انقلاب روسیه چگونه به ثمر نشست و چطور رخ داد؟
شاید انقلاب روسیه مهمترین اتفاقی باشد که در دهدهای نخستین قرن بیستم روی داده است. این انقلاب حتی تأثیری زرفتر و همه جانبهتر از جنگ جهانی اول (18-1914)، بر جهان پس از جنگ داشته است. همزمانی پیروزی انقلاب در 1917 و پایان جنگ در 1918، باعث شد که متفقین روسیه در جنگ، بلافاصله پس از نبرد، در صف مقدم مبارزه با نظام نازه روی کارآمدهٔ روسیه قرار گیرند. در واقع، از همین زمان جهان به دو اردوگاه سوسیالیسم و کاپیتالیسم تقسیم شده بود و پس از این هرچه بود تلاش دو بلوک بود برای تحکیم موقعیت خویش. این روند، البته، تا سالهای پس از جنگ جهانی دوم فراز و نشیبهایی داشته است. به هر روی، آنچه در این نوشتار میآید، تنها نگاهی است بس گذرا به انقلاب روسیه.
انقلاب روسیه، همچون دیگر انقلابهای بزرگ، ریشههایی عمیق و طولانی دارد. از اینرو، لازم است تا به وقایع مهم پیش از انقلاب 1917 نیز اشارتی شود. شکست روسیه از ژاپن به سال 1905، در جنگ پرت آرتورو از دست دادن منچوری و برخی دیگر از مستملکات آن کشور در خاور دور، راه را برای انقلاب 1905 هموار کرد. سرانجام در نهم ژانویهٔ 1905، اعتراضات مستمر مردم به اغتشاشات و شورشهایی انجامید که در اندک مدتی سراسر کشور را فرا گرفت. کشتار گستردهٔ مردم، این روز را به «یکشنبهٔ خونین» معروف کرد. تشکیل شوراها و همهگیر شدن انقلاب، اوضاع را آشفتهتر ساخت. تزار که خود را در برابر خشم ملت عاجز میدید، ناگزیر در 17 اکتبر 1905، بیانیهای منتشر کرد و صریحا و عده داد که آزادیهای مدنی و پارلمانی به مردم روسیه اعطا خواهد. این امر، به تشکیل دوما یا مجلس روسیه انجامید. انقلاب 1905 که تا سال 1907 ادامه یافته بود، موجب فعالتر شدن حزب سوسیال دموکرات روسیه گردید.
حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، در واقع، در سال 1898 متشکل شده بوده نخستین کنگرهٔ این حزب، در خفا، در شهر مینسک روسیه برپا شد. برنامهٔ حزب براساس نوشتههای مارکس و انگلس، آنگونه که «پلخانف» آنها را تشریع کرده بود، تدوین گشت. در سال 1903، کنگرهٔ دوم حزب نخست در بروکسل و سپس در لندن منعقد شد. حزب دچار دو دستگی بود. کنگره که به منظور ایجاد وحدت و متحد ساخته مارکسیستها برگزار شده بود منشأ نفاقی عظیم؟؟؟ مارکسیستهای روسیه به دو؟؟؟ تقسیم گردیدند: جمعی خود؟؟؟ «اکثریت» یا «بلشویک خواندند، و دسته دیگر به «اقلیت یا «منشویک» معروف شدند عامل اصلی و مهم این نفره «ولادیمیر ایوان ایلچ اولیانف» «لنین» بود.1 ازاینروی، با لنین را مؤسس بلشویسم دانست با وجود آنکه بعد از 903 معمولا منشویکها دارای اکثر؟؟؟ بودند، اما، لنین با فخر سرسختی تمام این عنوان؟؟؟ حفظ کرد؛ زیرا ظاهرا از؟؟؟ عنوان چنین فهمیده میشد؟؟؟ لنین از حمایت اکثر؟؟؟ برخوردار است. بعد از این؟؟؟ دستگی، گرچه به ظاهر سوسیا؟؟؟ دموکراتها به طور رسمی حزب مارکسیستی واحدی بودند، اما؟؟؟
اصل، حزب به دو جناح آشتیناپذیر تقسیم شده بود. سرانجام در سال 1912، بلشویکها حزب مستقل و جداگانهای را پیریختند و با چاپ روزنامهٔ «پراودا» استقلال خویش را اعلام کردند.
فرق میان بلشویسم و منشویسم، بهطورکلی در مسائل مربوط به سازمان و شیوههای مبارزه بود. لنین معتقد بود که حزب باید از گروه نخبهٔ کوچکی از افراد انقلابی یا عدهای از کارگران غیور و قابل اعتماد تشکیل شود. آنانی که به حزبی بازتر و بزرگتر میاندیشیدند و عبور روسیه را از شاهراه سرمایهداری برای رسیدن به سوسیالیسم ضروری میدانستند، جانب منشویکها را میگرفتند.
