سبک نویسندگی استانیسلاو لم

0

حسین شهرابی

استانیسلاو لم”، نویسندهٔ لهستانی، را اگر کسی در ایران بشناسد به‌خاطر “سولاریس” (Solaris) می‌شناسد؛ آن هم نه رمان سولاریس که او نوشته، که غالباً میزانِ شناختنِ او در همین حد است که: «همان نویسنده‌ای که تارکوفسکی فیلم سولاریس را از روی کتاب او ساخت». خود “لم” هرگز از فیلم تارکوفسکی خوشش نیامد، دست‌کم به این سبب که معتقد بود جهان‌بینیِ او سراپا با تارکوفسکی فرق دارد و حرفی که او در فیلمش زده «کاملاً مغایر و متضاد» با حرف خودی در رمانش است (نقل از مصاحبهٔ لم با پیمان اسماعیلی، کمی قبل از فوتش، در روزنامهٔ شرق) که جزییات این تفاوت دیدگاه چندان در این‌جا مهم نیست.

خود لم، معتقد بود دومین اجحافی که در حقش کرده‌اند، این است که به او می‌گویند «علمی‌تخیلی‌نویس». او خود را نویسندهٔ ژانر علمی‌تخیلی نمی‌دانست و حتا در موارد متعددی به این حیطه، خصوصاً از نوع امریکایی‌اش، می‌تاخت؛ هرچند آثار نویسنده‌گانی چون “آرتور سی. کلارک” یا “فیلیپ کِی. دیک” و معدودی دیگر را قابل‌تأمل می‌شمرد. و هرچند فیلیپ کی. دیک همان نویسنده‌ای بود که به دلیل داشتن پارانویای حاد با نوشتن نامه‌ای به اف‌بی‌آی گفته بود که لم یک نفر نیست، بلکه گروهی از نویسنده‌گان کمونیست هستند که به این نام می‌نویسند و این کار توطئه‌ای است از جانب شوروی برای این‌که یک نام «یک‌تنه» ادبیات علمی‌تخیلی امریکا را شکست دهد. فارغ از عواقب این نامهٔ دیک، که به استعفای لم از عضویت افتخاری در انجمن نویسنده‌گان علمی‌تخیلی و فانتزی امریکا انجامید، این ادعا نشان می‌دهد قدرت قلم لم در حدی بوده که کسی چون دیک آن را کار یک شخص نمی‌دانسته. استانیسلاو لم، معتقد بود او صرفاً با زبانِ مضامین و استعاراتی می‌نویسد که نوآورانه یا آینده‌نگرانه هستند و از آن مهم‌تر برجسته‌ترین مضامینی است که بشر امروز با آن دست به گریبان است و دست بر قضا خیلی از علمی‌تخیلی‌نویسان هم همان مضامین را استفاده می‌کنند. ضمن آن‌که می‌گفت «طبقه‌بندی، بیماری انسان مدرن است». و از این حرف، مقصودش پست‌مدرنیسم نبود که حتا آن را هم در دایرهٔ بیماریِ طبقه‌بندی می‌گنجانْد.

