میشل استروگف – پدیده لایدن‌فروست – نوستالژی روجلدها – ترجمه‌های ناقص و کامل – وقتی زیبایی نادیا با بازی لورنتسا گوئریه‌ری باعث توقف پخش سریال شد!- موسیقی ولادیمیر کوزما

میشل استروگف: پیک تزار Michel Strogoff رمانی است که توسط ژول ورن در سال 1876 نوشته شده است. منتقدان، از جمله لئونارد اس دیودو،  آن را یکی از بهترین کتاب‌های ورن می‌دانند.

دیویدو: “ژول ورن هیچ کتابی بهتر از این ننوشته است، در واقع این کتاب با شایستگی به عنوان یکی از هیجان انگیزترین داستان‌های نوشته شده تا کنون رتبه بندی شده است.”

این داستان علمی تخیلی نیست، بلکه صرفا از یک پدیده علمی ( اثر لایدن‌فروست) به عنوان یک ابزار داستانی در آن استفاده شده است.


پدیده لایدن‌فروست که با نام جوش فیلم نیز شناخته می‌شود، پدیده‌ای است که زمانی رخ می‌دهد که یک مایع در نقطه‌ای قرار گیرد که بسیار بالاتر از نقطه جوش آن مایع است. در این هنگام لایه‌ای از بخار مایع دور مایع را فرا می‌گیرد و به علت پایین بودن رسانایی گرمایی گاز، مایع از جوشش سریع حفاظت می‌شود.

این پدیده معمولاً در پخت‌وپز دیده می‌شود. اگر دمای ماهی‌تابه بیشتر از نقطه لایدن‌فروست، که تقریباً ۱۹۳ درجه سانتی‌گراد برای آب است، باشد این پدیده رخ می‌دهد. این پدیده همچنین عامل حرکت سریع (و عدم تبخیر سریع) نیتروژن مایع هنگام ریختن روی زمین است.

از این پدیده نیز جهت انجام کارهای محیرالعقول مثلاً دست زدن با انگشت خیس به سرب مذاب به کار می‌رود. این پدیده به نام یوهان گوتلوب لایدن‌فروست نامگذاری شده‌است. این فرد در سال ۱۷۵۶ این پدیده را بررسی نمود.


کتاب میشل استروگف بعداً توسط خود ورن و آدولف دِانری به صورت یک نمایشنامه‌ای اقتباس شد. موسیقی این نمایشنامه توسط الکساندر آرتوس در سال 1880 و توسط فرانتس فون سوپه در سال 1893 نوشته شد. این کتاب چندین بار برای فیلم، تلویزیون و سریال‌های کارتونی اقتباس شده است.


میشل استروگف، 30 ساله اهل اومسک، پیک تزار الکساندر دوم روسیه است. تارتار خان (شاهزاده) ، فیوفر خان، شورش را تحریک می‌کند و خاور دور روسیه را از سرزمین اصلی جدا می‌کند و خطوط تلگراف را قطع می‌کند. شورشیان ایرکوتسک را محاصره می‌کنند، جایی که فرماندار محلی، برادر تزار، آخرین سنگر مقاومت روسیه است. استروگف به ایرکوتسک فرستاده می‌شود تا به فرماندار در مورد ایوان اوگارف خائن، سرهنگ سابق که زمانی توسط این برادر تزار تنزل رتبه و تبعید شده بود، هشدار دهد. او اکنون به دنبال انتقام است: او قصد دارد اعتماد فرماندار را به دست آورد و سپس به او خیانت کند.

استروگف در راه خود به ایرکوتسک، نادیا فدور، دختر یک زندانی سیاسی تبعیدی، باسیل فدور، را ملاقات می‌کند که اجازه پیوستن به پدرش را در تبعید او در ایرکوتسک دریافت کرده است.

هری بلونت خبرنگار جنگ انگلیسی از دیلی تلگراف. و آلسید ژولیوی فرانسوی که برای «پسر عمویش مادلین» گزارش می‌دهد (احتمالاً برای یک روزنامه فرانسوی ناشناس) نیز در این قطار هستند.

استروگف قرار است با هویت جعلی سفر کند و خود را به عنوان تاجری به نام نیکلاس کورپانوف جا بزند.