بههرحال، همچنان که گفته آمد، با واقعهٔ «یکشنبهٔ خونین» سن پترزبورگ، آن علائق معنوی که در هرجامعهای مایهٔ ثبات حکومت است، از هم گسیخته شد. کارگران وحشتزده فهمیدند که تزار دوست آنان نیست. سوسیال دموکراتها (که بیشتر منشویکها بودند تا بلشویکها) از مخفیگاهها بیرون آمدند و یا از تبعید بازگشتند. «سوویت» ها یا شوراهای کارگری در مسکو و سن پترز بورگ، ایجاد شد. زارعین و کشاورزان (موزیکها) نیز در بسیاری از نقاط مملکت، خودبه خود، علم طغیان برافراشتند و به اراضی اعیان تجاوز کردند، خانههای اربابی را سوزاندند و صاحبان آنها را مورد اذیت و آزار قرار دادند. به این ترتیب، تزار ناچار به برخی از خواستهها تن داد. دوما (پارلمان) اول در سال 1906 تشکیل شد.
بنابر این، تزار، که ناب تحمل مخالفتهای نمایندگان را نداشت، دوما را منحل و انتخابات را تجدید کرد. نمایندگان دومای دوم، حتی از نمایندگان دومای اول هم، در مخالفت با تزار، تندروتر بودند. دومای دوم نیز منحل گردید و قوانین انتخابات عوض شد. نمایندگانی که برای دومای سوم برگزیده شده بودند، به آسانی به خواستههای تزار و وزیران انتصابی او تن سپردند.
در اوت 1914، روسیه درگیر جنگ جهانی اول شد. بلشویکها از همان ابتدا مخالف شرکت روسیه در جنگ بودند و استدلال میکردند که این جنگ، نبرد قدرتهای امپریالیستی اروپایی است برای پنهان کردن استثمار طبقهٔ کارگر اروپا. جنگ، مجددا، رژیم تزاری را در موقعیتی مشابه جنگ روسیه-ژاپن در سال 1905 قرارداد، با این تفاوت که این جنگ سختتر و عمومیتر از هر جنگی بود که تا آن زمان رخ داده بود. بنابر این، رهایی رژیم تزاری از این مهلکه بسیار دشوار مینمود. شکستهای پیدرپی در جبهههای نبرد، بیسروسامانی اداری حکومت تزاری، قحط مواد غذایی، تورم و خصومت عمومی با دربار و کابینهٔ تزاره سرانجام حامیان حکومت سلطنتی فردی را به حداقل رساند. در حالی که رژیم تزاری دورانی سخت دشوار را در جنگ جهانی اول میگذرانید، در 21 فوریهٔ 1917، حادثهای رخ داد که به انقلاب فوریه انجامید. در آن زمان، به علت مشکلات حمل و نقل و سهلانگاری مسئولان، گندم کافی به پتر و گراد نمیرسید. در روز 21 فوریه، عدهای از مردم که از صف بستن بیهوده در برابر نانواییها به تنگ آمده بودند، دست به غارت چند دکان نانوایی زدند. فردای آن روز، کارگران کارخانهٔ فلزکاری «پوتیلف» اعتصاب کردند و نان خواستند، درگیریها تا 27 فوریه ادامه یافت. مسلسلها بر انقلابیون آتش گشودند، اما اندکی بعد، سربازان امپراتوری نیز به جمع انقلابیون پیوستند.
در این شرایط، رهبری انقلاب به دست سردمداران دوما افتاد. دوما از تزار خواست که سلطنت را به کسی بسپارد که مورد اطمینان مردم باشد. تزار نیکلای دوم، پاسخی به این تلگراف نداد و در عوض، در 27 فوریه، انحلال دوما را اعلام کرد. اما در 28 فوریه، کار تزار پایان یافت. حتی وفادارترین سربازان امپراتوری نیز به دولت جدید پیوستند؛ تزار حمایت ارتش را از دست داده بود. حکومت موقت روسیه از طرف دوما تعیین شد و شاهزاده «لووف» به نخستوزیری رسید. همزمان با تشکیل دولت موقت، تزار استعفا داد. وی حتی نام پسرش، «آلکسی»، را نیز به متن استعفا افزود. به این ترتیب، تنها وارث سلطنت روسیه «گراند دوک میخاییل»، برادر کوچک تزار، بود. وی، که اساسا آدمجاهطلی نبود، از حق سلطنت خویش چشم پوشید و حق تعیین رژیم آینده روسیه را به مجلس مؤسسان واگذارد. به این ترتیب، در 17 مارس 1917، حکومت جمهوری اعلام شد.
