نقد داستانهای علی اشرف درویشیان
قاسم سالاری/ زهرا سیدیزدی / شکریه یوسفی نیا
چکیده
مطالعه در حوزه عناصر اقلیمی و محیطی در ادبیات به شاخهٔ جدیدی در تحقیقات ادبی مربوط می شود که از آن به عنوان نقد زیست محیطی یاد میکنند. تفاوت در خاستگاه های اقلیمی، تمایزات سبکی و فکری و ادبی در آثار نویسندگان را در پی دارد. هرچند دغدغهٔ نقد زیست محیطی بیشتر ارتباط، تاثیر و تاثر ادبیات و محیط زیست است، بنا بر گستره دامنهٔ این نوع نگاه و تعریف گلوتفتلی از نقد بوم گرا، این نقد به ارتباط میان ادبیات و محیط فیزیکی می پردازد و ویژگی های اقلیمی هم یکی از عناصر محیط فیزیکی آفرینش های ادبی است و زیر مجموعهٔ نقد بوم گرا به شمار میرود. این ویژگی ها در داستانهای علی اشرف درویشیان نشانگر نگاه نویسنده به محیط اطراف و تاثیر پذیری او از حوزه اقلیم و جغرافیای تولید اثر ادبی است که اثر او را از اصالتی بومی و بوم گرایانه برخوردار می سازد. درویشیان یکی از نویسندگان قابل توجه در عرصهٔ ادبیّات اقلیمی در مکتب داستان نویسی غرب (کرمانشاه) است. او غالبا در داستانهایش با توصیف عناصر بومی و اقلیمی، تاثیرات آگاهانه یا ناخوداگاه این عناصر بر ذهن و زبان خود را در قالب باورها و اعتقادات، آداب و سنن، طبیعت بومی، آب و هوا، شکل معماری، زبان و واژگان و اصطلاحات محلی و بومی و ضرب المثلها، باز تاب داده است.
1- مقدمه
از میان گونههای مختلف ژانرهای ادبی، رمان و داستان قابلیت بیشتر و بهتری برای مطالعات گوناگون اجتماعی (جامعه شناسی ادبیات) ادبی (تحلیل و پژوهش های ادبی) بوم گرایی (نقد اقلیمی و بوم گرایانه) و … دارند. احتمال بروز تغییرات بسیاری در محیط زندگی و اجتماعی انسانها وجود دارد و گذر تاریخ نشان داده است که حتی ممکن است پایدارترین جنبههای طبیعی (کوهها و صخرهها) در معرض آسیب بلایای طبیعی و یا جنگها و بسیاری از عوامل دیگر چون دخالت انسانها در اکوسیستم زمین قرار میگیرد. واضح است که حذف فیزیکی یک اثر طبیعی، آن را از خاطرهها میزداید، مگر آن که نام آن در جایی ثبت و مخلد شده باشد. در این میان آثار ادبی می تواند جایگاهی برای حفظ نامها، فرهنگها و خصوصیات مناطق مختلف باشد که با گذر از زمان آسیب و گزندی بر آنها وارد نیاید. این مهم را نگاه بوم گرایانه نویسندگان و ناقدان آثار ادبی میتواند بر عهده بگیرد.
اهمیت نگاه بوم گرایانه در آثار ادبی دنیای معاصر تا آنجا است که یکی از دلایل انتخاب مجموعه داستانهای کوتاه خانم آلیس مانرو برای اهدای جایزه نوبل (2013) بوده است. بومی گرایی از ویژگیهای بارز ادبیّات معاصر است و به مسائل عینی محیط و تجربیَات زیستی نویسنده و وجوه مختلف فرهنگ جوامع توَجه میکند. «در ادبیّات بومی همانگونه که از نام آن پیداست، به ویژگیهای بومی و شرایط زیستی، فرهنگ، آداب و رسوم، باورها و عقاید، مناسبات و روابط اجتماعی حاکم بریک منطقه توَجه میشود. بهرهگیری ازعواملی چون: نحوهٔ گذران زندگی، گویشها و لهجههای محلّی، روابط و مناسبات اقتصادی، مردمشناسی، زبان، تاریخ، مذهب و جامعهشناسی، ادبیَات اقلیمی را تکامل میبخشد.» (دستغیب،1381: 7-9 و همچنین میرصادقی،1377:137).
علی اشرف درویشیان یکی از نویسندگان قابل توجه در حوزهٔ داستان نویسی غرب (کرمانشاه) است. آثار او غالبا رنگ و صبغه بومی و منطقهای داشته و از جنبهٔ بررسیهای بوم گرایانه و مطالعات نقد زیست محیطی (در معنای وسیع کلمه و نه تنها دغدغههای زیست محیطی) در خور اعتنا ست. در مقالهٔ حاضر نگارندگان از زاویهٔ بوم زیست و به روش توصیفی آثار این نویسنده را جستجو و نتایج مطالعه را به شکلی توصیفی ارائه کردهاند.
2- بیان مساله
پارسا پور در مقالهٔ ” نقد بوم گرا، رویکردی نو در نقد ادبی” می نویسد:
نخستین بار در سال 1978 م اصطلاح نقد بوم گرا را ویلیام روکرت در مقالهاش با عنوان ” ادبیات و بوم شناسی: آزمایشی در نقد بوم گرا ” به کار برد. منظور روکرت از نقد بوم گرا، کاربرد بوم شناسی و مفاهیم بوم شناسی در مطالعهٔ ادبیات بود. … اما چریل گلوتفتلی در کتاب خود تعریف تازهای از نقد بوم گرا بیان کرد که گستره وسیع تری از مطالعات را در بر میگیرد. پس از او تقریبا همهٔ مقالات و کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است این تعریف را مبنا قرار دادهاند: ” نقد بوم گرا به ارتباط میان ادبیات و دنیای فیزیکی میپردازد.” در تعریفی کاملتر آمده است: نقد بوم گرا به ارتباط میان ادبیات و محیط زیست یا چگونگی انعکاس ارتباط انسان با محیط فیزیکی در ادبیات می پردازد”. (پارسا پور، 1391: 10)
از نظر لغوی اصطلاح بوم گرا از دو بخش eco مخفف ecology و Criticism تشکیل شده است. اکولوژی به محیط و کریتیسیزم به نقدادبی ناظر است. و این اصطلاح به نقد زیست محیطی ترجمه می شود. در نقد زیست محیطی هرچند ناقد بیشتر دغذغههای محیط زیست و بحرانهای ناشی از فن اوری و آسیب های وارد آمده بر محیط زیست را در نظر دارد، از آنجا که این محیط در نهایت محیط آفرینش ادبی قرار میگیرد و زمینهٔ خلق آثار میشود؛ ناقد بوم گرا این وجه کار را نیز منظور نظر دارد و آثار ادبی را از جنبههای زیست بوم و اقلیم به مطالعه و بررسی مینشیند.
منتقدان بوم گرا در مطالعات خود بر عنصری به نام زمینه تاکید میکنند. زمینه در معنای وسیع تر خود همان عنصر پیوند دهنده نقد زیست محیطی با سایر رویکردهای نقد ادبی است. اصطلاح زمینه در نقد بوم گرا به شکل ترکیب physical setting جایگزین اصطلاح “محیط زیست” می شود. محیط زیست ر ا هم می توان به دو شاخه محیط زیست طبیعی (جنگل و بیابان و دریا و…) و محیط زیست مصنوعی (محیط فرهنگی و اجتماعی تقسیم بندی کرد. (نقل به مضمون: پارسا پور،1391: 22).
پارسا پور در ادامهٔ تعریف عنصر زمینه با توجه به آراء بوم گرایان مینویسد: از نظر جایگاه و نقشی که بوم گرایان برای زمینه قائل هستند، باید گفت: اگر با اولین قانون بوم شناسی «بری کامانر» موافق باشیم که ” همه چیز در رابطه با همه چیز است” باید نتیجه گیری کنیم که ادبیات در فضایی زیباشناسانه فوق جهان مادی سیر نمیکند، بلکه در نظام بسیار پیچیدهٔ جهانی ایفای نقش میکند که در آن انرژی، ماده، ایده و تفکر با هم در ارتباط هستند …. در این دیدگاه، نقش “زمینه ” فقط ایجاد پس زمینه برای اعمال و رفتار و احساسات شخصیت ها نیست، بلکه هم در محتوا و هم در شکل اثر نیز تاثیر گذار است. (همان، 23).
با این توضیحات، ادبیات اقلیمی نیز میتواند در ذیل نقد بوم گرا مطالعه شود. جعفری قنواتی در تعریف ادبیّات اقلیمی میگوید:
«ادبیَات اقلیمی در حقیقت مبین نوعی ادبیَات است که شاخصههای جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی طبقهٔ معینی را نشان میدهد به گونهای که این شاخصهها وجوه ممیزه این منطقه با سایر مناطق باشد. شاخصههای جغرافیایی مانند: آب و هوا، وضعیّت طبیعی، وجود جنگل، دریا، کوهستان یا بیابان و… برای مثال مشخصهٔ جغرافیایی شمال ایران وجود جنگل و دریاست و درجنوب دریا و نخلستان. و شاخصههای فرهنگی اجتماعی، مانند: آداب، سنن، اعتقادات، زبان، مذهب، نژاد، وجود اقوام مختلف، سابقه مبارزاتی علیه بیگانگان و شاخصههای اقتصادی، مانند: وجود فعالیّتهای اقتصادی معینی اعم از کشاورزی یا صنعتی مثل فعالیت صنعت نفت در خوزستان یا برنجکاری و چایکاری در شمال ایران، که به این مناطق ویژگیهای معینی بخشیده است.
