فیلم چه رؤیاهایی که میآیند – معرفی و خلاصه و نقد – What Dreams May Come (1998)
کارگردان: وینسنت وارد
فیلمنامهنویس: رونالد بَس
بر اساس: رمانی به قلم ریچارد متسون
در حین تعطیلات در سوئیس، متخصص اطفال کریس نیلسن با هنرمندی به نام آنی کالینز ملاقات میکند. آنها ازدواج میکنند و صاحب دو فرزند به نامهای ایان و ماری میشوند. زندگی دوست داشتنی آنها زمانی به پایان میرسد که بچهها در یک تصادف رانندگی میمیرند. چهار سال بعد، کریس نیز در یک تصادف رانندگی کشته میشود. کریس غافل از اینکه مرده ، گیج شده است که چرا هیچ کس با او تعامل نخواهد نمیکند، کریس روی زمین میماند.
او تلاشهای آنی را برای کنار آمدن با از دست دادن خود و تلاش برای برقراری ارتباط با او میبیند. وقتی تلاشهای او واقعاً باعث غم و اندوه بیشتری میشود، تصمیم میگیرد ادامه دهد. کریس در بهشتی که با تخیل خود ساخته است بیدار میشود. اطراف او منظرهای کوهستانی است که شبیه نقاشی همسرش است و شبیه مکانی است که این دو دوست داشتند دوران پیری خود را در آن بگذرانند.
کریس در بهشت توسط آلبرت لوئیس، دوست و مربی او از رزیدنت پزشکی، و لئونا، مهمانداری که کریس زمانی در حضور دخترش او را تحسین میکرد، همراهی میکند. او بعداً لئونا را دخترش ماری میشناسد. در همین حال، آنی به خاطر مرگ کریس و فرزندانشان احساس گناه میکند و خودکشی میکند. کریس که در ابتدا از پایان رنجش آسوده میشود، وقتی میفهمد کسانی که با خودکشی میمیرند به جهنم میروند عصبانی میشود. این نتیجه قضاوتی نیست که علیه آنها انجام شده است، بلکه بیشتر تمایل آنها به ایجاد جهانهای کابوس پس از مرگ بر اساس دردشان است.
کریس با وجود اصرار آلبرت مبنی بر اینکه هیچ کس تا به حال موفق به انجام این کار با کسی که بر اثر خودکشی جان خود را از دست داده است، موفق نشده است که آنی را از جهنم نجات خواهد داد. کریس و آلبرت با کمک یک “ردیاب” به جهنم فرود میآیند. در سفر به آنجا، کریس متوجه میشود که آلبرت در واقع ایان است و قبل از جستجوی آنی از او جدا میشود.
کریس و ردیاب به نسخهای تاریک و پیچیده از خانه کریس و آنی میرسند. سپس ردیاب خود را به عنوان آلبرت واقعی نشان میدهد و به کریس هشدار میدهد که اگر بیش از چند دقیقه با آنی بماند، ممکن است برای همیشه در جهنم به دام بیفتد، و توصیه میکند که تنها چیزی که کریس به طور منطقی انتظار دارد فرصتی برای آخرین وداع با آنی است. کریس وارد خانه وحشتناک آنها میشود تا آنی را بیابد که از فراموشی رنج میبرد، نمیتواند خودکشی خود را به یاد بیاورد و به وضوح توسط محیط فرسودهاش شکنجه شده است. ردیاب که نمیتواند خاطرات او را تحریک کند، میبیند که کریس از تلاش خود برای نجات آنی از جهنم دست میکشد.
اما کریس به جای بازگشت به بهشت، انتخاب میکند که برای همیشه در جهنم به آنی بپیوندد. همانطور که او به آنی اعلام میکند که قصد خود را برای ماندن دارد، کلماتش موازی با چیزی است که به او گفته بود در حالی که او را در مؤسسهای پس از مرگ بچهها رها کرده بود، و او خاطرات خود را در حالی که کریس در حال تبدیل شدن به کابوس خود است، دوباره به دست میآورد. آنی که میخواهد کریس را نجات دهد به بهشت میرود و کریس را با خود میبرد. کریس و آنی دوباره با فرزندان خود در بهشت متحد میشوند و همه ظاهرها بازسازی میشوند. کریس تناسخ را پیشنهاد میکند، بنابراین او و آنی میتوانند دوباره زندگی مشترک را تجربه کنند. فیلم با ملاقات کریس و آنی به عنوان یک کودک خردسال در موقعیتی که به موازات اولین ملاقات آنهاست، به پایان میرسد.
دیالوگ
کریس نیلسن (رابین ویلیامز):
متأسفم عزیزم … ولی یه چیزهایی هست که باید بهت بگم، فقط چند لحظه فرصت دارم، متأسفم بخاطر همهٔ اون چیزهایی که دیگه هرگز در زندگیت نمیتونم برات فراهم کنم. از این دیگه هیچوقت برات کنسرو کوفته قلقلی با سس اضافی تند نمیخرم (تک خندهای میکند) شاید این مهمترینشون باشه … متأسفم که دیگه هیچوقت نمیتونم تورو بخندونم، (اشکهایش سرازیر میشود) من فقط میخواستم کنار همدیگه پیر بشیم … مثل دوتا پیر فرتوت که به هم میخندن و کنار هم میمونن تا وقتی که بدناشون به کل فرسوده بشه … تا آخر باهم در کنار دریاچه نقاشیت … همونی که بهشت ما بود، یادته؟ الآن که مردیم میبینیم که چیزهای زیادی برای از دست دادن وجود داره «کتابها»، «چرتهای بعد از ظهر»، «بوسهها» و حتا «دعواها» … (در میان اشک ریختن ناگهان میخندد) خدای من، ما چه دعواهایی که باهم نکردیم … (زمزمه میکند) بخاطر همه اونا ازت ممنونم … بخاطر همه مهربونیات ازت ممنونم … ازت ممنونم که همیشه شخصی بودی که به در کنارش بودن افتخار میکردم … به خاطر همت بلند و به خاطر شیرینی وجودت … به خاطر اون زیبایی همیشگیت … به خاطر حسی که بهم میدادی و باعث میشد همیشه دوست داشتم نزدیکت باشم ازت ممنونم، تو زندگیِ من بودی، به خاطر هر باری که ناامیدت کردم ازت معذرت میخوام … مخصوصاً به خاطر مُردنم (از او دور میشود.)
این نوشتهها را هم بخوانید