فیلم پروژه جادوگر بلر – معرفی و نقد و تحلیل – The Blair Witch Project 1999
جادوگر شهر بلر؛ پدیدهٔ نوظهور صنعت سینما
تألیف و ترجمه: سودابه نبئی
مقدمه:
تابستان 1999 ، سینمای غرب شاهد ظهور یک پدیده بود. پدیدهای به نام «پروژه بلرویچ» که در کمتر از یک ماه، انقلابی در صنعت سینما به وجود آورد. این فیلم که بودجه تولید آن در حدود سی هزار دلار بود، اکنون بدل به یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما شده است.
اما آنچه که در اینجا ما را بر آن داشته تا به این فیلم بپردازیم، تنها به خاطر فروش اعجابآور آن نیست، بلکه هر چیزی در آن از روش ساخت، داستانسرایی، بازیگری، چگونگی استفاده از دوربین، فضاسازی و کارگردانی گرفته تا شیوههای بازاریابی و تبلیغات به گونهای خلاقانه است که آن را شایسته توجه و تعمق بیشتری میسازد.
در واقع همانطور که «سانچز» یکی از کارگردانان جوان فیلم میگوید: «این نوع جدیدی از سینما است؛ در آن چیزهای زیادی برای بررسی و تحلیل پیدا خواهید کرد.»
تحقیق درباره جادوگر شهر بلر» در انتظار وحشت
«در 21 اکتبر سال 1994، سه فیلمساز به نامها یهیتر داناهو، جاشوا لئونارد و مایکل ویلیامز، برای ساختن فیلمی مستند درباره «جادوگر شهر بلر» که افسانهای محلی است به جنگل بلک فارست در یالت مریلند رفتند و هرگز بازنگشتند». این بخشی از برنامه تبلیغاتی فیلم «پروژه بلرویچ»، پدیده تابستان امسال و شاید بیست سال اخیر است.
شاگردان آلفرد هیچکاک، در صدمین سال تولدش، باعث سربلندی او شدهاند. فیلم کوچک و کمهزینه «پروژه بلرویچ» که تولید آن بنا به گفته سازندگانش «به اندازه قیمت یک اتومبیل متوسط و خوب آمریکایی»(در حدود سیهزار دلار) خرج برداشته، میرود تا در رده پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما قرار گیرد.
سال گذشته یعنی آگوست 1998، پیش از آنکه این فیلم حتی در جشنوارهای نمایش داده شود، دو سازنده فیلم، ادواردو سانچزو دانیل مایریک که نوشتن فیلمنامه، کارگردانی و تدوین آن را به کمک هم انجام دادهاند، یک سایت کامپیوتری با نام WWW. blairwitch.com. راه انداختند و از آنجا تاریخچهٔ شوم افسانه دویست سالهٔ «جادوگر شهر بلر» را با نقشهها، عکسهای قدیمی و بریده روزنامهها به آدرس پست الکترونیکی بسیاری از کاربران جوان اینترنت ارسال کردند. همهٔ اطلاعات ارائه شده در این سایت، ساختگی بود. تلاش آنها بر این بود تا همه چیز واقعی جلوه کند. و البته همه چیز هم واقعی جلوه کرد. همه چیز از داستان ساختگی گم شدن سه فیلمساز جوان و افسانه جعلی «جادوگر شهر بلر» که باعث هجوم هزاران علاقهمند مشتاق و زودبارور به جنگلهای شهر برکتزویل و گورستان قدیمی آن شد، گرفته تا خود فیلم که ساختی مستندگونه دارد.
یک منتقد سینمایی میگوید: تماشای فیلم «بلرویچ»، یک تجربه عادی سینمایی نیست. این فیلم حتی در قلمرو فیلمسازی مستقل هم پدیدهای نامعمول به شمار میرود. فیلم برداری فیلم توسط شخصیتهای آن، تاثیر غریبی دارد که شما را با آنها همراه میسازد. اما تنها کار دوربین نیست که عجیب و غیر عادی به نظر میرسد. فیلم توسط پنج فارغ التحصیل دانشگاه فلوریدای مرکزی ساخته شده است. آنها شیوه بازیگری براساس متدرا به سطح جدیدی ارتقاء دادهاند؛ به گونهای که میتوان آن را فیلمسازی براساس متد نامید.
سانچز یکی از سازندگان فیلم میگوید: «هدف ما از بین بردن مرز میان واقعیت و بازیگری بود. بازیگرها از اولین نمای فیلم تا آخرین نما، آنجا بودند. آنها در جنگل اردو زده بودند، همانجا غذا میخوردند، حمام میکردند، خلاصه هر کاری که لازم بود.» هر کاری از جمله فیلمبرداری فیلم. لئونارد، فیلمبردار اصلی با دوربین 16 میلیمتری بود. ویلیامز صدابردار با ضبط صوت دیجیتالی، و داناهو با دوربین ویدیویی سوپر هشت که از جریانات پشت صحنه فیلمبرداری میکرد.
کل فیلم «بلرویچ» طی هشت روز در مریلند فیلمبرداری شد. به بازیگران تنها مفهوم اصلی داستان گفته شده بود. بعد از آن، دوربینها را دستشان دادند و آنها را به محیط ترسناکی که سانچزو مایریک خلق کرده بودند، فرستادند. بازیگران بداههسازی میکردند و از یکدیگر فیلم میگرفتند.
برای آنکه بازیگران طی ساخت فیلم، تماسی با جهان خارج نداشته باشند، سانچز و مایریک از سیستم موقعیتیابی جهانی (GPS) استفاده کردند تا تماسشان با بازیگرها حفظ شود.
