گناه با شرم چه تفاوتی دارد؟
همه ما در مقطعی احساس گناه یا شرمندگی را تجربه میکنیم. با آنها چکار کنیم؟ روانشناس بالینی جون تانگنی بین گناه سازنده و شرم فلجکننده تمایز قائل میشود تا بتوانیم یاد بگیریم که چگونه احساسات خود را بهتر تشخیص داده و مدیریت کنیم.
حسهایی که ما اغلب به جای یکدیگر به کار میبریم. اما معلوم میگردد آنها کاملا متفاوتاند. پس وقتی مردم احساس شرم میکنند، آنها حس بدی دربارهی خودشان دارند: «من به خاطر انجام این کار، شخص بدی هستم.» وقتی مردم احساس گناه میکنند، دربارهی خود احساس بدی ندارند، بلکه دربارهی رفتاری خاص: «من چیز بدی انجام دادم.» و آن یک تمایز دقیق است. اما از قرار معلوم به انگیزههای خیلی متفاوتی منجر میشود. پس، زمانی که مردم درباره «من چه کسی هستم زیرا چیز بدی انجام دادم، من شخص وحشتناکی هستم.» احساس شرم میکنند. یک حس کوچکشدن و پستبودن، یک حس بیارزشی و ناتوانی وجود دارد. و هنگامی که مردم احساس شرم میکنند، میخواهند پنهان شوند. آنها میخواهند در زمین فروروند و ناپدید شوند. آنها خود را کوچک میشمارند. اغلب دیگران را ملامت میکنند. اما معمولا آنچه که انجام نمیدهند، تلاش برای بهترساختن چیزهاست. وقتی افراد درباره رفتار خاصی احساس گناه میکنند – «حس بدی دارم که آن را انجام دادم» – آنها بر رفتار و اثرهای آن بر دیگران متمرکز هستند، و به نظر میرسد که مردم را به جهتی بسیار سازندهتر هل میدهد. افرادی که دربارهی رفتاری، بدون احساس شرم نسبت به خود، احساس گناه میکنند بیشتر مایل به اقرارکردن، عذرخواهی، به طریقی، در تلاش جبران زیان وارده هستند.
[مثالی از اینکه چگونه گناه میتواند شخصی را به سوی یک تغییر مثبت سوق دهد؟]
میدانید، اگر شما واقعا مسئول بودهاید، و مسئولانه احساسات دیگری را جریحهدار کردهاید، تقصیر شماست. و فکر کردن دربارهی آن و اثراتش بر شخص دیگر، گمان میکنم، عذرخواهی به طریقی ارتباط دوباره با آن شخص، جبران زیان انجامشده است. و میخواهم میان آن و جاهایی که مردم احساس گناه میکنند، گناه بیاساس، گناه غیرمنصفانه، تمایز قائل شوم. زمانهایی وجود دارد که ما از چیزهایی احساس گناه میکنیم که ما مسئول آنها نیستیم. و آن مسئلهای متفاوت میباشد که بهطور بالقوه مشکلساز است زیرا حلکردن چیزی که واقعا شما مسئول نیستید، دشوار است. شما را در زمانی سخت رها میکند و غیرعادلانه است. پس من درباره چیزهایی مثل گناه بازمانده، یا افرادی که در وضعیتی هستند که فکر میکنند مسئول اعتیاد یکی از عزیزان هستند، فکر میکنم. برای مثال. نه، آن مسئولیت شما نیست، و درباره آن احساس گناه نکن، و واقعا بررسی کن که «آیا این وظیفه من است؟» سپس در آن موقعیتها فکر میکنم، ما باید نوعی بررسی مضاعف کنیم و بگوییم: «واقعا، من مسئول هستم؟ این عادلانه است؟ چگونه میتوانم به دوست نزدیکی که در موقعیت مشابه بود، توصیه کنم؟» نه، آن مسئولیت تو نیست. دلیل خوبی برای احساس آن گناه نیست، مفید نیست.
