فیلم «بوته آزمایش» – معرفی و بررسی و نقد – The Crucible (1996)
کارگردان: نیکلاس هیتنر
فیلمنامهنویس: آرتور میلر
بر اساس: نمایشنامهای از خودش
سال تولید: 1996
در سالم، ماساچوست، در سال 1692، گروهی از دختران روستایی در جنگل با برده تیتوبا ملاقات میکنند و سعی میکنند طلسمهای عشقی را تداعی کنند. ابیگیل ویلئامز مرغی را میکشد و خون آن را مینوشد و آرزو میکند که الیزابت همسر جان پراکتور بمیرد. هنگامی که عموی ابیگیل، کشیش ساموئل پریس، آنها را کشف میکند، دختران فرار میکنند، اما دخترش بتی بیهوش میافتد.
بتی بیدار نخواهد شد و دختر توماس و آن پاتنم، روث، که او نیز در حال احضار بود، بیدار نخواهد شد. گیلز کوری، که مشکوک است که بچهها فقط بازی میکنند، و جان پراکتور، که ابیگیل با او رابطه نامشروع داشت، از خانواده پاریس دیدن میکنند. با اعتقاد به اینکه بتی و روت تسخیر شدهاند، پاریس و پاتنمها با کشیش جان هیل از بورلی نزدیک میخوانند تا بتی را بررسی کند. ابیگیل برای نجات خود و سایر دختران از مجازات، تیتوبا را به جادوگری متهم میکند. پس از شلاق زدن، تیتوبا به دیدن شیطان اعتراف میکند و از اعدام نجات مییابد. دختران که تحت تأثیر قدرت جدید خود قرار گرفتهاند، شروع به نامگذاری زنان متعدد دیگری از جمله الیزابت میکنند که او را با شیطان “دیدند”.
جان میخواهد رابطه خود با ابیگیل را فراموش کند و با الیزابت بازگردد. او تصمیم میگیرد تا اتهامات ابیگیل را متوقف کند و به خدمتکارش، مری وارن، که یکی از دختران “آفت زده” است، میگوید که در دادگاه شهادت دهد که جادوگری جعلی بوده است. در دادگاه، فرانسیس پرستار لیستی از افرادی را ارائه میدهد که متهم را تضمین میکنند. قضات دستور میدهند که همه افراد در لیست دستگیر و برای بازجویی آورده شوند. گیلز اصرار میورزد که وقتی روث ربکا نرس را متهم کرد، شنیده شد که آقای پاتنام به روث میگوید که او یک “هدیه خوب زمین” به دست آورده است. گیلز از شناسایی افرادی که این سخنان را شنیده امتناع میکند و قضات دستور دستگیری او را میدهند. مری وارن اصرار دارد که فقط فکر میکرده است که ارواح را میبیند، اما دختران دیگر بعداً او را وادار میکنند که او را نادیده بگیرد. الیزابت میگوید که باردار است و تا زمان تولد نوزاد از مرگ در امان خواهد ماند، اما جان اصرار دارد که دختران به شهادت دروغ متهم شوند.
دخترها را صدا میزنند و از آنها میپرسند که آیا در مورد جادوگری دروغ میگویند، اما آنها شروع به فریاد زدن میکنند که مری وارن آنها را جادو میکند. برای نشان دادن همدستی ابیگیل، جان به داشتن رابطه جنسی با او اعتراف میکند و ادعا میکند که الیزابت را متهم کرده است تا از شر او خلاص شود تا بتواند با او ازدواج کند. ابیگیل این رابطه را انکار میکند، بنابراین الیزابت برای تأیید آن فراخوانده میشود. غافل از اینکه جان اعتراف کرده و میخواهد آبرویش را حفظ کند، او دروغ میگوید. همانطور که کشیش هیل تلاش میکند دادگاه را به صداقت جان متقاعد کند، دختران با فریاد زدن که مری وارن به عنوان یک “پرنده زرد” به آنها حمله میکند دادگاه را بیشتر علیه پروکتورها میکشانند. جان اتهام خود را تکرار میکند که دختران صرفاً تظاهر میکنند، اما آنها از “پرنده” به بیرون به دریاچهای نزدیک میدوند. مری وارن برای نجات خود از اعدام، جان را به جادوگری متهم میکند. وقتی از جان پرسیده میشود که آیا به سوی خدا باز خواهد گشت، جان ناامیدانه فریاد میزند: “من میگویم خدا مرده است! ” و به عنوان جادوگر دستگیر میشود.
