کتاب خودآموز دیکتاتورها |خلاصه و معرفی| رندال وود – کارمینه دولوکا
کتاب خودآموز دیکتاتورها، نوشته رندال وود و کارمینه دولوکا است. این کتاب یک متن طنز در نقد رفتار دیکتاتورها است که با زبانی تند و گزنده یاد میدهد دیکتاتورها چطور رفتار میکنند. این کتاب را بیژن اشتری به فارسی ترجمه کرده است.
این کتاب با بررسی تمام دیکتاتورهای مشهور جهان به خواننده یاد میدهد چطور یک دیکتاتور باشد. کتاب ۱۳ فصل دارد و در هر فصل به یکی از موضوعاتی که باعث شکلگیری، قدرت گرفتن و یا حتی افول قدرت یک دیکتتور میانجام صحبت میشود. نویسندگان برای نوشتن خودآموز دیکتاتورها از منابع مختلفی کمک گرفتهاند تا ما با یک اثر ارزشمند تاریخی مواجه باشیم. اثری که در آن نویسندگان سعی کردهاند تمام وجوه زندگی یک دیکتاتور را زیر ذره بین ببرند و با دقت آن را تحلیل کنند. تحلیلهای آنها باعث میشود با مجموعه گزارشهای سادهای سر و کار نداشته باشیم و با خواندن کتاب خودآموز دیکتاتورها به عمق ماجرا بتوانیم پی بریم. بر اساس تعریف این کتاب، دیکتاتور کسی است که از طریق فرایندهای دمکراتیک یعنی رایگیری چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم قدرت را در دست نگرفته باشد. پس با این حساب در این کتاب هم هوگو چاوز دیکتاتور است و هم هیتلر.
مترجم این کتاب بیژن اشتری گفته که این کتاب با ممیزی اندکی منتشر شده است. برای همین برخلاف نظر عموم، این کتاب تقریبا کامل در دسترس ماست. علاوهبراین بیژن اشتری در حرفهی خود یکی از بهترینهاست. کسی که توانسته به خوبی لحن روان و طنازانه این کتاب را منتقل کند.
کتاب خودآموز دیکتاتورها
نویسنده: رندال وود – کارمینه دولوکا
مترجم: بیژن اشتری
نشر ثالث
تو نباید هرگز اجازه تشکیل «سازمانهای مردمنهاد» (انجیاُ) و دیگر نهادهای جامعه مدنی را بدهی. یادت باشد این تشکلها (۲۴۸)، گرچه عناوین بیخطری مثل «انجمن طرفداران محیط زیست» و «حامیان حقوق حیوانات» را دارند، اما عملا شالودههای کارِ جمعی و گروهی را به اعضای خود یاد میدهند و بعید نیست که آنها در آینده از این مهارتهای خود برای ساقط کردن تو استفاده کنند.
دمیدن یک حسِ معنوی یا عرفانی به کیش شخصیتت به تو کمک میکند تا از احساسات پاک مذهبی مردم کشورت، نهایت سوءاستفاده را بکنی. پس سعی کن خود را یک آدم مؤمن و خداترس جلوه دهی. این تاکتیک سود فراوانی دارد: نخست باعث افزایش محبوبیتت نزد اکثریت دینداران جامعه میشود و کیش شخصیتت را تقویت، سپس حکومتت را مستحکمتر و اداره مملکت را برایت راحتتر میکند. بهترین حالت این است که رژیمت و دین مردم چنان درهم بیامیزند که هر یک از این دو معادل دیگری تلقی شود.
بهترین بخش، تبدیل شدن تو به شخصیتی افسانهای است؛ شخصیتی خارقالعاده و فراتر از معیارهای خاکی و زمینی. اگر بتوانی به این هدف برسی، مطمئن باش که از نظر سیاسی برایت سود بسیاری دارد. در واقع خواهی فهمید که این ابزاری ضروری برای چیرگی بر مردم کشورت است. بهترین حالت این است که رعیتها و بندگانت تو را موجودی شکستناپذیر، منحصربهفرد، جاودانه، بیهمتا، خداگونه، همهچیزدان و فراتر از انسانهای عادی بپندارند. اگر به اندازه کافی ذهنشویی و تبلیغ کرده باشی، ملت باورشان میشود که بدون تو مملکت نابود خواهد شد و آنها به خاک سیاه خواهند نشست. اگر چنین ذهنیتی غالب شود، مطمئن باش تا زمانی که زندهای، حاکم قَدَرقدرت کشورت هستی و هیچ کس جرئت نخواهد کرد به ساقط کردن تو حتی فکر کند.
