فیلم ناتینگ هیل – خلاصه و معرفی و مقد – Notting Hill (1999)
امریکا و انگلستان (دانکن کنووردی). ک: راجر میچل. ف: ریچارد کورتیس. فب: مایکل کولتر. مو: ترور جونز. ب: جولیا رابرتس، هیو گرانت، هیو بونویل، اما چمبرز، جیمز دریفوس، تیم مک اینری، جینا مکی و ریس ایفانز. رنگی، ۱۲۴ دقیقه.
«ویلیام تاکر» (گرانت) در محله ناتینگ هیل (غرب لندن) کتاب فروشی دارد و با «اسپایک» (ایفانز)، رفیق اهل ویلز عجیب و غریبش، در آپارتمانی زندگی میکنند. یک روز در حالی که «ویلیام» کتاب فروشی را میچرخاند، «آنا اسکات» (رابرتس)، ستاره امریکایی که به لندن آمده تا در فیلمی بازی کند، در حال گشت و گذار، ناغافل وارد مغازهاش میشود. «آنا» کتابی میخرد و همانطور که با یک فروشنده مبهوت در چنین شرایطی باید رفتار کرد، برخوردی مؤدبانه و صمیمانه با «ویلیام» دارد. ارتباط آنان، قاعدتاً، باید در همینجا تمام میشد، ولی «ویلیام» که لحظاتی بعد برای خرید آبمیوه بیرون رفته و با عجله خود را به مغازهاش میرساند، با «آنا» تصادف و لباس او را کثیف میکند. از آنجا که «ویلیام» همان نزدیکیها زندگی میکند، مؤدبانه به «آنا» پیشنهاد میدهد که به خانهاش بروند تا لباسش را تمیز کند؛ و چون «ویلیام» مرد سربهراهی به نظر میرسد، «آنا» نیز میپذیرد. وقتی آنا، دوباره به خانه «ویلیام» سرمی زند تا بستهای را که جا گذاشته بردارد، ارتباطی عاطفی، رفته رفته بین آنان به وجود میآید و نه تنها دوستان و خانواده، بلکه دنیا هم از این قضیه خبردار میشود…
خلاصه از ویکی پدیا:
ویلیام تاکر صاحب یک فروشگاه کتاب مسافرتی در ناتینگ هیل لندن است. ویل که طلاق گرفته، با اسپایک، یک ولزی شلخته و پوسته پوسته، یک آپارتمان مشترک دارد. یک روز آنا اسکات بازیگر مشهور هالیوود وارد مغازه میشود و کتابی میخرد. مدت کوتاهی پس از رفتن او، ویل در حالی که گوشه خیابان را میچرخاند به او برخورد میکند و آبش را روی او میریزد. او آنا را به آپارتمان خود میبرد که دقیقاً در آن طرف خیابان است تا بتواند به چیزی تمیز تبدیل شود. هنگام خروج، او را به طور ناگهانی میبوسد.
آنا بعداً از او دعوت میکند تا در هتل ریتز به دیدار او برود. به محض ورود، او را با یک خبرنگار اشتباه میگیرند و برای فیلم جدیدش وارد یک آشغال مطبوعاتی میشوند. وقتی از او پرسیده میشود، میگوید که برای مجله Horse & Hound مینویسد. آنا از ویلئام میخواهد در جشن تولد خواهرش بعد از ظهر همان شب قرار ملاقات بگذارد. اگرچه دوستان و خانواده او شگفتزده شدهاند، اما آنا با همه خوب است و از خودش لذت میبرد. بعداً، آن دو وارد یک پارک خصوصی محله میشوند، جایی که آنا دوباره ویل را میبوسد.
روز بعد در یک رستوران، ویل و آنا میشنوند که چهار مرد سر میز مجاور با او صحبت میکنند، ابتدا او را تمجید و سپس تحقیر میکنند و بازیگران زن را با فاحشهها برابر میدانند. ویل با آنها روبهرو میشود، سپس خود را معرفی میکند و با خونسردی به چهار نفر مبهوت توهین میکند.
آنا ویل را به اتاق هتلش دعوت میکند، اما او پس از اینکه متوجه شد دوست پسر ستاره سینمای او، جف کینگ، به طور غیرمنتظرهای از آمریکا آمده است، به سرعت آنجا را ترک میکند. در طی شش ماه آینده، دوستان ویل یک سری قرار ملاقات برای او ترتیب میدهند، اما ویل که نمیتواند آنا را فراموش کند، علاقهای به رابطه دیگری ندارد.
جادهای که چند ماشین روی آن در کنار ردیفی از خانهها پارک کرده بودند
بیشتر فیلمبرداری در جاده پورتوبلو انجام شد.
