کتاب شوایک – نوشته یاروسلاو هاشک

شوایک
یاروسلاو هاشک
ترجمه‌ی: کمال ظاهری

بیش از هشتاد سال از زمان نوشته‌شدن “شوایک” می‌گذرد و این رمان دیگر در زمره‌ی آثار کلاسیک ادبیات جهان قرار گرفته و اعتبار و شهرت آن به هزاره‌ی سوم هم کشیده شده است؛ ده‌ها تئاتر در گوشه‌‌و‌کنار دنیا (و بیش‌تر در اروپا که زادگاه شوایک است) بر اساس آن به روی صحنه رفته و می‌رود؛ دستمایه‌ی آفرینش شخصیت‌ها و ماجراهای مشابه فراوان بوده و چندین نفر سعی کرده‌اند دنباله‌ای برای آن بنویسند که در میان آن‌ها نام برتولت برشت معروف هم (با کمدی “شوایک، در جنگ دوم جهانی”) دیده می‌شود.

در کشورهای اروپای شرقی (مثل مجارستان) محبوبیتی به‌غایت دارد و مدام در برنامه‌های رادیویی روخوانی می‌شود و این‌ور و آن‌ور، رستوران‌ها و انجمن‌های هوادرانی به نام شوایک دیده می‌شوند و فرهنگ‌دوستان چک (سرزمین یاروسلاو هاشک) نیز، آن‌را “دن‌کیشوت” سرزمین خود می‌نامند.

فارسی‌زبانان اما با شوایک آشنایی چندانی ندارند و خیلی از آن‌ها حتا تا به‌حال نامی از این شخصیت معروف و نویسنده‌ی آن نشنیده‌اند.

نخستین ترجمان “شوایک” ظاهرن زنده‌یاد حسن قائمیان است که پیش از انقلاب فصلی از این رمان طولانی را باعنوان “مصدر سرکار ستوان” به فارسی ترجمه و منتشر کرده است؛ پس از آن ایرج پزشکزاد، طنزنویس نامی، بخش اول این رمان را باعنوان “شوایک، سرباز پاک‌دل” در اوایل دهه‌ی شصت توسط کتاب زمان انتشار داده؛ من ترجمه‌ی زنده‌یاد قائمیان را نه دیده و نه‌ خوانده‌ام، اما ترجمه‌ی ایرج پزشکزاد به‌جرات ترجمه‌ی ناموفقی است که دربرگرداندن طنز و لحن عامیانه‌ی شوایک نهایت کج‌‌سلیقگی را به‌‌خرج داده است. (در پایان نوشته قسمتی از ترجمه‌ی پزشکزاد را برای مقایسه با ترجمه‌ی خوب کمال ظاهری می‌آورم)

سال گذشته برای اولین‌بار متن کامل شوایک به زبان فارسی منتشر شد. مترجم این کتاب کمال ظاهری است که سال‌هاست در مجارستان اقامت دارد و “شوایک” را هم از زبان مجاری به فارسی برگردانده است.

شوایک، چهار بخش دارد؛ درواقع چهار جلد به‌هم پیوسته است که عناوین آن‌ها این است: 1)در پشت جبهه 2)در جبهه 3) پس‌گردنی‌های افتخارآفرین و 4) دنباله‌ی پس‌گردنی‌های افتخارآفرین

یاروسلاو هاشک (1923ـ 1883) نویسنده‌ی این رمان در حین نوشتن جلد چهارم آن به‌علت ذات‌الریه درگذشته و اثر او ناتمام مانده است، اما به‌همین شکل فعلی هم چیزی کم ندارد و ناتمام‌ماندن آن لطمه‌ی چندانی به ساختارش وارد نکرده است.

دستمایه‌ی ماجراهای شوایک، جنگ جهانی اول است که به زوال امپراتوری قدرتمند اتریش ـ هنگری انجامید که حتا از یورش ناپلئون جان سالم به در برده بود و سال‌ها قدرت بلامنازع منطقه به‌شمار می‌آمد.

یاروسلاو هاشک با آفریدن شخصیت دیوانه‌نمای شوایک و قراردادن آن در بطن ارتش امپراتوری در پشت و روی خط جبهه می‌کوشد با خلق موقعیت‌های کمیک که منشا اکثر آن‌ها خل‌بازی‌های شوایک است، عمق پوچی و مسخرگی جنگی به عظمت جنگ جهانی اول و نابسامانی و فساد همه‌گیر در بخش‌های مختلف حکومت امپراتوری فرانتس یوزف را نمایان کند.