سانچز میگوید: «ما همراه با غذا، باتریهای نو و حلقههای فیلم و ویدیو کاست خام، چندتایی یادداشت هم برایشان میفرستادیم. ما آنها را با GPS در جنگل هدایت میکردیم. آنها از یک نقطه به نقطهای دیگر میرفتند و ما همه چیز را از قبل برای آنها آماده کرده بودیم، چیزهایی که باعث میشد تا آن محیط را بهتر حس کنند.»
نتیجه این کار، فیلمی سرد و خشن با تصاویر پیچیده، دوربین لرزان و صدای جیغ و داد و حرفهای نامفهوم از آب درآمده است. اگرچه از خون و خشونت در این فیلم خبری نیست، اما فیلمی ترسناک است.
سانچز میگوید: «هر مانع و کمبود و محدودیتی که سر راه ساختن فیلمهای کمهزینه وجود دارد به عنوان نقاط قوت کارمان لوکیشن محدود، دوربین لرزان 16 میلیمتری، ویدیوی خانگی، فیلمبرداری بدون نورپردازی، بدیههگویی بازیگران. منظورم آن هیتر داناهو، وحشتزده در صحنهای از فیلم
است که در واقع ما هیچ چیزی نشان ندادهایم.»
کارگردانان این فیلم، حتی از یک گام عقبتر از شروع فیلمسازی، خلاقیت فکری خود را آغاز کردند. آنها از نظریه «انتظار وقوع حادثه» هیچکاک ایده گرفتند و فیلمی ساختند که وحشت ناشی از آن، بدون استفاده از جلوههای ویژه و خونریزیهای مرسوم فیلمهای ژانر ترسناک، تماشاگران را حتی پس از پایان نمایش هم رها نمیسازد. دانی لاربر، منتقد سینمای مستقل مینویسد: «پروژه بلرویچ شاید اصیلترین و پرقدرتترین فیلم ترسناکی باشد که در بیست سال گذشته شاهد آن بودهایم.»
این فیلم نشان میدهد، بسیاری از جلوههای ویژه تا چه حد ممکن است بیفایده باشند. در فیلم هیولایی وجود ندارد، بلکه با چند پاره کردن واقعیت به شکل هوشمندانهای با سیستم عصبی تماشاگر بازی میشود. در فیلمهای رایچ ژانر وحشت، تماشاگر میداند که وقایع چگونه اتفاق خواهند افتاد، اما چیزی که نمیداند آن است که دفعه بعد نوبت چه کسی خواهد بود. در این فیلم مخاطب میداند که هیچ یک از قهرمانان زنده باز نمیگردند، اما انتظار کشنده آن است که بفهمد چه چیزی آنها را تا ابد در آن جنگل سرگردان ساخته است.
در واقع، سانچز و مایریک، با درک این نکته که «ترسناکترین چیزی که در دنیا وجود دارد، ترس از ناشناخته است و وحشتبارترین جای دنیا هم ذهن خود ما است»، چیز زیادی نشان تماشاگر نمیدهند، بلکه تجسم همهچیز را برعهده خود تماشاگر میگذارند و با این شیوه، قدرت مهیب ذهن بشر را میستایند، نه آنچه که روی پرده دیده میشود. مثلا در سکانس نهایی، وحشت غیر قابل توصیف یکی از شخصیتهای فیلم که او را نمیبینیم، اما صدایش را میشنویم که فریاد میزند، «این چیه؟» لعنتی، لعنتی، این چه کثافتیه؟» و سپس سکوت، حرکت برگها و شاخههای درخت که درهم پیچیدهاند. بدون هیچ سخنی.
گفتوگویی با سازندگان فیلم کالبد شکافی اسطوره و روش
«پروژه بلرویچ» بحثانگیزترین فیلم سالهای اخیر است. فیلم داستان سادهای دارد-سه مستندساز جوان برای یافتن حقایق راجع جادوگری که جنگلهای شهر بلر در ایالت مریلند را تسخیر کرده است، رهسپار آنجا میشوند. آنها فیلمشان را میگیرند، اما هرگز از آنجا باز نمیگردند
اما آنچه که در این فیلم ساده به نظر نمیرسد، مفاهیم و روش ساخت آن است. در این مورد گفتوگویی با سازندگان فیلم انجام شده که در زیر میخوانید:
@جملهای را از هیچکاک در اینجا نقل میکنم…تفاوت میان راز (مثلا نمیدانید که بمبی وجود دارد و قرار است به زودی منفجر شود) و تعلیق (میدانید که بمبی وجود دارد، اما نمیدانید کی منفجر میشود). کدام یک از این دو مؤلفه، در فیلم شما جلوهٔ غالب را دارد؟
@-تعلیق. با داستانی که راجع به شهر بلر ساختیم، هر کسی تفسیر خاص خود را از این داستان و تاثیر آن دارد. این مثل داستان مثلث برمودا میماند، هر کسی درباره اتفاقات آنجا نظر خاص خود را دارد. حالا تصور کنید که در هواپیما هستید و دوربینی هم دارید و میدانید که آن هواپیما در حال ناپدید شدن است، تنها کاری که میکنید آن است که منتظر وقایع بعدی میمانید.
شما میدانید که آن بچهها از جنگل برنمیگردند، بنابراین آن جا مینشیند و منتظر میمانید تا بفهمید واقعا چه بلایی سر آنها آمده است. موضوع، ناپدید شدن آنها نیست، شما میدانید که آنها دیگر وجود ندارند. فقط میخواهید بفهمید که چه اتفاقی برای آنها افتاده و چطور؟ از نظر من، این همان چیزی است که باعث جذابیت موضوع فیلم شده است. فیلم، مثل یک ویدیوی خانگی فیلمبرداری شد. شما بیواسطگی رویداد را کاملا حس میکنید. این مثل بیماری فضولی کردن میماند. مثل وقتی که شاهد تصادف اتومبیل هستید و میدانید که نباید نگاه کنید، اما به خاطر حضور در محل و بیواسطگی رویداد به نگاه کردن ادامه میدهید. این در مورد «بلرویچ» هم صادق است. فیلم در سطوح مختلفی عمل میکند، به این ترتیب بخت آن را داشتهایم که با بعضی از جنبههای موضوع آشنا شویم.