بین مخالفانت تفرقه بینداز: اگر کشورت به دلایل مذهبی، طبقاتی، قومیتی و غیره، از قبل دستخوش تفرقه بوده است، حالا که صدای معترضان علیه رژیمت بلند شده، زمان بسیار مناسبی برای دامن زدن به این تفرقهها و اختلافهاست. تو باید به مأمورانت که آموزشهای خاصی در باره تحریک مردم به درگیری دیدهاند، دستور بدهی که بنزین بر آتش اختلافهای قومی و مذهبی بریزند. اگر در این کار موفق شدی و تخم نفاق را بین مخالفانت پاشیدی، آنها به جای حمله به تو مشغول حمله به یکدیگر میشوند. فایده این روش، ایجاد دو دستگی (یا حتی چنددستگی) بین دشمنانت و تضعیف آنهاست. موقعی که دشمن دچار چنددستگی شد، تو فرصتی مییابی تا خودت را جمعوجور کنی، نیروهایت را ترمیم کنی و نفسی تازه کنی.
در کشورهای متعارف و معمولی وظیفه اصلی ارتش دفاع از کشور در برابر متجاوزان خارجی است. اما یک کشور متعارف به ندرت و در موارد بسیار استثنایی، در معرض حمله متجاوزان خارجی قرار میگیرد. دلایلش هم روشن است: کشورهای متعارف و دموکراتیک هیچوقت درگیر جنگ با یکدیگر نمیشوند زیرا شعور استفاده از ابزار دیپلماسی را دارند. این کشورها با استفاده از دیپلماسی و مذاکره، مشکلاتشان را حل میکنند و کارشان هرگز به جنگ و رویارویی نظامی نمیکشد. کشورهای متعارف هرگز کشورهای همسایه را تحریک به جنگ نمیکنند و سودای توسعهطلبی منطقهای در سر ندارند.
با آمار و ارقام بازی کن: در بیانیههای دولتی، تعداد افرادی را که در تظاهرات و شورشهای خیابانی شرکت کردهاند بسیار پایینتر از واقعیت اعلام کن. تعداد افرادی را نیز که به دست پلیس و نیروهای امنیتیات در تظاهرات کشته شدهاند، بسیار کمتر از آنچه بوده است، اعلام کن. در عوض مدعی شو تعداد زیادی از نیروهای امنیتی و پلیس و نیز رهگذران بیگناه به دست نیروهای اپوزیسیون کشته شدهاند. تظاهرکنندگان را مشتی قاتلِ بیرحم معرفی کن. از آنجا که به هیچ خبرنگار خارجیای اجازه ورود به کشور را ندادهای، هیچ منبع مستقلی نمیتواند ادعاهای آماری تو را تأیید یا رد کند.
زندگی کردن در این مملکتی که تو برایشان درست کردهای خیلی سخت است و همه به فکر فرار از کشور هستند! اما تو، جناب دیکتاتور، مجبور نیستی مثل تودههای مردم رنج بکشی. سران رژیمت، وزیران، کارگزاران و حامیانت هم مجبور نیستند رنج بکشند. چاپلوسانی که از صبح تا شب منتظرند ببینند جنابعالی چه فرمایشی کردهای تا آن را بستایند و در ازای این کارشان از صبح تا شب مشغول چاپیدن بیتالمال هستند، نیز نباید رنج بکشند. اینها پایه و اساس حکومتت را تشکیل میدهند، پس باید خوب بخورند، خوب زندگی کنند و از انواع خدمات رایگانِ آموزشی، درمانی و غیره بهرهمند باشند.
کسی نباید جرئت انتقاد کردن از تو را داشته باشد. یکی از کارهای ضروری تصویب قانونی است که بر اساس آن هرگونه توهین و افترایی به شخص اول مملکت جرم تلقی شود. بر این اساس، افراد هتاک بلافاصله محکوم و زندانی خواهند شد. مزیت این قانون، اختیاری است که به تو برای خفه کردن صدای منتقدان و روزنامهنگارانِ اپوزیسیون میدهد.
