نیروهای پنهانی که تصمیمهای ما را شکل میدهند

سالهاست که ایدئولوژی بازار آزاد نه تنها نظام اقتصادی غرب بلکه جهان سیاسی و اجتماعی آنرا شکل داده است. این جهان بینی همچون جرم عظیمی عمل میکند که در تبعیت از قانون جاذبه اجرام را از کوچک و بزرگ در اطراف خود جذب کرده و اسیر میدان بسیار قوی جاذبه خود میکند.
در قلب این ایدئولوژی فرضیاتی وجود دارد که نظریه مزبور بر فونداسیون آن فرضیات بنیاد گردیده است. نخست اینکه ما انسانها موجوداتی منطقی هستیم که تصمیماتی منسجم میگیریم. دوم اینکه انسان میداند چه میخواهد و میداند نیازهایش چیست و لذا میتواند پیشبینی کند که در آینده چه نوع رفتاری از خود نشان خواهد داد. سوم اینکه ما میتوانیم بطور دائم اطلاعات موثق و قابل اعتمادی از واقعیت هائی ملموس از جمله گرسنگی، تشنگی، درد و شادی در مورد خودمان کسب کنیم که ما را در اتخاذ تصمیماتمان کمک میکند.
علم اقتصاد که بدون گفتگو امروز بر پایه نظام بازار بنا شده با فرض اینکه انسان از سه خصیصه فوق برخوردار بوده و لذا اطلاعات کافی برای اخذ تصمیم در حوزه زندگی روزمره خود در اختیار دارد معتقد است که هر فرد در مواجهه با گزینههای مختلف قادر است بهترین آنها را به نحوی که موجودیت وی را حفاظت کرده و موجبات شادی و انبساط خاطر وی را فراهم آورد انتخاب نماید. از اینجا نظام بازار آزاد به یک نتیجه بسیار پایهای میرسد که ما قادریم با انجام محاسباتی برای تصمیمات خود به راه حلهای منطقی دست یابیم که این امر باعث میگردد که مجموعه سیستم بازار هم منطقی عمل نماید و هم مؤثر. نتیجه بلافصل این نتیجهگیری هم چنانکه اچ ال منکن (H. L. Mencken) معتقد است “مردم عادی چون میدانند چه میخواهند مستحق رسیدن به هر آنچه که میخواهند هستند، به نحوی خوب و بدون برو برگرد. ”
اما فرهنگ جدیدی نه تنها در میان روشنفکرانی که بطور بنیادی با نظام بازار مخالف هستند (بخصوص در میان متفکرین بزرگ آنارشیستاز جمله نوآم چامسکی) در حال شکل گرفتن است بلکه در درون جامعه دانش پژوهان معتقد به نظام سرمایه داری انتقادات و اعتراضات بسیار جدی در حال شکلگیری است. از نشانههای این امر که زمان در حال تغییر شکل است کتاب پرمحتوا و پر سروصدائی بود که چندی قبل در آمریکا روانه بازار شد. “غیر منطقی به نحوی قابل پیشبینی” (Predictably Irrational) از جمله نخستین نسیمهای تغییر فرهنگی است که در جامعه آمریکا وزیدن گرفته است.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
دن اریلی (Dan Ariely) اقتصاددان دانشگاه MIT که در اسرائیل متولد و پرورش یافته به مخاطبین “غیر منطقی بنحوی قابل پیشبینی” میگوید: “زندگی با نرمهای کمتری از نظام بازار آزاد و با نرمهای بیشتری از یک جامعه انسانی به مراتب رضایت بخشتر، خلاقتر، ارضاءکنندهتر و شادیآورتر خواهد بود”. جرقه این فکر نه از جلسات آکادمیک دانشگاه و نه از کنفرانسهای فدرال رزرو که او یکی از محققین آنست بدست آمد بلکه شرکت در یکی از گرد هم آئیهای سالانه آنارشیستها با عنوان Burning Man انگیزه تأمل و تفکر بیشتر در دن اریلی گردید. گرد هم آئی که حمل پول توسط شرکتکنندگان به داخل آن ممنوع است و دن اریلی که امروز در دانشگاه دوک (Duke University) تدریس میکند آنرا یکی از زیباترین اجتماعاتی میداند که تا به امروز در آن شرکت جسته است.