@موقع ساخت فیلم، قمار کردن روی آن به اندازه امروز سخت نبود. امروز، مردم میگویند این واقعا فیلم ترسناکی است. به نظر من احتمالا ترساندن مردم وقتی به سینما میروند و فکر میکنند قرار است فیلم ترسناکی ببینند، سختتر است. درباره این همه سر و صدایی که راجع به فیلم به راه افتاده، چه تصوری دارید؟
@خب، ترساننده است، چون سخت است. اگر کسی به شما بگوید که این ترسناکترین فیلمی است که تا به حال ساخته شده، چطور میتوانید فیلمتان را به آن مرحله برسانید؟ اغلب اوقات، تأثیر فیلم زیاد بوده است. اما کسانی هم هستند که میگویند «زیاد هم ترسناک نبود». به اعتقاد من، وقتی به تماشای فیلم «بلرویچ» مینشینید، اول باید این موضوع را درک کرده باشید که قرار نیست یک فیلم معمولی مثل جیغ یا فیلمهای متعارفی نظیر آن را ببینید.
این فیلم در اصل یک فیلم ویدیویی است، نورپردازی و فیلمبرداری بدی دارد و تصاویر آن لرزان است. اگر با ذهن باز به تماشای آن بنشینید و توقع نداشته باشید که با دیدن آن، زندگیتان عوض شود، فیلم آن چنان تاثیری بر شما خواهد داشت که مدتهای مدیدی است آن را احساس نکردهاید.
@تصور میکنم زندگی بازیگران را تا مدتی تغییر داده بود؟
@طی هفتهٔ فیلمبرداری-و پس از آن-زندگی آنها کاملا دستخوش تغییر شد.
@آنها چند وقت در جنگل ماندند؟
@شش روز. کل مدت فیلمبرداری هشت روز بود.
@آنها تا چه حد از ماجراهایی که بنا بود با آن روبرو شوند، خبر داشتند؟
@خیلی زیاد نبود. فقط از چند صحنه خبر داشتند. اما آنها نمیدانستند که باید چقدر در جنگل بمانند و اینکه مثلا فردا قرار است چه اتفاقی برایشان بیفتد.
@به این ترتیب، حالت عصبی و آشفته چهره آنها، واقعیت داشت؟
فرض ما این بود که اگر بتوانیم بازیگرهایمان را به آن درجه از واقعیت برسانیم، خواهیم توانست بازیهایی از آنها بیرون بکشیم که نمیشود در هیچ فیلمی تصور کرد.
@همین طور است. اد و من میخواستیم همهچیز واقعی باشد. وقتی داستان را ساخته و پرداخته کردیم، کار بعدی آن بود که از خودمان بپرسیم «چگونه میتوانیم فیلم را واقعی جلوه بدهیم؟ یکی از اشکالات مستندهای ساختگی در گذشته (البته به نظر من این فیلم یک مستند ساختگی نیست) آن بود که شما میتوانستید بگویید که بعضی از حرفهای فیلم از قبل نوشته شده و یا آنکه این یک بازیگر است.»
قصد ما آن بود که به این دامها نیفتیم و فیلممان را کاملا واقعی بسازیم. بهترین راه کدام بود؟ بازیگرانمان را وادار کنیم که کاملا در سناریو غرق شوند. ما این کار را به کمک تهیهکننده انجام دادیم. او قبلا در قسمت نیروهای ویژه ارتش خدمت کرده بود و برای ما تعریف کرد که چگونه ارتش، تعلیمگیرندگان را در برنامههای آموزشی غرق میکرد. او میگفت، شما میدانستید که اینها وقتی به تماشای فیلم «بلرویچ» مینشینید، اول باید این موضوع را درک کرده باشید که قرار نیست یک فیلم معمولی مثل جیغ یا فیلمهای متعارفی نظیر آن را ببینید.
دوستانتان هستند و دارند نقش روسها را بازی میکنند، اما بعد از سه یا چهار روز که از شروع برنامه میگذشت، ترس برتان میداشت. فرض ما این بود که اگر بتوانیم بازیگرهایمان را به آن درجه از واقعیت برسانیم، خواهیم توانست بازیهایی از آنها بیرون بکشیم که نمیشود در هیچ فیلمی تصور کرد. این همان کاری بود که انجام دادیم. محیطی برای بازی آنها ایجاد کردیم. به این ترتیب کار ما این شد که آنها را به آن درجه از بازیگری برسانیم و در عین حال از لحاظ فنی آنها را واداریم که از یکدیگر فیلم بگیرند تا مثل یک فیلم ویدیویی خانگی جلوه کند. هر قطع از فیلم نهایی باید صددرصد اصیل و واقعی به نظر میرسید و این هدف ما بود.
منبع:
Infoculure CBC’s online Arts Cultrue Magazine
اینترنت و تولد یک پدیده
تا به حال، هیچ استودیویی در هالیوود نتوانسته آن طور که شرکت آرتیزان از فیلم «پروژه بلرویچ» پول درآورده، از فیلمی کم هزینه چنین درآمد سرشاری به دست آورد.