کانالهای ارتباطی را مختل کن: نیروهای اپوزیسیون اگر نتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و هماهنگ باشند، بسیار ضعیف میشوند و از شدت تهدیدشان کاسته خواهد شد. این کار چندان دشوار و پیچیده نیست: از وزارت مخابرات و ارتباطاتت بخواه که سرویسرسانی را متوقف کند؛ از شرکت برق بخواه که جریان برق را در مناطق حساس شهر قطع کند؛ و مانع دسترسی مردم به اینترنت و شبکههای اجتماعی شو. اگر این کارها را بکنی، ناآرامیهای خیابانی از حالت هدفمند خارج خواهد شد و حالتی کورکورانه به خود خواهد گرفت
در دوران امپراتوران روم خرسهای درنده و گرسنه را به جان قربانیان میانداختند تا مردم سرگرم شوند اما حالا دیگر نیازی به خرسهای درنده و مسابقات خونین گلادیاتوری نیست زیرا ما در عصر تلویزیون و اینترنت زندگی میکنیم. تو محتوای اینترنت و تلویزیون را کنترل کن اما به مردم اجازه بده تا دلشان میخواهد برنامههای تفریحی مبتذل، نمایشهای مزخرف، مسابقات تلویزیونی بیمحتوا، مسابقات ورزشی و فیلمهای سینمایی دانلودشده تماشا کنند. بگذار همه به برنامههای سرگرمکننده دسترسی داشته باشند. بله، شاید این اجازه تو منجر به نقض قوانین کپیرایت و دانلودهای غیرمجاز بشود اما مهم نیست؛ چه کسی اهمیت میدهد؟ تو این کارها را بکن و بعد کناری بایست و با شگفتی تمام، تماشا کن چگونه مردم کشورت به سرعت برق و باد رام و آرام میشوند و دیگر در باره سیاست نق نمیزنند. بگذار تا میتوانند تازهترین فیلمهای هالیوودی را دانلود و تماشا کنند. بگذار تا میتوانند در سایتهای شایعهپرداز در باره سلبریتیها چرخ بزنند. فقط حواست باشد که امکان دسترسی به سایتها و کانالهای سیاسی نداشته باشند.
قبل از اینکه سرِ کارت برگردی، دو وظیفه نهایی داری که باید انجام دهی: وظیفه اولت این است که نباید به درخواست مخالفان برای بازشماری آرا توجه کنی. از ویکتور اوربان یاد بگیر که بلافاصله پس از اعلام نتایج نهایی انتخابات دستور داد برگههای رأی را نابود کنند. ۶۲۲ هیچ بازشماریای امکانپذیر نیست. وظیفه دومت این است که به محض اعلام پیروزیات باید جلوی هر گونه تظاهرات نیروهای اپوزیسیون را بگیری. باید به نیروهای امنیتی و انتظامیات دستور بدهی هر گونه تظاهراتِ اعتراضیای را به شدت سرکوب کنند.
باید به مردم کشورت بقبولانی که تصمیمات تو و اصولا همه کار و زندگیات فقط یک هدف را دنبال میکند و آن «بهبود وضع معیشتی مردم» است. تو برای چپاندن این ذهنیت توی کله تکتک مردم باید دولتی داشته باشی که با سروصدای بسیار مشغول کار و فعالیت باشد و «سازندگی» از سرورویش ببارد. یکی از وظایف اصلی دولتت جاری کردن پول در سطح کشور زیر نام هدفی است که هیچکس در درستی آن نمیتواند هیچ شک و شبههای بکند: «بهبود وضع معیشتی مردم.»
اگر خیلی به خودت و کاردانیات مطمئنی، میتوانی یک سال قبل از برگزاری انتخابات چند سازمان و حزبِ صوری، که در ظاهر منتقدِ رژیمت هستند، تأسیس کنی. وظیفه این احزاب قلابی حمایت مالی از نامزدهای کوچک و ناشناخته است. حداقل سودی که از این راهکار نصیبت میشود، شکستن آرای نامزدهای اصلی اپوزیسیون است. یا میتوانی گامی به جلو برداری و از مهارتهایت در زمینه بازیچه قرار دادن اپوزیسیون بهره ببری و کاری کنی که فقط نامزدهای بیقابلیت و مسئلهدار، تو را در انتخابات به چالش کشند. اگر رقیب تو در انتخابات یک دلقک خطرناک یا یک آدم دیوانه بنیادگرا باشد، شانس پیروزی مجددت در انتخابات بیشتر میشود. چنین نامزدهایی احتمالا رأی کمی به دست خواهند آورد اما فایدهشان این است که مردم با دیدن آنها پی خواهند برد که حضور تو در قدرت چه نعمت بزرگی است.