قتل شاهزاده فردیناند (ولیعهد اتریش) توسط یک دانشجوی صرب در سارایوو، بهانه‌ی آغاز جنگ جهانی اول بود و ماجراهای شوایک هم از همین‌جا آغاز می‌شود؛ آقای یوزف شوایک، سال‌ها پیش توسط کمیسیون پزشکی ارتش “به قطع و یقین احمق” اعلام و از خدمت نظام معاف شده است و اکنون با فروختن سگ‌های بی‌اصل و نسب باعنوان سگ‌های نژاده روزگار می‌گذراند. با آغاز جنگ، امپراتوری برای دفاع از کیان خود نیاز به نفرات مختلف جامعه دارد و این است که شوایک دوباره به خدمت فراخوانده و وارد نظام می‌شود.

شوایک شخصیتی خاص است؛ نیمه‌دیوانه و نیمه‌عاقل. به‌همین علت دستگاه مخوف نظامی امپراتوری از مقابله با او درمی‌ماند؛ چهره‌ی معصومانه و نگاه سرشار از آرامش و صداقت شوایک در کنار سخنان و اعمال ابلهانه‌‌اش که رای به خل‌بودن ذاتی او می‌دهد باعث می‌شود هیچ‌گاه به‌طور جدی، آن‌چنان که رسم آن‌روزها بود، مجازات نشود؛ هرچند بارها به‌خاطر رفتارهای مختلفش به دردسر می‌افتد.

همین مساله است که این امکان را فراهم می‌کند که ما بتوانیم همراه با شوایک به همه‌ی مکان‌های نظامی و غیرنظامی و شهر و روستاهای مختلف سرک بکشیم و از اوضاع و احوال و شرایط اداره‌ی آن‌ها آگاه شویم؛ ژاندارمری‌ها، بیمارستان‌ها و زندان‌های نظامی، خانه‌های درجه‌داران ارتش (که شوایک به‌عنوان مصدر امکان ورود به آن‌ها را یافته است)، گروهان و گردان‌های ارتش، کشورهای مختلفی که زیر پرچم امپراتوری می‌جنگند و حتا اردوگاه اسیران روس که شوایک در پی یکی دیگر از حماقت‌هایش از آن‌جا سردرآورده است.

آن‌چه در سرتاسر این وقایع به چشم می‌آید، فساد و ظلم بی حد و اندازه در قلمرو امپراتوری است؛ درحالی که ارتش روسیه در بسیاری از جبهه‌ها اتریش را به سختی شکست داده و دیگر چیزی تا سقوط امپراتور باقی نمانده است، دستگاه تبلیغاتی رژیم هم‌چنان خبر از افتخارات کسب‌شده توسط سپاهیان دلاور خود و نابودی قریب‌الوقوع دشمن می‌دهد! در این بحبوحه، ژنرال‌ها و دیگر مقامات نظامی، جنگ را موقعیت مناسبی یافته‌اند تا از قِبَل آن به دزدی‌های خود ادامه دهند. نابسامانی و بی‌کفایتی در همه‌جا بی‌داد می‌کند و امپراتوری، روز به روز به زوال محتوم خود نزدیک‌تر می‌شود.

در این میان شوایک هم‌چنان در بین انبوه شخصیت‌ها و مکان‌های رمان می‌گردد و با رفتارهای به‌ظاهر احمقانه‌اش از حماقت واقعی زیرمجموعه‌های مختلف امپراتوری پرده برمی‌دارد.

شوایک یک رمان ضدجنگ طنز است اما طنز آن هیچ‌گاه در طول نزدیک به هزار صفحه‌اش به فکاهه تبدیل نمی‌شود؛ به‌همین علت است که هرچند می‌خنداند و شاید در سطح اول این خصوصیتش برجسته‌تر به نظر آید، اما درسراسر صحنه‌ها خواننده را به تفکر وامی‌دارد. نظام فاسد و پوسیده‌ی امپراتوری اتریش نمونه‌ای‌است از انواع حکومت‌های مشابهی که حتا امروز بعد از چندین دهه از زوال آن در نقاط مختلف دنیا دیده می‌شوند و هنوز همان نظام‌های ابلهانه‌ی توتالیتر بر آن‌ها حاکم است.