لم، اگر هم علمی‌تخیلی‌نویس بود در مقولهٔ «علمی‌تخیلی‌نویسانِ سخت» جای می‌گرفت. علمی‌تخیلی سخت، به شاخه‌ای از این ادبیات اشاره دارد که نویسنده تمام تلاشش را می‌کند، تا توضیحِ کمترین جزییات علمی از قلم نیفتد و متن مملو از عبارات فنی و ارجاعات علمی باشد. “مایکل کرایتون”، نویسندهٔ پارک ژوراسیک، امروزی‌ترین نمونهٔ مشهور این شاخه بود و “ژول ورن”، نخستین نمونه‌اش. سخت‌نویسان، چندان به مسایل ادبی یا فکری اهمیتی نمی‌دهند؛ هدف‌شان بیشتر حول همان علم و نهایتاً بررسیِ تأثیر علم بر جامعه پرسه می‌زند. درمقابل، علمی‌تخیلی نرم، اساساً چندان به جزییات علمی و فنی نمی‌پردازد؛ یا به این سبب که نویسنده فقط می‌خواهد داستانی سرگرم‌کننده بنویسد و تا اندازه‌ای حرف‌هایش را بزند و سر و ته قضیه را هم بیاورد یا به این سبب که اساساً چیز دیگری مد نظرش است، که گونهٔ علمی‌تخیلی را بهانه‌ای یا محملی قرار داده تا در دنیای خاصش مسایلی جامعه‌شناختی و هستی‌شناختی و انسان‌شناختی را مطرح کند. “ری برادبری”، نویسندهٔ “فارنهایت 451″، نویسندهٔ مشهور این شاخه و هنوز در قید حیات و “اچ. جی. ولز” قدیمی‌ترین نمونه آن است. استانیسلاو لم، همراه با دو اَبرنویسندهٔ دیگرِ علمی‌تخیلی یعنی آرتور سی. کلارک، نویسندهٔ “2001: اودیسهٔ فضایی”، و “رابرت هاینلاین”، نویسندهٔ “غریبه‌ای در سرزمین غربت”، اگر نگوییم تنها، دست‌کم بزرگ‌ترین نمونهٔ علمی‌تخیلی‌نویسانی بودند که هرچند سخت و مملو از جزییات فنی می‌نوشتند، کماکان می‌توانستند در تاروپودِ کارِ خود مسایل جدی‌تر را بتنند، به‌نحوی که آثارشان بعد از سال‌ها جنجالی باشد.

مهم‌ترین مضامینی که لم درباره‌اش قلم می‌زد، یکی «حیرت» و دیگری «فاجعه» بود؛ حیرت دربرابر عظمت «نادانسته‌ها» و نتیجتاً ناتوانیِ ذاتیِ انسان برای رفع این ناتوانی، و فاجعه‌ای که از دلِ تلاش برای زدودنِ حیرت و رفعِ ناتوانی‌هایش پدید می‌آید.

بسیاری از فصول کتاب‌های مختلف لم، صرفاً توصیفِ محیطی است که انسان واردش شده و چنان توضیحش می‌دهد که خواننده بی‌شک از تخیل محیرالعقول لم حیرت‌زده می‌شود. اما لم این محیط‌ها را به سیاقی توضیح می‌دهد که انگار موجودِ ناخوانده‌ای در آن حرم و حریم است و آلوده‌اش می‌کند، چراکه می‌کوشد از دریچهٔ اندیشهٔ خودش آن‌ها را تبیین کند و نتیجهٔ چنین تلاشی به سبب درک نکردن همه‌جانبه و متقابل به چیزی جز فاجعه منتهی نمی‌شود. سولاریس درواقع تلاش سالیان دراز گروهی از دانشمندان است که می‌خواهند از راز اقیانوس سیارهٔ سولاریس سر دربیاورند؛ صدها کتاب درموردش می‌نویسند، اما کمترین نکتهٔ معنادار یا مهمی از این سیاره پیدا نمی‌کنند. و سرآخر بزرگ‌ترین تلاش‌شان برای برقراری ارتباط با اقیانوسِ هوشمندِ سولاریس چنان فاجعه‌ای پدید می‌آورد که منجر به مرگ افراد زیادی می‌شود. در رمان “ناکامی” [Fiasco؛ در ایران نشر جوانهٔ رشد با نام “شکست در کویینتا” آن را منتشر کرد، تلاشِ انسان برای برقراریِ رابطه با یک هوشمند دیگر با تکنولوژی پایین‌تر، علی‌رغمِ حسن‌نیتِ کاملِ هر دو تمدن، تنها باعث می‌شود که زمین دست به نابودی آن موجودات بزند، آن هم صرفاً به‌سبب ناتوانی در برقراری ارتباط کلامی. در “شکست‌ناپذیر” [The Invincible؛ نشر افق] انسان می‌خواهد بر مصنوعاتی دارای هوش مصنوعی فائق بیاید و در اوج بیهوده‌گی از آن‌ها انتقامِ مرگِ هم‌نوعانشان را بگیرد؛ اما قبل از هر چیزی حیرت انسان دربرابر آن‌ها فجایعی دیگر را رقم می‌زند. می‌توان این فهرست را ادامه داد، اما از آن‌جا که نمی‌توانم به جزییات‌شان بپردازم می‌ترسم این خلاصه‌گویی آثار را ضعیف نشان بدهد.