یک ماه پس از افتتاح نمایش آن در 14 جولای، این فیلم که مستندی ساختگی درباره سه فیلمساز جوان است، به یکی از پر فروشترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شده است. فروش این فیلم، که با بودجهای در حدود پنجاههزار دلار ساخته شده، به بیش از صد میلیون دلار رسیده است و انتظار میرود در سطح جهان به فروش دویست میلیون دلار هم دست پیدا کند.
اما همه استودیوها از برنامه تبلیغاتی هوشمندانه شرکت آرتیزان درسهای زیادی آموختهاند. تبلیغاتی که بخش عمده آن از طریق اینترنت صورت گرفت.
مایک دلوکا، رئیس قسمت تولید شرکت نیولاین سینما میگوید: «در تمام عمرم چنین تبلیغات خوبی برای یک فیلم ندیده بودم. البته خود فیلم اصیل و تاثیرگذار است، اما آنچه که همه در هالیوود از آن حرف میزنند، شیوه تبلیغاتی آن است.»
جف بلیک، رئیس بخش توزیع شرکت سونی میگوید: «این فیلم شاید همان چیزی باشد که سالها دنبالش بودیم. میشود گفت واقعا نوع نگرش ما را نسبت به فیلمها تغییر داده است.»
آنچه که همه شهر را از آن حرف میزنند، شیوهای است که آرتیزان در ترکیب تبلیغات سنتی با یکی از استادانهترین سایتهای شبکه جهانی که تا به حال برای فیلمی ابداع شده، به کار برده است.
در ماه مارس، آرتیزان در حدود صد «جریانساز» را، که بیشتر از میان تازهواردان کالج بودند، روانه باشگاهها، کتابفروشیها، فروشگاههای لباس و سایبر کافهها در سراسر آمریکا کرد تا پوسترهایی با عنوان درشت گمشده که تصویر بازیگران فیلم را در خود داشت، کتابهای مصوری که داستان جادوگر شهر بلر را چاپ کرده بودند و تیشرتهایی که تصاویر فیلم روی آن نقش بسته بود را توزیع کنند. همه این کارها برای آن بود که مردم راجع به این فیلم حرف بزنند. این شگرد بازاریابی برای فروش صفحات موسیقی بسیار مورد استفاده قرار میگیرند، اما به ندرت برای تبلیغ فیلم به کار رفته است.
آمورت جونز، معاون ارشد بازاریابی سینمایی شرکت آرتیزان میگوید: «فرستادگان ما به هر جایی که میدانستیم فرهنگ جوانان در آنجا فرهنگ غالب است، رفتند و آنها را به مرور سایت کامپیوتری فیلم تشویق کردند، یعنی جایی که میتوانستند برای کسب اطلاعات بیشتر راجع به فیلم، جستوجوی بیشتری را انجام دهند. ما میتوانستیم به ذهن جوانان رسوخ کنیم و به زبان آشنای آنها سخن بگوییم. تصور میکنم حرف زدن با مخاطب، درسی است که هالیوود همیشه باید آن را از نو یاد بگیرد.»
امروزه تقریبا همه فیلمها در شبکه جهانی، سایت مخصوص به خودشان را دارند، اما تنها تعداد کمی از آنها توانستهاند از این رسانه تعاملی به نحو موثری استفاده کنند. سایت بلرویچ (http:// WWW.blairwitch.com) فضای تیره و گرفتهای دارد و حاوی اطلاعات ساختگی تاریخی، مصاحبهها و گزارشهای پلیس است. این سایت کمک کرد که فیلمسازان 20 ساعت فیلم بگیرند و تنها در حدود 90 دقیقه از آن را مورد استفاده قرار دهند. بعضی از نماهای کنار گذاشته شده، در سایت کامپیوتری مورد استفاده قرار گرفت که بنا به گفته جونز،115 میلیون بار مرور شد.
برنامه تبلیغاتی شرکت آرتیزان، شامل پیش نمایش مرموز و ترسناکی از فیلم هم میشد که قبل از پیش درآمد جنگ ستارگان و سایر فیلمهای پرفروش تابستان امسال به نمایش درآمد. فیلم، یک نمایش ویژه هم از کانال علمی-تخیلی داشت که رکورددار درجهبندی برنامههای تلویزیون کابلی گردید.
امیرمالین، رئیس شرکت آرتیزان میگوید که شرکت تقریبا پانزده میلیون دلار صرف هزینههای تبلیغات فیلم کرده است. بودجه تبلیغاتی بیشتر شرکتهای بزرگ هالیوود حداقل دو برابر این مقدار است.
بردبال، رئیس بازاریابی داخلی شرکت برادارن وارنر میگوید: «برنامه تبلیغاتی فیلم «بلروویچ» به معنای واقعی کلمه، برنامه درخشانی بود. استفاده درست و به جا از اینترنت باعث شد تا داستان مرگ این سه فیلمساز واقعی به نظر برسد و مردم به اینترنت هجوم بیاورند. آنها میتوانستند همین واکنش را با استفاده از رسانههای سنتی هم ایجاد کنند، اما خرج آن خیلی بیشتر میشد. آنها با این کار توانستند مردم را به استفاده از سایتهای کامپیوتریشان ترغیب کنند. و در واقع، از این طریق، با انتقال پیام آنها روی تختههای اعلان کامپیوتریشان و سالنهای مجازی گفت و گو، کار بازاریابی را برایشان انجام دهند.»
بسیاری از دستاندرکاران سینما، پدیده بلرویچ را به منزله پیوند خجسته سینما و اینترنت تلقی میکنند.
بیل بلاک، قائم مقام شرکت آرتیزان میگوید: «این تصویر یک نسل است که اینترنت، حامل آن است. این یک گفتوگوی انفجارآمیز جمعی بود…شبکه جهانی در حال یافتن جایگاه خود در میان سایر وسایل سرگرمی است. شبکه با این فیلم همگرا شده است.»