تظاهراتهای فرمایشی اگر در ابعاد بزرگ انجام شود، میتواند نوعی مشروعیت قانونی به رژیمت بدهد. تو با اتکا به این تظاهراتها میتوانی ادعا کنی همه مردم طرفدارت هستند. اگر زرنگ باشی حتی میتوانی تظاهرات طرفدارانت را جایگزین انتخابات کنی. هرچند حضور صد تا دویستهزار نفر از طرفدارانت در خیابان نمیتواند به معنای طرفداری یک ملت چندمیلیونی از تو باشد، اما تو به هر حال، کار خودت را بکن و با بزرگنمایی تظاهراتِ طرفدارانت ادعا کن همه ملت طرفدارت هستند
این را به یاد داشته باش: تو از همه مهمتر، قویتر و باصلاحیتتری. در حکومتت، در نبردت علیه دشمنان داخلی و خارجیات، در هموار کردن مسیرت برای رد شدن از موانع سیاسی، نظامی و قانونی، بنیادیترین اصل این است: ایمانِ راسخت به اینکه تو، فقط تو، میتوانی کشورت را رهبری کنی و مردم کشورت با رهبری هر فرد دیگری به خاک سیاه خواهند نشست. همه جباران تاریخ، مرده و زنده، دارای این اعتمادبهنفسِ مشترک بودهاند. به عبارت دیگر، کمی خودبزرگبینی خیلی به کارت میآید. «دیکتاتوری» کار آدمهای ترسو و دودل نیست
اما تو، جناب دیکتاتور، مجبور نیستی مثل تودههای مردم رنج بکشی. سران رژیمت، وزیران، کارگزاران و حامیانت هم مجبور نیستند رنج بکشند. چاپلوسانی که از صبح تا شب منتظرند ببینند جنابعالی چه فرمایشی کردهای تا آن را بستایند و در ازای این کارشان از صبح تا شب مشغول چاپیدن بیتالمال هستند، نیز نباید رنج بکشند. اینها پایه و اساس حکومتت را تشکیل میدهند، پس باید خوب بخورند، خوب زندگی کنند و از انواع خدمات رایگانِ آموزشی، درمانی و غیره بهرهمند باشند. بهترین مدرسهها، بهترین دانشگاهها و مجهزترین بیمارستانها باید آماده خدمتگزاری به خدمتگزارانت باشند.
اگر مردم کشورت حس کنند در غیاب رژیمت خطری آنها را تهدید خواهد کرد، رهبری تو را خواهند پذیرفت و از آن حمایت خواهند کرد. تو باید به آنها کمک کنی که به این نتیجه برسند و راهش این است که کمی آنها را بترسانی. مردم اگر در باره سرنوشت خود و کشورشان احساس خطر کنند، قدرِ رهبری قوی و قدرتمندت را خواهند دانست. هدفت باید این باشد که به مردم کشورت بقبولانی که فقط تو با رهبری هوشمندانهات توانایی حفظ امنیت و تأمین رفاه آنها را داری. علاوه بر این باید برای آنها روشن کنی که اگر رهبری قدرتمندانه و پدرانه تو نباشد کیان مُلک و ملت بر باد خواهد رفت و چهبسا کشور تکهتکه خواهد شد. به مردمت بفهمان که فقط تو عامل حفظ تمامیت ارضی کشوری.
چینیها ثابت کردهاند که هر دیکتاتوری میتواند با امنیت کامل ورود اطلاعاتِ «آسیبرسان» از خارج به داخل کشور را فیلتر کند، بدون اینکه خللی در فعالیتهای اقتصادی و بانکی کشور به وجود آید.
ما در عصر تلویزیون و اینترنت زندگی میکنیم. تو محتوای اینترنت و تلویزیون را کنترل کن اما به مردم اجازه بده تا دلشان میخواهد برنامههای تفریحی مبتذل، نمایشهای مزخرف، مسابقات تلویزیونی بیمحتوا، مسابقات ورزشی و فیلمهای سینمایی دانلودشده تماشا کنند. بگذار همه به برنامههای سرگرمکننده دسترسی داشته باشند. بله، شاید این اجازه تو منجر به نقض قوانین کپیرایت و دانلودهای غیرمجاز بشود اما مهم نیست؛ چه کسی اهمیت میدهد؟ تو این کارها را بکن و بعد کناری بایست و با شگفتی تمام، تماشا کن چگونه مردم کشورت به سرعت برق و باد رام و آرام میشوند و دیگر در باره سیاست نق نمیزنند.