فیلم پرتقال کوکی – نقد، خلاصه داستان و تحلیل – A Clockwork Orange

آنتونی برجس رمان پرتقال کوکی را با عجلهای فراوان نوشت؛ آزمایشی به اشتباه نشان داده بود که نویسنده تومور مغزی مهلکی در سرش دارد تریساترن، یکی از فیلم نامه نویسان دکتر استرنچ لاو (1964)، سر صحنه-ی 2011: اودیسهٔ فضایی نسخه-ای از رمان پرتقال کوکی را به کوبریک داده بود و این کتاب دو سال در قفسهٔ کتابخانهٔ کارگردان بود تا اینکه نوبت خواندن آن فرارسید.
کوبریک خیلی زود شیفتهٔ روایت برجس از مداوای جوانی یاغی و دوستدار خشونت توسط مقامات دولتی در مقطع زمانی اینده شد. درمانی که جوانِ داستان به ازای آن آزادی ارادهاش را از دست میدهد. کوبریک رد گفت و گویی با مجلهٔ رولینگ استون گفته بود: «همه چیز این رمان هیجان زدهام کرد. پرتقال کوکی همه چیز دارد: ایدههای عالی، پیرنگ داستانی فوق العاده، اکشن بیرونی، شخصیتهای مکمل جالب توجه و جوانی به نام الکس که یکی از بی نظیرترین شخصیتهای اصلی است که تا به امروز در ادبیات با آن برخورد کردهام.» سوای نزدیکی فضای رمان به دیدگاه تیره و تار کوبریک نسبت به نسل بشر، به گفتهٔ همسر کارگردان انتخاب رمان برای ساخت فیلم از سوی کوبریک دلیل دیگری هم داشت. به گفتهٔ کریستین کوبریک در سالهای پایانی در هم و بر هم دههٔ شصت حسی کثیف در هوا موج میزد و همین باعث شد که کوبریم ساخت فیلمی براساس داستان رویا نوشتهٔ آرتور شنیتسلر را رها کند (کوبریک و فردریک رافائل سی سال بعد فیلمنامهای براساس این فیلم نوشتند که کوبریک آن را به چشمان کاملاً بسته تبدیل کرد) و به سراغ رمان آنتونی برجس برود: «دههٔ شصت تازه شروع شده بود …
راستاش آن زمانی کسی درباره مسائلی از این دست حرف نمیزند ولی با راه رفتن در خیابان کار نبی و نظارهٔ مردمانی که آن اطراف زندگی میکردند میشد حس کرد که تعبیر بسیار عجیبی در حال شکل گرفتن است… توی روز روشن مواد مخدر مصرف میشد، ار مدرسه مدام نامههای هشدار آمیز میرسید که از والدین میخواستند مراقب فرزندانشان باشند. حسی عجیبی بود. انگار همه چیز در حال متلاشی شدن بود و بعد رد دل چنین فضایی کتاب پرتقال کوکی سر بر میآورد. تا به روایتی از عصر خود تبدیل شود. ایدهٔ مرکزی کتاب هم این است که دولت-ها میتواند شیاطین پراکنده میان جمعیت کشور را جدا کنند و از شیاطین صفتی آنها به عنوان یک استعداد استفاده کرده و آنها را تبدیل به نیروهای پلیس کنند.» انتخاب مالکوم مک داول برای نقش الکس برای کوبریک چندان کار دسواری نبود مک داول در گفت و گویی با نشریهٔ امپایر میگوید: «من رد فیلمی به نام اگر… (لینزی اندرسن، 1968) بازی کرده بودم که نمایش آن در انگلستان سر و صدای بسیاری به پار کرده بود چون داستان آن دربارهٔ انقالابی در مدرسهای دولتی در این کشور بود. کریستین کوبریک بعدها برایم تعریف کرد که استنلی کوبریک سرگرم تماشای این فیلم در خانه بوده که بعد از سکانس اول فیلم، پنج بار آن را به عقب بر میگرداند و دوباره تماشا می-کند. دست آخر هم به سمت او بر میگردد و میگوید الکسمان را پیدا کردهایم! هیچ وقت فکر نمیکردم ورودم به این فیلم تا این اندازه ساده باشد. قرار ملاقات گذاشتیم و از همه چیز به جز فیلم حرف زدیم.
دست آخر گفتم من باید بروم. چیز خاصی میخواستی به من بگویی؟ آن وقت او کتاب پرتقال کوکی را به من داد تا بخوانم. یک هفته گذشت و من سه بار کتاب را خواندم تا بفهمم ماجرای آن از چه قرار است. کتاب فوق العادهای بود اما هر چه فکر کردم متوجه نشدم او چطور میخواهد از آن فیلم بسازد. بعد با او تماس گرفتم و دربارهٔ کتاب حرف زدیم سرانجام من پرسیدم دارید نقش الکس را به من پیشنهاد میکنید؟ پاسخ او مثبت بود.» البته آمادهسازی تمام جنبههای ساخت فیلم به این سادگی هم نبود. کار پیش تولید پرتقال کوکی هم مثل 2001: اودیسهٔ فضایی دشوار و وقتگیر بود. ولی شرایط فیلمبرداری پرتقال کوکی با فیلم قبلی کارگردانی تفاوت بسیاری داشت. به دلایلی که همه از آن مطلع هستند بیشتر صحنه-های 2011: اودیسهٔ فضایی در استودیو فیلمبرداری شد ولی در پرتقال کوکی فقط چند صحنهٔ محدود در استودیو مقابل دوربین رفت و در ادامهٔ کار معماری مدرن کشور انگلستان نقش عمدهای در پیدا کردن لوکیشنهای اصلی فیلم داشت. در این میان فیلمبرداری در منطقهٔ نوساز تیمزمید در جنوب شرقی شهر لندن بسیار به کار کوبریک آمد. در ساخت پرتقال کوکی دانش بی حد و حساب کوبریک از جنبههای مختلف تولید فیلم باز هم به کمک او آمد. مالکوم مک داول دربارهٔ دانش سینمایی کوبریک می-گوید: «کوبریک در قبال تمامی جزئیات فیلم وسواسی بی پایان داشت.