روسای استودیوهای هالیوودی میگویند که موفقیت حیرتآور فیلم «پروژه بلرویچ» نشاندهنده مقرون به صرفه بودن اینترنت به عنوان بهترین راه دستیابی به مخاطبان انبوه است، به ویژه برای فیلمهایی که نشانگاه آنها جوانان هستند.
بوناونتورا، رئیس تولیدات سینمایی شرکت برادارن وارنر میگوید: «از نظر من، درسی که در مورد ابداع و تقلید میگیریم، آن است که شما میتوانید روی اینترنت از منابع به گونهای استفاده کنید که دامنه شیوههای دستیابی به مخاطبانتان را گستردهتر سازد.» اگر چه این فیلم کاملا از طریق شبکه جهانی تبلیغ شد، اما مسئولان استودیوها این نکته را دریافتهاند که این الگو مناسب هر نوع فیلمی نیست.
این مدل فقط، تعداد آگهیهای مطبوعاتی و تلویزیونی را کاهش میدهد و باعث میشود سایتهای کامپیوتری بیشتری ابداع گردد.
بلیک میگوید: ما به نوعی دچار بلاتکلیفی هستیم. همه استودیوها میخواهند مطمئن شوند که اگر فیلمی مثل بلرویچ به دستمان رسید، میتوانیم به همان خوبی شرکت آرتیزان فیلم را معرفی کنیم و و به روشهای سنتی هم متوسل نشویم. این روزها، آگهیهای دو صفحهای در روزنامه کمی از مد افتاده به نظر میرسد.»
ماتریس، فیلم پرفروش چند ماه گذشته شرکت براداران وارنر، به طرز گستردهای از طریق سایت کامپیوتریاش، که کارگردانهای فیلم آن را ایجاد کرده بودند، پشتیبانی میشد.
دان باکلی، معاون ارشد بخش بازاریابی سینمایی و رسانههای نوین شرکت براداران وارنر، میگوید: «آنها یک کتاب مصور اینترنتی ایجاد کردند و آن را در چند قسمت منتشر کردند. کسانی که وارد سایت فیلم «ماتریس» میشدند، میتوانستند از جریان فیلم سر در بیاورند. آنقدر تقاضا برای این سایت وجود داشت که تا مدتی باعث خاموش شدن سیستم کامپیوتری شکرت ایم وارنر شد. صادقانه بگویم، به نظر من، اینترنت ابزار ویژه و نمایانگر شکل نوین تبلیغات است.»
نظیر سازندگان فیلم «ماتریس»، ادوارد و سانچز و دانیل مایریک کارگردانان فیلم «پروژه بلرویچ» هم درک عمیقی از شیوههای بازاریابی داشتند، به نظر میرسید آنها به زبانی حرف میزنند که سینماروهای جوان شیفته آن هستند.
مارک اشموگر، رئیس بازاریابی شرکت یونیور سال پیکچرز میگوید: «این فیلمسازها به طرز هوشمندانهای برای نخستین بار چیزی را مطرح کردند که خودشان هم آن را حس میکردند. آنها بازتابی از نسل خود در سوگ وحشت ناب روی پرده سینما بودند. وحشتی که بدبینانه، بستهبندی شده و ساخت کارخانه نبود.»
شاید این فیلم یادآور تشویش نسلی باشد که در ورطهٔ بحران فرهنگی دست و پا میزنند.
بلاک، که به همراه مالین از معدود کسانی بود که ژانویه گذشته هنگام نمایش فیلم در جشنواره سان دنس، متوجه قدرت آن شد، میگوید، «فیلم اضطراب نسل جوان را مطرح میکند.» او این فیلم را شبیه فیلم ایزی رایدر میداند که سه دهه قبل چنین هیجانی را در میان نسل خود ایجاد کرده بود.
به نظر بلاک، این فیلم مستقیما هسته اصلی اضطراب نسل فعلی را نشانه میگیرد، یعنی تشویش فزایندهای که در مورد انتخاب مسیر نادرست در زندگی وجود دارد. اضطرابی که در فیلم «بلرویچ» با انتخاب مسیر در سفری که به قیمت زندگی آن جوانها تمام میشود، به تصویر کشیده شده است.
این فیلم همچنین طغیانی برعلیه شیوههای فرموله شده بازاریابی هالیوود است که فقط در تشویق به خریدن و همدست شدن با همبرگرفروشیها خلاصه میشود.
منبع: USA Today
نویسنده: کلودیاپیوگ
درآمد جادویی
«پروژه بلرویچ» در میان پرفروشترین فیلمها تاریخ سینما جای گرفته است. پیشبینی میشود طی هفت سال، واگذاری امتیاز فروش، از جمله ساختن دنبالههایی بر این فیلم، درآمدی بالغ بر 500 میلیون دلار عاید سازندگان آن سازد و 150 میلیون دلار سود نصیبت آرتیزان، شرکت توزیعکننده آن کند.