میشل، مادرش و نادیا در نهایت توسط نیروهای تاتار، همراه با هزاران روس دیگر، در نارآرمی شهری در حوضه اوب دستگیر می‌شوند. تاتارها چهره استروگف را  نمی‌شناسند.


روجلدهای ترجمه‌های مختلف کتاب میشل استروگف:

نمونه‌ای از ترجمه‌ای که ما در کودکی خوانده بودیم و از روی متن خلاصه‌شده بود:

مترجم ایرج حیدری
انتشارات ارغوان

میهمانی در قصر جدید

در قصر تازهی تزار امپراطور روس، شب نشینی مجللی برپا شده بود، که در آن رجال دولتی و افسران ارشد نظامی همراه با زنان و دختران خود شرکت نموده بودند .

ژنرال کیسوف، به مرد نظامی قدبلندی نزدیک شد، و آهسته گفت : – یک تلگرام تازه ای از شهر” تومسک ” رسیده است .

– آیا، این خبر درست است که از تومسک” بطرف حاوز خط تلگراف قطع گردیده است؟

– دیروز چنین خبری بدست ما رسیده است .

– از این لحظه به بعد، ساعت به ساعت با شهر تومسک تماس تلگرافی داشته باشید و خبرهای رسیده، را به اطلاع ما برسانید.

ژنرال کیسوف، سلام نظامی داد، و دست خود را با احترام بالا برد، و پاسخ داد :

اطاعت خواهد شد، قربان .

گفتگو در ساعات بعد از نیمه شب بین روزهای ۱۴ – ۱۵ ماه ژوئیه، درحالی صورت می‌گرفت، که همهمه شرکت کنندگان در جشن، تالارهای پذیرایی قصر تازه را فرا گرفته بود، زنان با لباس‌های فاخر و گلدوزی شده، همراه با مردان اونیفورم پوش، که بر سینه‌هایشان مدال‌های فراوانی می‌درخشید، در جشن حضور یافته بودند . آئینه کاری سالن‌های مزین کاخ، با درخشش نور چهل چراغ‌ها، درخشندگی خیره کننده ای یافته بود .

از پنجره‌های تالار، چشم انداز شهر بخوبی دیده می‌شد، نگهبانان تفنگ بدوش، در حالیکه کلاهخود نوک تیزی بسر داشتند، در محوطه کاخ به پاسداری مشغول بودند.

علی رغم، این سروصداها، عده ای از اشراف و شخصیت‌های بلندپایه کشوری دور از هیاهوی مهمانان، در گوشه ای از تالار بدور هم جمع شده، و در پیرامون اوضاع نابسامان گفتگو می‌نمودند.

در این میان ژنرال کیسوف، در کنار افسری که قبلاً” با وی صحبت کرده بود، به سوی پنجره ای مشرف به حیاط قصر می‌رفت، و بتدریج از سایرین دور می‌شدند

– ژنرال ! از دیروز خبری از برادرم دوک بدستمان نرسیده ، اگر وضع بدین منوال ادامه یابد، اوضاع از این هم وخیمتر خواهد شد، و فرستادن پیک هم به خط مقدم جبهه سیبری عملی نخواهد شد، و با اینکه دستور داده ام واحدهایی از استان آمور و تراس بایتکالیا، برای کمک فوری به ایرکوتسک اعزام شود ، این نگرانی وجود دارد، که دستور صادره به آنها نرسیده باشد.

– ولی جای خوشوقتی است، که درحال حاضر تاتارهای مهاجم، هنوز موفق نشده اند از رودخانه‌های ” ارتیش” و ” اوبی” عبور نمایند.

از ایوان اوگارف چه خبر دارید؟

– فعلا”، خبر درستی از وی نداریم . و گزارش رئیس پلیس منطقه حاکی است که او هنوز نتوانسته از مرز عبور نماید ، ولی از موقعیت و محل او اطلاعی نیافته‌اند.


ترجمه جدید کتاب:

مترجم : فرزانه مهری
گروه انتشاراتی ققنوس

جشنی در کاخ نو

-اعلیحضرت، یک تلگرام جدید رسیده

-از کجا؟

-از تومسک

-از تومسک به بعد خط تلگراف قطع شده؟

بله، از دیروز قطع شده.

