فیلم آسمان اکتبر (OCTOBER SKY) – معرفی و داستان و نقد
امریکا (چارلز گوردون و لاری فرانکو). ک: جو جانستن. فی: لوییس کالیک، بر مبنای کتابی نوشته هومر هـ. هیکام جونیر. فب: فرد مورفی. مو: مارک ایشم. ب: جیک گایلنهال، کریس کوپر، لارا درن، کریس اوئن، ویلیام لی اسکات، چاد لیندبرگ، ناتالی کاتردی و اسکات مایلز. رنگی، ۱۰۸ دقیقه.
در سال ۱۹۵۷، وقتی روسها، اسپوتینک یک، نخستین سفینه فضاییشان را در مدار قرار میدهند، «هومر هیکام» (گایلنهال) در کُل وودِ ویرجینیای غربی، دانشآموز دبیرستان است. در حالی که بسیاری از دوستان و همسایهها با ترس و بیاعتمادی به این ماجرا نگاه میکنند، «هومر» به شدت مجذوب آن شده و از آن پس شروع میکند به بررسی و مطالعه هر متنی که درباره جت و موشک باشد. و بعد در حالی که بسیاری از دوستان «هومر» از عشق و علاقه جدیدش، بهت زده شدهاند، تعداد دیگری از دوستان جدیدش در این شور و علاقه شریک هستند و با تشویق معلمشان (درن)، «هومر» و بچههای موشکی شروع به طراحی و ساختن موشکهای دستساز خودشان میکنند. پدر «هومر» (کویر) دیدگاه خوشبینانهای نسبت به علایق پسرش ندارد و معتقد است که پسرش نیز باید در آینده، همان حرفه خودش – کارکردن در معدن زغال سنگ محلی را پیش بگیرد…
در اکتبر 1957، خبر راهاندازی اسپوتنیک 1 توسط اتحاد جماهیر شوروی به شهر کوالوود، ویرجینیای غربی، جایی که اکثر ساکنان مرد در معادن زغال سنگ کار میکنند، میرسد. در حالی که مردم شهر بیرون جمع میشوند تا مدار ماهواره را در سراسر آسمان ببینند، هومر هیکام الهام میگیرد تا موشکهای خود را بسازد تا از خستگی زغال سنگ فرار کند. خانواده و همکلاسیهای او با مهربانی پاسخ نمیدهند، به خصوص پدرش جان، سرپرست معدن، که میخواهد هومر به او در معدن بپیوندد.
هومر با دانشآموز ریاضی کوئنتین ویلسون، که علاقه مشترکی به مهندسی هوافضا دارد، همکاری میکند. با حمایت دوستان روی لی کوک و شرمن اودل، و معلم علوم آنها در دبیرستان بیگ کریک، خانم فریدا جی رایلی، این چهار موشک کوچک میسازند. در حالی که اولین پرتاب آنها با شکست مواجه میشود، آنها با سوختها و طرحهای جدید آزمایش میکنند و در نهایت موفق میشوند. اگرچه روزنامه محلی داستانی در مورد پسران منتشر میکند، اما آنها متهم به ایجاد آتش سوزی با موشک سرگردان میشوند و دستگیر میشوند. پس از اینکه جان هومر را میگیرد، روی لی توسط ناپدری بدسرپرستش، ورنون، کتک میخورد. جان مداخله میکند و روی لی را نجات میدهد و به ورنون هشدار میدهد که مانند پدر مرحوم روی لی از روی لی محافظت خواهد کرد.
پس از دستگیری، پسران سرخورده میشوند و موشک را رها میکنند و سایت پرتاب آنها را ویران میکنند. در یک حادثه معدن، جان در نجات دیگران مجروح میشود و آیک بایکوفسکی (کارگر معدنی که به هومر اجازه میدهد از ماشینفروشی برای ساخت قطعات موشک استفاده کند و بعداً برای دستمزد بهتر به زیرزمین منتقل میشود) کشته میشود. هومر دبیرستان را رها میکند تا در معدن کار کند و تا زمانی که پدرش بهبود مییابد، خانوادهاش را تأمین کند.