برآورد هزینههای تولید و درآمدهای حاصل از اکران فعلی به قرار زیر است:
تولید:450 هزار دلار، شامل 30 هزار دلار هزینه تولید،100 هزار دلار هزینه پایان کار،320 هزار دلار هزینه تصحیح رنگ و صدا، تبدیل به قطع 35 میلیمتری
امتیازپخش: یک میلیون و صد هزار دلار
چاپ و تبلیغات:25 میلیون دلار
برآورد درآمدها
فروش در سینماهای آمریکا:150 میلیون دلار
فروش در سینماهای خارج از آمریکا:50 میلیون دلار
فروش ویدیویی داخل آمریکا:60 میلیون دلار (6 تا 8 میلیون واحد عمدهفروشی)
DVD:6 میلیون دلار
پخش تلویزیونی و تلویزیون کابلی:35 میلیون دلار
تلویزیون پولی:3 تا 5 میلیون دلار
واگذاری امتیاز/فروش یادگارهای فیلم:7 میلیون دلار
سرگردان در جنگل مایکل ویلیامز در صحنهٔ از فیلم
«پروژه بلرویچ»؛ درسی برای هالیوود
اگر بخواهیم از فیلمی که موفقیت بینظیری داشته نام ببریم، آن فیلم قطعا «پروژه بلرویچ» خواهد بود. انتظار میرود فیلمی که تولید آن تنها 35 هزار دلار خرج برداشته، در بازار داخلی به فروش 150 میلیون دلاری دست پیدا کند و احتمالا با در نظر گرفتن هزینه تولید در برابر فروش گیشه، موفقترین فیلمی است که تا به حال ساخته شده است.
از نظر مدیران استودیوها، ترسناکترین چیزی که در مورد «بلرویچ» وجود دارد، آن چیزی نیست که روی پرده نشان داده میشود، بلکه میزان استقبال تماشاگران از آن است. موفقیت این فیلم، بهترین شاهد بر این مدعا است که از نظر تماشاگران، بهترین تولیدات هالیوود نه تنها بیخاصیت از آب درمیآیند، بلکه ممکن است بر ضد خودشان هم عمل کنند.
از آن بدتر آنکه، بخش عمده تماشاگران «بلرویچ» را جوانان کمتر از سی سال تشکیل میدهند. یعنی مشتریانی که در تمام طول هفته حاضرند پول خرج کنند. اینکه بهترین مشتریان کمپانیهای هالیوود، این لقمههای چرب و لذیذ، به مدت 81 دقیقه، به خاطر یک فیلم زمخت سیاه و سفید آنها را فراموش کنند، مثل زخم خنجر خیانت، دردناک است.
دلایل متعددی برای موفقیت فیلم «بلرویچ» وجود دارد. در وهله اول، ساخت مستندگونه و هوشمندانه آن است که باعث میشود این احساس در تماشاگر به وجود بیاید که اینها بقایای آن چیزی است که سه فیلمساز جوان پیش از گمشدان اسرار آمیزشان از خود به جای گذاشتهاند.
دلیل دیگر موفقیت عظیم فیلم این حقیقت است که موضوع آن در حیطه پدیدههای ناشناخته قرار دارد. تماشاگران «بلرویچ»، که نماینده نسل مفتون یوفوها و داستانهای آدمربایی موجودات فضایی هستند، به آن دسته از تماشاگران جوانی شباهت دارند که برنامه ماوراء الطبیعه پروندههای مجهول را به یک پدیده تلویزیونی تبدیل کردند.
شرکت آرتیزان، توزیعکنندهٔ فیلم «بلرویچ»، کاملا متوجه این موضوع بوده و برای این نسل جدید از تماشاگرانی که ذائقه تصویری دارند یک خوراک اختصاصی تدارک دیده است.
با این حال، علت اصلی موفقیت «بلرویچ» به خاطر آن چیزی نیست که در فیلم وجود دارد. بلکه به خاطر آن چیزی است که در فیلم وجود ندارد. همه چیز این فیلم، از روش ساخت و نگاه خاص آن گرفته تا شیوه بازاریابی آن، فریاد میزند که «ما مال هالیوود نیستیم» و میزان موفقیت آنکه سیلی حساب شدهای بر صورت هالیوود و رد کامل شیوههای تجاری آن است، برخلاف معمول نباید دست کم گرفته شود.
در حالی که استودیوهای بزرگ هالیوود برای جلب تماشاگران جوان، میلیونها دلار خرج تبلیغات تلویزیونی میکنند، «بلرویچ» با دوری جستن از این رسانه، از سایت کامپیوتری هوشمندانه و متقاعدکنندهای استفاده میکند. در واقع میتوان برنامه تبلیغاتی این فیلم را یک ضد تبلیغات به شمار آورد. یعنی همان کاری که ونس پاکارد در «اقناعگران پنهان» انجام میدهد. در ذهن تعداد بیشماری از افراد، هم زمان این توهم را به وجود آورید که فیلم، کشف شخصی خود آنها است. هالیوود میتواند با چماق شما را وادار به تسلیم کند، اما این نوع دستکاری ذهنی پیچیده، کاملا چیزی دیگری است.
در این دنیای آشفتهٔ ضد هالیوودی، محدودیتهای زیبا شناختی «بلرویچ» به ویژگیهای تجاری آن تبدیل شده است. مثل فیلمبرداری آشفته و عصبی و تصاویر زمخت و خشن که نوعی اصالت به آن بخشیده است. زمختی فیلم مدرکی است دال بر اینکه فیلم محصول سیستم غالب نیست و خامی آن هم شاهدی بر صمیمیت و صداقت آن به شمار میرود.
مسلم است که هالیوود هنوز از دور رقابت خارج نشده است. هنوز هم فیلمهای بسیار پرخرج و غیر قابل قبولی نظیر «تسخیرشده» که دهها میلیون دلار را یکجا میبلعند، تولید میشوند. اما «بلرویچ» نشان داده است که مخاطبان بیقرار هالیوود، در صورت به دست آوردن کوچکترین فرصتی، تا چه حد مشتاق رد آن چیزی هستند که در سراسر زندگیشان نام تجارت بر خود داشته است. اگر هالیوود میخواهد از قافلهٔ فرهنگ عامه دور نماند، باید این درس را خیلی خوب یاد بگیرد.
