کتاب رئیس زندگی خودت باش! – خلاصه و معرفی- لیلی سینگ
کتاب رئیس زندگی خودت باش! نوشته لیلی سینگ است که با ترجمه محدثه امیری چاپ شده است. این کتاب یک راهنما و چراغ روشن است برای تمام نوجوانان و بزرگسالان که بتوانند با آن راه زندگی خودشان را پیدا کنند و هر روز موفقتر باشند. لیلی سینگ به ابر زن مشهور است.
رئیس زندگی یعنی یک رئیس حماسی. یک رئیس معمولی تنها در محل کار تعریف میشود، ولی رئیس زندگی، هم در محیطهای شخصی کارش را بلد است و هم در محیطهای حرفهای. رئیس زندگی هالهای از اعتمادبهنفس دور خودش دارد، توجه همه را جلب میکند، از زخمهای زندگی درس میگیرد، تعاملات مؤثری دارد و بیوقفه تلاش میکند. کتاب رئیس زندگی خودت باش! رئیس درونی شما را آزاد کند و ابزار لازم را برای زندگی و فتح آن در اختیارتان میگذارد.
کتاب رئیس زندگی خودت باش! چهار بخش دارد و در هر بخش، فصلهایی با یک موضوع خاص بررسی میشود. سینگ در هر فصل به سراغ درسی میرود و به شما نشان میدهد چهطور به بهترین نحو آن را در زندگیتان پیاده کنید. در پایان هر بخش، قسمتهایی تحت عنوان «ناگهانی» وجود دارد که برای نویسنده بسیار اهمیت دارند، چون برههای از زندگی خودش را توصیف میکنند که با افسردگی میجنگیده است. علاوه بر این در این قسمتها به لحظات بعد از افسردگیاش هم اشاره میکند. این قسمتها در کتاب گنجانده شده، چون به نظر خود نویسنده مهم است بدانید این پند و اندرزها از طرف چه کسی است.
لیلی سینگ میخواهد بدانید او هم چالشهای سختی را پشت سر گذاشته است و درسهای این کتاب را بهراحتی به دست نیاورده است. او راجع به قصههای جن و پری نمینویسد، بلکه میخواهد بگوید در زندگیاش چه کارهایی نتیجه داده است. کارهایی که او را از خندق افسردگی شدید بیرون کشیده و به سمت یک زندگی مملو از موفقیت برده است. چیزی که هرگز تصورش را نمیکرد.
او میخواهد واقعگرا باشید. صرفاً یک میلیارد بیننده و میلیونها دنبالکننده دلیل نمیشوند نصیحتهای او را گوش کنید. ولی امیدوار است قسمتهای «ناگهانی» توجیه خوبی باشند.
کتاب رئیس زندگی خودت باش!
راهنمای فتح زندگی
نویسنده: لیلی سینگ
مترجم: محدثه احمدی
نشر سنگ
اگر مغزمان را درک کنیم، میتوانیم افکارمان را فتح کنیم. فتح افکار یعنی چه؟ اولاً یعنی باید لباس رزم فوقالعادهای بپوشید. همچنین باید بفهمید چرا فلان حس به سراغتان آمده، چه چیزی باعث شده به فلان کار دست بزنید، چه چیزی منجر به آن واکنشهای خاص شده و چه شرایطی شما را به سوی آن تصمیم ناخوشایند کشانده است. وقتی تمام زیر و بم ذهنتان را کشف کردید، اساساً کد تقلب بازی زندگیتان را در دست دارید. فقط باید از این دادهها استفاده کنید تا به یک سلاح ذهنی اضافه، حمایتی قویتر و گذرگاههای جدید دسترسی داشته باشید. توجه داشته باشید که گفتم بازی زندگی خودتان. چون ذهن هرکس متفاوت است. کدهای تلقبی که برای ذهن خودتان کشف کردید برای همهٔ انسانها قابل استفاده نیست. میخواهم آرایش روانشناختی خاص خودتان را بررسی کنید.