بعداً، هومر از خانم رایلی الهام گرفت تا کتابی در مورد علوم موشکی کاربردی بخواند و محاسبه مسیر یک موشک را یاد بگیرد. با استفاده از این، او و کوئنتین موشک گم شده خود را پیدا میکنند و ثابت میکنند که نمیتواند باعث آتش سوزی شود. پسران یافتههای خود را به خانم رایلی و مدیر مدرسه، آقای ترنر ارائه میکنند، که علت آن را شعلهور شدن یک فرودگاه نزدیک میداند. هومر با دعوت خاصی به مدرسه بازمی گردد. پسران به موشک برمی گردند و در نمایشگاه علمی مدرسه برنده میشوند. وقتی فرصتی پیش میآید که یکی از آنها در نمایشگاه ملی علوم در ایندیاناپولیس شرکت کند، هومر را انتخاب میکنند.
اتحادیه کارگران معدن علیه شرکت زغال سنگ دست به اعتصاب زد و جان را خشمگین کرد. در حالی که خانواده شام میخورند، ورنون به آشپزخانه شلیک میکند، اما دلش برای جان تنگ میشود، که ترس خانوادهاش را رد میکند و منجر به بحث شدید با هومر میشود. با بسته شدن معادن و عصبانیت از فشارهای پدرش، هومر از خانه بیرون میآید و قول میدهد که دیگر برنگردد.
در نمایشگاه ملی علم، نمایش هومر با استقبال خوبی مواجه شد و او از محبوبیت و برخی گشت وگذارها لذت میبرد. یک شبه، شخصی مدل قطعه موشک ماشینکاری شده او – نازل د لاوال – و عکس دکتر ورنهر فون براون امضا شده او را میدزدد. هومر یک تماس تلفنی فوری با مادرش السی برقرار میکند، او از جان میخواهد تا به اعتصاب ادامهدار پایان دهد تا آقای بولدن، جانشین بیکوفسکی، بتواند از ماشینفروشی برای ساختن نازل جایگزین استفاده کند. زمانی که السی از عدم حمایت او از پسرشان به ستوه آمده بود، جان تسلیم شد و تهدید کرد که او را ترک خواهد کرد. با پشتیبانی شهر و قطعات جایگزین به سرعت با اتوبوس به ایندیاناپولیس فرستاده شد، پسران برنده جایزه برتر شدند و هومر با پیشنهادات بورسیه دانشگاه بمباران شد. خود فون براون نیز به او تبریک میگوید، اگرچه متوجه هویت بت خود نیست.
هومر به عنوان یک قهرمان به کوالوود باز میگردد و به دیدار خانم رایلی میرود که بر اثر لنفوم هوچکین در حال مرگ است. هنگام پرتاب بزرگترین موشکشان – میس رایلی – جان، که هرگز در هیچ یک از پرتابها شرکت نکرد، در آخرین لحظه ظاهر میشود و افتخار فشردن دکمه پرتاب به او داده میشود. میس رایلی به ارتفاع 30000 پا (9100 متر) میرسد – بالاتر از قله اورست. در حالی که شهر به آسمان نگاه میکند، جان به آرامی دستش را روی شانه هومر میگذارد و لبخند میزند و در نهایت به هومر نشان میدهد که به او افتخار میکند.
پایانی با استفاده از فیلمهای خانگی، نتایج واقعی زندگی شخصیتهای اصلی را نشان میدهد.
فیلم بر مبنای کتاب خاطرات واقعی هومر هیکام جونیر ساخته شده که در زمان انتشار خود با استقبال بسیاری روبه رو شد. جانستن کارش را ساده و صریح به انجام رسانده و موفق شده به مضمون کلیشهای “مجاهدتها در شهری کوچک” لایههای عمیقتری ببخشد؛ از جمله این که آموزش میتواند گذرنامهای برای نیل به آزادی باشد. میان بازیگران، کوپر، در نقش پدری “معمولی”، بسیار دیدنی ظاهر شده است.