داستانهای اقلیمی معمولا ُ متضمن همه یا بخشی از این شاخصهها هستند. در این نوع از ادبیات رنگ محلّی با پرداختن به فولکلور، آداب و رسوم، اعتقادات، باورها و ویژگیهای طبیعی خاصّ هر ناحیه مایه میگیرد و با برجستگی ناشی از غرابت خود، موجب دلچسبی و گیرایی داستان میشود.» (جعفری قنواتی، 1380: 140)
اصطلاح دیگری در زبان انگلیسی برای داستان اقلیمی (Local color writing) (رنگ محلّی) است و در تعریف آن گفتهاند «داستانی است که در صحنه و زمینهٔ آن غالباً آداب و سنّت ها، لهجه و گفتار محلّی، پوششها، فولکلور و حتّی شیوههای تفکر و احساس مردم یک منطقه نشان داده میشود به گونهای که این عناصر، متمایز و مشخص کنندهٔ یک اقلیم خاصاند.»(گری، 1382: 272 به نقل از مشتاق مهر، 1389: 83-84)
سیما داد نیز عنوان صبغهٔ محلّی و بومی را برای داستان اقلیمی به کار میبرد و در تعریف آن میگوید: «صبغهٔ محلّی در ادبیات به معنای گنجانیدن خصوصیات ناحیهای خاص در روایت است که با غرابت و ویژگی خود سبب جالبتر شدن آن میشود. صبغهٔ محلّی، به طور کلی تأثیری بر چگونگی پیرنگ یا درک انگیزهها ندارد، بلکه صرفاً توصیف خصوصیات بومی، طرز لباس پوشیدن و آداب و رسومی را در بر میگیرد که با کیفیتی برجسته و غریب، ارائه میشود. صبغهٔ محلّی در این حد فقط جنبهٔ تزئینی دارد.» (داد، 1387: 329)
امّا با توّجه به ویژگیهای اقلیمی بازتاب یافته در داستانهای اقلیمی معاصر ایران، در تعریف داستان اقلیمی میتوان گفت «داستانیاست که به سبب بازتاب گستردهٔ عناصر اقلیمی و محیطی به دو شکل تزیینی و پویا، در طی حوادث و ماجراها، رنگی محلّی و بومی دارد و متعلّق به ناحیهای خاص و متمایز از دیگر مناطق است و این عناصر بومی و محیطی عبارتند از: فرهنگ مردم، شامل معتقدات و آداب و رسوم، مشاغل و حرفهها، شکل معماری منطقه، خوراکها، پوششها، و زبان محلّی (لهجه و ساختار زبانی، واژگان و اصطلاحات محلّی، ترانهها و سرودها) شیوهٔ معیشتی، اقتصادی و تولیدی، مکان و مناطق بومی، محیط و طبیعت بومی، تحوّلات و جنبشهای سیاسی و اجتماعی منطقه.» (صادقی شهپر، 1389: 37)
سابقه داستانهای اقلیمی، گذشته از برخی اشارات در آثار دهخدا و جمالزاده، در روسیه به آثارگوگول (میرصادقی، 1377: 147) و در ادبیّات انگلیسی، توماس هاردی و ویلیام فاکنر (داد، 152:1379) میرسد. رگههایی از این نوع ادبیّات را میتوان در رمان «روز سیاه کارگر» (1305) نوشته احمد خدادادهٔ کرد دینوری، که اولیّن داستان اقلیمی روستایی است و به زندگی دهقانان و روستاییان غرب ایران (کرمانشاه و کردستان) میپردازد دید. «مرقد آقا» (1309) از نیما یوشیج هم دومیّن رمان اقلیمی است که در آن با روایتی طنزآمیز و انتقادی، زندگی فقرآلود و غرق در جهل و خرافات دهقانان شمالی و جوامع روستایی نشان داده میشود. (صادقی شهپر، 1389: 37) اما پیدایش ادبیات روستایی را باید در دهه سی دانست و شکوفایی آن در دهه چهل و پنجاه. نخستین بار عدهای از نسل دوم نویسندگان، جرقه پیدایش این نوع داستان را ایجادکردند و بعدها نویسندگان خاصّی تنها به نگارش این نوع داستان پرداختند. بیشتر منتقدان عقیده دارند که داستاننویسی روستا با انتشار «دختر رعیت»(1331) از بهآذین شروع میشود در این داستان به آذین فضای جامعه گیلان را در آستانه انقلاب مشروطه و پس از آن نشان میدهد. عناصر محلّی و فرهنگ خاصّ نواحی شمال ایران در این داستان نمود آشکاری دارد. جلالآلاحمد نیز با داستان «نفرین زمین» (1335) از پیشگامان ادبیات اقلیمی به شمار میآید. از دهه چهل نویسندگان دیگری مثل ساعدی و امین فقیری و بعدها محمود دولت آبادی به این جریان پیوستند. (عبداللهیان، 1379: 123).
ادبیّات اقلیمی به دنبال تحوّلات اجتماعی، فرهنگی 1340(اصلاحات ارضی، مسئلهٔ غربزدگی و بازگشت به زندگی ساده و سنتّی روستایی) به عنوان یک گرایش ادبی رخ مینماید، کوششهای پراکنده در دههٔ 1340 به جریانی منظم و قوّی مبدل میشوند، داستانها و رمانهای بسیاری پدید میآیند که هوایی تازه بر ادبیّات ایران میدمند. این تغییر در چشمانداز ادبی درپیوند با تغییرات اجتماعی، رشد طبقهٔ متوسط به شکوفایی زندگی روشنفکرانه شهرستانها میانجامد، جُنگهای محلّی پدیدار میشوند و در آنها برای نخستین بار سخن از نهضت ادبیّات ناحیهای به میان میآید. این جُنگها پایگاهی برای روشنفکران پیشرو در شکلگیری استعدادهای تازه است. نویسندگان جوانی که به ادبیّات محلّی گرویدند از طریق بازنمایی آداب و رسوم، معماری و منظرههای مختلف، میدان مشاهده خود را وسعت بخشیدند. دور افتادهترین مناطق و کشف ناشدهترین فرهنگها در افق دیدشان قرارگرفت و باعث تنوع مضامین داستانهایشان شد. توصیف زندگیهای فراموش شده در مکانهای پرت که پیش از این توّجه داستاننویسان را برنمیانگیختند درکانون توّجه ادبیّات معاصر قرارگرفت. موج ادبیّات روستایی بالا گرفت و نویسندگان متعددی به نوشتن داستانهای اجتماعی با جنبههای محلّی روی آوردند. از بین این نویسندگان صمّد بهرنگی، محمود دولتآبادی، بهروز تبریزی، علیاشرف درویشیان که خود از روستا برآمده بودند توانستند مسائل روستایی را به شیو های ملموستر گزارش کنند.» (میرعابدینی، 1377: ج 2، 505- 508)
در بررسی داستانهای اقلیمی ایران، از نهضت مشروطه تا انقلاب اسلامی، پنج مکتب یا شاخهٔ داستاننویسی اقلیمی جنوب، شمال، خراسان، غرب، (کرمانشاه) و آذربایجان مشخص شده است. در این مقاله به بررسی رنگ محلّی و عناصر بومی و اقلیمی داستانهای روستایی علیاشرف درویشیان از مکتب داستاننویسی غرب پرداخته میشود.
درویشیان در داستانهایش پرداختن به فرهنگ مردم را شیوه و وسیله هدف خود قرار داده و توان خود را در راه استخراج و تعیّن بخشیدن به عناصر فولکلوریک فرهنگ و تاریخ کرمانشاه به کارگرفته است. داستانهای روستایی درویشیان شامل «ازاین ولایت»، «درشتی»، «همراه آهنگهای بابام»، «رنگینه» و جلّد سوم رمان سالهای ابری و فصل یکم و دوّم از جلّد چهارم این رمان است (جلّد سوّم و فصل یک و دو از جلد چهارم این رمان، به زمان آموزگاری درویشیان و وقایع و حوادث در روستاهای کرمانشاه مربوط است).
3- ادبیّات اقلیمی غرب ایران
مکتب داستاننویسی کرمانشاه، شاخصههای ممتازی دارد که در ادبیات هیچ اقلیمی همهٔ آنها را در یک جا نمیتوان یافت؛ «از جمله صراحتگویی و عریاننمایی، همصدایی و همدردی با طبقات پایین [فرودست]، ارائهٔ تصاویری فراوان از تقابلها و تضادهای طبقاتی و تراژدیهای خشونت بار خانوادگی و اجتماعی، اسارت انسانها در چنبرهٔ جبر و جهل و خرافهپرستی و محرومیت از ابتداییترین امکانات زیستی و در یک کلام، جبر و جور جهل و جدال همیشگی، و مقید بودن به تعهد در
هنر.» (شیری،1387: 302)
شیری در ادامه در بارهٔ ادبیات اقلیمی کرمانشاه مینویسد:
«در مقایسه با اقلیمهای دیگر، ادبیات کرمانشاه، رگههای اقلیمیاش بسیار قویتر است، تا آنجا که به جرئت میتوان گفت، نزدیک به هشتاد درصد از ماجرای روایتها در محدودهٔ استان کرمانشاه واقع میشوند؛ و این خصیصه در ادبیات کمتر منطقهای وجود دارد. بر این اساس، میتوان ادعا کرد که ادبیات این اقلیم، حدیث نفس یک قوم است که میخواهد رنج تاریخی خود را با فریاد رسا و از منطقهٔ دور افتاده و فراموش شده به گوش همهٔ مردم ایران برساند. عرصهگشایی برای عرض اندام فرهنگ بومی، مطرح کردن امکانات زبانی، باورها و معتقدات محلّی و پرداختن به پیشینهٔ جنبشهای سیاسی و توصیف مشاغل و موقعیت محیط شهر و روستا نیز از جمله موضوعاتی است که ملازم با این روایتگریهاست و با خود، علاوه بر معرفی منطقه، جلوهها و چهرههای فرهنگی آن را نیز، که خود نویسندگان نمونههای شاخصی از آن هستند، به نمایش میگذارد.»(همان، 324)
مهمترین عناصر و ویژگیهای اقلیمی و روستایی بازتابیده در داستانهای روستایی علی اشرف درویشیان عبارتنداز: طبیعت و محیط بومی، مکانها و مناطق بومی، زبان و لهجه محلّی، ضربالمثلها، نامهای محلّی، باورها و آداب و رسوم، شکل معماری منطقه، پوششها، غذاهای محلّی، و صنایع دستی کرمانشاه.