حکومت شاهزاده لووف، اما، چندان آسودهخاطر نبود. شورای پتروگراد، که نخست سوسیالیستهای انقلابی و منشویکها در آن اکثریت داشتند، به صورت رقیب حکومت موقت عمل میکرد. شورا که کنترل حمل و نقل، ارتباطات و حرکت سپاهیان را در دست داشت، خواستار قطع فوری جنگ و توزیع زمین در بین دهقانان بود. از سوی دیگر، شورای پتروگراد با تشکیل شوراهایی در میان سربازان، حتی در جبهههای جنگ، ایجاد شوراهایی در بین کارگران و روشنفکران سایر شهرها و نیز راهاندازی شوراهای دهقانی بر دامنهٔ نفوذ خود افزوده بود.
در آوریل 1917، حکومت آلمان به امید کارشکنی، خرابکاری و از کاراندازی ماشین جنگی روسیه، این امکان را فراهم آورد که لنین با قطار از سوئیس به سوئد و از آنجا به پتروگراد برود. البته نمیتوان گفت که لنین با یاری آلمانها انقلاب بلشویکی را راه انداخته یا سرسپردهٔ آنها بوده است. دلیل اصلی کمک آلمانها به لنین، به عنوان رهبر بلشویسم روس، مخالفت بلشویکها با حضور روسیه در جبهههای نبرد بود نه کمک به بلشویکها برای برپایی دیکتاتوری پرولتاریا.
«تروتسکی» نیز پس از آگاهی از انقلاب فوریه، از آمریکا راهی پتروگراد شد. اگر چه وی خود را بلشویک نمیخواند، اما با لنین هماواز شد که انقلاب فوریه و برنامهٔ حکومت موقت، نمایندهٔ انقلاب بورژوایی در روسیه است. تروتسکی و بلشویکها، سربازان، کارگران و دهقانان را به قبضهٔ قدرت از طریق بسط شوراها فرا میخواندند.
بلشویکها، برنامههای لنین را با شعارهای «به جنگ خاتمه دهید» «تمام زمین برای دهقانان» «تمام قدرت برای شوراها» با میان مردم میبردند. در واقع، لنین با درایت و زیرکی ویژهاش با عمدهترین مسائل آن روز روسیه یعنی نان، زمین و صلح، انگشت نهاده بود.
در صحنهٔ نبرد، حکومت موقت که مصمم به ادامهٔ جنگ بود، تدارک حملهٔ نظامی بزرگی را دید. حمله با شکست مواجه شد. بسیاری از سربازان جبههها را ترک گفتند و در پتروگراد جمع شدند. بینظمی و آشفتگی فراگیر، بلشویکها را به کوششی برای قیام ترغیب کرد. اما تحرکات بلشویکها سرکوب شد با شکست قیام، لنین ناگزیر با فنلاند گریخت. تروتسکی استالین و دیگر رهبران بلشویک زندانی شدند. شاهزاده لووف از مقام نخست وزیری استعفا داد و «کرنسکی» جای او را گرفت تا با شرکت اکثریت سوسیالیست دوما، حکومتی ائتلافی تشکیل دهد. بلشویکها حتی به جاسوسی برای آلمان متهم شدند. اما، واقعهای آنها را از زندان میرهاند. در ماههای اوت و سپتامبر، محافظهکاران سلطنتطلب و لیبرالها به رهبری ژنرال «کور نیلوف»، مخالف سرسخت انقلاب، به قصددرهم شکستن حکومت موقت و سرکوب انقلاب راهی پتروگراد شدند. کرنسکی برای دفاع از حکومت و انقلاب، بلشویکها و سوسیالیستها را به یاری خواند.
در این زمان، در شوراهای مسکو و پتروگراد، بلشویکها اکثریت داشتند و در میان کارگران، سربازان و دهقانان نفوذ قابل توجی یافته بودند. در نوامبر 1917، لنین به پتروگراد بازگشت و از اقدامات و ابتکارات تروتسکی در سازمانا دادن قیام پشتیبانی کرد. لنین با شدت تمام به بسیج نیروهای بلشویک پرداخت و برای اینکه کرنسکی را از میان بردارد، اعلام کرد که کلیهٔ اختیارات باید به شوراها تفویض گردد. به قضاوت لنین، زمان قبضهٔ قدرت فرا رسیده بود. وی اندکی پیشتر، از فنلاند در نامهای به کمیتهٔ مرکزی حزب با عنوان «بلشویکها باید قدرت را در دست بگیرند»، نوشته بود: «با پیشنهاد بیدرنگ صلح دموکراتی، با دادن فوری زمینها به کشاورزان، با برقراری سازمانها و آزادیهای دموکراتیک، که کرنسکی آنها را زیرپا نهاده و نابود کرده است، بلشویکها دولتی را تشکیل خواهند داد که هیچکس نخواهد توانست آن را سرنگون نماید.»