رشته تخصصی این داشمند MIT “اقتصاد رفتاری” (Behavioral Economics) است که بیش از ۲۵ سال قدمت ندارد. این رشته از اقتصاد که امروز بطور غیر قابل تصوری در آمریکا در حال رشد و توسعه است در دهه ۱۹۷۰ در پاسخ به کار مشترک دو روانکاو آمریکائی – اسرائیلی بنامهای اموس تورسکی (Amos Tversky) و دنیل کانمن (Daniel Kahneman) پا به عرصه علوم اجتماعی گذاشت. اقتصاد رفتاری مطالعه و تحقیق و انجام تجربیاتی است که تصمیمات انسانها را در حوزه خرید و فروش و انتخاب شغل و ازدواج و خلاصه هر نوع تصمیمگیری از این قبیل را مورد مطالعه قرار میدهد.
کمی قبل از فرضیاتی سخن گفتیم که ایدئولوژی بازار آزاد بر پایه آن بنا شده است، اما اریلی میگوید تخقیقاتی که در دودهه گذشته در روانشناسی، جامعهشناسی و اقتصاد انجام شده نشان میدهد که هر سه فرض مذکور خطاست. تصویر دقیقتر از انسان این است که ما در برخورد با شرایط مختلف در زندگی خود نسخههای متفاوتی از شخصیتمان را بروز میدهیم که قاطعا میتوان گفت که مانند یک “ماشین حسابگر منافع شخصی”، منطقی عمل نمیکند. از قضا واقعیت این است که در اکثر زمانها و اکثر موارد همه ما دست به تصمیماتی میزنیم که غیر منطقی و از روی احساس است. آیا منظور این است که المان غیر منطقی بودن و دست بالا بودن احساسات در تمامی تصمیمات ما ذیمدخل است؟ مسلماً نه، اما کار تحقیقی ۳۰۰ صفحهای اریلی با مراجعه به مطالعات انجام شده نشان میدهد که در زمینه زندگی سیاسی (بخصوص مسأله انتخابات که موضوع تحقیق The Political Brain: The Role of Emotion in Deciding the Fate of the Nation است) و اقتصادی، در اکثر مواقع احساس بر عقل ما غلبه دارد.
از جمله مسائلی که میتوان به آن اشاره کرد به بازی گرفتن تصمیمات ما توسط فروشندگانی است که از حیله کلمه “مجانی” استفاده میکنند. میخواهید کتابی را Online سفارش دهید. پس از وارد کردن کلیه اطلاعات پیامی دریافت میکنید که در صورت خریدن قلم دیگری به ارزش ۷ دلار حمل کتاب مجانی خواهد بود. جستجو برای یافتن یک کتاب ۷ دلاری بجائی نمیرسد و نهایتاً ۲۵ دلار دیگر برای خرید کتابی که احتیاجی به آن ندارید میپردازید که ۵ دلار هزینه حمل را صرفه جوئی کنید. این پدیده را اریلی هزینه، “هزینه صفر” میخواند.
نقش کارتهای اعتباری در کشاندن ما به تصمیمات پی در پی غیر منطقی چشمگیر است در حالی که در عین حال این کارتها قلب اقتصاد آمریکا را تشکیل میدهند. کارت اعتباری باعث میگردد که شما کمتر تصوری از وضعیت مالی خود داشته باشید و بدون اینکه هر لحظه از اوضاع مالی خود اطلاع دقیق داشته باشید دست به یک تصمیم مالی و خرید جنس و یا خدمات میزنید. اگر دارائی خود را همواره بصورت پول نقد در اختیار خود داشتید میتوانستید با نظر کردن به تتمه نقدینگی خود دائماً وضعیت خود را برآورد کنید. کارت اعتباری این امکان را به شدت از شما میگیرد و شما چون موجودی چشم بسته خرج میکنید بدون اینکه از نظر روانی احساس کنید که دائماً بخشی از پول خود را از دست میدهید. کارت پلاستیکی احساس پول واقعی را از شما دور میکند.
باین ترتیب در حیطه زندگی واقعی برخلاف نسخه تئوریک زندگی بطور دائم ما با اشتباه محاسبه روبرو هستیم. این امر از خریدهای کوچک زندگی آغاز میشود و به اقتصادی به بزرگی آمریکا که در آن حدود ۱۰۰۰۰ میلیارد دلار در سال توسط مصرفکنندگان آمریکائی هزینه میشود ختم میشود. امروز با وجود ارقام نجومی حاصل از جمع در آمدها و هزینهها در جامعه آمریکا میزان پس انداز در کل جامعه به زیر صفر سقوط کرده است، پدیدهای که هیچ کس نمیتواند آنرا رفتاری منطقی تلقی کند.
