رمان عاشقانه جین ایر | اثر شارلوت برونته
طرح دیدگاه روایتشناسی ژرارژنت نظریهپرداز و نشانهشناس فرانسوی طی دو دههٔ اخیر تأثیر بسیاری بر تحلیلها و نقدهای صاحبنظران ادبی و منتقدان گذاشته و باعث شده بسیاری از آثار کلاسیک نیز از دیدگاه روایتشناسی ژنت دوباره مورد نقد و بررسی قرار گیرند. نگاه به رمان جین ایر که جزو کلاسیکهای ادبیات غرب است نیز از همین دست بررسیهاست.
رمانِ جین ایر، روایت دختری است از ده سالگی تا ازدواج و بزرگسالی. پدر و مادر جین در خردسالی مردهاند و او به وصیت داییاش، نزد زندایی و فرزندان وی در عمارت گیتس هدهال زندگی میکند. یک زندگی سخت و ناخوشایند. خانم رید، زندایی جین که زنی خشن و بیعاطفه است برای رها شدن از مزاحمتش، او را به مدرسه شبانهروزی لوود میفرستد. لوود محیطی سختگیرانه و مذهبی دارد. جین در آنجا، زبان فرانسه و نقاشی میآموزد و فردی مستقل و صبور بار میآید. هشت سال در لوود میماند سپس تصمیم به ترک آنجا میگیرد. او به تورنفیلد میرود و معلم دختر کوچکی به نام ادل میشود. اربابِ عمارت تورنفیلد، مرد جوانی است به نام راچستر که جین به او دل میبازد. راچستر نیز با وجود اینکه سالها از او بزرگتر است، دلبستهٔ او میشود. عشق جین و راچستر پدیدهای خارج از عرف است چرا که جین از طبقهٔ فرودست و راچستر مردی از طبقهٔ اشرافی است. با این وجود آنها تا مرحله ازدواج در کلیسا پیش میروند ولی ناگهان مشخص میشود که راچستر قبلاً ازدواج کرده و همسرش در قید حیات است و بنابراین نمیتواند ازدواج دیگری انجام دهد. برتا، همسر راچستر، زنی مجنون و از دید همه پنهان است. راچستر در جوانی به خاطر ثروت پدر برتا، با او ازدواج کرده ولی اندکی بعد میفهمد که او دارای مشکلات روانی است و ادامهٔ زندگی با او برایش مقدور نیست.
جین بعد از دانستن حقیقت، آنجا را ترک میکند. تنها و بدون هیچ اندوختهای. در راه سختیهای بسیاری را تحمل میکند. بعدتر با خانوادهای آشنا میشود که به او کمک میکنند. کشیش جوان و سختکیشی به نام سنت جان و خواهرانش، دایانا و مری. جین در آن خانه مورد محبت بسیار قرار میگیرد و ریشههای عاطفی او با آن خواهر و برادر عمیق میشود. جین معلم همان روستا میشود. بعد از چندی او میفهمد وارث تمام ثروتِ عمویش شده عمویی که هیچگاه ندیده است و خوشتر آنکه میفهمد عموی او، دایی سنت جان، دایانا و مری بوده است. پس جین خانوادهای یافته است. اما جین در تمامِ مدت زندگی با آنها، دلش پیش راچستر و خاطرش نگران او بود. یک روز گویی از عالم غیب صدایی میشنود، صدای راچستر که از جین کمک میخواهد. جین دیگر توان دوری ندارد. او به تورنفیلد بازمیگردد تا به دیدن راچستر برود. اما آنچه که میبیند ویرانهای است از آن عمارت بزرگ و زیبا. همهچیز ویران شده، برتا در آتشسوزی مرده و راچستر هم نابینا شده است. جین درمییابد که عشقش به راچستر ذرهای کم نشده. او عاشقانه کنار راچستر میماند و از او پرستاری میکند. آنها در نهایت بعد از گذشت سختیهای بسیار در این مسیر طولانی و پر فراز و نشیب با هم ازدواج میکنند و راچستر بعد از چندی بینایی خود را به دست میآورد. جین بعد از ازدواج با او و گذشت چندین سال، این داستان را روایت میکند. داستان عشقی پرشور و ماندگار.
