه ک با عجله و اضطراب-به سوی خانه میرود مینشیند.
در بخش هشتم داستان سرهنگ شاخههای درختان را به همسرش نشان میدهد و اظهار میکند چیزی در میان درختان است و این بخش همینگونه به پایان میرسد اما تقوایی با قرار دادن صدای جغدی در انتهای آن سکانس و ادامهٔ صدا روی سکانس بعدی روی تابلوی نقاشی جغد در فضاسازی سینمایی اثر میکوشد.
در سکانس میانی نیز تغییرات ارزندهای توسط تقوایی نسبت به داستان صورت گرفته است مثلا در داستان آورده شده که منیژه با «آتش» میرقصد اما در فیلم برعکس است و منیژه به تقاضای رقص «آتش» جواب رد میدهد البته عملکرد تقوایی با شخصیت منیژه همخوانی درستتر دارد تا نوشتهٔ ساعدی.
در بیابان که دکرت همراه ملیحه و پرستاری دیگر به هواخوری رفتهاند. دیالوگهای ملیحه عموما حذف شده و بیشتر حضور ملیحه در سکوت میگذرد حتی وقتی آن مرد بیابانگرد به ملیحه نزدیک میشود ملیحه فقط جیغ میکشد و فرار میکند اما در داستان جملهای میگوید که با روحیات و دگرگونیهای درونی ملیحه همخوانی ندارد.
ملیحه در داستان ساعدی به سفری دور و دراز میرود اما برای اینکه کار عمقی تراژیک به خود بگیرد ملیحه در فیلم تقوایی دست به خودکشی میزند، ارتباط دکتر جوان تیمارستان با منیژه حذف شده و به تداوم سکانس لطمه زده است ما در ابتدای فیلم استقبال پرشور دکتر جوان را میبینیم و اختصاص اتاقی مناسب برای سرهنگ رد تیمارستان اما در صحنهٔ نهایی اتاق سرهنگ عوض شده و به وی رسیدگی نشده است علت این تغییر روش در فیلم مشخص نیست و تنها از نگاه خریدار دکتر جوان در آینهٔ ماشین که به ملیحه میاندازد، شاید چیزی دستگیر تماشاگر فیلم شود.
تقوایی در شخصیتپردازیها کاملا موفق است سرهنگ، مردی با آرمانها و افتخارات بزرگ در موقعیتی تراژیک پی به بیهودگی زندگی خود میبرد وی ثمرهٔ زندگیاش یعنی دو دخترش را از دست رفته میبیند و اگر همسر مهربانش منیژه را نداشته حتما دست به خودکشی میزد.سرهنگ با اینکه از دخترانش دور بوده اما با اولین برخوردهایی به روابط غیر اخلاقی دخترانش میبرد سرهنگ مرد باهوشی است وی صریح اللهجه است سرهنگ در اولین برخوردها با دخترانش آرزوی داشتن نوه و داماد را مطرح میکند او با پیش کشیدن این خواسته، در واقع نفی آزادی جنسی دخترانش را میکند. سرهنگ قبل از میهمانی به منیژه میگوید امشب یک اتفاقی میافتد جدا از جنبهٔ روحی این اتفاق، جنبهٔ ظاهری و اجتماعی آن مراد دوستان دخترهایش میباشد وی با صراحت هرزهگی نسل جوان را عنوان میکند و بعد با آن برخورد تند، میهمانی را به هم میریزد. سرهنگ شرایط جدید زندگی شهری را قبول ندارد برای همین هم زندگی در شهرستان و راهاندازی مرغداری را پیشه خود کرده بود. سرهنگ تاوان اشتباه بازگشت به شهر را پس میدهد. اما منیژه زن ایدهآل داستان و فیلم است منیژه زن شهرستان است و از قواعد زندگی بورژوازی بیاطلاع است او در بازی احساسات زودگذر شهری: وارد نمیشود «آتش» با هر ترفندی که میخواهد منیژه را جذب کند موفق نمیشود. منیژه با اینکه ازدواجی از روی اجبار و بیخیالی انجام داده است اما به اصول خانواده پایبند است وی تا آخرین لحظه تنها حامی واقعی همسرش میباشد. ساعدی و تقوایی سلامت زندگی را در نگاه منیژه زن سادهٔ شهرستانی نشاندهاند منیژه با سنتها و اخلاقیات خود، تجسم زن-مادری برای سرهنگ است.
«مهلقا» دختریست که از درون بریده و به بیرون راه یافته است این حرکت در مهلقا آگاهانه صورت گرفته است. خوشبختی مهلقا در این است که با نراقی آشناست. نراقی مردی است که مهلقا را واقعا دوست دارد و در این میانه مهلقا معنای زندگیاش را کامل میبیند.
نورپردازی فیلم توسط فیروز ملکزاده صورت گرفته است و در فضاسازی بسیار موثر است از سکانسهای ارزشمند فیلم میتوان از سکانس افتتاحیهٔ فیلم و سکانس پیادهروی سرهنگ در خیابانها و سکانس برخورد سرهنگ با خدمتکار و سکانس نهایی فیلم یعنی صحنهای که منیژه در دستانش برای سرهنگ آب میبرد نام برد.
در مجموع فیلم «آرامش در حضور دیگران» اثر ناصر تقوایی فیلمی است که در تاریخ سینمای ایران ماندگار خواهد ماند و ترجمان صادق شرایط فرهنگی قشر خاصی از طبقات جامعه در مقطعی از تاریخ محسوب خواهد شد.