اریلی برای نشان دادن خصیصههای غیرمنطقی رفتار انسانها نه به تئوری بلکه به تجارب جالب عملی اتکا میکند. در یک آزمایش از دانشجویان مدرسه مدیریت Sloan در دانشگاه MIT میخواهد که پیش از طرح سؤالات هر کدام بطور واضح و درشت دو رقم آخر کارت شناسائی خود را در بالای ورقه بنویسند. سپس به آنها اقلامی را مانند یک شیشه شراب و یک بسته شکلات و یک کتاب را نشان میدهد و از آنان میخواهد که قیمتی را که حاضرند برای آنها بپردازند بر روی ورقه خود یادداشت نمایند. نتیجه حیرتانگیز است. دانشجویانی که دو رقم آخر کارت شناسائیشان بین ۰۰ و ۱۹ است برای خرید اقلامی که به آنان پیشنهاد شده بطور متوسط ۶۷ دلار، آنانکه بین ۲۰ تا ۳۹ هستند ۱۰۲ دلار و همین طور متوسط قیمتهای پیشنهادی بالا میرود تا بالاخره آنانکه شماره کارت شناسائیشان به ۸۰ تا ۹۹ ختم میشود حاضرند بطور متوسط ۱۹۸ دلار بپردازند. و توجه داشته باشید که ما با دانشجویان دانشگاهی مانند MIT روبرو هستیم که علی القاعده مغزهای برتر جهان را تشکیل میدهند.
در تجربه دیگری که دن اریلی آنرا نمونه بارزی از رفتار “غیر منطقی اما قابل انتظار” انسانها میداند وی دو گروه از دانشجویان را انتخاب میکند و به قید قرعه یک گروه بلیط تماشای یک مسابقه بسکتبال بسیار حساس داده میشود و گروه دیگر از دانشجویان از دریافت بلیط محروم میشوند. وی سپس از آنان میخواهد با یکدیگر وارد معامله شده و گروه دوم سعی کنند بلیطها را از گروه اول بخرند. توجه کنید که دانشجویان همگی از یک دانشگاه و در همان فضای فکری جامعه آمریکا زندگی میکنند و هیج دلیلی ندارد که دید یک گروه تفاوت فاحشی در خصوص ارزشگذاری برروی جذابیت مسابقه (و مآلا بلیط آن) با گروه دیگر داشته باشد.
بهر حال چانه زدن برای خرید و فروش بین دو گروه برنده و بازنده آغاز میشود و نتیجه نهائی بسیار جالب توجه است. حتی یک بلیط هم بین دو گروه معامله نمیشود. علت؟ معدل قیمت پیشنهادی توسط صد نفر بازنده ۱۷۵ دلار بود درحالیکه صد نفر برنده بلیط بطور متوسط ۲۴۰۰ دلار برای فروش بلیط درخواست میکردند. از نظر برندگان آنان به یک موقعیت استثنائی دست یافته بودند که حتی برخی از آنان به قمیت ۳۰۰۰ دلار نیز حاضر به فروش بلیط نبودند و از نظر بازندگان آنان با پیشنهاد قیمتی پائین گوئی میخواستند رقیبان خود را که تنها پارامتر شانس (و نه تلاش و کار) آنها را در یک موقعیت برتر قرار داده بود به نوعی مجازات کنند و از ارزش آنچه که بدستشان آمده بکاهند.
آزمایشهای مربوط به رفتار “غیر منطقی اما قابل پیشبینی” انسانها بارها توسط اریلی در گروههای سنی مختلف و مشاغل گوناگون تکرار میشود و نتایج بدست آمده همواره یکسان است. این اقتصاددان معتقد است انتظار اینکه ما در مقاطع مختلف تصمیمگیری همواره از خود یک رفتار منطقی نشان دهیم غیر منطقی است. انسان به هنگام انتخاب یک گزینه و تصمیم به انجام یک عمل عمیقاً تحت تأثیر پارامترهائی است که او را احاطه کردهاند و به همین دلیل عقل تسلط خود را بر وضعیت موجود از دست میدهد.
مطلب بسیار مهم و قابل تعمقی دیگری که اریل در “غیر منطقی بنحوی قابل پیشبینی” مطرح میکند تداخل و تأثیر نرمهای اقتصادی و اجتماعی بر یکدیگرند. او معتقد است که در نظام بازار نرمهای اقتصاد به شدت نرمهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده و بنحوی غیر قابل بازگشت آنها را درهم میشکند. او به تجربه دو تن از دوستانش که یکی استاد دانشگاه کالیفرنیا و دیگری مدرس دانشگاه مینه سوتاست میپردازد و مینویسد که چند سال پیش آنان دست به یک تجربه فوقالعاده جالب در اسرائیل زدند.