اما مضمون «فاجعه» در آثار لم وجه دیگری دارد که بیشتر می‌پسندم: «اطلاعات در نهایت بشر را به دامان مصیبت خواهد انداخت.» دقت کنید، او تزِ «درخت معرفت» را مطرح نمی‌کند که «آگاهی یعنی رنج»؛ حتا از عقیدهٔ کورت ونه‌گات نیز که می‌گوید «علم تابه‌حال هیچ‌کس را خوشحال نکرده» بنیادی‌تر و تلخ‌تر است. لم، انگشت روی مسئلهٔ «انباشته‌شدن داده‌ها» می‌گذارد. لم سال‌ها قبل از “جکسون پولاک” و با بیانی عمیق‌تر، اعلام کرده بود که: عصر شهرت به سر آمده؛ مشهور است که پولاک گفته بوده: «شهرت میانگین انسان پانزده دقیقه است.» لم معتقد بود این میزان تولید علم و آگاهی و حتا صرفِ متن در دنیای امروز انسان را در خود غرق خواهد کرد. از دیدگاه او مسئله فقط این نیست که چنین تولید علمی باعث می‌شود به‌جای «انسان باسواد» به انسان «کمتربی‌سواد» برسیم؛ چنین سیل بی‌امانی از متن تنها منجر به اِفرازبندی بیشتر و شعبه‌شعبه‌شدن متن می‌شود که از طرفی بیماریِ طبقه‌بندی انسان دامن می‌زند و از طرفی رشته‌های علم را چنان دور از هم می‌تند که دیگر شخص جامع‌الاطراف که هیچ، شخص آگاه بر یک رشته را هم نخواهیم داشت. بحثی کمابیش فلسفی که امروزه به مباحث میان‌رشته‌ای مشهور است، را استانیسلاو لم نزدیک به چهل سال پیش در کتابی به نام “خاطراتی که در وان حمام” پیدا شد مطرح کرده بود.

لم، در سال‌های آخر عمر خود دیگر نمی‌نوشت؛ معتقد بود مهم نیست تا چه حد بنویسد و کتاب‌هایش تا چه حد بفروشد؛ تمام متونش روزی در زیر آوار متون دیگر دفن خواهد شد و به بوتهٔ نسیان سپرده می‌شود. این حرفش جنبهٔ دیگری نیز دارد: افزایش متون چنان به‌سرعت دیدگاه‌های عمومی یا روح زمانه را تغییر خواهد داد که متن قدیمی به کلماتی فهم‌ناپذیر مبدل می‌شود و نیاز به تأویل دارد. و تأویل که به‌نوعی همان تلاش انسان برای درک امری ناشناخته است به چیزی جز «فاجعه در متن» منجر نمی‌شود.

رمان “خاطراتی که در وان حمام پیدا شد”، از دیدگاهی مشتمل بر تمام حرف‌ها و اعتقادات مهم و بدبینانهٔ لم است که تا این‌جا ‌ ذکر شد. این رمان داستان ورود جاسوسی را به ساختمانی به نام «پنتاگون سوم» بیان می‌کند که دنیایی مستقل از بیرون است و کارش حفاظت «حکومت/ملت» در برابر دشمنان خیالی است؛ اما در این ساختمان با انسان‌هایی سوپربوروکراتیک برخورد می‌کند و دنیایی می‌بیند که علی‌رغم مشغولیت مدام تماماً بیهوده است.

“خاطراتی که در وان حمام پیدا شد” یک مقدمه هم دارد؛ اما این مقدمه هم جزیی از داستان است. «مقدمه» را دانشمندی از آینده بر روی این «خاطرات» نوشته. برداشت این نویسنده که بی‌شباهت به تأویلات ما از متون قدیمی نیست از دیدگاه من مهم‌ترین قسمت رمان است و چکیدهٔ تمام حرف‌های لم در تمام آثارش. حرف‌زدن از متنی که دربارهٔ «حرف‌زدن از متن» است کاری دشوار و به گمان من عملاً بیهوده است! پس پیشنهاد می‌کنم شما خود متن را بخوانید و قضاوت هم با خودتان باشد.