ژنرال، هر یک ساعت، به تومسک تلگرام بفرستید، و مرا در جریان قرار دهید.

ژنرال کیسف جواب داد: چشم، اعلیحضرت

این گفتگو در ساعت دو صبح رخ داد، درست در لحظه ای که جشنی که در کاخ نو در حال برگزاری بود به اوج خود رسیده بود.

در تمام طول شب، نوازندگان هنگ‌های پرئوبرازنسکی  و پوفسکی بی وقفه مشغول نواختن بهترین انواع پولکا، مازورکاء موسیقی اسکاتلندی و والس بودند. صف زوج‌های رقصنده در سالن‌های باشکوه آن کاخ تا بی نهایت امتداد می‌یافت، کاخی که در چند قدمی «خانه قدیمی سنگی» بنا شده بود، جایی که در گذشته وقایع ناگوار بسیاری روی داده بود و آن شب، پژواکشان بیدارگشته و در موتیف‌های موسیقی رقص منعکس بود.

مباشر ارشد دربار به یاری دستیارانش وظایف سخت و ظریف خود را به خوبی انجام می‌داد. دوک‌های اعظم و زیردستانشان، پیشکاران و افسران کاخ بشخصه به امر برنامه ریزی رقص‌ها رسیدگی می‌کردند. دوشس های اعظم که سرتا پایشان را با جواهرات الماس نشان پوشانده بودند و ندیمه‌هایی که لباس رسمی به تن داشتند با شهامت تمام در مقابل همسران افسران ارشد و غیرنظامیان «شهر سنگ‌های سفید» خودنمایی می‌کردند. در نتیجه، هنگامی که شروع اپولونز» را اعلام کردند، و مهمانان، از هر مقام و رتبه ای که بودند، در این رقص شرکت کردند . زیرا در چنین مراسمی پولونز به اندازه رقص ملی اهمیت دارد.

در هم آمیختن پیراهن‌های بلند چیندار توری و اونیفرم‌های مملو از مدال و نشان، زیر نور صد چلچراغ که انعکاس آینه‌ها را چند برابر می‌کردند، چشم اندازی وصف ناپذیر به وجود آورد. واقعاً خیره کننده بود. وانگهی، سالن بزرگ، زیباترین سالن کاخ نو، قاب شایسته ای برای جلال و شکوه آن صف تشکیل شده از شخصیت‌های عالی مقام و زنان فوق العاده آراسته به حساب می‌آمد. طاق باشکوه، با طلاکاری‌هایی که بر اثر گذر زمان رنگ باخته بودند، انگار ستاره باران شده بود. پرده‌های زربفت ورودی‌ها و پنجره‌ها، با چین و شکن‌های متعدد، و با رنگ‌های گرم وسرخ، زیر بار وزن پارچه، با زاویه ای تند می‌شکستند. از ورای شیشه پنجره‌های عظیم هلالی شکل، نوری که سالن‌ها را غرق در خود کرده بود از بخار خفیف نشسته بر شیشه‌ها گذشته بود، و بهسان انعکاس حریق خودنمایی می‌کرد و با شب، که چند ساعتی آن کاخ فروزان را در بر می‌گرفت، به تقابل برمی خاست. علاوه بر این، این تضاد توجه مهمانانی را که علاقه ای به رقصیدن نداشتند به خود جلب می‌کرد. وقتی در درگاهی پنجره‌ها توقف می‌کردند، می‌توانستند برج‌های ناقوسی را ببینند که در تاریکی محو شده بودند و سایه عظیم خود را در این سو و آن سو نمایان می‌ساختند. زیر بالکن‌های حجاری شده، دیده بانان متعددی را می‌دیدند که در سکوت قدم می‌زنند، در حالی که تفنگ خود را به طور افقی حمایل ساخته اند و کلاهخود نوک تیزشان بر اثر درخشش نورهایی که به بیرون می‌تابید به پرهایی آتشین مزین شده است. همچنین صدای قدم‌های سربازان گشت را می‌شنیدند که ضرباهنگ پاهایشان بر کفپوش سنگی شاید منظم‌تر از گام‌های رقصندگان بر کفپوش چوبی سالن‌ها بود. هرچند وقت یک بار، فریاد قراولان مقربه مقر تکرار می‌شد، و گاهی صدای یک شیپور با نوای ارکستر درمی آمیخت و نت‌های تیز خود را به میان آهنگ موزون عمومی پرتاب می‌کرد. پایین‌تر، در مقابل نمای بیرونی کاخ، حجم‌های سیاه خود را از مخروط‌های بزرگ نور، که از پنجره‌های کاخ نو منعکس می‌شدند، متمایز می‌ساختند. آنها کشتی‌هایی بودند که در مسیر رودخانه پایین می‌آمدند، رودخانه ای که زیر تلألؤ لرزان چند فانوس درخشان شده بود و سنگ چین‌های پایین تراس‌ها را خیس می‌کرد.