منبع: تایمز
نویسنده: کنت توران
ترفندهای نوین بازاریابی فیلم
«پروژههای بلرویچ» فیلمی کمهزینه در ژانر وحشت که توسط عدهای فیلمساز جوان ساخته شده پرفروشترین فیلم تابستان امسال است.
این فیلم همچنین پدیدهای است در اینترنت، به گونهای که سایتهای رسمی استودیوهای بزرگ هالیوود را در شبکه از رونق و جلوه انداخته است.
محبوبیت سایت کامپیوتری این فیلم، Blairwitch.com، در میان نوجوانان و جوانان، مدتها پیش از آنکه کسی چیزی راجع به آن بداند، باعث شد تا علاقه به این فیلم در میان مردم افزایش یابد. «بلرویچ»، فیلم شبه مستندی راجع به گروهی از دانشجویان فیلمسازی است. آنها در پی یافتن حقایقی راجع به جادوگری افسانهای که دست به کشتار مردم میزد، به قلب جنگلهای مریلند میروند. سایت کامپیوتری این فیلم که انباشته از تصاویر محو، شواهد ساختگی، تازگی و روزنامههایی است که شبه واقعی بودن فیلم را القاء میکند، خود به تنهایی شکلی از برنامهای بسیار سرگرم کننده است.
از نظر کارشناسان صنعت سینما، این سایت خیلی بیشتر از آگهیهای روزنامهها و تلویزیون، ابزاری خلاقانه و رضایتبخش در بازاریابی فیلم بوده است.
براساس آمار موسسه Nielsen Net Ratings که میزان ترافیک شبکه جهانی را برآورد میکند، مدت اشغال سایت فیلم «بلرویچ» در حدود 1/16 دقیقه برای هر تماشاگر است. این در حالی است که Tarzan.com، سایت محبوب دیگری متعلق به کمپانی دیزنی، بنابر آمار تهیه شده توسط Buena Vista Internet Group، مرور 6 دقیقه برای هر تماشاگر را نشان میدهد. به گفته کارشناسان Nielsen، میزان مراجعه به سایت بلرویچ تا اول ماه آگوست به 648000 مورد رسید، یعنی 67 درصد افزایش نسبت به سه هفته قبل از این تاریخ.
پگی اونیل تحلیلگر ارشد اینترنت در موسسه نیلسن میگوید، «خود این سایت جذابیت زیادی دارد، چون اصلا تجاری نیست، به خصوص با زمانبندی هوشمندانهاش، برای کاربران باهوش اینترنت که اتفاقا طی تعطیلات تابستانی مدارس در خانه ماندهاند، بسیار پر کشش جلوه میکند.»
نقش اینترنت در موفقیت فیلم «بلرویچ»، نشان دهنده اهمیت فزاینده آن در بازاریابی فیلم است.
هجوم تبلیغاتی هالیوود، بنابر گفته کارشناسان سینما، برای یک فیلم پرخرج ممکن است تا 25 میلیون دلار یا بیشتر هزینه داشته باشد.
طی سالهای اخیر، بسیاری از فیلمسازان ریز و درشت، اینترنت را به عنوان یک ابزار تبلیغاتی و بازاریابی، که به عقیده بعضیها از نظر مقرون به صرفه بودن نظیر ندارد، مورد آزمایش قرار دادهاند.
جوبوت تحلیلگر موسسه پژوهشی Forrester چنین برآورد میکند که ایجاد سایتهای شرکتهای بزرگ هالیوودی در حدود 100000 دلار هزینه دربردارد، یعنی تنها بخش ناچیزی از هزینههایی که قبلا صرف تبلیغات سنتی میشد.
گوردون پدیسون، مدیر بازاریابی تعاملی در شرکت New line Cinema وابسته به شرکت تایم وارنر، میگوید که «اینترنت برای فیلمسازان، بهترین وسیله پول درآوردن روی این کره خاکی است، این را به شما قول میدهم.» وی سازندهٔ یکی از محبوبترین سایتهای فیلم در تابستان امسال (1999)، یعنی سایت رسمی فیلم آستین پاورز: جاسوسی که مرا تکان داد، است.
این سایت، که بنا به گفته کارشناسان نیلسن، در شلوغترین زمان خود یعنی اواسط ماه ژوئن 300000 مراجعهکننده داشت، دارای سرویس مجانی پست الکترونیکی هفتگی است که در آن دوستداران فیلم میتوانند اپیزودهای تعاملی آن را وارد کامپیوتر خود کنند.
با همه این تفاضیل، هالیوود هنوز از قابلیتهای اینترنت در این زمینه غافل است. مارک مورادیان، تحلیلگر ارشد شرکت Jupiter Communications میگوید: «هالیوود هنوز این رسانه را جدی نگرفته است. ارزیابی کیفی موفقیت هر نوع بازاریابی خیلی مشکل است چه برسد به اینکه فقط از طریق شبکه بازاریابی کنیم. اما به عقیده من، شبکه ابزار قدرتمندی در بازاریابی به خصوص برای استودیوهای هالیوود محسوب میشود.»
چیزی بیشتر از یک آگهی
سایتهای کامپیوتری، علاقمندان فیلم را به دنبال کردن خط داستانی، انتقال صحنههایی از پیش نمایش فیلم به کامپیوترشان،
شایعههای پشت پرده، بازیها و سفارش خرید موسیقی فیلم و سایر یادگارهای مربوط به فیلم ترغیب میکنند. به عقید نادین مندوزا، تهیهکننده اجرایی Moviequest که یک اطلاعرسانی Online است، «این سایتها، که با آگهیهای استادانه برابری میکنند، به دوستداران فیلم اجازه میدهد تا ارتباط پایدارتری را با فیلم برقرار کنند. تصور میکنم طرفداران پروپاقرص فیلمها سخت تشنهٔ اطلاعات باشند. این سایتها بین علاقمندان فیلمها شوق و شور زاید الوصفی ایجاد میکنند.»