کاوشی روایتشناسانه بر «روایت» جین ایر
روایت جین ایر، دارای پیچیدگیهایی صناعتمند در گفتمان روایی است. منظور از گفتمان روایی، چگونگی بازنمایی قصه است. قصه و گفتمانِ روایی کنار هم روایت را شکل میدهند. با خواندن گفتمان روایی، قصه در ذهن خواننده برساخته میشود [1]. در این نوشتار سعی بر این است با تکیه بر آراء ژرار ژنت از نظریهپردازان رویکرد روایتشناسی، رمان جین ایر را از منظری روایتشناختی بررسی نماییم و از این راه، دریچهای بر فهم و تفسیر این اثر بگشاییم.
در رمان جین ایر، راوی شرحی از زندگی گذشتهٔ خود به دستمیدهد. جین اکنون زنی جوان است که ده سال از ازدواجش با راچستر گذشته اما مقطعی از زندگیاش را شرح میدهد که از دهسالگی آغاز میشود و تا ازدواجش با راچستر به طول میانجامد. بنابراین میتوان گفت جینی که روایت را بازگویی میکند با جینی که رویدادها از نگاه او دیده میشوند متفاوت است یا به عبارت دیگر به خاطر گذشت زمان و تغییر در عواطف و احساسات، اندیشهها، باورها و … بین آنها فاصلهای وجود دارد. ابتدای داستان، جین دختربچهای ده سالهاست که به همان نسبت، درکش از رویدادها خام و کودکانه است: «حالا همین الیزا و جان و جورجیانا توی اتاق پذیرایی دور مامانشان جمع شدهبودند. روی کاناپهای کنار بخاری لم داده بود و با این عزیز دردانههایی که دورش بودند (و فعلا نه دعوا میکردند و نه گریه) خوشبختِ خوشبخت به نظر میرسید. (برونته, 1397, ص. 13)» با گذشت زمان و پیشرفتن روایت نگاه جین هم دستخوش تغییر میشود. در واقع پختهتر و بالغتر میشود: «بیقراری در ذات من بود. گاهی در من آشوب بهپا میکرد و آزارم میداد. [2, p. 160]». در نظریههای قبل از روایت شناسی برای تحلیل روایتی مانند جین ایر، از «ناظر اول شخص» نام میبردند در صورتی که استفاده از این مفهوم بخشی از پیچیدگیهای روایت را نمیتواند تبیین کند. نظریهٔ روایتشناسی بین نگاه راوی یعنی کسی که دنیا از دریچه چارچوب ادراکی او دیده میشود و صدای راوی یعنی کسی که رخدادها را بازگویی میکند تمایز قائل است. به عبارتی گاهی بین صدا و نگاهِ راوی فاصلهای هست، فاصلهای نه فقط در زمان بلکه همچنین در قضاوتها و ارزیابیها، باورها و … (پاینده, 1397). پذیرفتن این تمایز باعث میشود گفتمان روایی را با دقت بیشتری تحلیل کنیم. مثلا اگر بدانیم جین در ابتدای رمان، نگاه دختری ده ساله را با صدای زنی بزرگسال بازگویی میکند، تفسیر بازگوییهای جین برای خواننده متفاوت خواهد بود.