شخصیت اول شب نشینی، کسی که این جشن را برپا کرده بود، و کسی که ژنرال کیسف با احترامی درخور شاهان با او صحبت کرده بود، با ظاهری ساده و اونیفرم آفسران گارد در آنجا حضور داشت. منظور خاصی نداشت، بلکه مانند اشخاصی که به تجملات عادت ندارند رفتار کرده بود. در نتیجه، ظاهرش با ظاهر اطرافیانش که لباس‌های باشکوه پوشیده بودند در تضاد بود. اغلب اوقات هم که محافظان گرجی، قزاق و چرکس با اونیفرم‌های باشکوه قفقازی خود اسکورتش می‌کردند و گروهان خیره کننده ای تشکیل می‌دادند، چنین ظاهر ساده ای داشت.

این شخص بلندقامت، خوشرو، با چهره ای آرام، ولیکن نگران، از نزد گروهی به نزد گروه دیگر می‌رفت، اما کم حرف می‌زد، و حتی به نظر می‌آمد که توجه چندانی به گفتگوها ندارد، چه صحبت‌های شاد مهمانان جوان، و چه سخنان جدی افسران ارشد با اعضای هیئت دیپلماتیک که نماینده دولت‌های مهم اروپایی بودند. دو سه نفری از این سیاستمداران زیرک – که به واسطه شغل خود قیافه شناس بودند . متوجه نشانه‌هایی از نگرانی در چهره میزبان خود شدند، اما از دلیل آن بی خبر بودند، و هیچ کدام به خود اجازه ندادند که علت این مسئله را از او جویا شوند. در هر حال، هدف افسرکارد بدون شک این بود که دلنگرانی های محرمانه اش به هیچ صورتی آن جشن را متأثر نسازد، و چون از آن دست فرمانروایان نادری بود که همه عادت داشتند، حتی در فکر خود، از او پیروی کنند، لحظه ای هم از شادی‌های شب‌نشینی کاسته نشد.


سریال میشل استروگف، یک مینی‌سریال فرانسوی-ایتالیایی-آلمانی به کارگردانی ژان-پی‌یر دکور بود که در سال ۱۹۷۵ میلادی منتشر شد.

بازیگران و نقش‌ها:
رایموند هارمستورف در نقش «میشل استروگف»
لورنتسا گوئریه‌ری در نقش «نادیا»
پی‌یر ورنیه در نقش «ژولی‌وِه»
ورنن دابچف در نقش «بلونت» (خبرنگار)
رادا راسیمف در نقش «سونگار»
یوژف ماداراش در نقش «فئوفار خان»
والریو پاپسکو در نقش «ایوان اوگارُف»
تیبور تنتسزوش در نقش «تزار»

آهنگساز: ولادیمیر کوزما

دانلود موسیقی متن مینی سریال میشل استروگف

از خاطرات شخصی ما در دهه شصت توقف یک باره پخش سریال، پس از پخش یک قسمت از آن بود. ظاهرا رابطه رومانتیک موجود در داستان و نیز زیبایی قابل توجه نادیا با بازی لورنتسا گوئریه‌ری که فراتر از معیارهای متعارف آن زمان تلویزیون ایران بود، باعث توقف پخش شده بود.

این هنرپیشه ایتالیایی متولد سال 1944 است و هم اکنون 77 ساله است. 


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]