3-1- طبیعت
درویشیان که مدتی در روستاهای غرب کشور (کرمانشاه) معلّم بوده و از نزدیک با طبیعت زیبا و کوهستانی آن در ارتباط بوده است، در داستانهایش توصیفات بصری و زندهای از طبیعت میآورد. کوهها و قلههای سر به فلک کشیده و برفگیر و بادهای سرد و سوزناک، هوای گرم و آفتاب تابستانی این منطقه نیمه کوهستانی، نام درختان، رودخانهها و کوههای معروف و تاریخی و گیاهان خوشبوی بومی و پرندگان، رنگ محلی و بومی داستان های او را تقویت کرده است. این توصیفات آنگاه که با تاثیر جنگ و انفجار بمب ها توام می شود وجههٔ دیگری به رنگ بومی این داستان ها می بخشد:
«بهار همه جا نشسته بود. باد بوی تلخ شکوفهٔ بادامکوهی میآورد. سلیمه خسته بود، صورتش گل انداخته بود و به زیبایی و ظرافت نازک شده بود. غرشی شیشه را لرزاند. چند شکوفه از درخت بادامکوهی پرپر زد و روی زمین ریخت. با غرش چند انفجار دیگر، آ گر ملوچها، با قشقرق عجیبی دور شدند، شاخهای بر تنهٔ درختی کشیده میشد و صدایی چون خاراندن تن با ناخن به گوش میرسید. بوی بد و ناآشنایی، جای بوی تلخ شکوفههای بادام را میگرفت.» (درویشیان، درشتی، 1388: 102)
«با پدربزرگ در دامنهٔ تپهٔ ده، با چوب دستهایشان دنبال گیاهان تازه دمیدهٔ بهار میگشتند که میگها آمدند.» (همان، 34).
3-2- درختان و رودخانهها و کوهها
درویشیان در آثارش، جزء به جزء ویژگیهای طبیعی را بازتاب داده است و از درختان و کوهها و جنگلهای معروف و رودخانهها و زلالی آب آنها و برفهایی که بر روی کوهها نشستهاند سخن گفته است:
«از جادهٔ آسفالته قصرشیرین عبور میکنم، باغهای لیموشیرین و پرتقال، درختهای خرمای اشرسی با برگهای سبز پر رنگ دو طرف جاده را پر کرده است، جاده کهنه است.» (درویشیان، 1370: 952)
در مناطق غرب (ایلام وکرمانشاه) فصل بهار از اوایل بهمن شروع میشود و درختان در اسفندماه شکوفه میکنند، مردم این مناطق به این فصل “بهارکردی” میگویند. دیدن شکفته شدن شکوفههای درختان در سرمای بهمن ماه در یکی از روستاها، تعجب نویسنده را در پی دارد:
«گوشه و کنار دیوارها پر از سبزه است. روز دهم بهمن ماه درختهای گلابی به شکوفه نشستهاند. آقای ناسبی یکی از شکوفهها را از درخت مدرسه جدا میکند و به برگهٔ کت من میزند، «من مرده تو زنده، به یادت باشد که در این جا در نیمهٔ بهمن ماه، درختها شکوفه دادند.» (همان، 1141 و همان، 951)
«ای براره باوهم. چقدر گرانه! حالا با من که از طرف گاماسیاب آمدهام کمتر حساب کن.» (همان، از این ولایت،1388: 89) (رودخانه گاماسیاب، رودخانهای در مشرق کرمانشاه)
«در خانهٔ پدر زنش اوسا الیاس نعلبند زندگی میکند دو اتاق در آن خانه اجاره کرده است.
خانه اوسا الیاس لب آبشوران است.» (همان،1370: 1125) آبشوران (که به لهجه محلَی آشورا میگویند، گنداب رودی است که از وسط کرمانشاه میگذرد و در دوطرف این گنداب خانههای بناشده است). عنوان یکی از مجموعه داستانهای درویشیان، آبشوران است.
3-3- درختان محلّی
نام درختان بومی منطقه، گونه ای دیگر از ویژگی های بومی و اقلیمی داستان های درویشیان را نشان می دهد: بلوط، سنجد و بادام وحشی و بلالوک و ناوشک.
از جادهٔ پر پیچ و خم و خاکی قلاجه میگذریم، خاک اُخرایی رنگ چرخ میخورد، لوله میشود و از پشت وانت بار به سر و صورتشان هجوم میآورد، جنگلهای بلوط، درختهای سنجد و بادام وحشی بلالوکها و وَناوشکها، در هم چنگ زدهاند و کنارههای دره را سراسر پوشاندهاند. (همان، 865). (بلالوک همان درخت گیلاس وحشی و وناوشک درخت ون که به لهجهٔ بومی به آن ون تق میگویند. بیشتر در مناطق کوهستانی غرب مانند کوههای دالاهو، کوههای سنندج و ک.ههای قلاجه دیده شود.)
«دور میدان پر از درخت وناو (درخت زبان گنجشک) بود. «(همان، درشتی،1388: 56).
3-4- مکانهای محلّی
ذکر نام مکانهای محلّی از دیگر جنبههای ادبیات اقلیمی است که درویشیان در داستانهای روستاییاش به بسیاری از آنها اشاره کرده است. روستاها و شهرستانهای غرب کشور که محل وقوع حوادث داستانهای درویشیان هستند، جاهایی هستند که درویشیان مدتی در آن جا زندگی کرده و درک و احساس خود را دستمایه کار خود قرار داده و جهانی را که او دیده و با آن در تماس بوده است به صورت واقعی و رئالیستی گزارش کرده است و خواننده از خلال داستانها با آن مکان ها آشنا می شود. درویشیان در داستانهای خود از پنجاه و یک مکان محلی و بومی استان کرمانشاه و یک مکان مذهبی در کوهدشت لرستان نام برده است.
3-5- کوههای معروف و باستانی
درویشیان در آثار روستایی خود نام کوههای معروف و باستانی کرمانشاه را آورده:
بنویسین وَ بان طاقی طاق وَسان
تا کی بکیشم جور ناکسان
(همان، ازاین ولایت،1388: 41)
«ادعا کرده که اواخر شب، پس از قمار به کرمانشاه رفته و تا صبح در طاق بستان خوابیده،- در طاق بستان، بله شاهد هم دارد.» (همان، سالهای ابری، 1370) (کوه طاق بستان در شمالغربی شهر کرمانشاه است که مجموعهای از سنگنگارهها و سنگنوشتههای دورهٔ ساسانی در آن وجود دارد.) در آثار درویشیان، سهبار به نام کوه طاق بستان اشاره شده است.
«در شرق گیلانغرب یک تپه باستانی قرار دارد. میگویند «روزگاری قبرستان آتشپرستها یا به قول مردم بومی «گاوریها» بوده است. «(همان:1030)
«زمستان با باد شدید و گزندهاش شروع شد دوباره گردنهٔ قلاجه را برف گرفت و راهها بسته شد. (همان، از این ولایت،1388: 54)
(گردنه قلاجه یا ارتفاعات قلاجه با جهت شرقی و غربی شکل گرفته و حد فاصل استانهای ایلام و کرمانشاه است.) (همان،1370: 916) نام گردنهٔ قلاجه شش بار آمده است.
«کرکسار با سفیدی یک دست از آن سوی جاده کشیده میشد و بالا میرفت. (کرکسار، نام کوهی بین کرمانشاه و کلیایی) (همانئ، همراه آهنگ های بابام، 1388: 37)
پرآو و بیستون هَردگ برا بین
فلک کاری کرد لَه یک جیا بین
بنویسین وَ بان سنگ مزارم
من کشته دوسم مکین آزارم
(همان،1370: 952)
3-6- اماکن زیارتی
نام اماکن زیارتی و مقدس واقع در روستاهای استان کرمانشاه بخشی دیگر از ویژگیهای محلّی و بومی داستانهای درویشیان است. کوه چل مرد و گردنهٔ امام حسن به دلیل وجود مرقدهای زیارتی چهل مرد و امامزاده حسن در بالای آنها با نام این شخصیتها خوانده میشوند. کوه چهل مرد یا امامزاده چلتنان در سراب مورت در شهرستان گیلانغرب و از دیدنیهای این شهرستان است و امامزاده حسن در روستای بینگرد (خالو خالو) این شهرستان واقع است.
«کوه چهل مرد جلو خورشید را گرفته بود، از دور امامزاده را میدیدند که روی کوه نشسته بود و به دهکده نگاه میکرد.» (همان، از این ولایت، 1388: 23)
«مرد دستها را به طرف امامزاده دراز کرد و نالید: «ای چهل مرد! یک کفتر چوبی و چهار تا شمع نذرت باشد که ما یک زیر خاکی حسابی گیرمان بیاد.» (همان، 26)
«سراب مورت، سرسبز و پر عطر، از دور در دامنهٔ چل تنان دراز کشیده است پیرزنی روستایی دست کودکی را گرفته و از دامنهٔ چل تنان بالا میرود. کودک، کبوتری چوبی زیربغلش دارد. نامدار با دیدن آنها میگوید: «نذر میبرند. نذر چلتنان، کبوتر چوبی است.» (همان،1370: 910)
3-7- محلّهها و خیابانهای قدیم
درویشیان نام سرتپه را که یکی از محلههایی که دوران کودکیش را در آن گذرانده، چهار بار تکرار کرده است. همچنین به نام خیابانهای قدیمی و چشمهٔ لیژان، از چشمه های معروف کرمانشاه، (5 بار) اشاره شده است.