او دربارهٔ همه چیز هم اطلاعات بسیاری داشت؛ از لنزهای دوربین گرفته تا نور و شدا. او بهترین صدابرداری بود که در تمام عمرم دیدهام» گسترهٔ واکنش منتقدان به فیلم از ستایش بی چون چرا تا انزجار مطلق را در بر میگرفت؛ وینسنت کنبی در نیویورک تایمز نوشت: «بروید و خودتان پرتقال کوکی را ببینید و از نفرینِ کسالت رنج ببرید.» اما فیلم از نظر فرهنگی انفجار عظیمی به راه انداخت. هنوز چند هفته از شروع اکران پرتقال کوکی نگذشته بود که جنایت-هایی به سبک و سیاق جوانان فیلم در گوشه و کنار انگلستان رخ داد. در نتیجه صدای سانسورچیان در آمد و آنها از محتوای فیلم به شدت انتقاد کردند. کار به آنجا رسید که مقامات وزارت کشور انگلستان خواستار نمایش خصوصی فیلم شدند تا ببیند این همه هیاهو بر سر چیست. کریستین کوبریک دربارهٔ آن دوران میگوید: «یادتان باشد آن زمان مری وایت هاوسو گروههایی مذهبی پیدا شدند که اصل حرفشان این بود که جنایتهایی از این دست به خاطر مصرف مواد مخدر و تقصیر این و آن است اما ماجرای شکایتها در همین حد باقی نماند. ما نامههای تهدید آمیزی از گروهی از مردم دریافت کردیم که در آنها نوشته شده بود میخواهند استنلی و اعضای خانوادهاش را بکشد. تمامی افرادی که در فیلم حضور داشتند نامههایی از این دست دریافت کرده بودند.
در چنین مواقعی اول سعی میکنید آرام باشید و به این مسائل توجه خاصی نسان ندهید ولی بعد از مدتی ماجرا بدتر و بدتر شد تا اینکه دست آخر پلیس به ما گفت جان شما واقعاً در خطر است. و یکی از آن گروههای معترض رسماً به ما اعلام کرد که با شما شوخی نداریم. نتیجه این شد که در سال 1974 کوبریک به توصیههای اسکاتلندیارد از کمپانی برادران وارنر خواست فیلم را از سینماهای انگلستان جمع کنند. فیلم دست کم به صورت قانونی تا مارس 2000 یعنی یک سال بعد از مرگ کوبریک در انگلستان به نمایش در نیامد.» این روزها رد بازنگری پرتقال کوکی به این نتیجه میرسیم که شاید بتوان آن چالش برانگیزترین اثر پروندهٔ کوبریک به حساب آورد. اما گذشت زمان با برخی از عناصر فیلم چندان مهربان نبوده است. معماری بتونی محلهٔ تیمزمید حالا دیگر یاد آور آینده که نیست هیچ بلکه آزمون و خطاهای گذشته در زمینه معماری را به خاطر میآورد.
با وجود اینکه کوبریک در فیلمهای دیگرش دست کم رگههایی از امید در میان آن همه بدبینی و ناامیدی بر جای میگذارد، مثل آواز خوانی دختر جوان در راههای افتخار (1957)، حس مادری وندی تورانس نسبت به دنی در درخشش (1980) و مسئولیت شناسی کاپیتان مندریک در دکتر استرنچ لاو (1964)، ولی در پایاین پرتقال کوکی نشان چندانی از انسانیت باقی نمیماند. حتی اگر هم باشد به طرز تفکیکناپذیری با شیطان صفتی ادغام شده است. همان طور که مدنظر کوبریک بوده با الکس همذات پنداری میکنیم. به ویژه با انسانیترین خصیصهٔ او یعنی آزادی ارادهاش، هر چند که این شخصیت نقاط هولناک خاص خودش را دارد. کوبریک به درستی ترکیب جذابیت و تاریکی در شخصیت الکس را با شخصیت ریچارد سوم ویلیام شکسپیر مقایسه میکرد.
تماشای پرتقال کوکی تجربهای که تاثیرگذاری آن به خاطر کارگردانی مثل همیشه دقیق و به دور از همذات پنداری با شخصیتها از سوی کوبریک چند برابر میشود. به گفتهٔ کریستین کوبریک، کارگردان درست چنین هدفی داشته: «استنلی معتقد بود هک داستان فیلم حقیقت محض دربارهٔ گناه را روایت میکند نکته اینجاست. این شخصیت برای هیچ چیز اهمیت قائل نیست هیچ احساسی ندارد و از وجدان هم عاری است تماشاگر میداند الکس دیوانه است اما الکس سرگرم کار خودش است او نمایانگر همان چیزی است که به آن شیطان میگوییم که حالا جلوی روی ما ایستاده و من بهتر از این نمیتوانم او را توصیف کنم. تصویری که ما از یک قاتل داریم این است که روی تمام صورتاش نوشته باشند او یک آدمکش است و ما به راحتی بتوانیم این نکته را تشخیص بدهیم و بگوییم این یک هیولاست! الکسهیولاست اما افسونگر و بازمزه هم هست، از بقیه باهوشتر است و سرعت عمل بالاتری دارد و در یک کلام شیطان مطلق است. بعد همین شخصیت به دست فردی که بسیار محترم به نظر میرسد میافتد و از او سوء استفادههای گوناگون میشود. این حالت هولناکتر است.»