[چگونه شما میتوانید کسی که با شرم دستوپنجه نرم میکند، حمایت کنید؟]
فکر میکنم اگر نوعی مسئله مداوم باشد، قطعا مشاوره یک گزینه است، و فکر میکنم مشاوران زیادی وجود دارند که با آن کار میکنند و به مردم کمک میکنند تا از حس مشکلساز شرم دور شوند تا دربارهی آنچه مسئولیتهایمان است بیشتر نسبت به خود مهربان و واقعبین شویم. این میتواند فرد عاقلی باشد که به او اعتماد دارید. چیزی که راجع به شرم وجود دارد، زمانی که در موردش صحبت میکنیم آن را کمی ازبین میبرد، اگر آن را با کلمات بیان کنید، برخورد با آن آسانتر میشود. اغلب ما دربارهی شرم صحبت نمیکنیم. فکر میکنم تقریبا ما جامعهی شرمهراس هستیم، آخرین باری که مراجعهکنندهای نزد من آمد و گفت:«احساس شرم میکنم» به یاد نمیآورم. ما از آن کلمه استفاده نمیکنیم. فکر میکنم مدیریت و فراغت از آن دشوار باشد و مواقعی، ما از کارهایی که انجام دادهایم احساس شرم میکنیم، و بعد مجموعهای از چیزها وجود دارد که نسبت به آنها احساس شرم داریم، این در ذات ماست. پس واقعا شرمی غیرعادلانه وجود دارد، شرم بر داشتن هویتی لکهدار و درونیکردن آن شرم، برای مثال. بنابراین افرادی که شما هم میدانید در گروه اقلیتی یا گروه دیگر که لکهدار است، هستند بخشی از مسئله این است: آیا عضو آن میشوید؟ آیا عضو آن میشوید، فکر میکنم سوال واقعا بزرگی برای پاسخ دادن است.
[چه راهحلهایی میتواند به مردم کمک کند تا شرمشان را به گناه مبدل کنند و بگذرند؟]
فکر میکنم صرف دانستن تفاوت میان این دو در مواقعی یک تجربه آها (منظور درک کردن) است اگر شما بتوانید زمانی که احساس شرم کردید تشخیص دهید و به نوعی دقیقتر برسی کنید، که «آیا واقعا اینکه حس کنم شخص بدی هستم، چون امروز کنترلم را در برابر فرزندانم از دست دادم، منصفانه است؟ آیا بدین معناست که من پدر یا مادر وحشتناکی هستم؟ یا آیا به طور کلی شخص خوبی هستم، اما این روز بدی بود، و من چیز بدی انجام دادم و اجازه بدهید به آن اشاره کنم و آن را جبران کنم، با فرزندم دوباره ارتباط بگیرم و درباره راههای جلوگیری از اینامر فکر کنم.» برخلاف غرق شدن در شرم، شرم، شرم. فکر میکنم شرم حس خودخواهانهای است. همه چیز مربوط به من است. درمورد آنشخص نیست که من او را آزاردادهام. «من، من، من، من شخص وحشتناکی هستم،» که تمرکز را از شخصی که آسیبزدهاید برمیدارد.
[چگونه میتوانید خود را از گرفتاری در شرم درونی بازدارید؟]
اوه، بله گرفتارشدن در شرم درونی، سوالی بسیار خوبی است. فکر میکنم، اول از همه پیدا کردن یک گروه خوب، حامی و همچنین پیداکردن راههای جشنگرفتن و قدردانی از نقاط قوت و زیباییهای یک گروه، حتی اگر بهوسیلهی جامعه لکهدار شود. من با افراد زندانی و زندانیان سابق کار میکنم. و باید بگویم که گروهی لکهدار است. اما راهی برای فکرکردن به آن هست، میدانید، «دوران سختی را پشت سر گذاشتهام، و علیرغم موانع زیادی آن را گذراندهام.» و از دیگران حمایت دریافت کنید کسانی که این را تجربه کردهاند.
[چطور میتوانید با شرمی که برابر با انتظارات نیست، کنار بیایید؟]
بله، من فکر میکنم این به انتظارات کسی که شما فکر میکنید بستگی دارد. اگر این انتظارات شخصی ماست، شاید آنها واقعی نبودند، یا شاید ما بیش از اندازه انتظارداشتیم. من فکر میکنم که در این دنیای کنونی، که خیلی سریع حرکت میکند، منظورم این است همه تحت فشار هستند. چیز اشتباهی وجود دارد! دربارهی رسیدن به انتظارات سایر مردم، این یکی بسیار مهم است، و فکر میکنم جدایی از آن حیاتی است آنچه انتظارات دیگران از شماست و آنچه انتظارات خودتان است، آنچه ارزشهای خودتان است. و ما اهمیت میدهیم آنچه عزیزان و سایر مردم دربارهی ما میپندارند، اما سرانجام، ما میخواهیم به ارزشهایمان صادق باشیم و نسبت به دیگران که احساسات متفاوتی، ایدههای متفاوت دارند، حساس باشیم. به دیگری توضیح بده، «میدانی، تو انتظار داری که x را انجام دهم، میفهمم که میخواهی آن را انجام دهم، اما من در حال انجام y هستم و به این دلیل. این برای من بسیار مهم است.»