فیلم شب شکارچی The Night of the Hunter با بازی عالی رابرت میچم در نقش هری پاول- داستان، نقد و بررسی
چارلز لوتن، بازیگر سرشناس انگلیسی برای اولین تجربهی کارگردانیاش با مشکلات زیادی روبهرو شد. او که همراه با جیمز اجی فیلمنامهای اقتباسی براساس رمان پرفروش شب شکارچی (دیویس گراب، 1953) نوشته بود، میخواست بازیگری کاربلد و شناخته شده را برای نقش هری پاول واعظ، شخصیت اصلی داستان به کار بگیرد. او در ابتدا نقش را به اولین گزینهی مورد نظرش یعنیگری کوپر پیشنهاد کرد اما کوپر نقش را رد کرد چون میترسید بازی در این نقش بر حرفهی بازیگریاش تاثیر بگذارد.
اما مگر نقش هری پاول واعظ چه داشت که کوپر اینقدر نگران آیندهی بازیگریاش بود؟ گراب برای خلق شخصیت هری پاول در رمان شب شکارچی (1953) از زندگی هری پاورز (1932-1892) الهام گرفته بود. این قاتل زنجیرهای با انتشار آگهی در ستون «قلبهای تنها» خود را مردی تشنهی عشق و محبت معرفی میکرد و وارد زندگی زنان تنها میشد و بعد از کشتن آنها پولشان را میدزدید و فرار میکرد. پاورز بعد از دستگیری در ایالت ویرجینای غربی به جرم قتل دو زن بیوه و سه بچه به دار آویخته شد. پس تعجبی ندارد که کوپر نخواسته ریسک کند و در چنین نقشی بازی کند. در مقطعی لارنس اولیویه و جان کارادین هم برای این نقش مدنظر بودند تا اینکه پای رابرت میچم به ماجرا باز شد. او دلاش میخواست این نقش را بازی کند و میگویند چارلز لوتن لحظهای قانع شده که میچم گزینهی مناسبی برای این نقش است که او شخصیت را «کثافتی شیطانی» توصیف کرده است و میچم فورا گفته «حاضر! »
شب شکارچی بیشتر به خاطر شیوهی روایت، لحن و حال و هوای آن و جنبههای بصری خاصاشـ از جمله فیلمبرداری سیاه و سفید و قاببندی و نورپردازی اکسپرسیونیستیاشـ شناخته میشود اما مرکز ثقل دنیایی که چارلز لوتن و همکارانش خلق کرده، شخصیت هر پاول واعظ است که نقش آن را رابرت میچم بازی میکند و سالها بعد از لوتن به عنوان کارگردان محبوباش یاد کرد و شب شکارچی را فیلم محبوباش نامید.
اگر از پل گرگوری، تهیهکنندهی شب شکارچی دلیل درخشش و ماندگاری رابرت میچم در نقش هری پاول را بپرسید، میگوید: « او مرد افسونگری بود. شیطانصفتی بود که جذابیت در وجودش موج میزد. راستاش را بگویم، من به نوعی ازش میترسیدم. همیشه با گارد بسته جلوی او حاضر میشدم. حالت خاصی داشت و هیچ وقت نمیتوانستی حدس بزنی بعد چه کار میکند. او مست میکرد و با خدمتکاری که همراه خودش آورده بود درگیر میشد و او را زیر مشت و لگد میگرفت. من از دنیای تئاتر آمده بودم و هیچ وقت کسی شبیه به او را ندیده بودم. » تماشای شب شکارچی و شخصیت هری پاول با حضور رابرت میچم کموبیش شباهتهایی به این توصیف دارد.
هری پاول واعظ در ظاهر خیر اکمل و در باطن شر مطلق است؛ او موعظهگری خودخوانده است که حرفهی اصلیاش قتل و سرقت است. از زنها متنفر است و طعمهی همیشگیاش هم زنان بیوهی پولداری هستند که به سادگی فریب ظاهر و رفتار موجههاش را میخورند و شیفتهی زبان چرب و نرماش میشوند. هری پاول گرگی در لباس میش است که به آرامی اعتماد قربانیاناش را جلب میکند و در لحظهی مورد نظرش آنها را از پای در میآورد. پیامآوری دروغین است که با عزم راسخ و خدشهناپذیری دست به کارهای خلاف میزند و هیچ عذاب وجدانی در وجودش نمیبینیم. او طبق تفسیری شخصی از کتاب مقدس کارهایش را پیش میبرد و حتی قتلهایی را مرتکب میشود این طور توجیه میکند که در کتاب مقدس هم قتلهای متعددی وجود دارد. قربانیاناش را هم با چاقویی ضامندار و به صورت آیینی میکشد.
بازی در نقش چنین شخصیتی نشاندهندهی تغییر مسیری در حرفهی بازیگری او بود (خودش این نکته را قبول نداشت و میگفت «به جز لباس زیرم هیچ چیز دیگر من عوض نشده است. ») میچم با حرکاتی بیش اندازه حسابشده و دقیق که گاهی اوقات حتی اغراقآمیز به نظر میرسند، اجرایی تئاتری در فضای اکسپرسیونیستی فیلم به نمایش میگذارد. همه چیز دربارهی او حالت بینهایت دارد؛ وقتی میخواهد نقش واعظی مبادی آداب را بازی کند، با اطمینان به نفسی خدشهناپذیر از کتاب مقدس نمونه میآورد و طوری رفتار میکند که کمتر کسی شک میکند او در حقیقت قاتلی زنجیرهای است و آن طور که نشان میدهد نیست. از آن طرف، وقتی که باطن شیطانیاش هدایت او را دست میگیرد، حرکات صورت و نگاه میچم و صدایش حین خواندن سرودهای مذهبی هولناک و تکاندهندهاند.
هری پاول واعظ تجسمی از شیطان است؛ همانقدر وسوسهگر و همانقدر ویرانگر. او حاضر است برای رسیدن به پولی که نمیداند بچههای خانوادهی هارپر کجا پنهان کردهاند، دست به هر کاری بزند. در ابتدا با سیاست بیشتری رفتار میکند اما هر چه جلوتر میرویم، هری پاول خوی حیوانیاش را بیشتر نشان میدهد و حتی رفتار و حرکات میچم در این نقش هم جنبههای حیوانیتر به خود میگیرد. هر چه داستان فیلم جلوتر میرود، جنبههای هولناک وجود هری پاول بیشتر آشکار میشود و شمایل این جنتلمن شرور رعب و وحشت بیشتری در دل شخصیتها (و تماشاگران) میاندازد تا آنجایی که انسانی مثل همهی انسانهای دیگر به واسطهی خوی شیطانیاش به هیولایی تبدیل میشود که برای رسیدن به هدفاش آماده است تا کودکان بیگناه را هم از میان بردارد.
در نهایت آنچه مقابل واعظ دروغین داستان میایستد، ایمان راستین است. هری پاول مردان و زنان بسیاری را فریب میدهد اما پیرزن مهربان و مومن داستان (که نقش آن را لیلیان گیش بازی میکند) دست او را میخواند. هر چه باشد، هری پاول هم هر وقت داستان دست راست و چپ (عشق و نفرت) را تعریف میکرد، دست کم در ظاهر به پیروزی خیر بر شر اعتراف میکرد.
نوشته جواد رهبر