رئیس زندگی اجازه نمیدهد چیزی مانع هدفگذاریهای متعالی او شود. هنوز تلاش نکرده، تسلیم نشوید. تا خودم با جواب منفی رک و راستی روبهرو نشوم، قبول نمیکنم فلان کار غیرممکن است. راستش گاهی جواب منفی هم میگیرم، ولی باز باورم نمیشود فلان کار شدنی نیست. چرا؟ چون خیلی مصمم هستم و این ویژگی، نتایج خیلی خوبی برایم داشته است. مادامی که جذاب و مؤدب باشید، میتوانید برای خواستههایتان بجنگید.
من مثل یک معلم با بازخوردها رفتار میکنم: بالاترین و پایینترین نمرات را کنار میگذارم و اجازه نمیدهم بر امتیاز کلی اثر بگذارند. بهترین و بدترین بازخوردها به یک اندازه خطرناکند. درواقع تعریف و تمجیدِ زیاد به جاهطلبی و تلاش فرد آسیب میزند
فتح افکار چیزی نیست که در یک شب بتوان به آن رسید. بلکه فرآیندی مستمر است که مدام به اصلاح و تطابق نیاز دارد. چون ذهن شما همواره در حال رشد و نمو است. باید سؤالات زیادی از خودتان کرده و صادقانه جوابها را تحلیل کنید. از حالا به بعد از خودتان بپرسید چرا فلان حس را دارید، چه چیزی باعث شد به فلان کار دست بزنید و چهطور میتوانید به شیوهای متفاوت فلان کار را انجام دهید. اطلاعاتی که به دست میآورید قدرتمندند، چون کمکتان میکنند به الگوها برسید و به شیوهای مؤثر و کارآمد از ذهنتان استفاده کنید. بالاخره ذهن شما، قدرتمندترین ابزارتان است، ولی اگر بلد نباشید چهطور از آن استفاده کنید، فایدهای نخواهد داشت.
چیزهای غیرقابل کنترل زیادی در زندگی وجود دارد و عصبانیت، هیچ فایدهای ندارد. ناتوانی درکنترل افراد و موقعیتها از شما فردی ضعیف نمیسازد، بلکه کاری میکند به شیوهای دیگر قدرتتان را پرورش دهید. اگر نمیتوانید آدمها را کنترل کنید باید واکنش خودتان را نسبت به آنها کنترل کنید.
از بچگی ایدههای خیلی بزرگی در سر داشتم. هیچ وقت با چیزهای ساده یا متوسط قانع نمیشدم، در نتیجه وقتی سراغ کاری میرفتم دلم میخواست بهترینها و بزرگترینها را خلق کنم. شرکتهای خیلی زیادی دور و برمان بود و دلم نمیخواست فقط نام شرکتم به این فهرست طولانی اضافه شود. زمانم را صرف تغییر شرکت کردم، به این امید که امپراطوریای بسازم که بتواند دنیا را فتح کند.
دفعهٔ بعد که آزمونی سخت داشته باشم به خاطر این تجربه، حالم کمی بهتر خواهد بود. هر بار کمی راحتتر میشود و کمتر وحشت خواهم کرد. برای موفقیت در کاری باید قدم به قدم از حاشیهٔ امن خود خارج شوید. معذب بودن را مثل پول در نظر بگیرید. این بهایی است که باید بپردازید تا چیزهای بسیار مهمی یاد بگیرید. هدف ما همیشه هم رسیدن به مدال طلا نیست. هدف ما میتواند قدم گذاشتن در مسیر موفقیت باشد، یعنی رسیدن به مدال برنز و نقره که ما را به هدف نزدیکتر میکنند.
اگر چندین نفر به یک شکل واکنش منفی نسبت به شما نشان دادند، شاید خودتان کاری کردهاید که منجر به این واکنش شده است. اگر همین طور است، دو گزینه پیش روی شماست: یک: این جمله را روی سینهتان خالکوبی کنید: «من دشمن دارم، دشمنهای زیاد.» دو: به نشانهها توجه کنید و رفتارتان را اصلاح کنید.
اشتباه کردن جالب است. ظاهراً این تصور غلط وجود دارد که اشتباه، از شما فردی ضعیف یا نادان میسازد یا چیزی از وجودتان کم میکند، ولی در حقیقت، اشتباه شما را یک قدم به موفقیت نزدیکتر میکند. هیچکس کلید سؤالات زندگی را ندارد پس در راه انجام کاری، از یادگیری یک بافت موی جدید گرفته تا تبدیل شدن به مدیر یک شرکت بازاریابی، باید اشتباه کرد.
