رخداد وحشتتاک قتل خاندان سلطنتی روسیه یا رومانوف‌ها

در ژوئیه 1918، تزار نیکلاس دوم روسیه، همسرش الکساندرا، پنج فرزندشان اولگا، تاتیانا، ماریا، آناستازیا و الکسی و خادمان آنها توسط بلشویک های انقلابی در خانه ایپاتیف در یکاترینبورگ به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند. یک حادثه وحشتناک، اعدام خانواده امپراتوری رومانوف و همکاران آنها تاریخ روسیه را برای همیشه تغییر خواهد داد.

برای سال‌ها، نارضایتی گسترده‌ای در امپراتوری روسیه نسبت به قدرت خاندان رومانوف، که تقریباً برای سه قرن کنترل نشده بود، افزایش یافته بود. پدر نیکلاس دوم، الکساندر سوم، یک رهبر سختگیر بود و فکر می کرد پسرش راه او را دنبال خواهد کرد. در واقع، نیکلاس دوم هیچ علاقه ای به حکومت بر یک امپراتوری نداشت، اما با اکراه نقش خود را پذیرفت و به زودی مورد تحقیر عمومی قرار گرفت.

اما نیکلاس دوم هرگز انتظار نداشت که خود را در بحبوحه رویدادی تاریخی مانند انقلاب روسیه بیابد که منجر به سرنگونی قدرت خانواده رومانوف و در نهایت مرگ خونین آنها شود.

این داستان واقعی تکان دهنده اعدام خانواده رومانوف است – و دهه ها پنهان کاری در روسیه پس از آن.

از سال 1613، سلسله رومانوف بر روسیه حکومت می کرد. در اصل توسط میخائیل فئودوروویچ رومانوف تأسیس شد، فرزندان او برای مدت کمی بیش از سه قرن بر امپراتوری سلطنت کردند. اما زمانی که نیکلاس دوم در سال 1896 به سلطنت رسید، شکاف های زیادی در قدرت خانواده شکل گرفت.

بر اساس تاریخچه، پدر نیکلاس دوم، الکساندر سوم، در آماده سازی پسرش برای حکومت بر یک امپراتوری، به غیر از تشویق او به حکومت با مشت آهنین، کار ضعیفی انجام داد. از آنجایی که نیکلاس دوم تمایلی به سلطنت نداشت، این درها را برای یک سری تصمیمات ضعیف باز کرد، مانند شرکت او در جنگ روسیه و ژاپن از سال 1904 تا 1905، که با شکست روسیه به پایان رسید.

در همین حال، مردم روسیه از قدرتی که رومانوف ها در اختیار داشتند، خشمگین شده بودند. آنها همچنین نسبت به شیفتگی خانواده امپراتوری به گریگوری راسپوتین، یک عارف و «راهب دیوانه» مشکوک شدند. به طرز وحشتناکی، راسپوتین ظاهراً اعدام وحشتناک رومانوف ها را اندکی قبل از قتل وحشیانه خود به دست گروهی از اشراف روسی در سال 1916 پیش بینی کرد.

و همانطور که روسیه در طول جنگ جهانی اول به شدت مبارزه کرد، بی قراری در این کشور تنها افزایش یافت. در اوایل سال 1917، انقلاب روسیه آغاز شده بود. همه از سربازان تا کارگران عادی به اعتراض علیه خانواده امپراتوری پیوستند تا اینکه سرانجام نیکلاس دوم مجبور به کناره گیری از تاج و تخت شد.

اما این ناآرامی را آرام نکرد. تلاش برای ایجاد یک دولت موقت برای جایگزینی خانواده رومانوف نیز تفاوت چندانی نداشت. در همین حال، به گفته بریتانیکا، بلشویک های انقلابی پس از انقلاب فوریه در روسیه محبوبیت خاصی پیدا کردند.

بلشویک‌ها که شاخه‌ای از حزب کارگران سوسیال دمکراتیک روسیه بودند، توسط ولادیمیر لنین، یک انقلابی کمونیست رهبری می‌شدند که از فیلسوفان آلمانی کارل مارکس و فردریش انگلس الهام گرفته بود و امیدوار بود تغییرات عمده‌ای در روسیه ایجاد کند. ایدئولوژی های رقیب دیگری در کشور وجود داشت، اما قول ساده لنین مبنی بر «صلح، زمین، نان» برای مردم عادی که احساس می کردند از جنگ، فقر و قحطی ضربه خورده بودند، جذاب بود.