صدای روایت یا دانستن «کیستی راوی»، عنصر مهمی در برساختن قصه است، به ما میفهماند که راوی چه-گونه نیازها، خواستهها و محدودیتهایش را به روایتگری تزریق میکند. ژنت برای اشاره به کیستی راوی، راوی درونرویداد و برونرویداد را معرفی میکند. راوی درونرویداد درون جهان داستانی حضور دارد یعنی یکی از شخصیتهای داستان است و مشاهداتش را بیان میکند. تاثیر روایتگری این نوع راوی، کمکردن فاصلهٔ خواننده با جهانِ روایتشده در داستان است و بارزترین ویژگی گفتارش، بیواسطگیاش است. ژنت این راوی را «راوی خودگو» میخواند. روای برونرویداد بدون مشارکت در رویدادهای داستان، وقایع را میبیند و برای خواننده بازمیگوید [3]. در رمان جین ایر، راوی از نوع درونرویداد یا به عبارتی خودگو است. در نتیجه خواننده با جهان روایتشده احساس نزدیکی زیادی میکند و جهان داستان را از دریچهای میبیند که جین برایش توصیف میکند. برای مثال این نزدیکی خواننده و راوی به حدی است که خواننده، راچستر را همانقدر بینقص میبیند که جینِ عاشق میبیند. خواننده، باورها، ارزشها، قضاوتها، احساسات و به طور کلی جهانبینی جین را میپذیرد. برای مثال چنانچه خواننده یا روایتشنو تامل نقادانه در داستان نداشتهباشد، به این فکر نمیکند که آیا برتا همانگونه که راچستر ادعا میکند از ابتدا مجنون بوده است یا خیر و آیا حتی با پذیرش این فرضیه، آیا رفتار راچستر با برتا و زندانیکردنش رفتاری انسانی بوده است یا خیر. این گونه قضاوتهای سوگیرانه دربارهٔ شخصیتهای داستان، به دلیل احساس نزدیکی زیاد خواننده با راوی اتفاق میافتد. در صورتیکه اگر راوی، بیرون رویداد بود و در رویدادهای جهان روایی شرکت نداشت خواننده میتوانست بیطرفانهتر شخصیتها را داوری کرده و به علت رفتارهایشان پیببرد.
«نگاه روایت» آشکار میکند جهان داستانی را چه کسی میبیند و ادراک میکند. وظیفهٔ دیدن یا ادراک کردن بر عهدهٔ شخصیتی است که نقش «کانونیساز» را بر عهده دارد. کانونیسازی درونی، نوعی از کانونیسازی است که در آن ادراکهای یک شخصیتِ داستان، چهارچوبی برای روایتشدن است و خواننده هم صرفا در همین چهارچوب میتواند داستان را بفهمد. در این روایتها، راوی خود را در جایگاه قاضی حقیقت و مفسری حکیم قرار میدهد و صراحتا در خصوص عقاید و نیت های دیگران نظر میدهد. و کانونیسازی بیرونی، آن نوع از کانونی سازی است که رفتار و گفتار شخصیت اصلی داستان برای خواننده به نمایش گذاشته میشود بیآنکه افکار و احساسات درونی او برای ما آشکار شود. در این وضعیت، راوی به توصیف مکان رویدادها، ظاهر شخصیتها، چندوچون وقایع و از این قبیل بسنده میکند و نظری از خود ابراز نمیکند. در این نوع کانونیسازی نویسنده عمدتا از تکنیک «نشاندادن» یا بهنمایشگذاشتن بهره میگیرد و میکوشد تا حد امکان از «گفتن» اجتناب کند. کانونیسازی بیرونی خواننده را از کنشپذیر منفعل به کنشگر فعال (کاشف جنبههای ناپیدای واقعیت) تبدیل میکند و این امکان را به نویسنده میدهد تا از هر گونه ارزشداوری درباره اشخاص و قضاوت در خصوص رویدادها اجتناب ورزد [4].