رمان شوایک از نظر فرم، تا حدود زیادی از قواعد رمان‌های سنتی پیروی می‌کند؛ زاویه‌دید آن دانای کل نامحدود است و در روایت آن هم نوآوری چندانی دیده نمی‌شود. شوایک اوج و فرود خاصی ندارد و اپیزودهای مختلف آن ـ که در مواقعی مستقلن هم قابل مطالعه هستند ـ در کنار هم کلیت اثر را تشکیل می‌دهند.

هرچند یاروسلاو هاشک گه‌گاه عقاید سیاسی‌اش را مستقیمن وارد رمان و خارج از چارچوب داستان درباره‌ی موارد مختلف اظهارنظر می‌کند و هرچند تکه‌هایی از شوایک استحکام ادبی لازم را ندارند، اما “یوزف شوایک” آن‌چنان شخصیت ناب و کامل و وقایع رمان آن‌قدر خواندنی است که اشکالات این‌چنینی در برابر آن‌ها قابل اغماض به‌نظر می‌رسند.

نظر شخصی من این است که “شوایک” از بهترین آثار طنز دنیا و جز‌ء پنجاه رمان برتر قرن بیستم است.

یادداشتم را با نقل پاره‌ی ابتدایی رمان شوایک با ترجمه‌های ایرج پزشکزاد و کمال ظاهری، برای قیاس بین دو ترجمه (آن‌چنان که در متن اشاره کردم)، پایان می‌دهم.

*
موجر آقای شوایک گفت: ـ عجب افتضاحی است، آق‌ارباب!
آقای شوایک چون از طرف شورای پزشکی “بکلی سفیه” اعلام شده بود از خدمت نظام چشم پوشیده بود و حالا زندگی را از راه فروختن سگ‌های حرامزاده می‌گذارند. سگ‌های عجیب و غریب و ناخالصی که برای آن‌ها بمقتضای حال و وضع، شجرنامه‌ی سگ اصیل جعل می‌کرد.
در اوقات فراغت به‌دوا و درمان روماتیسم خود می‌پرداخت و موقعی که پیرزن موجر سر حرف را باز کرد اتفاقن مشغول روغن‌مالی زانوها بود. پرسید: ـ چه افتضاحی مادام مولر؟
ـ خوب دیگر، فردیناندمان… دیگر فردیناند نداریم!
شوایک که هم‌چنان به روغن‌مالی زانوها ادامه می‌داد پرسید:
ـ کدام فردیناند را می‌گویید مادام مولر؟ من دو تا فردیناند می‌شناسم. اولی فردیناندی که پیش دوافروش “پروش” شاگرد است. همان که یک‌دفعه عوضی یک بطری محلول تقویت موی سر را خورد. دومی فردیناند کوکوچکا است. آن‌که نجاست سگ‌ جمع می‌کند. اگر یکی از این دو تا باشد خیلی غصه ندارد. نه این یکی نه آن یکی.

(شوایک سرباز پاکدل، ترجمه‌ی ایرج پزشکزاد، کتاب زمان، چاپ اول، 1364)

*

“فردیناندم که کشتن.” زن خدمتکار بود که آقای شوایک را از واقعه آگاه می‌کرد.
شوایک سال‌ها پیش از این، پس از آن‌که کمیسیون پزشکی ارتش او را به‌ قطع‌ویقین احمق اعلام کرد، از خدمت نظام وداع کرده بود و از آن پس از راه خرید و فروش سگ امرار معاش می‌کرد، یعنی سگ‌های بدقواره‌ی بدنژاد را می‌خرید و آن‌ها را با برگ شناسایی جعلی می‌فروخت. علاوه بر این باد مفاصل‌ هم گرفته بود و در این هنگام داشت زانویش را با ملغمه‌ی کافور مالش می‌داد:
ـ “کدوم فردیناندو خانوم مولر؟ من دو تا فردیناند می‌شناسم. یکی نوکر پروشای دوافروش، می‌دونین، همون که یه دفه عوضی یه شیشه دوای تقویت مو خورده بود؛ یکی‌ام کوکوشا فردیناند، اونی که نجاست سگارو از خونه‌ها جمع می‌کنه. واسه هیشکدوم‌شونم نمی‌تونم بگم که خیلی حیف شد.”

(شوایک، ترجمه‌ی کمال ظاهری، نشر چشمه، چاپ اول، 1384)

منبع: وبلاگ کتابلاگ – حسین جاوید


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]