«دروغ نگفته باشی پیرمرد،- خانهات کجاست؟ سرتپه، قربان، تشریف بیارین.» (همان، از این ولایت، 1388: 18)
3- 8- روستاها و شهرستانها
نام شهرستانها و روستاهای کرمانشاه، نشانی دیگر بر عناصر اقلیمی و ویژگی بوم گرایانهٔ داستانهای درویشیان است:
«از کنار روستاهای توسری خورده و بیکس که مه کمرنگی احاطهشان کرده میگذریم. سرپل ذهاب، کرند، شاهآباد غرب، حسنآباد- چارزور، ماهیدشت. دلم دارد میتپد از دور پرآو پیداست، بیستون خستگیناپذیر چون مشتی از زمین برآمده و در برابر اجنبی ایستاده است.» (همان، 1370: 952).
شهرها و روستاهایی که درویشیان در آثارش نام برده و بیشترین آمار را دارند عبارتند از: گیلانغرب (40)، کنگاور (3)، قصرشیرین (5) روستاها: شاه آباد (7) روستای کفرآور، روستای فش، روستای فارسینج، روستای قروه، ویهج، گوهره، قرهولی، نعمتآباد، چمچمال، چمبتان، دربند، جیحونآباد، فیضآباد، سراب مورت، کرند، آسمانآباد، حسنآباد، بیستون، هرسم و گواور (3).
4- معماری منطقه
استان کرمانشاه با توجه به شرایط آب و هوای نیمه کوهستانی و معتدل و نوع تفکر و تعصب مردمان، خانهها و روستاهای آن، شکل و نوع ساخت و معماری متناسب خود را دارد. درویشیان، در داستانهایش درکنار دیگر ویژگیهای محلّی به معماری و شکل ساخت و ساز روستاها و خانههای روستایی اشاره کرده است.
4-1- شکل معماری روستاها
روستای داستانهای درویشیان جایی است که میدانچهای دارد که مردم در آن تجمع می کنند. و کوچههای پیچ در پیچ با دیوارهای کاهگلی و رودخانه و چشمهای که منبع تأمین آب آشامیدنی و مصرفی اهالی است. درویشیان در یازده جمله، به معماری و شکل روستاها اشاره کرده است.
– ساعت 5/4 بعدازظهر، پس از مرخص شدن بچهها، با آقای ناسبی قدم زنان به میدانچهٔ قصبه میرویم او دم در یکی از دکانها میایستد.» (همان: 930)
4-2- معماری خانهها
معماری و ساخت و ساز خانههای روستایی در استان کرمانشاه با توجه به شرایط آب و هوایی و نیمه کوهستانی بودن منطقه با زمستانهای بسیار شدید و پر برف و تابستان گرم، با مناطق گرمسیری و نیمه بیابانی و کویری متفاوت است.. درویشیان در بیست و یک مورد، معماری خانههای روستایی، و در ده مورد، معماری و نوع ساخت خانههای قدیمی و حاشیه ای شهرکرمانشاه را توصیف کرده است. خانههایی با ایوانی در جلو و حیاطی بزرگ با دیوارهای کاهگلی و در چوبی و پشت بامی کاهگلی که در زمستان همیشه باید آن را گلمالی کنند، تا از چکه کردن باران جلوگیری شود. حوض آبی یا چاه آبی در وسط حیاط برای تأمین آب آشامیدنی، دو یا سه اتاق با دیوارهای کاهگلی و سقف چوبی و دو یا سه پنجره و طاقچههای گنبدی شکل.
5- ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی
یکی دیگر از ویژگیهای اقلیمی و روستایی در داستانهای روستایی درویشیان، کاربرد عناصر فرهنگی و اجتماعی منطقه کرمانشاه است. داستانهای روستایی درویشیان، مملو از باورها و اعتقادات مردمی، آداب و رسوم، زبان و لهجهٔ محلّی (کلمات، اصطلاحات، ترانهها و تصانیف محلّی) پوشش، خوراک، نامهای محّلی و ضرب المثلها و صنایع محلّی و بومی است.
5-1- باورها و اعتقادات
درویشیان بیست و چهار باور و اعتقاد محلی و بومی روستاییان را در آثار خود آورده است:
5-1-1- مسلمان بودن مورچههای سیاه و کافر بودن مورچههای قرمز
در داستان «رنگینه» از مجموعه داستان قصههای آن سالها، بنا به یک باور و اعتقاد محلی، به مسلمان بودن مورچههای سیاه و کافر بودن مورچه های قرمز اشاره می شود. سرگرمی دختر بچهٔ داستان، کشتن مورچههای قرمز است که به باور او کافرند. (همان،1384: 70).
5- 1- 2- کثیف شدن چشم در هنگام خواب به وسیلهٔ شیطان
در داستان «رنگینه» از زبان همان دختر بچه در خطاب به عروسکش میآید:
«رنگینه عروسکش را برای خوردن ناشتای بیدار کرد و گفت: «دیگر کی بیدار میشوی ها! آفتاب پهن شده. نزدیک ظهره. تنبل، بلند شو، برو از چشمه آب بیار، آبی به صورت بزن. آه ببین گوشهٔ چشمانت چه کثیفه. دیشب شیطان ریده تو چشمانت.» (همان: 62).
5- 1- 3- جن و آزار به زنان زائو
به اعتقاد و باور برخی از مردم کرمانشاه، وقتی زنی زایمان میکند جنها به سراغ او میروند و او را آزار میدهند و لگدی به او میزنند تا لال شود. در فصل «هراس» از رمان سال های ابری، زن بوکسه واد یکی از شخصیتهای داستان در زایمان آخرش، لال شده است و آنها معتقدند که موقعی که زایمان کرده است جنها به او لگدی زدهاند. (همان: 1370: 894).
5- 1- 4- ورود کسی که خبر مرگش شایع شده به خانه خود از پشت بام
یکی دیگر از باورها و عقاید بومی و محلی کرمانشاه این است که اگر یک نفر در خانه نباشد و از خانه قهر کرده باشد و قبلاً خبر مرگ او را بیاورند و شایعه کنند که در غربت مرده است، اما در واقع زنده باشد، در صورتی که بخواهد به خانه برگردد، او را از پشت بام به خانه میآورند و اجازه نمی دهند که از در حیاط وارد خانه بشود چون معتقدند شگون ندارد:
«لطیف برادر داورشیه، شخصیت اصلی و راوی رمان، از خانه قهر و فرار کرده است و خبر مرگ او پخش می شود، در حالی که زنده است. او را به خانه بر میگردانند. بیبی خانواده، اجازه نمیدهد از در حیاط وارد شود. وقتی از بیبی، فلسفه این کار را میپرسند میگوید: «شگون ندارد که قبلاً خبر مرگش را آوردهاند از در حیاط وارد خانه بشود.» (همان: 1018)
5- 1-5- مقدس بودن نان
شریف یکی از شخصیتهای سالهای ابری، وقتی در سر راهش خرده نانی را میبیند آن را از زمین بر میدارد و میبوسد و در دستش نگه میدارد تا خرده نان دیگری پیدا کند و آنها را با هم به درز دیواری بگذارد تا در مسیر عبور مردم نباشد و کسی بر روی آن ها پا نگذارد این باور را بیبی به او یادآوری میکند.» (همان، 1003)
5- 1- 6- نذر کردن
– در جلد سوم رمان سالهای ابری مردم گیلانغرب برای رسیدن به مرادشان دو کبوتر چوبی
برای چلتنان، که امامزادهٔ واقع در کوه چهل تنان است، نذر میکنند.
«آمریکاییها به گیلانغرب آمدهاند. دارند چاه میزنند، میخواهند نفت پیدا کنند. مردم هر جا که مینشیند، صحبتشان را میکشانند به نفت- “یا چل تنان کبوتر چوبی نذرت باشد که این امریکاییها به مرادشان برسند.» (همان، 936 و 910)
5- 1- 7- متوسل شدن
در داستان «انار» از مجموعه داستان همراه آهنگهای بابام، زن و مردی روستایی به شعری مذهبی برای شفای کودکشان اعتقاد دارند و در آن به حضرت عباس (ع) برای شفا یافتن کودک بیمارشان متوسل میشوند. ننه زینو که به کارهای او معتقدند این دعای شعر مانند را به مادر کودک یاد میدهد که سه بار برای کودکش در موقعی که او را زیر پالان میگذارند بخواند:
ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس
ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس
ای شاه علم وردار
این غم که تو میدانی از روی دلم وردار
(همان، همراه آهنگ های بابام، 1388: 39)
5- 1-8- گذاشتن هفت گام برای اثبات صداقت در سوگند
در جلد سوم سالهای ابری یک مرد روستایی برای آنکه مسئله ای را به دیگری ثابت کند، در جاده با گامهای بلند هفت گام بر میدارد و به حضرت عباس قسم میخورد «که هفت گامم به حضرت عباس اگر دروغ بگویم دارم تیرو مایه میفروشم.» (همان: 1370: 979).