در رمان جین ایر، همچون اکثر رمانهای کلاسیک، کانونیسازی از نوع درونی بوده و جهان داستانی از دریچهٔ ادراک او روایت میشود. اما در قسمتهایی از داستان، کانونیسازی از درونی به بیرونی تبدیل میشود و جین از افکار و احساسات درونیاش چیزی نگفته و در این باره سکوت اختیار میکند و یا به عبارتی از تکنیک نشان داده به جای گفتن استفاده میکند. برای مثال در بخشی از داستان که میهمانانی اشرافی با رفتاری فخرفروشانه به عمارت تورنفیلد وارد میشوند، جین از غم و اندوهش از مواجه با آنان و احساس تحقیرشدنی که آن اشرافزادگان به او تحمیل میکنند هیچ نمیگوید ولی خواننده میتواند سنگینی اندوه جین را هنگام توصیف راچستر از او، کاملا دریابد: «ولی من میگویم غمگیناید … آنقدر غمگیناید که با چند کلمه دیگر اشک به چشمانتان میآید. همین حالا هم اشک به چشمتان آمده. برق میزند. در چشمتان جمع شده. یک دانه از مژهٔ شما لغزیده و افتاده روی کفپوش (برونته, 1397, ص. 263)»
پیچیدگی گفتمان روایی در قسمتهای بسیاری از رمان، حضور دارد. برای مثال صدا و نگاه راوی در قسمتی از روایت کاملا از هم دور میشود، به طوریکه میتوانیم تصور کنیم صدای راوی یعنی جینای که سخن میگوید هویتی کاملا مستقل از جینای که آن شرایط را تجربه کرده است دارد: «لابد روز بعد میتوانستم به چیزهای بهتری بیندیشم. شاید بعد از چند هفته، همه این احساسهای بد را کنار میگذاشتم. لابد چند ماه که میگذشت از پیشرفتی که در کارها حاصل میشد و از رشد شاگردهایم خوشحال میشدم و این احساس منفی جایش را به احساس رضایت میداد (برونته, 1397, ص. 519)». اینجا راوی آیندهای را برای شخصیتِ اصلی داستان تصور میکند گویی از اتفاق افتادن آن آگاه نیست، استفاده از واژگانی نظیر «لابد» و «شاید» امکان شکل گرفتن چنین وضعیتی را تصور میکند. در صورتی که روایتشنو یا خواننده میداند این هر دو (راوی و شخصیتِ اصلی داستان) یکی هستند. و علی الاصول راوی میبایست از حس و حال هفتههای بعد جین در آن روزگار مطلع باشد.
چنین موقعیتهایی زمینهای را فراهم میکند که راوی از گذشتهٔ خودش فاصله گرفته و او را همچون «دیگری» و با رویکردی نقادانه نگاه کند. و از آنجا که راوی از نوع درونرویداد بوده و فاصله خواننده با متن از هر زمان دیگری کمتر است، انتظار میرود که با این شگرد روایی، خواننده نیز تلاش کند همچون راوی فاصله خود را از جین حفظ کرده تا بتواند او را دقیقتر و با جانبداری کمتری ببیند.
جین ایر با نزدیککردن خود به خواننده، سعی در جلب اعتماد او دارد تا جهان روایت شده از سوی او باورپذیر و جهان آنگونه که جین روایت میکند درک شود. مورد خطاب قرار دادن خواننده در جای جای داستان با به کار بردن عبارت «ای خواننده!..» نیز کارکردی مشابه داشته و به خواننده جایگاه ویژهای میدهد که گویی جین تمام این روایت را برای منِ خواننده روایت میکند و این فاصله بین من را در جایگاه خواننده با جین در جایگاه راوی به صورت محسوسی کمتر میکند و من را در شادیها و غمهای جین شریک کرده و غرق دنیای داستان میکند.
آگاهشدن خواننده به شگردهای روایی موجب میشود فعالانه با روایت درگیر شود و بتواند لایههای پنهانتری از آنچه روایت بازنمایی میکند درک کند، همانگونه که در ابتدای این نوشتار اشاره شد، قصه از لابهلای گفتمان روایی در ذهن خواننده برساخته میشود. و قصه در ذهن خواننده فعال، با ابعاد وسیعتری برساخته خواهد شد.
1- ا. پ. ابوت, ر. پورآذر و ن. م. اشرفی, سواد روایت, تهران: اطراف, 1397.
2- ش. برونته, جین ایر, تهران: نشر نی, 1397.
3- ح. پاینده, نظریه و نقد ادبی، درسنامه ای میان رشته ای، جلد اول, تهران: سمت, 1397.
آزما , فروردین 1399 – شماره 145