مدیریت یک مهد کودک تصمیم گرفت که هر پدر و مادری که با تأخیر و پس از تعطیل شدن مهد کودک برای برداشتن فرزندش مراجعه کند مبلغی را به عنوان جریمه پرداخت کند. نتیجهای که حاصل شد غیر قابل انتظار بود. تعداد پدران و مادرانی که دیر مراجعه میکردند بطور چشمگیری افزایش یافت. چرا؟ چون تا پیش از برقراری جریمه پدر و مادرها با احساس یک تعهد اخلاقی نسبت به مهد کودک و برای جلوگیری از گذاشتن بار اضافی بر روی دوش آن تشکیلات سعی داشتند حتی الامکان سر وقت کودکان خود را از آنجا بردارند. اما زمانی که قانون جریمه برقرار شد این رابطه عاطفی و اخلاقی و این “نرم اجتماعی” به ناگاه ناپدید و بجای آن یک رابطه تجاری و “نرم بازار” جایگزین آن شد. به این ترتیب پدران و مادران با پرداخت یک مبلغ جریمه خود را در یک رابطه تجاری صرف با مدرسه میدیدند و دیگر این تصمیم با آنان بود که زودتر برای برداشتن فرزند خود اقدام کنند و یا با پرداخت مبلغی یک سرویس اضافی (نگاهداشتن بیشتر کودکشان) را از مهد کودک خریداری کنند.
داستان اما زمانی جالبتر شد که با شکست پروژه برقراری جریمه تصمیم به حذف آن گرفته شد. به این ترتیب سیستم با بازگشتن به “نرم اجتماعی” قاعدتاً میبایست به وضع سابق خود باز گردد. اما با کمال تعجب چنین نشد. آن احساس گناهی که پیشتر باعث میشد اولیاء سر موقع کودکان خود را بردارند دیگر به وجدان عمومی آنان بازنگشت. جایگزینی “نرم اقتصادی” و تجاری کردن روابط برای همیشه و بصورت غیر قابل بازگشت روابط انسانی و عاطفی را درهم شکسته بود.
همه ما در حقیقت در دو جهان زندگی میکنیم که یکی تعریفکننده و شامل روابط و نرمهای بازار است و دیگری نرمهای اجتماعی. هر از گاهی هر یک از ما نیازمند به کمک دیگران هستیم. ممکن است احتیاج داشته باشیم از کودکانمان کسی برای چند ساعت مراقبت کند، یا همسر ما را به بیمارستان برساند و یا زمانی که ما در مسافرت هستیم قبض آب و برق ما را بپردازد. چه چیزی میتواند در یک دوست و یا یک همسایه انگیزهای برای کمک به ما ایجاد کند. آیا پول میتواند؟ چقدر؟ و یا بهتر است اصلاً بحثی از پول به میان نیاید. این یک رقص اجتماعی است که بطور دائم ما در روابط خود با انسانهای اطراف مشغول به انجام آن هستیم زیرا که تکلیف خود را در این شرایط بدرستی نمیدانیم.
شاید پاسخ به این سؤال این باشد. اگر از دوستی بخواهید که برای جابجا کردن یک کاناپه و یا چند جعبه به شما کمک کند اشکال چندانی ندارد اما اگر بخواهید تعداد زیاد مبل و تعداد زیادی جعبه را حمل کنید ممکن است وضعیت دیگری ایجاد شود و در رابطه شما با دوستتان خللی وارد شود. این امر ممکن است حتی اگر چند کارگر را استخدام کنید که اینکار را برای شما انجام دهند و همزمان به دوستتان بگوئید که به کمک شما بیاید و او هم مبلغی دریافت کند ایجاد اشکال کند چرا که وی تصور میکند که شما یک رابطه دوستی و رفاقت را با پیشنهاد مبلغ ناچیزی پول به یک رابطه تجاری و اقتصادی تبدیل کردهاید. شما از همسایهتان که وکیل است ممکن است بخواهید که در غیاب شما به برخی از کارهای شخصیتان برسد اما اگر از او بخواهید که قراردادی را به رایگان برای شما تهیه کند ممکن است که به یک خط قرمز برخورد کنید.
از همین رو دن اریلی معتقد است که هر چقدر سعی کنیم که “نرمهای بازار” رادر جامعه کاهش داده و “نرمهای اجتماعی” و پیوندهای انسانی را جایگزین کنیم جامعه خوشحالتر به زندگی خود ادامه خواهد داد.
منبع: شهیر بلاگ