وقتی اشتباهتان را پذیرفتید، صادقانه خود را به باد انتقاد گرفتید و راهحل پیدا کردید، باید یاد بگیرید به شکلی کارآمد و بامعنی عذرخواهی کنید. هیچ اشتباهی آنقدر بزرگ یا کوچک نیست که نتوان به خاطرش عذرخواهی کرد و غرور هیچکس نباید آنقدر بزرگ باشد که به این کار دست نزند. بزرگترین اشتباه ما این است که فکر میکنیم عذرخواهی اهمیتی ندارد. عذرخواهی نشان میدهد این وضعیت برای شما مهم است و انسانی بالغ و مسئولیتپذیر هستید، نه بچهای ششساله.
در یک رابطهٔ سالم، از هر نوعی که باشد، نیازی نیست تمام جزئیات را دربارهٔ خودتان تعریف کنید. به حرف من گوش کنید. باید وجودتان را دژی قدرتمند در نظر بگیرید. باید چنین دیدگاهی نسبت به ذهن، تن و روحتان داشته باشید. باید از تمام ورودیها و راههای مخفی این دژ باخبر باشید، یعنی نقاط قوت، ضعف، ترسها و غیره. مردم را به این دژ راه دهید، ولی هرچه بیشتر دربارهٔ خودتان به آنها بگویید، راههای مخفی بیشتری را لو میدهید، ضعیفتر میشوید و آنها راحتتر به شما حمله میکنند. پس تمام رازها و نقاط آسیبپذیر وجودتان را افشا نکنید. خودتان را گول نزنید و فکر نکنید باید همه چیز را به همه بگویید. این به خودتان بستگی دارد که چه چیزی را بگویید و چه زمانی این کار را بکنید.
ذهن مهمترین ابزاری است که دارید، ولی اگر ندانید چهطور از آن استفاده کنید، بیفایده میشود. در این بخش یاد میگیرید چهطور با ذهنتان دوست شوید، آن را کنترل کنید و نسبت به خودتان آگاهتر شوید. همچنین میفهمید ذهن چه حقههایی در آستین دارد و چگونه میتوان به بهترین شکل قضاوت کرد. اگر میخواهید رئیس زندگی خودتان باشید، مغزتان باید با شما همراه شود.
همیشه میدانستم دلم میخواهد کتاب بنویسم، ولی صبر کردم تا حس کنم واقعاً حرفی برای گفتن دارم. من سنی ندارم پس این کتاب، زندگینامهٔ من نیست. ولی، مجموعه درسهایی را در خود دارد که آنها را در زندگی یاد گرفتهام و میخواهم با شما در میان بگذارم. درسهایی که مرا رئیس زندگی خودم کردند. شاید بپرسید یعنی چی؟ سؤال خوبی است. رئیس زندگی یعنی یک رئیس حماسی. یک رئیس معمولی تنها در محل کار تعریف میشود، ولی رئیس زندگی، هم در محیطهای شخصی کارش را بلد است و هم در محیطهای حرفهای. رئیس زندگی هالهای از اعتمادبهنفس دور خودش دارد، توجه همه را جلب میکند، از زخمهای زندگی درس میگیرد، تعاملات مؤثری دارد و بیوقفه تلاش میکند. امیدوارم این کتاب رئیس درونی شما را آزاد کند و ابزار لازم را برای زندگی و فتح آن در اختیارتان بگذارد.
ما مجموعهٔ خاصی از اولویتهای خودمان را داریم که درکشان میکنیم و برایمان ارزشمندند. از طرفی هم کنار آمدن با کسی با اولویتهای متفاوت دشوار است. همیشه یادتان باشد اولویتها هم مثل عقاید و نظرات با هم فرق دارند. نکتهٔ مهمتر این است که آنها حقایق محض نیستند. یعنی هیچ اولویت درست و غلطی وجود ندارد، چیزی که وجود دارد تفاوتهاست.
هرچه بیشتر دربارهٔ خودتان به آنها بگویید، راههای مخفی بیشتری را لو میدهید، ضعیفتر میشوید و آنها راحتتر به شما حمله میکنند. پس تمام رازها و نقاط آسیبپذیر وجودتان را افشا نکنید. خودتان را گول نزنید و فکر نکنید باید همه چیز را به همه بگویید.