5- 1-9- شکستن شیشه یا دیزی سیاه برای ممانعت از برگشتن کسی به خانه
در جلد سوم سالهای ابری از زبان بیبی، مادربزرگ شریف، این باور و عقیده آمده که زن داییسلیم آنها را بیرون کرده و دیزی سیاهی هم پشت سرشان شکسته که دیگر به آن خانه برنگردند. (همان: 1126)
5- 1-10- سرخ شدن ماه، نشانه خونریزی و قتل
سرخ شدن ماه، را نشانه خونریزی و قتل دانستن از باورهایی است که در داستان «باریکه راه مهتابی» از مجموعه داستان درشتی آمده است. پیرمرد روستایی به ماه آسمان نگاه میکند و آن را سرخ میبیند و میگوید «حتماً ماه سرخ شده خونریزی اتفاق میافتد و کسی کشته میشود.» (همان: درشتی، 1388: 92)
5- 1-11- شگون نداشتن قار قار کلاغ
وقتی کلاغی رو به خانه کسی قار قار کند شگون ندارد و حکایت از آمدن مصیبت و بلای سختی میکند. اگر در مقابل قار قار کلاغ سه بار جملهٔ خبر خیر، خبر خیر، خبر خیر بگویند بلا و مصیبت از آنها دور میشود. درویشیان در داستان «بفرینه» به این باور اشاره کرده است: سلیمه مادر بفرینه وقتی از خانه بیرون میآید کلاغی بر روی درخت بلوط، قار قار میکند سلیمه در جواب او میگوید: خبر خیر، خبر خیر، خبر خیر. (همان: 101)
5- 1- 12- عطسه و صبر
پیش از شروع به انجام کاری، اگر کسی یک عطسه کند، میگویند صبر آمده است و باید انجام آن کار را به تأخیر انداخت و اگر دو عطسه کند میگویند «جفت» آمده است و باید به ادامه انجام کار پرداخت. (همان: 1380: 181)
در داستان «قبرگبری» ازمجموعهٔ از این ولایت، مرد روستایی در آغاز کندن قبرگبری که به نظر او در آن گنج پنهان شده، عطسه میکند، اما برای عطسه دوم هر چه تلاش میکند، بیفایده است، اما چون حرص کندن و رسیدن به گنج در او شعلهور شده است حمل بر خوب بودن عطسه میکند و میگوید «این هم شاهد خداست و اگر شانس بیاریم و کسی به کار ما بو نبره خیلی خوب میشه.» (همان: از این ولایت، 1388: 25)
5- 1- 13- تعریف کردن خواب در کنار آب حوض و رودخانه برای ختم به خیر شدن
وقتی کسی خوابی میبیند بدون آن که برای کسی تعریف کند چه خوب باشد چه بد، اگر برود کنار سوراخ راه آب حوض، یا آب رودخانه یا جوی آبی که روان باشد خواب خود را تعریف کند و بگوید “خیر دیدم ” تعبیر خواب خیر میشود و اگر کسی برای کسی خواب تعریف کرد در جواب او بگوید، خیر است خیر است، ختم به خیر میشود. داستان «قبرگبری» مرد روستایی به پسرش میگوید: «هر وقت خواب دیدی چه خوب باشد چه بد، برو کنار سوراخ راه آب حوض و سه بار بگو خواب دیدم خیر دیدم، خواب دیدم خیر دیدم، خیر دیدم..» (همان، 26)
5- 1- 14- خطاب به بالش زیر سربرای خوابیدن و بیدارشدن به وقت:
در داستان «هتاو» از مجموعهٔ از این ولایت آورده، مادربزرگ هتاو شخصیت داستان، معتقد است که اگر به بالش زیر سر جملهٔ «ای متکا، دین و گناه سه راهدار (دزد) و سه جاهدار (ثروتمند) و سه گمرکچی به گردنت که اگر زود به خوابمان نکنی و صبح زود بیدارمان نکنی» را بگویند، زود به خواب میروند و صبح زود از خواب بیدار میشوند.» (همان، 39)
5- 1- 15- شمردن نام هفت آبادی و هفت کچل برای وزیدن باد خنک
باور خرافی دیگری که در داستان «هتاو» آمده، این است که شخصیت مادر بزرگ داستان برای آن که باد خنک بوزد هفت آبادی را میشمارد و بعد از آن اسم هفت تا کچل آشنا را میشمارد، تا باد بوزد: «باد باد هارونآباد، باد باد حسنآباد، باد باد اسدآباد» بعد هفت تا کچل میشمرد: «کچلی، کچل رجب کچل، کچلی، کچل زینب کچل، کچل کچل حاجی کچل…» (همان: 42)
5- 1- 16- شیر ندادن زن خسته به نوزاد
وقتی زنی بعد از پیمودن مسیر طولانی و خستهکننده به خانه یا جای دیگری می رسد، چون خسته است نباید به نوزادش شیر بدهد چون باعث بیماری و خفگی او میشود.
در داستان «سحر» از مجموعه داستان همراه آهنگهای بابام، پدر کبرا شخصیت داستان، از او میخواهد که به نوزادش که گرسنه است شیر بدهد اما کبرا نمیپذیرد، چون معتقد است شیر آدم خسته برای بچه خوب نیست. (همان: همراه آهنگ های بابام، 1388: 75)
شگون نداشتن مالیدن گِل قرمز برای دختر دم بخت
در داستان «نشانه» از مجموعهٔ درشتی، مادر داستان به نشانه عزادار بودن در مرگ پسرش، گِل قرمز از کنار جاده بر میدارد و جلو سربندش میمالد، اما برای دخترش که همراه اوست نمیمالد، چون معتقد است برای دختر دم بخت، شگون ندارد و سیاه بخت میشود. (همان: درشتی،1388: 54)
5- 2 – آداب و رسوم
آداب و رسوم مربوط به جشنها و اعیاد، مراسم عزاداری، ازدواج و رقصهای محلّی کرمانشاه از دیگر عناصر بومی و اقلیمی است که در آثار درویشیان منعکس شده است. مردمان کردنشین غرب کشور (کرمانشاه)، چون در کوهستانها و مناطق دور از مرکز زندگی میکنند، در گذشته رسومی داشتهاند که امروزه بر اثر رفت وآمد به شهرهای بزرگ و آشنا شدن با فرهنگهای دیگر از بین رفته است، درویشیان در آثار خود اگر چه این رسوم را هنرمندانه بازتاب داده، اما با دیدی انتقادی بدان ها نگریسته است. از آن جمله است:
5- 2- 1- ازدواج دختران در سنین پایین
در داستان «هتاو» که پیش از این ذکرش گذشت، هتاو، زندگی سخت و فقیرانهای دارد و مادرش در اثر بیماری فوت کرده است. پدر او را به ازدواج پسر یکی طلبکارها در می آورد. پدر هتاو، داماد و پدر او را به قرآن قسم میدهد که تا دو سه سال که هتاو بزرگتر می شود، کاری به او نداشته باشند. بعد از چند ماه، پدر داماد او را مجبور میکند که غیرت خود را نشان بدهد و همهٔ اهالی روستا را از عمل خود باخبر کند. هتاو قربانی میشود و مرگ را میپذیرد.. (همان: از این ولایت،1388: 51- 37).
5- 2- 2- مراسم عزاداری
یکی از رسمهای محلی و بومی مربوط به مراسم عزاداری زنان در مرگ نزدیکان آن است که صورت خود را با ناخن میخراشند و گیس خود را میبرند. در این مراسم، زنان کرد به صورت دو ردیف طولانی اطراف جسد را میگیرند و با ادای اصوات وی، وی، وی و تکرار آن، صورت خود را میکنند. به این عمل در اصطلاح کردی «شین» میگویند. آمد و رفت به خانه متوفی تا سالگرد او ادامه دارد.
در داستان پیش گفته، هتاو با وجود سن کم خود، در مرگ مادرش آنقدر صورت خود را میخراشد که خونین می شود و همهٔ زنهای روستا این کار را انجام میدهند. دو طرف جنازه ایستاده و با آهنگ وِی وِی، صورتشان را می خراشند. (همان: 40)
5- 2- 3- رقص محلّی و چوپی کشیدن
از رسم های محلی و بومی که جزء فرهنگ عامهٔ کردها و استان کرمانشاه است، رقص محلی و چوپی کشیدن مردم در جشنها و عروسیهاست. «رقصهای کردی در کرمانشاه به قرار زیر است: چپی، لرزانه- فتاح پاشایی، خانمیری، گریانه و سه جار، شاطری. ریتم این رقصها اغلب در دوتایی (ساده و ترکیبی) و هفتتایی است. موسیقی رقص توسط سازهای سورنا و دهل و دوزله و گاه شمشال نواخته میشود.» (پرنیان، 1380: 222). درویشیان در آثار روستایی خود به رقص محلی و چوپی و ردیف شدن دستههای مرد و زن و نواختن ساز و دهل اشاره کرده است.
در داستان «موتور برق» از مجموعهٔ از این ولایت، اهالی روستا برای آوردن موتور برق به روستا و جشن میگیرند. ساز دهل چیها آهنگ محلی میزنند و زنان و مردان در میدانچهٔ روستا، رقص و چوبی میکشند و چوپیکشها دسته به دسته عوض میشوتد. (همان: از این ولایت، 1388:80 و 1370: 1018 و 1056
5- 3- صنایع دستی کرمانشاه در آثار درویشیان
درویشیان در داستانهای روستایی اش به پنج صنعت دستی محلی کرمانشاه اشاره کرده است:
5- 3- 1- کلاش دوزی (گیوه دوزی)
از صنایع مهم و معروف دستی کرمانشاه کلاش دوزی است. بیش از دوهزار زن و عدهای مرد به کار ساختن و بافتن تخت و رویه کلاش (گیوه) مشغول هستند، از قبیل گیوه مردانه آجیده- سرپایی- ابریشمی و.. (پرنیان: 1380: 43)
«یادش میآمد که همیشه مادرش آن گوشه توی تاریکی کز میکرد و کلاش میچید. از مادرش کلاش چیدن یاد گرفته بود اما فقط دورهٔ کلاش را میتوانست بچیند. هنوز رویه چیدن بلد نبود.» (همان: 1388 از این ولایت، 42- 41)
5-3- 2- سبد و زنبیل بافی و قالی بافی و گونی بافی
«توی این روستای خشک و خالی کاری پیدا نمی شود. «سبد و زنبیل درست می کنم» و «عروسم؟» «میرود قالی بافی.» (همان: همراه آهنگ های بابام: 58)
– «با دیدن شما نیروی تازهای گرفتهام.» – «از خاله ام … نیرسادات چه خبر؟» «حالش خوب است سلام میرساند. میرود گونی بافی.» (همان: 1370: 916).
5- 3- 3- نمدمالی
«…. حتماً او هم معلّم است»- «نه معلم نیست. نمدمال است این نمد را هم خودش مالیده و یادگاری به من داده است. باید او رابشناسی. خیلی معروف است.» (همان: 1047).
