فیلم لئون/ حرفهای The Professional با بازی عالی ژان رنو در نقش لئون- داستان، نقد و بررسی
شاید اگر بروس ویلیس برنامهی کاری خلوتتری داشت، این فیلم که یکی از معروفترین فیلمهای دهه نود است هرگز ساخته نمیشد. وقتی که بسون متوجه شد به علت مشغله کاری ویلیس باید پروژهی عنصر پنجم (1997) را عقب بیندازد تصمیم گرفت با تیم تولیدش فیلم دیگری تولید کند تا انرژی خلاقانهی آنها هدر نرود! حاصل این تصمیم نوشتن فیلمنامهای در نود روز به نام لئون بود که حالا به عنوان بهترین فیلم لوک بسون و اولین فیلم یکی از بهترین بازیگران زن دوران ما یعنی ناتالی پورتمن شناخته میشود.
ایدهی شخصیت لئون از زمان فیلمی قبلی بسون یعنی نیکیتا در ذهن کارگردان بود، در پردهی سوم آن فیلم هم شخصیتی به نام ویکتور تمیزکننده (با بازی ژان رنو) استخدام میشود تا کار ناتمام نیکیتا را تمام کند. بسون که احساس میکرد این شخصیت پتانسیل بیشتری برای عرضه دارد تصمیم میگیرد او را در فیلم لئون دوباره با شمایلی جدید به کار بگیرد. در نتیجه لئون بیشتر شبیه پسرعموی آمریکایی ویکتور فرانسوی است و هر دو تقریبا ظاهر یکسانی دارند.
لئون اگر چه پایه و اساساش را بر اساس اصول زیرژانر «قاتل مزدور» بنا میکند، اما با هوشمندی بسون و رنو تقریبا تمام این اصول شکل دیگری پیدا میکنند. اینجا قاتل مزدور نه یک مرد زخم دیده که بیشتر یک کودک در کالبد یک مرد بزرگ است، تنها همدماش گیاهی بدون ریشه است و تنها چیزی که مینوشد شیر! و این نکته حتی با دیالوگی از لئون در مورد لزوم رشد پیدا کردن به جای بزرگ شدن مورد تاکید قرار میگیرد.
لئون زندگی حسابشده و سادهای دارد که تمام و کمال روی یک امر متمرکز شده: انجام عملیات پاکسازی. ولی وقتی ماتیلدا در اوج استیصال درب خانه او را میزند، مسیر زندگی لئون تغییر میکند. با ورود ماتیلدا، لئون از پیلهی تنهایی خودش بیرون میآید و برای اولین بار به انسان دیگری اهمیت میدهد. حالا زندگی این قاتل از مسیرهمیشگیاش خارج میشود و به مانند گیاهاش در آخر فیلم شروع به ریشه پیدا کردن میکند. رابطهی لئون و ماتیلدا یکی از عجیبترین روابط سینمایی است، رابطهای که هر دو نفر آنها را رشد میدهد.
این دو هم مرشد و شاگردند، هم پدر و دختر و هم بالعکس آن یعنی مادر و پسر، و صدالبته عاشق و معشوق. عشقی که تقریبا عاری از بار جنسی و تمام افلاطونی است. ژان رنو هم با هوشمندی بسیار لئون را کمی از لحاظ ذهنی و عاطفی ناتوان نمایش میدهد تا معصومیت این شخصیت را بیشتر به نظر ما بیاورد و از این زاویه او دقیقا مقابل شخصیت منفی فیلم نورمن استانسفیلد (با بازی حیرتانگیزگری اولدمن) است. یک پلیس مبارزه با مواد مخدر سادیست و کاملا دیوانه که اتفاقا بر خلاف عنوان کاریاش یک پخشکنندهی مواد مخدر است!
اما معصومیت لئون تنها مشخصهی شخصیتی او نیست، در لحظاتی که فیلم اکشن میشود و لئون در قالب یک قاتل فرو میرود، عملگریی و مهارت او حیرتانگیز است. لئون شاید خواندن و نوشتن بلد نباشد اما مشخصا بلد است چطور آدم بکشد. این وجهه به عنوان بعد دوم از شخصیت چند بعدی لئون است. و همین چند بعدی بودن است که او را در ذهن ما ماندگار کرده است. در اصل مثلث سه شخصیت ماتیلدا، لئون و استانسفیلد، کمک میکنند که لئون به عنوان یک شخصیت رشد پیدا کند.
ماتیلدا و لئون در معصومیت شخصیتهایشان اشتراک دارند و لئون و استانسفیلد در خشونتشان، و در نهایت در انتهای فیلم لئون هردوی این خصوصیات شخصیتی را به اوج میرساند. از یک طرف به مانند ماتیلدا به بلوغ احساسی رسیده و معنای دوستداشتن را میفهمد و از طرف دیگر، بعد از کشتن یک گروه کامل از پلیسهای ضربت؛ خشونت را به حد اعلا رسانده و در نهایت این دو خصوصیت در صحنهی به یادماندنی کلک حلقه به مفهومی جدید میرسند: ایثار. حالا لئون به خاطر عشق به شخصی دیگر خودش را هم فدا میکند تا خشونتی که ماتیلدا را تهدید میکند نابود سازد!
لئون شاید بهترین محصول سینمایی لوک بسون تا به امروز باشد، او که با فیلم نیکیتا بار دیگر سینمای جذاب و عامهپسند را با سینمای فرانسه ترکیب کرد، با لئون اوج نبوغ خود را نشان داد، ترکیب کاملا موازنی از اکشن، داستان و شخصیت چیزی که شاید حالا کمتر در تولیدات شرکت فیلمسازیاش «یوروپ کورپ» (مانند ترانسپورتر و سری فیلمهای ربوده شده) دیده میشود. فیلمی که در کنار فیلمهایی مثل باشگاه مشتزنی و روز استقلال به نمادهای بصری دهه نود تبدیل شدند.
تاثیر لئون را به وضوح میتوانید در پرسونای بسیاری از قاتلین بعد از این فیلم ببنید. قاتلین ساکت و موثری که با کمترین هزینه کار را تمام میکنند به مدد موفقیت و محبوبیت این فیلم دوباره به یکی از تیپهای محبوب سینمایی بدل شدند. کافیست به فیلمی مثل کتاب الی با بازی دنزل واشینگتن نگاه کنید تا اثرات لئون را در این اثر مذهبی ببینید.
آهنگ معروف استینگ برای این فیلم یعنی shape of my hearth (نقش قلب من) بخش جالبی دارد که میگوید: «او برای شهرت و پول بازی نمیکند، او بازی میکند که پاسخ را پیدا کند! » دو شخصیت آسیبدیدهی فیلم (لئون و ماتیلدا) در نهایت آرامش را در کنار یکدیگر پیدا میکنند، و شاید همین پاسخ باشد: روحهای آسیبدیده و ضربهخورده تنها نیستند، فقط کافیست یکدیگر را پیدا کنند.