یک روز، آنا مضطرب در آستان ویل ظاهر میشود که باید از یک رسوایی روزنامه پنهان شود. او در مورد کینگ عذرخواهی میکند و میگوید که رابطه آنها به پایان رسیده است. آنها علایق مشترکی را کشف میکنند و در مورد چاپ ویل از نقاشی مارک شاگال در سال 1950 La Mariée بحث میکنند. آن شب عشق میورزند. صبح روز بعد، پاپاراتزیها که ناخواسته توسط اسپایک به آنها اطلاع داده شد، خانه را محاصره کردند و از ویل، آنا و یک اسپایک نیمه لباس جلوی در عکس گرفتند. خشمگین، ویل را سرزنش میکند و میرود.
چندین فصل میگذرد و ویل بدبخت میماند. وقتی متوجه میشود که آنا به لندن بازگشته است و فیلمی بر اساس رمان هنری جیمز میسازد، چیزی که او پیشنهاد کرده بود، بدون اعلام قبلی از مجموعه بازدید میکند. او از او میخواهد که صبر کند تا فیلمبرداری تمام شود، اما او پس از شنیدن بیاعتنایی او به بازیگر دیگری، آنجا را ترک میکند. آنا روز بعد به کتابفروشی میآید و یک هدیه بستهبندی شده میآورد. ویل میگوید آنچه را که او درباره او به همبازیاش گفته بود شنیده است. او توضیح میدهد که او صرفاً زندگی شخصی خود را از بازیگر دیگری محرمانه نگه داشته است. او اعلام میکند که او را دوست دارد، و خواهش میکند که رابطه آنها را دوباره احیا کند. ویل میگوید نه، و توضیح میدهد که اگر دوباره او را ترک کند خیلی آسیب خواهد دید.
ویل با دوستان و خواهرش در رستورانی با هدیه نیمه باز آنا ملاقات میکند: لا ماری اصلی شاگال (“عروس”). آنها از تصمیم او در مورد آنا نیمه جان حمایت میکنند تا اینکه اسپایک از راه میرسد و او را “خارج کننده” خطاب میکند. ویل اشتباه خود را اعتراف میکند و همه در سراسر لندن میدوند تا آنا را که در حال برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی در هتل ساوی است، بیابند. ویل درست در زمانی که تبلیغاتچی او به سؤال خبرنگاران پاسخ میدهد وارد میشود و اعلام میکند که آنا یک سال مرخصی میگیرد و همان شب انگلیس را ترک میکند.
خبرنگاری در مورد عکسهای شرمآور گرفته شده در آپارتمان ویل میپرسد و آنا میگوید آنها فقط دوست هستند. ویل که دوباره وانمود میکند که یک خبرنگار اسب و تازی است، از او میپرسد که اگر تاکر از او طلب بخشش کند، آیا فکر میکند بیشتر از یک دوست باشد؟ او میگوید که این کار را میکند، سپس از خبرنگار درخواست میکند که این سؤال را تکرار کند که “چه مدت قصد دارید در انگلیس بمانید؟ ” او با لبخند پاسخ میدهد “بینهایت”.
آنا و ویل با هم ازدواج میکنند و او اکنون باردار است. آنها وقت خود را در پارک خصوصی میگذرانند که در اولین قرار ملاقات خود از آن بازدید کرده بودند.
قصه عاشقانه مقداری دِمُده که متکی به اشتیاق علاقهمندان گرانت و رابرتس است. در واقع این نسخه مرد فقیر و زن ثروتمند، دوباره کاری پیرنگ کلی فیلمهای هالیوودی قدیمی است که چندان نشانی از بهروز شدن ندارد. گران کتابفروش یک روز ستاره بزرگ را در مغازه خویش مییابد و زندگیاش دیگر به حال سابق برنمیگردد. با این حال این دو به راحتی نمیتوانند به خوبی و خوشی کنار هم بمانند. چون این از آن نوع کمدیهای سادهپسند و خوشباورانه طبقاتی است که در انگلستان ساخته میشده است و هنوز هم میتواند ساخته شود. محیط زندگی گرانت طبعاً محلهای شلوغ و کارگری است و دور و بر او شخصیتهای فرعی سرگرمکننده تماشاگر وجود دارند: همخانه بیعار و تنهلش که کلی فرصت کمیک را فراهم میکند و خویشاوندان و دوستانی که علقههای عاطفی میسازند و فضا را صمیمیتر جلوه میدهند. فیلمنامه حسابی از شوخی و طعنه کلامی پر شده است تا مانع از غلظت رمانتیک قصه شود. اما گاهی اوقات ملاحت و روشنبینی گرانت و تردیدهای رابرتس از حد معقول خارج میشوند و مایه شهرت به عنوان توفیقی مزاحم، غیر از چند صحنه در حد کلیشه اخلاقی باقی میماند. به ویژه روش پایانی فیلم برای آشتی دادن دو عاشق در کنفرانس رسانهای، دیگر به ابتذال میگراید. زوج کنووردی تهیهکننده و کورتیس فیلمنامهنویس که قبلا چهار عروسی و یک تشییع جنازه (مایک نیوئل، ۱۹۹۴) را عرضه کرده بودند، اینجا بار دیگر به معدن طلا زدند، چون ناتینگ هیل در گیشه فیلم موفقی بود.
این نوشتهها را هم بخوانید