5- 4- زبان کردی و لهجهٔ محلّی
درویشیان در کتاب فرهنگ کردی کرمانشاهی در مورد زبان کردی و لهجههای آن مینویسد:
«لهجهٔ مردم کرمانشاه یکی از لهجههای زبان کردی است. واژههای کرمانشاهی اغلب دارای ریشه باستانی و کهناند. در فرهنگ کرمانشاهی به واژههایی بر میخوریم که جانشین بسیاری از واژههای ساختگی که اغلب از راه ترجمهٔ تحت اللفظی واژههای بیگانه وارد زبان فارسی شدهاند، شوند.. مثلاً در فرهنگ کرمانشاه نام دختران را بفرینه میگذارند که همان برفینه (برف+ پسوند ینه) است و کتاب معروف کریستین آندرسن را که به سفید برفی ترجمه کردهاند به همین معنی است.»(همان: 1375: 15- 13)
درویشیان در داستانهای روستایی خود زبان و لهجهٔ کرمانشاهی را مانند دیگر ویژگیهای اقلیمی و روستایی به کار برده است و کاربرد آن را به سه صورت بازتاب داده است: یکی به صورت واژگان و اصطلاحات کردی و محلی، دوم: لهجهٔ کرمانشاهی (فارسی کرمانشاهی) و سوم به صورت ترانهها و اشعار محلی و بومی.
5- 4- 1- واژهها و اصطلاحات کردی و محلّی
در داستانها ی درویشیان، خواننده با کلماتی اصیل و محلی آشنا میشود که دانستن معنی آنها نیاز به مراجعه به فرهنگ های تخصصی کردی دارد. به همین منظور در پایان اغلب آثار این نویسنده، واژه نامهای پیوست است که معنی لغات اصیل کردی و محلی در آن آمده است. درویشیان صد و هفتاد و دو واژه و اصطلاح محلی و کردی را در داستانهایش به کاربرده است. داستانهای او را می توان یکی از منابع فرهنگ لغات کردی محسوب کرد. در این جا فقط برای نمونه از هر حرف الفبا یک مورد مثال می آید:
آگرملوچ (Āger malûch): نوعی سار است با بالها و گردن و دم سیاه و مابقی پرهای بدنش به رنگ قهوهای آمیخته به خاکستری است و زیر سینهاش قرمز و پرهای بالای سرش تیره رنگ است و روی سرش کاکلی قرار دارد. «با غرش چند انفجار دیگر، اگر ملوچها، با قشقرق عجیبی دور شدند.» (همان: درشتی، 1388:102)
باپیر (Bāpiir): پدربزرگ. «پسر گفت: “باپیر، گرسنهام، پدربزرگ از زیر کپنک دست بیرون کرد. چنگ در برف کرد.» (همان، 31) «باپیر، راست است که بابا و ننه و زیور به مهمانی رفتهاند.» (همان، 33) واژه باپیر هفت بار تکرار شده است.
پِرت پِرت (pert pert): خاموش و روشن شدن شعله آتش. «چراغ بادی پرت پرت کرد و خاموش شد مرد کبریت کشید تا چراغ را روشن کند.» (همان: از این ولایت، 1388:34) این واژه سه بار به کار رفته است.
تامارزو (uzārmTā): به معنای آرزو به دل مانده در مورد خوردنی. «ترا به خدا سرکار دورش نریز، به من تامارزو بده، ببرم برای بچههایم تلیت بکنم.» (همان،1370: 863)
جِلَ شَرَه (jelaŝarh): جُل، گلیم پاره. «میان خاکستر گرم جِلَ شَرَه را انداختم و بچه را رویش خواباندم و پالان خر را روی بچه گذاشتم.» (همان: همراه آهنگهای بابام، 1388: 38)
چرچی (ičarč): ولگرد، همهجایی. «ارباب چه اربابی! گردن مثل خر چرچی، صورت مثل لبوی تنوری” (همان: 1370: 1471)
َه َمه (Hah mah): مخفف شده محمد است و در زبان کردی، به محمد، حه مه میگویند. (پیرمرد کمر راست کرد و گردن چرخاند: «سلام و علیکم»، «و علیکم سلام، سلیمه خانم. چه خبر از حه مه.» (درویشیان، درشتی،1388: 100)
خانه شاری (ŝāir naXā): تحت تعقیب بودن. «تا وقتی که از این خانه شاری نجات پیدا کنی.» (همان: 72)
دایکه (Dāiika): مادر. «امروز همین امروز، دایکه را به خاک سپردند.» (درویشیان، درشتی، 1388:22) این واژه پنج بار به کار رفته است.
رولَه (Ruleh): فرزند. «ای بچههایم…رولههایم…روله ثَمرتان را نخوردم روله…در سایهتان ننشستم روله.» (همان: 909) «تو هم مثل پسرم هستی. هیچ فرقی با شریف نداری روله.» (همان: 1370: 941) واژه روله بیست و یک بار به کار رفته است.
زخم خرما (Zaxme xormā): سالک. «زن به در شیشهای نگاه کرد: «آری میشناسم قربانش بروم گوشهٔ لبش یک زخم خرما داشت.” (همان: درشتی، 1388: 58)
زُلاته (Zolāte): چیزی شبیه سالاد که از سرکه، پیاز کوهی و سبزی کوهی درست میکنند. «چیز ناجوری بر نداری بخوری، برای ناهارت از زلاتهٔ دیشب کمی مانده، ظهر با نان بخور.» (همان: 98)
زوران (nZurā): کشتی گرفتن. «… بیا همین جا زوران بگیریم ببینیم کی قدرتش بیشتر است.» (همان: 1370: 955)
ساج (sāj): وسیلهٔ آهنی دایره مانند که بر روی آتش میگذارند و نان بر روی آن درست میکنند. «بعد با غزال مادربزرگ هتاو سه نفری مینشستند سر سفره. نان ساجی با دوغ و پونهٔ خشک.»(همان: از این ولایت،1388:38)
شِیت (šeit): گیج و منگ، سرخوش، شیرین عقل. «… چرا دست به این کشتار زد، بدبختی، شیت شده بود.» (همان: 1370: 1486)
عروسان (Arosān).: عروسک. «عروسان چینی پسرم داغشه نوینی پسرم.» (درویشیان، درشتی، 1388:65)
غوطه خورَگ (Quta- Xorag): نوعی مرغابی کوچک. «از غرّش رعد، غوطه خورَگها، به سوی نیزار پریدند. کوچکترین آنها در آب غوطه خورد و دیگر روی برکه پیدا نشد.» (همان: 9) این واژه پنج بار تکرار شده است.
فیکه (Fika): سوت زدن. به شادی و شوخ طبعی کسی میکویند. «یک آدم سبیل به کیفی است که بیا و ببین، فیکهٔ سبیلش میآید.» (همان:1370: 1147)
قاچوقُل (Qāchoqol): پا، ساق پا. «تو فقط در فکر این هستی که یک ویتامینی، یک آمپولی، یک کوفت و زهرماری بخوری تا این قاچوقلهای مثل نی قلیانت چاق بشود.» (همان: 1012)
کاویج (Kāvij): کاوش، نشخوار. «زن به گوسفندها خیره شد. سر بر پشت یکدیگر نهاده و آرام بودند. سرفه نمیکردند. کاویج نمیکردند.» (همان: درشتی، 1388:103)
گازولک (Gazulak): سرگین غلطان، جُعل. «امّا جان بیبی سعی کن سرمایهات مثل سرمایه گذاری گازولک نباشد که همه را جمع کنی و یکدفعه از دست بدهی.» (همان: 1370: 1143) دو بار به کار رفته است.
لانجین (Lanjin): تغار سفالی. «… ساکت و آرام سفره را از میان لانجین بیرون آوردند هر کدام یک تکه نان به دست گرفتند و سق زدند.» (همان: از این ولایت، 1388: 21) این واژه ده بار به کار رفته است.
میمی (Mimi): عمه، خاله. «.. سلمانی نگذاشت حرف زن تمام بشود. دهانهٔ قیچیاش
را به آن سوی میدان دراز کرد. «آن جاست میمی. اما الان تعطیل کردهاند.» (همان: درشتی،1388: 56) دو بار به کار رفته است.
ناوَه (vaNā): وسیلهای برای گل کشی. «کرِن برا امیر ریا، ناوه لازم. حسنی عازم.» (همان:1370: 857)
وَناو (anāov): زبان گنجشک. «در کنار میدان بزرگی که کتیبهای از سنگ مرمر سیاه در وسط داشت پیاده شدند. دور میدان پر از درختهای وَناو بود.» (همان: درشتی،1388: 56)
هوره (: (Hore یک نوع آواز کردی است. «… مادرش با خواهر و دو برادر کوچکش در اتاق نشسته بودند و او از سوراخ پشت بام صدای هورهٔ دلگیر مادرش را میشنید. آوازی که همیشه دل او را به درد میآورد.» (همان: همراه آهنگهای بابام، 1388: 28) سه بار این واژه آمده است.
5-4- 2- گویش کرمانشاهی (فارسی کرمانشاهی)
از دیگر ویژگیهای اقلیمی آثار درویشیان، زبان داستانهای اوست. «زبان نوشتاری در داستان او، زبان محاوره است. در واقع درویشیان از زبان محاوره به سادهترین شیوهٔ آن استفاده میکند. او حرفهای خود را ساده و بیپیرایه بیان میکند و پیام خود را در گسترهٔ زمینهٔ داستانها مستتر نمیکند و از پیچیدگیها و تکلفهای زبانی پرهیز کرده، با نثر ساده و روان با خواننده ارتباط برقرار میکند.» (کازرونی، 1377: 103)
کردهای کرمانشاه به هنگام فارسی حرف زدن، جملهها را با تلفظ رسمی و کتابی (زبان معیار) آنها ادا میکنند و به اصطلاح کلمات را نمیشکنند، به این سبب است که برای خود، زبان فارسی تقریباً ویژهای به نام «فارسی کرمانشاهی» دارند. «این زبان به تازگی در سالهای اخیر در کرمانشاه رایج شده است و از تلفیق و آمیزش واژگان فارسی و کردی درست شده است. از ویژگیهای آن، افزودن «ان» به آخر فعلهایی است که در گفتگوی روزمره به کار برده میشود. مانند بریمان: برویم. بخوریمان: بخوریم. به کار بردن افعال زبان کردی مطابق ساخت افعال فارسی: کراند: بر روی زمین کشید. رماند: بر زمین زد.» (پرنیان، 1380: 47)
درویشیان در صد و سی و دو جمله از فارسی کرمانشاهی یا گویش کرمانشاهی استفاده کرده است. که سی جمله از آنها غیرمودبانه و ناپسند است و استفاده از آنها به هنگام توصیف موقعیتی ناهنجار در جامعه یا نمایش شخصیتهای پست اجتماع است.