تنها دو نکته را به خاطر بسپارید: استانیسلاو لم، این کتاب را در سال 1971 منتشر کرده و بسیاری از مطالبش شاید در ظاهر قدیمی به نظر برسد، اما مغزِ متنش همان قوت و صلابتِ یک متن بی‌تاریخ را دارد. به همین جهت از قدیمی‌بودن برخی از مطالب علمی‌اش نباید تعجب کنید. نکتهٔ دوم هم این‌که لم به «کلمه‌سازی» شهرت دارد و من هم طبعاً گزیری از کلمه‌سازی در ترجمه نداشتم؛ پس تمام کلماتِ احتمالاً غریبِ متن متعلق به نویسنده است و مترجم در این کار دخالت بی جا ندارد.


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

در مورد این عکس‌ها فقط می‌توانیم بگوییم چیزها به نحو عجیب یا خنده‌داری، سر جای خودشان نیستند!

ما در طول زندگی آدم زیاد دیده‌ایم که سر جای خود نبوده، اما در مورد اشیا، گاهی نبودن آنها در سر جای خودشان یا کاربرد بدیع آنها برای خودش یک طنز و شگفتی می‌شود، در این سری عکس‌های می‌خواهیم تعدادی از این موارد را با هم مرور کنیم:راهی…

زندگینامه «هرژه» و مروری بر مجموعه کتاب‌های «ماجراهای تن تن»

امروز مصادف است با نخستین بخش از رشته ماجراهای تن‌تن و میلو نوشته هرژه . به همین خاطر این پست را به صورت مشروح اختصاص می‌دهیم به این نوستالژی دوران کودکی‌مان: «نیروهای ویلهلم دوم قیصر آلمان وارد بلژیک شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.» این را زنانی…

نوستالژی: سیر در لوازم التحریر قدیمی

لوازم التحریر زمان کودکی ما نه کیفیت لازم را داشتند (به جز استثنائاتی) و نه تنوع کافی را. خوبی‌اش این بود که ما اصلا نمی‌دانستیم که لوازم التحریر با کیفیت عالی‌تری هم وجود دارد و فاصله فقیر و غنی در مدارس آنقدرها هم زیاد نبود. یعنی تقریبا…

بیماری‌ها و مشکلات روانی می‌توانند به مانند همین غول‌های تصور شده توسط میدجرنی باشند، اما می‌توان…

تا وقتی کسی مبتلا به یک مشکل روانپزشکی نشده باشد یا آشنا و فامیلی نداشته باشد که مبتلا به شکل جدی آنها باشد، نمی‌داند که چقدر روی کیفیت زندگی تاثیرگذار هستند. کسی که افسردگی ندارد، تعجب می‌کند که مثلا چطور کسی از قدم زدن یا غذای خوب یا…

بازیگران سریال به‌یادماندنی «آفیس» را در قالب تصویری گیم GTA یا سریال گیم آو ترونز ببینید!

سریال دفتر یا "The Office" یک سریال کمدی تلویزیونی محبوب آمریکایی بود که از سال 2005 تا 2013 پخش شد. این سریال توسط گرگ دانیلز ساخته شد و توسط ریکی جرویز و استفان مرچنت که در اصل نسخه بریتانیایی سریال را ایجاد کرده بودند، توسعه یافت. سریال…

نه! ژاپن واقعا شبیه هیچ کشور دیگری نیست – عکس‌هایی که این را ثابت می‌کنند

هر کشوری ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی و حکمرانی و اقلیمی متفاوتی از کشور دیگری دارد. اما تفاوت برخی از کشورها با دیگران، چشم‌گیرتر است. ژاپن را یک اقیانوس از دنیاهای دیگر جدا نکرده، اما اگر شما هم این عکس‌ها را با من مرور می‌کنید، می‌بینید که…
آگهی متنی در همه صفحات

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.