فیلم منم اسپارتاکوس – نقد، خلاصه داستان و تحلیل – Spartacus 1960
کارگردان اسپارتاکوس به این خاطر به استنلی کوبریک رسید که آنتونی مان اخراج شده بود ولی قبل از آن لازم بود که کوبریک هم از سر پروژهٔ دیگی اخراج شود. قرار بود کوبریک فیلم سربازان یک چشم را با حضور مارلون براندو کارگردانی کند، یک وسترن پیچیده که بازیگر سرشناس سینما میخواست کارگردانی آن را به مولف تازهکار بسپارد. ملاقات و گفت و گوهای این دو شبیه به دیدار دو ذهن بزرگ نبود. زمام امور دست براندو بود و او با انتخابهای کوبریک در خصوص بازیگران موافقت نکرد و آن قدر در فیلمنامه دست برد که کار به بن بست رسید: «استنلی، این طوری نمیشود کار کرد.»
برای ساخت اسپارتاکوس دوازده میلیون دلار بودجه در نظر گرفته شده بود؛ فیلمی حماسی براساس رمانی به همین نام به قلم هاروارد فاست که آن را براساس طرحی تاریخی برگرفته از شورش بزرگ بردهها نوشته بود. فیلمنامه کار داگلاس ترومبو، چهرهٔ یاغی دوران مک کارتیسم بود که ورود دوبارهٔ او به عالم سینما باعث شد دوران فهرست سیاه هالیوود به پایان برسد. هنوز یک هفته از شروع فیلمبرداری نگذشته بود که کرک داگلاس، ستاره و تهیه کنندهٔ اجرایی فیلم، احساس کرد آنتونی مان رقت بیشتری یا هنرپیشگان دیگر فیلم صرف میکند. داگلاس احساس کرد که نادیده گرفته شده و بدتر از آن مان به دستور کرک داگلاس از پروژهٔ اسپارتاکوس کنار گذاشته شد.
بعد از درگیریهایی که کرک داگلاس و استنلی کوبریک سر ساخت راههای افتخار (1957) با هم داشتند، در پیشنهاد داگلاس به کوبریک مبنی بر کارگردانی اسپارتاکوس و پذیرفتن این پیشنهاد از سوی کوبریک نوعی لجاجت به چشم میخورد. این دو این بار هم رد طول ماههای بی پایان فیلمبرداری و تولید فیلم بر سر جنبههای مختلف آن مشاجره کردند. حذف دیالوگهای شخصیت اسپارتاکوس در سی دقیقهٔ آغازین فیلم کار هوشمندانهٔ کوبریک بود چون میخواست نشان دهد که چطوریک حیوان دوباره به آرامی به یک انسان تبدیل میشود. با این کار میزان دیالوگهای شخصیت اسپارتاکوس نزدیک به صفر شده بود و همین نکته باعث شد که سر و صدای کرک داگلاس به آسمان بلند شود ولی راشهای فیلم عالی بودند و به مرور درستی تصمیم کوبریک مشخص شد.
اگر قرار بود که همین فیلم فقط به دست یکی از عوامل اصلی آن ساخته شود، هر یک روایتی متفاوت از این داستان ارائه میکردند. به چشم ترمبو خیزش و سقوط اسپارتاکوس ترانهای از تشویش اجتماعی بود؛ اینجا مردی ستمدیده مقابل قدرت سیستمی صنعتی- نظامی در قالب شخصیت بی رحمی به نام کراسوس (لانس اولیویه) قدم علم میکرد. به نظر داگلاس داستان فیلم حکایت قومی سرگردان بود که برای تصاحب سرزمینی میجنگید. نظر کوبریک در این میان چه بود؟ کوبریک میخواست با ساخت این فیلم به صورت نمادین از سیستم بی رحم هالیوود با آن قراردادها و تشریفات دست و پاگیرش در ساخت فیلم رها شود. قراردادی که برای کارگردانی اسپارتاکوس با داگلاس بسته بود به او اجازه میداد تا از شر تمامی بدهیهایی که بعد از ساخت راههای افتخار پشت سرش مانده بود خلاص شود. بعد از ساخت اسپارتاکوس او دیگر مردی آزاد میشد. کریستین کوبریک، همسر کارگردان، میگوید: «این درس بزرگی بود که کوبریک آموخت؛ کرک کنترل همه چیز را به دست گرفته بود و استنلی دلاش نمیخواست عروسک خیمه شب بازی باشد. موفقیت از دل اسارات سر بر آورد.»
علاقهٔ بسیار کوبریک- و نه وسواس آتی او- به جزئیاتی مثل درون مایه، سبک و پی رنگ داستان از همین فیلم شذروع شد، به خصوص در یک سوم اول فیلم که بهترین بخش فیلم است و نشانههای سینمای کوبریک به وضوحدر آن مشاهده میشود. در مدرسهٔ گلادیاتورها خصایص انسانی از مردها گرفته میشود و آنها به قاتلینی مکانیکی تبدیل میشوند، که این قسمت از نظر مضمونی ازتباط نزدیکی با فصلهای آغازین غلاف تمام فلزی (1987) دارد. بخش پر دیالوگتر میانی فیلم و نقشهٔ عدهای در سنای روم برای هدایت شورش بردهها طبق برنامههایشان یادآور سکانسهای هجو آمیز اتاق جنگ در دکتر استرنچ لاو (1964) است.