«نیازعلی میتُوانی روزنامَه را بخوانی؟ ها، اگر گفتی چه نوشتَه؟ «نیازعلی خانَهتان کجاست؟» «پشت قلعه» آقا،»(همان: از این ولایت، 1388: 8)
«خیلی پیرَه، نشستَه توی خانه و کتاب دعا میخوانَه، آقا»(همان، 10).
5-4- 3- اشعار و ترانههای محلّی و کردی
درویشیان، متناسب با فضا و موضوع داستانهایش از اشعار و ترانههای محلّی شاعران کرمانشاهی و شاعران کرد زبان معاصر استفاده کرده است. بیشتر این ترانهها در مواقعی زمزمه میشوند که شخصیتهای داستانها تنها و
مشغول انجام کاری هستند. در غالب این ترانهها نام کوههای معروف و باستانی کرمانشاه آمده است که می تواند تداعی گر استقامت و پایداری مردم آن باشد. درویشیان ده ترانه و شعر محلی و بومی را با زبان کردی و فارسی کرمانشاهی آورده است:
در داستان «هتاو» از مجموعهٔ «از این ولایت» از زبان مادر هتاو یک ترانه کردی آورده که مضمون آن سوز دل و بیان بیکسی و تنهایی و نبود یار و یاور و تقاضای همدردی است:
هی داد، هی بیداد، کس دیار نیه
کس وَ درد کس خَوَردار نیه
بنویسین وَ بان طاقی طاق وسان
تا کی بکشیم جور ناکسان
معنی: ای داد ای بیداد کسی پیدا نیست- کسی از درد کسی آگاه نیست.
بنویسید روی طاق طاق بستان
تا کی بکیشم جور ناکسان
(همان: از این ولایت،1388: 41)
در جلد سوم رمان «سالهای ابری»، نیز یک ترانه کردی از زبان یکی از شخصیتهای داستان آمده، و مضمون آن جدایی دو دوست و بیان عشق و تقاضای دلآزرده نشدن است.
پرآو بیستون هَردگ بِرا بین
فلک کاری کرد لَه یک جیا بین
بنویسین وَ بان سنگ مزارم
من کشته دوسم مکین آزارم
(همان: 1370: 952)
معنی: کوه پرآو و بیستون هر دو برادر بودند فلک باعث شد از یکدیگر جدا شوند
روی سنگ مزارم بنویسید من کشتهٔ دوست هستم آزارم مکنید.
در داستان «نان و نمک برای پر طاووس» از مجموعه داستان «درشتی» ترانهٔ کودکانهای که مادران در وصف کودکان میخوانند به گویش کرمانشاهی آورده است. مضمون این ترانه تعریف از موی بور و زیبای کودک و دعای خیر مادر برای حفظ کودک است:
هولان هولانه پسرم
شاه گورانه پسرم
ترخون و مرزه پسرم
عالمی میارزَه پسرم
عروسان چینی پسرم
داغَشَه نوینی پسرم
(همان: درشتی، 1388:65)
هولان به معنی موی طلایی. عروسان= عروسکهای چینی. داغشه نوینی= داغ او را نبینی.
در داستانهای درویشیان به اشعاری بر میخوریم که جزئی از ادبیات محلّی و بومی مردم کرمانشاه به شمار میآید، دستهای از این اشعار اصلاً به زبان کردی است و نویسنده برای درک بهتر مخاطب از برگردان فارسی آنها استفاده کرده و با این شیوه فرهنگ بومی مردم کرمانشاه را نشان داده است:
ای کلنگ سنگ شکاف من
خود برخیز و بالا برو
و بر فَرقم فرود آی
که از هجر شیرین، دلم خون است
(همان: 1370: 884)
اصل بیت به زبان کردی:
ای قُلَنِگِ رفیقِ چُولِم
بِه چهَ هَوا بِ لَه کپولِم
در داستان «این لحظه» از مجموعه داستان درشتی، یکی از ترانههای معروف محلّی را که به زبان کردی در وصف دوست و معشوق است، به فارسی آورده است.
بیا تا دوستیمان را از نو بنا کنیم
من درخت نارنج میشوم و تو درخت لیمو
اصل بیت به زبان کردی: باو تا بَکریم
دووسیمان لَه نوو تُ دار نارنج مِن دار لیمو
(همان: درشتی،1388:22 و 100 و 1384: 62)
درویشیان از «هوره» که نوعی آواز کردی است در داستانهایش نام برده، اما به ابیات و ریتم و چگونگی خواندن آن اشارهای نکرده است. شخصیتهای داستانهای او، هنگامی که مشغول کلاش چیدن یا کاری هستند و هنگام تنهایی و غم و اندوه و یا شادی و خوشیها آن را با خود زمزمه میکنند.
مادرش با خواهر و دو برادر کوچکش در اتاق نشسته بودند و او از سوراخ پشت بام صدای هورهٔ دلگیر مادرش را میشنید. آوازی که همیشه دل او را به درد میآورد. (همان: همراه آهنگهای بابام، 1388: 28 و 58)
5- 4- 4- ضربالمثلهای محلّی
در میان مردم کرمانشاه ضربالمثلهایی رایج است که بیشتر آنها ساخته و پرداخته ذهن تجربه یافتهٔ مردم این منطقه است و از شیوهٔ زندگی آنها مایه میگیرد. درویشیان، نمونههای فراوانی از این ضربالمثلها را به کار برده است که وجود آنها علاوه بر غنا بخشیدن به زبان داستانها، معرف گوشههایی از فرهنگ عامهٔ مردم غرب ایران است. او در داستانهای روستاییاش هفتاد و چهار ضربالمثل و هفت کنایهٔ محلی آورده است:
آسمان دور و زمین سخت. (درویشیان، 1370: 1056) کار سخت و مشکلی را انجام دادن، در موقعیت سخت و شرایط سخت برای انجام کاری قرار گرفتن.
آدم لخت و پتی، پهلوان خداست. (درویشیان، درشتی، 1388: 101) آدم بیچیز و بیکس و کار، غمی ندارد. کسی که تنهاست و وابسته به کسی نیست غم و غصهای ندارد.
5-4-5- کنایهها
آب در کیسهام گرداندم و تمام شد. (درویشیان، 1370: 1143) کنایه از تمام شدن چیزی، و دادن چیزی به کسی و خبر دادن او از تمام شدن آن چیز.
اگر زمینه را سفت نگیریم فردا سوارمان میشوند. (همان، 1050) با احتیاط و محافظه کاری موقعیت خود را حفظ کردن و اجازهٔ دخالت و فضولی به کسی ندادن. در زندگیمان دخالت زیاد میکنند و توقعات بیجا از ما دارند.
سر دلت که سنگین نیس. (درویشیان، از این ولایت، 1388: 68) کنایه از پرخوری کردن و معده پر بودن که باعث آشفتگی خواب و ذهن می شود.
فردا خط ما را نمیخواند. (درویشیان،1370: 1049) برای تربیت درست در مورد
فرزندان گفته میشود که اگر تربیت درست نشوند در آینده گوش به حرف پدر و مادر نمیکنند
من که دست زوری به تو ندارم (همان، 981) کاری به کارت ندارم و زور و قدرتم را به تو نشان ندادم.
از بی پولی سگ را ختنه میکنم. (همان: 1054) نهایت بیپولی و فقر.
5- 4- 6- نامهای محلّی
نام شخصیت ها ی داستانی در آثار درویشیان، نشانه ای از فرهنگ منطقهٔ نویسنده است. برخی از عنوانهای داستانهای کوتاه او، اسامی کردی دختران کرد است و داستان بر محور همین شخصیت شکل میگیرد. این نویسنده، از 9 اسم کردی و 68 اسم محلی و بومی اشخاص و شش نام کردی پرنده، و بیست و چهار نام مذهبی استفاده کرده است.
5- 4- 6- 1- نامهای دختران
بفرینه یا برفینه از جملهٔ این نامهاست: نامی برای دختران کرد و به معنای سفید برفی است. بفرینه همچنان که قبلا ذکر شد، در عین حال عنوان یکی از داستانهای کوتاه درویشان است. هتاو نامی برای دختران کرد است که به لهجهٔ مردم گیلان غرب به معنای آفتاب است. (همان: از این ولایت، 1388:37)
رنگینه نیز نامی محلی و بومی برای دختران است با آنکه در جاها و مناطق دیگر ایران هم کاربرد دارد اما بیشتر در روستاهای کردنشین برای نامگذاری دختران به کار می رود. (همان: 1384: 57)
– گلاره به معنای چشم است و یک از نامهای پرکاربرد برای نامگذاری دختران در میان کردها است.
5- 4- 6- 2- نامهای پسران
سیرو: نامی است برای پسران، در کردی به معنی سیه چرده و نیز نام پرندهای است که در فارسی به آن سار میگویند. (درویشیان، درشتی،1388:38)
نیازعلی: یکی از نامهای کردی و مذهبی است. درویشیان از این اسم، مطابق با شخصیت داستان که کودکی فقیر و نیازمند است، استفاده کرده است. (درویشیان، از این ولایت،1388: 8)
براخاص: به معنای برادر خوب و عزیز. (همان: 37)
5-5- پوشش محلّی
نوع پوشش زنان و مردان کرد با سایر مناطق ایران فرق دارد. از سه نوع پوشش زنان کرد در هفت مورد و شش نوع پوشش مردان در هفده موضع ذکر شده است.