اندکی بعد، لنین دستیابی بلشویکها به قدرت را چنین توجیه میکند: «انتظار به دست آوردن اکثریت رسمی بودن از جناب بلشویکها ساده لوحی است، چون انقلاب منتظر این کار نیست. کرنسکی و همدستان وی نیز صبر نمیکنند، آنها زمینهٔ تسلیم پتروگراد را آماده میسازند. تردیدهای رقتانگیز انجمن دموکراتیک است که کاسهٔ صبر کارگران پتروگراد و مسکو را لبریز میکند. تاریخ هیچ گاه ما را نخواهد بخشید، اگر از همین حالا قدرت را در دست نگیریم».
در میان خود بلشویکها اختلاف نظر وجود داشت. بسیاری چون «زینوویف» و «کامنف» با این نظرات مخالف بودند، اما استالین، ترونسکی و اکثریت کمیتهٔ مرکزی حزب بالنین همرأی بودند.
شکست و سقوط حکومت موقت روسیه را باید ناشی از اختلاف نظرهای شدید روشنفکران عضو دوما و نمایندگان حزب سوسیالیست (کمیتهٔ اجرایی شوراها) در مسائلی مانند جنگ، تقسیم زمینها بین کشاورزان و اصلاحات بنیانی در کشور دانست. ادامهٔ جنگ نه تنها بر فقر عمومی افزود، بلکه به فروپاشی یگانهای ارتش نیز انجامید و حکومت موقت را عملا از حل مشکلات عاجز ساخت. در این میان، بلشویکها از این وضعیت نهایت بهرهبرداری را کردند و به فعالیت شدیدی در بین کارگران و سربازان دست زدند. سربازان پادگان پتروگراد، پشتیبانی خویش را از شوراها، که اینک در قبضهٔ بلشویکها بود، اعلام کردند. در شب ششم و هفتم نوامبر 1917، بلشویکها تلفن خانهها، ایستگاههای راه آهن و کارخانههای برق شهر را در دست گرفتند و کاخ زمستانی، مقر حکومت کرنسکی، را به محاصره درآوردند. کنگرهٔ شوراها که با شتاب فراوان تشکیل شده بود، حکومت موقت را ساقط اعلام کرد و «شورای کمیساریای خلق» را جانشین آن دانست. لنین ریاست شورای کمیساریای خلق را داشت، تروتسکی، «کمیسر امور خارجی» و استالین «کمیسر مخصوص ملیتها و اقلیتها» گردیدند. به این ترتیب، انقلاب بلشویکی یا انقلاب اکتبر 4 صورت گرفت، دو ماه بعد، بلشویکها خود را حزب کمونیست نامیدند. اکنون، دیکتاتوری پرولتار یا برقرار شده بود.
انقلاب دوم 1917، با انقلاب اکتبر در واقع حرکتی ناگهانی بود از سوی بلشویکها برای قبضهٔ قدرت بر اساس نگرشها و آراء لنین. لنینی که تنها چند ماه پیشتر، از وقوع هرانقلاب زودرسی در روسیه ناامید شده و صریحا گفته بود که مگر نسل آیندهٔ روسیه شاهد انقلاب باشد. حتی طبق پیشبینهای مارکس، روسیه، که عقبماندهترین کشور اروپایی محسوب میشد، آخرین کشور صنعتی بود که پس از پیمودن مراحل سرمایهداری با انقلابی سوسیالیستی، به سوسیالیسم دست مییافت. این لنین بود که با برداشتها و تفاسیر ویژهاش فصلی دیگر با نام لنینیسم در کتاب مارکسیسم گشود. طبق آراء لنین، رسیدن به سوسیالیسم، ضرورتا، مستلزم طی مراحل و مراتب سرمایهداری نیست. برای انقلاب به عدهای از انقلابیون حرفهای نیاز است و روشنفکران در نقش پیشگامان جامعه باید کارگران را به رسالت تاریخی خود آگاه کنند. پس از پیروزی انقلاب، با دیکتاتوری زحمتکشان (پرولتاریا) میتوان سوسیالیسم را در جامعه اعمال کرد.
از سوی دیگر، لنین با اشاره به امپریالیسم، نظریات تازهای در این زمینه مطرح کرد که منشاء انقلابها و جریانهایی گسترده در جهان گردید. پرداختن به وقایع پس از پیروزی انقلاب روسیه و بررسی لنینیسم، خود مجالی دیگر میطلبد. باشد که این نوشته، نمایی کل از انقلابی که گفتهها و ناگفتههای بسیار دارد، به دست دهد.
رشد معلم , بهمن 1372 – شماره 98