سبک کوبریک رد دل فیلم جای گرفته و اینکه بگوییم ره کارگردان دیگری میتوانسته چنینی فیلمی بسازد ادعایی عبث است سکانسهای نبرد پایانی، که رد اسپانیا فیلمبرداری شدند، حاصل بداهه پردازی کارگردان بود. در این سکانس-ها لشگر بردهها را میبینیم که به کندههای سوزان به سربازان رومی حملهور میشوند و آنچه سکانسها را شکوهمند ساخته نگاه دقیق کوبریک است. نماهایی که سربازان و آوارهها را مثل موریانه نشان میدهد نگاه متکلف و جدا افتادهٔ یک روشنفکر در بازگویی تاریخ را دارد. کوبریک برای اینکه بی رحمی باستانی را به تصویر بکشد. سیاهی لشکرهایی به کار گرفت که در دنیای واقعی عضوهایی از بدنشانرا از دست داده بودند و استفاده از دست و پای مصنوعی را کنار گذاشت. در این مردی بود که بخشی از سرش را از دست داده بد و آن بخش گمشده را با مغز گوساله پر کردند.
البته رد نسخههای نهایی خبری از چنین تصاویر هولناکی نبود. اما در فیلمنامهای که ترومبو نوشته بود صحنه-های سوزناکی برای درگیر کردن احساسات تماشاگران قرار داده شده بود. که کوبریک راهی برای گریز از دست آنها پیدا نکرد. اسپارتاکوس در باطن فیلمی بود که قرار بود به بلند پروازیهای اقتصادی داگلاس شکلی حقیقی ببخشد، کریستین با خنده میگوید: «استنلی اصلا حوصلهٔ صحنه-های سوزناک فیلم را نداشت.» منظور او از این صحنهها نماهای بسیار نزدیک از جین سیمونز با چشمهای خیس یا صحنهٔ قهرمان پردازانهای است که همه بلند میشوند و میگویند: «من اسپارتاکوس هستم!» به گفتهٔ کریستین کوبریک: «صحنههایی در فیلم بود که خیلی خیلی هالیوودی بودند و حسابی حرص استنلی را در میآوردند. اما او میگفت مهم نیست، بگذار مردم هم پاپ کورنشان را بخورند، اشکالی ندارد.»
معضل دیگر کوبریک در ساخت اسپارتاکوس هنرپیشههای سرشناس فیلم بودند. نامهای بزرگ و کلههای پر باد آنها باعث میشد که هر کدام به سمت دلخواه خود بروند و کوبریک مجبور بود به زحمت نقش آفرینی آنها را گرد هم آورد. لارنس اولیویه سر صحنه همه چیز را به شوخی میگرفت و چارلز لافتون هم زود رنج و غیر قابل اطمینان بود. شاید هم این دمدمی مزاج بودنشان بخشی از پایبندی آنها به متد اکتینگ بود- و گراکوس سر سختترین دشمنان سیاسی فیلم هستند- اما کار هنرپیشگان انگلیسی فیلم در دنیای واقعی هم به مشاجره ختم شد. به نظر اولیویه لافتون فردی «گستاخ» بود و لافتون هم فکر میکرد اولیویه فردی «گندهگو» است. کوبریک با قرار دادن این دو در کنار هم نبردی از ارادهٔ شکست ناپذیر دو هنرپیشه را روی پردهٔ سینما به نمایش گذاشت. ماجرا آن قدر پیش رفت که داگلاس احساس خطر کرد که هنرپیشههای دیگر با کمک کوبریک قصد «بداهپردازی» در کارشان دارند.
کریستین میگوید: «استنلی از آن جوانهایی نبود که از جان بودن دل خوشی داشته باشد. هنرپیشههای فیلم بسیار با تجربه بودند و حرفهای بدی در مورد او میزدند اما او روشی فوق العاده برای کنار آمدن با این رفتار آنها داشت؛ او فقط صبر میکرد تا حرفهایشان تمام شود وقتی حرف زدنهای آنها به پایان میرسید، سرگرم ادامهٔ کار میشد. این ویژگی یک هدیه در وجود استنلی بود که باعث میشد خشم و هیجان همه فروکش کند.»
بعد از پشت سر گذاشتن 167 روز طاقت فرسا، داگلاس با خستگی تمام پروندهٔ فیلم را بست و با گفتن: «او روزی کارگردان خوبی خواهد شد» به همکاریاش با استنلی کوبریک پایان داد. حالا کوبریک آمادهٔ انجام هر کاری بود.