5- 5- 1- پوشش زنان
سربند: «که در زبان کردی به آن «سه روه ن میگویند، از دو قسمت تشکیل شده است. یک پارچه 2 متری که روی سر میاندازند و چند تاب میدهند و یک پارچه بلند 5 متری که روی پارچه اول چند دور، دور سر میبندند و دنباله آن را تا پشت پا آزاد میگذارند. جنس آن بیشتر از پارچه نخی و رنگهای تیره میباشد.» (پرنیان، 1380: 142)
«زن صورت کشیده و لاغر داشت، پوست روی گونههایش خشک زده بود و دو طرهٔ
سفید از زیر سربندش بیرون آمده بود.» (درویشیان، درشتی، 1388:153)
لچک: که در فارسی به آن روسری میگویند. این نوع پوشش، مخصوص دختران و زنان جوان است و از رنگها و جنسهای مختلف درست می شود.
«زن آب دماغش را با گوشهٔ لچک پاک کرد و جواب داد. «آری، دیشب هم بچه را زیر پالان خواباندم.» (همان: همراه آهنگهای بابام، 1388:38)
5- 5- 2- پوشش مردان
سربند: دستاری بلند مانند چفیه است که مردان آن را دور سر خود میبندند.
«مرد دستها را روی آتش گرم کرد. سربندش را که هنوز نم داشت، به دور سر بست و دوزله را به لب گذاشت.» (همان: درشتی، 1388:14 و همان: از این ولایت، 1388: 74)
شلوار جافی: «دارای چند نوع است: الف- شلوار جافی دارای مچهای تنگ است و به ترتیب از پایین به بالا گشاد میشود. در قسمت بالا که گاهی چیندار است به وسیلهٔ بندی که «به ن شوالنگ» نامیده میشود و به کمر میبندد. ب- یک نوع شلوار جافی دیگر بوده که بیشتر در قدیم رایج بوده و امروزه پوشیده نمیشود که قسمت دمپای آن بسیار گشاد بوده، به طوری که در موقع کار کنار دمپای آن را به کمر آویزان میکردند. (پرنیان، 1380: 145)
«مرد برفهای یخزده اطراف شلوار جافیاش را پاک کرد پاهای یخ زدهاش را از میان کفش لاستیکی تلیش خوردهاش بیرون آورد.» (همان: همراه آهنگهای بابام، 1388: 37)
کلاش: «نوعی کفش است با زیره لاستیکی و بافت آن از جنس ریسمان و ابریشم می باشد. اغلب به وسیلهٔ خود مردم بافته میشود، نوع برتر آن که به رنگهای مختلف و با کیفیت بهتر بافته میشود «گیوه» است که زیره آن چرم است.» (پرنیان، 1380: 147)
«براخاص کلاش زیر قیری را که در میآورد بوی عرق پا و بوی کاه تازه را در اتاق میپراکند و یک ریز تعریف میکرد.» (همان: از این ولایت، 1388: 38)
خامینه: نوعی کفش روستایی بدون رویه است.
«زن تصور کرد که مامو در حال بستن بندهای خامینهاش میباشد. سپس سرفهٔ زد و با صدای بلند گفت ….» (همان: درشتی،1388: 103)
گالش: نوعی کفش لاستیکی. – «گالش لاستیکی روی پای چروکیده پیرمرد خط انداخته بود». (همان: همراه آهنگهای بابام، 1388: 74)
5- 6- خوراکهای محلّی
ذکر انواع غذاهای محلی کرمانشاه و مناطق غرب کشور، یکی دیگر از خصیصه های بومی داستان های درویشیان است او روی هم در بیست و یک مورد به خوراکهای محلّی کرمانشاه اشاره کرده است:
زلاته: «چیز ناجوری بر نداری بخوری، برای ناهارت از «زلاتهٔ» دیشب کمی مانده، ظهر با نان بخور، نان خشک و قند در طاقچه گذاشتهام خمیرکن به یوسفه بده.» (زلاته: چیزی شبیه سالاد که از سرکه، پیاز و سبزی کوهی درست می کنند.) (همان: درشتی، 1388:9)
سیبپلو: «دارم سیب زمینی خرد میکنم برای سیب پلو. آقای برزویه از دم در سوزن نخ میخواهد تا جورابش را وصله کند.» (همان: 1370: 894)
ترخینه: غذای معروف کردها ترخینه است. «تو را هم به دنبال خودم کشاندهام بیخود، من و تو یک دیگ پر از ترخینه سر میکشیدیم و میرفتیم سراغ هالتر.» (همان: 959).
نان ساجی: «زن به اتاق آمد سه تا نان ساجی در دستش بود.» (همان: از این ولایت، 1388:30)
براخاص با غزال مادربزرگ هتاو سه نفری می شستند سر سفره، نان ساجی با دوغ و پونهٔ خشک. (همان: 38)
5- 7- سوغات محلّی
در آثار درویشیان از نان برنجی کرمانشاه و روغن کرمانشاهی که به اعلا بودن شهره است یاد شده است:
«برایم چای میریزد، میرود پشت پردهای، مدتی سر در پشت پرده معطل میماند آهسته بر میگردد. بشقابی پر از کلوچه برنجی جلوم میگذارد از او تشکر میکنم.» (همان: 1370: 886)
5- 8- محصولات محلّی
درویشیان درداستانهایش به دو نوع محصول کرمانشاه با اشاره و تاکید به نام مناطق کاشت و برداشت آن ها اشاره کرده است. اگرچه این دومحصول از میوهجات و غلاتی هستند که در بیشتر اقالیم و مناطق دیگر ایران نیز کاشت و برداشت میشود، اما چون نوع مخصوصی از آنها در این استان کاشت میشود، محصول محلّی و بومی این استان محسوب میشود: رزردآلوی سراب کرمانشاه از جمله میوههای معروف و مرغوب و برنج گرده که یک نوع برنج دانه پهن و زرد رنگ است.
«از دور اولیّن درخت سراب کرمانشاه را که تازه شکوفه بر سرشان نشسته میبینم. درختهای بادام و گوجه و زردآلوی سراب با شکوفههای رنکانگ خودنمایی میکند.»(همان: همراه آهنگهای بابام، 1388: 86)
اینجا هم یک نوع برنج میکارند. بندر میگوید «یک نوع برنج به نام گرده، ارزان قیمت است.» (همان: 1370: 868)
6- نتیجه گیری
نقد زیست محیطی (ecocritism) یکی از شاخه های جدید نقد ادبی است که در آن به تاثیر محیط و اقلیم جغرافیایی بر اثر ادبی پرداخته می شود. تفاوت در خاستگاه های اقلیمی، تمایزات سبکی و فکری و ادبی در آثار نویسندگان را منجر می شود به گونه ای که نویسنده ای که در جغرافیا و اقلیم خاصی پرورش یافته، از نظر نگاه و تصویر بازتاب عناصر اقلیمی با نویسنده ای دیگر در اقلیمی متفاوت تمایز دارد. از همین روست که ویژگی های اقلیمی در داستانهای علی اشرف درویشیان، نویسندهٔ مکتب داستان نویسی غرب (کرمانشاه)، نشانگر نگاه نویسنده به محیط اطراف و تاثیر پذیری او از حوزه اقلیم و جغرافیای فرهنگی خاص آن منطقه است. او غالبا در داستان های خود با توصیف عناصر بومی و اقلیمی چون: باورها و اعتقادات، آداب و سنن، طبیعت بومی، آب و هوا، شکل معماری، زبان و واژگان و اصطلاحات محلی و بومی و ضرب المثلها، تاثیرات آگاهانه یا ناخوداگاه این عناصر بر ذهن و زبان خود را نشان داده است. در نتیجهٔ پژوهش حاضر مشخص شد که در داستان های درویشیان، 17 باور و اعتقاد محلی، ده ترانه و شعر محلی، نام های خاص کوههای مشهور و تاریخی چون بیستون، نام محله ها و روستاهای منطقه، آداب و رسوم عروسی ها و عزاداری ها، صنایع دستی و محلی چون کلاش دوزی و گونی بافی، واژه ها و اصطلاحات کردی چون آگرملوچ، چرچی، تامارزو و …نامها ی خاص دختران چون برفینه و پسران چون سیرو و براخاص، خوراک های محلی چون زلاته و ترخینه و نان ساجی و سوغات های منطقه چون نان برنجی، و بسیاری دیگر از ویژگی های بومی و اقلیمی که در طی پژوهش حاضر گذشت، آمده است.
7- یادداشت ها
ا- «هووره شاید قدیمیترین و باستانیترین آواز کردی باشد. هووره از ریتم آزاد پیروی میکند که این نوع آواز بیشتر در مناطق گوران، سنجابی، قلخانی و کلهر (از توابع کرمانشاه) مرسوم است بعضی از مقامهای هووره عبارتند از: بان نبهای، بنیری چر، دودنگی، پاریه، غریبی، ساروخانی، پاوموری. هووره که در محل آن را «لوره» و «کزه» هم میگویند یکی از دلانگیزترین و رایجترین آوازهای کردی است که در بین کردها عمومیت خاصی دارد. هووره از نظر موسیقی بنا بر تحقیقات و اظهار نظر موسیقی دانان در هیچ کدام از دستگاههای موسیقی قرار نمیگیرد و از ریتم آزاد پیروی میکند. مایه و ابیات آن حرفهای دل خواننده به صورت آهنگین است. اما با وجود این از قوانین شعری هم پیروی نمیکند. در هوره از دوستیها، عاشقیها، جنگها، شرح فراق و هجران، خوشیها و دردها، بحث میشود.» (همان: پرنیان، 1380: 208)