در روز قبل از اعدام جان، کشیش هیل با ابیگیل در خانههای متروکه قربانیانی که علیه آنها شهادت داده بود، روبرو میشود. از آنجا که هیل تنها مقام دادگاه بود که به ادعاهای او شک داشت، ابیگیل تلاش میکند دادگاه را متقاعد کند که همسر هیل نیز جادوگر است. با این حال، این نتیجه معکوس میدهد زیرا قضات به او شک میکنند، زیرا آنها همسر وزیر را پاک میدانند. در نهایت، دختران طرد شده میشوند و ابیگیل پول پریس را میدزدد تا به باربادوس فرار کند، اما نه قبل از اینکه از جان بخواهد با او برود و به او بگوید که هرگز آرزوی هیچ یک از اینها را برای او نداشته است. او قبول نمیکند و میگوید: «در کشتی نیست که دوباره ملاقات کنیم، بلکه در جهنم است».
پاریس میترسد که حلق آویز شدن جان باعث شورشهایی شود که متوجه او میشوند، بنابراین به الیزابت اجازه میدهد تا با جان ملاقات کند تا او را متقاعد کند که “اعتراف کند” و جانش را نجات دهد. جان موافقت میکند و اعتراف را مینویسد. قضات اصرار دارند که او اعترافات را امضا کند و برای اثبات گناهش و برای متقاعد کردن دیگران به اعتراف کردن، اعترافات را امضا کند، اما جان که مصمم بود نامش را برای پسرانش پاک نگه دارد، با عصبانیت فریاد میزند «اسمم را بگذار! » و آن را پاره میکند. .
روی چوبه دار، خواندن دعای خداوند توسط جان، ربکا نرس و مارتا کوری زمانی که به دار آویخته میشوند کوتاه میشود.
جان پراکتور (دانیل دی لوئیس):
خودت دیدی که اینو امضا کردم … پس احتیاجی به این نداری، لعنت به این روستا … اگر توبه عمومی نباشه قابل قبول خداوند نیست؟ خدا لازم نداره نام من رو سر درِ کلیسا ببینه، خدا گناهانِ من رو میدونه … چطور میتونم به بچههام یاد بدم با غرور راه برن وقتی خودم دوستانم رو به شما فروختم؟ من همه اونها رو بدنام کردم در حالی که اونا به خاطر سکوتشون دارزده شدن … (خطاب به قاضی) تو عضو دیوانِ عالی هستی، حرفت کفایت میکنه … بهشون بگو پراکتر زانو زد و مثل یک زن گریه کرد … (گریهاش میگیرد) ولی … زیرِ اسمم رو نمیتونم امضا کنم (قاضی قصد دارد دلیلاش را جویا شود، جان اجازه نمیدهد) نمیخوام بعدش اعترافم رو انکار کنم (قاضی باز قصد سخن گفتن دارد این بار جان ضجه زنان فریاد میزند) نمیتونم چون این اسمِ منه … چون نمیتونم در زندگیم اسم دیگهای داشته باشم (صدایش بالاتر میرود) به خاطر این که دروغ گفتم و دروغهای خودم رو امضا کردم … به خاطر اینکه حتا به اندازه گرد وخاکِ روی پای کسایی که اعدام کردین ارزش ندارم … من روحم رو تسلیم شما کردم، (با فریاد) اسمم رو بزارین برای خودم (اعترافنامه را پاره میکند. )
این نوشتهها را هم بخوانید