نقد و بررسی فیلم فارست گامپ Forrest Gump با بازی عالی تام هنکس
«فارست گامپ» شاید ابلهترین نباشد اما بیشک خوششانسترین کاراکتری است که تاکنون به نگارش درآمده. همه چیز با جعبه شکلات شروع میشود. مادر فارست معتقد است زندگی همچون یک جعبه شکلات است، هیچوقت نمیدانی کدام طعماش گیرت میآید. حتی اگر برای این جعبه شکلات تلخ صددرصد هم متصور شویم، باز هم شکلات است. صرفنظر از نگاه خوشبینانهای که پشت این عبارت وجود دارد، ربطاش به فیلم چیز دیگری است. موضوع فقط و فقط شانس است و بس.
وودی آلن هم در دورهای از فعالیتاش گفته است که هشتاد درصد قضیه شانس است. موضوع این است که فارست در بدترین وضعیت هم باز در جعبه شکلات است. در کودکی و نوجوانی و جوانی به لطف سرعت بالای دویدناش ورزشکار مهمی میشود چون دویدناش اتفاقا خیلی به درد میخورد. پینگپونگ را در حد جهانی بازی میکند و تصور کنید که او به راحتی میتوانست در زندگیاش با میز پینگپونگ ملاقاتی نداشته باشد. در جنگ ویتنام نجات پیدا میکند. قایق صید میگو او را میلیونر میکند و …
اینها همه یعنی شانس. فقط شانس و چه جالب که به هیچ وجه نمیتوان این فارست خوششانس را با پدر تصور کرد. پدر فارست از ابتدا نیست. به قول مادرش به مرخصی رفته … و از اینجا به بعد فارست فقط شانس میآورد. آدمهایی که کنار او هستند هم شانس میآوردند. انگار که او مسیحی است که در غیبت پدر برای سعادت بشر به روی زمین ظاهر شده. فارست ابله است. یعنی مفهوم غم دیگری و سعادت خود را عمیقا نمیفهمد. از این رقابت سر درنمیآورد اما همه جوره اهل مبارزه و دوام آوردن است.
فارست گامپ یکی از آن کاراکترهای مانیفستیکالی است که حرفاش را اینگونه مطرح میکند، اگه بشر ابله بود، زندگی شاید عادلانهتر میشد. نیروی دیگری که فارست گامپ را بسیار بالاتر از حد معمول میبرد، تاریخ یا زمان است. ما همراه با این شخصیت بخشی از تاریخ آمریکا را مرور میکنیم. تاریخی که بعضا طنازانه دستکاری هم میشود اما روح و اصالتاش در امنیت محض، دستنخورده باقی میماند. اساسا فارست کاراکتری است که در برابر آمریکا ایستاده. فارست آن روی دیگر سکه است. آن آمریکایی بیپدری که قرار است خود پدر باشد. بهترین پدر. پر از عشق، پولدار، معروف و …
مادر فارست بیش از آنکه مادر باشد، پدر است. اوست که در جهانی کاملا مردانه فراهم میکند و میسازد. ایثاری که فارست را بیهمتا، بیآزار میکند. انگار مسیح همواره باید بیپدر باشد. نه برای اینکه خود در آینده پدری بینظیر شود بلکه برای اینکه مادرانگی تنها و تنها مسیح را به بار میآورد. فارست به واقع یک مادر است. او ستوان دَن را نجات نمیدهد چون میداند که نجات جان دیگری خوب است، او مادرانه این کار را میکند. کاملا غریزی و ناخودآگاه. فراموش نکنیم که فارست یک ابله است. ابله یعنی خودآگاهی غایب بزرگی است. او غریزهای همچون جعبه شکلات است. نمیدانی چه طعمی خواهد داشت اما حتما شکلات است. فارست عاشق است. اما این عشق برای او جز حذف میل جنسی ارمغانی به همراه ندارد. فارست یک پسر است که همواره در یک وضعیت پیشجنسی قرار دارد. مردانگی تنها و تنها در کنار جینی میتواند ظهور و بروز داشته باشد.