در گذشته، سایتهای سینمایی اینترنت، براساس ژانر معرفی میشدند. مثل ژانر علمی-تخیلی، انیمیشن یا حادثهای.اما امروزه تقریبا برای هر نوع فیلمی در شبکه تبلیغ میشود. از درامهایی مثل «تابستان سام» ساخته اسپایک لی گرفته تا کمدی رمانتیکهایی نظیر «ناتینگ هیل».
بعضی از سایتها، خیلی ساده هستند و چیز بیشتر از نام دستاندرکاران فیلم، سینمای نمایشدهنده و جزئیاتی که در آگهی روزنامهها یا تلویزیون یافت میشود، ارائه نمیدهند.
سایتهای دیگری هم با پیچیدگی بیشتر و مطالبی که خاص آن سایت تهیه شده، وجود دارند. یکی از محبوبترین سایتهایی که اخیرا ایجاد شد، سایت رسمی فیلم «جنگ ستارگان: تهدید شبح» بود که در آن به بسیاری از علاقمندان فیلم، پیش نمایشی از کاراکترها و خط داستانی فیلم عرضه میشد. براساس آمار نیلسن، این سایت در شلوغترین زمان خود یعنی اواخر ماه می،000/676 بار مورد بازدید علاقمندان قرار گرفت.
اما موفقترین سایت تابستان امسال، سایت «بلرویچ» بود که مورد مطالعاتی جالبی را در زمینه تاثیرات با هم رسانهها ارائه میدهد. این سایت به منظور جذب تماشاگرانی که احتمالا مایل به دیدن فیلم بودند، طراحی شد. بسیاری از نقدهایی که راجع به فیلم نوشته شد، به محبوبیت این سایت اشاره کردهاند، ضمن آنکه آگهیهای تبلیغاتی تلویزیونی و روزنامهها افراد را به این سایت ارجاع میدهند. و البته به محض برقراری ارتباط با سایت، تماشاگر میتواند با سایت توزیعکننده فیلم یعنی شرکت Artisan Entertainment هم ارتباط برقرار کرده و تیشرتهای «بلرویچ»، پوسترها، دگمهها و سایر یادگارهای این فیلم را بخرد.
کارشناسان سینمایی میگویند سایتهای کامپیوتری میتوانند مدتها پس از اتمام نمایش فیلم، به حیات خود ادامه دهند و به ارائه اطلاعات و سرگرمیهایی بپردازند که در فروش و کرایه نوار ویدیویی آن، به طور مثال، تاثیر بگذارد.
استیوارت هالپرین، معاون اجرایی شبکه اطلاعات سینمایی Hollywood.Com میگوید: «زندگی یک فیلم با اتمام اکران سینمایی آن با پایان نمیرسد-بازارهای جنبی متعددی برای آن فیلم وجود دارد. فیلم کالایی است که خوشبختانه ارزش آن تا ابد باقی میماند. به این ترتیب، همیشه مردم برای کسب اطلاعات راجع به آن به یک منبع اطلاعاتی احتیاج خواهند داشت.»
هالیوود، شبکه را کشف میکند
سایتهای سینمایی اینترنت هم مثل سایر چیزهایی که در آن وجود دارد، به سرعت تکامل یافتهاند. برت دیکر، معاون ارشد بازاریابی و تبلیغات در شرکت بوئناویستای میگوید: «وقتی که این سایتها در مراحل اولیه شکلگیری خود قرار داشتند، یعنی زمانی که تنها معدودی از افراد صاحب مودمهایی با سرعت بالا بودند و میتوانستند تصاویر و صدای فیلمهای تبلیغاتی را دریافت کنند، چیزی بیشتر از کیتهای مطبوعاتی Online نبودند که برای استفاده روزنامهنگاران طراحی شده بود. از دو سال پیش بود که بالاخره توانستیم تبلیغات خاص شبکه جهانی را به وجود بیاوریم.»
با اینحال کارشناسان میگویند: کیفیت صدا و تصویر روی شبکه هنوز به سطح مطلوبی نرسیده، ضمن آنکه بسیاری از مردم هنوز نمیتوانند به سرعت وارد همه امکاناتی بشوند که این سایتها عرضه میکنند.
سعی استودیوها بر آن است که سایتها کامپیوتریشان را مدتها پیش از اکران فیلمهایشان آماده کنند. مندوز خاطر نشان میسازد که سایت شرکت یونیور سال برای فیلم «مردان مرموز» هفتهها قبلا از اکران آن ایجاد شده بود.
دیکر از کمپانی دیزنی میگوید که گروه او در حال کار روی سایتهایی هستند که چند ماه پیش از نمایش فیلمها ایجاد میشوند.
مثلا کمپانی سونی، سایت کوچکی را برای جدیدترین کار استیون اسپیلبرگ که اقتباسی از رمان پرفروش خاطرات یک گیشا است و هنوز در مراحل اولیه تولید قرار دارد، ایجاد کرده است. درست مثل فیلمسازان که سعیمیکنند در پایان قرن، جلوههای ویژه هرچه بزرگتر و بهتری را در فیلمهایشان به کار بگیرند و رقبایشان را شکست دهند، طراحان سایتهای کامپیوتری هم همین فشار را احساس میکنند.
دیکر میگوید: «کاربران شبکه خیلی باهوش و زرنگ هستید. شما ناچارید چیزی بالاتر از اطلاعات صرف به آنها عرضه کنید، آنها توقع دارند از جریانات پشت پرده هم با خبر شوند.»*
نوشته: مارتا اسلاد (CNN)