و با انقلاب اکتبر 1917، بلشویک ها قدرت را در کشور به دست گرفتند. اما در حالی که بسیاری از مردم از دولت جدید حمایت می کردند، برخی دیگر از اعتراف آن خودداری کردند که به ناآرامی های بیشتر و در نهایت جنگ داخلی منجر شد. در میان این همه هرج و مرج، خانواده رومانوف – نیکلاس دوم، همسرش و فرزندانش – همگی توسط بلشویک‌ها به اسارت درآمدند.

از اواخر سال 1917، خانواده رومانوف اساساً توسط اسیرکنندگان بلشویک در بازداشت خانگی قرار گرفتند. اما نیکلاس دوم، همسرش الکساندرا و پنج فرزندشان اولگا، تاتیانا، ماریا، آناستازیا و الکسی مدت زیادی در یک خانه نمی ماندند. اسیرکنندگان آنها آنها را از جایی به مکان دیگر منتقل کردند، زیرا خانواده مشتاقانه امیدوار بودند که توسط حامیان رو به کاهششان نجات پیدا کنند.

در مقطعی، قبل از اینکه بلشویک ها کشور را به طور کامل تصرف کنند، دولت موقت سعی کرده بود خانواده را به امن در انگلستان بفرستد، زیرا پادشاه جورج پنجم اتفاقا پسر عموی اول نیکلاس دوم بود.

اما بر اساس گزارش کتابخانه بریتانیا، جورج پنجم به دلیل اوضاع سیاسی ناپایدار انگلستان در آن زمان و ترس از اینکه ورود پسر عمویش ممکن است باعث ناآرامی بیشتر شود، تصمیم گرفت از خانواده رومانوف استقبال نکند.

با این حال، خانواده رومانوف از نجات خود ناامید نشدند و مطمئناً انتظار نداشتند قربانی یک اعدام وحشیانه شوند. حتی وقتی شرایط زندگی آنها در اسارت محدودتر شد – بسیاری از خدمتکارانشان اخراج شدند، از خوردن کره و قهوه محروم شدند، و خانه هایی که در آن نگهداری می شدند کمتر و کمتر مجلل شد – آنها متقاعد شدند که کمک در راه است. تقریبا تا آخر

در همین حال، بلشویک ها به طور فزاینده ای نگران نیروهای ضد بلشویک در کشور شدند که برخی از آنها امیدوار بودند خانواده رومانوف را از زندان آزاد کنند. به نظر می‌رسید که این نیروها همیشه دقیقاً می‌دانستند که رومانوف‌ها در کجا نگهداری می‌شوند، و آخرین چیزی که رهبران بلشویک می‌خواستند فرصتی برای بازگرداندن خانواده امپراتوری به قدرت بود.

بنابراین، اسیرکنندگان بلشویک خانواده، رومانوف‌ها را برای اعدام به مقصد نهایی‌شان، عمارت مستحکمی به نام خانه ایپاتیف، منتقل کردند. بلشویک‌ها آن را «خانه با هدف ویژه» نامیدند.

به رهبری یاکوف یوروفسکی، گروهی از اسیرکنندگان بلشویک به طور روشمند اعدام خانواده رومانوف را از قبل برنامه ریزی کردند. و در ژوئیه 1918، آنها تصمیم گرفتند که زمان مناسبی برای قتل خانواده امپراتوری است.

یک مصیبت طاقت‌فرسا که از شب 16 ژوئیه تا صبح 17 ژوئیه به طول انجامید، خانواده شاهنشاهی از خواب بیدار شدند و به آنها گفتند که در حال انجام حرکت دیگری هستند. اما قبل از رفتن، به آنها دستور داده شد که در زیرزمین خانه ایپاتیف عکس بگیرند تا ظاهراً شایعاتی مبنی بر فرار آنها از چنگ بلشویک ها متوقف شود.

نیکلاس دوم، همسرش الکساندرا، پنج فرزندشان اولگا، تاتیانا، ماریا، آناستازیا، و الکسی و آخرین خدمتکاران باقیمانده‌شان از دستورات اسیرکنندگان خود اطاعت کردند و برای عکس در صف ایستادند. به گزارش HISTORY، تنها در آخرین لحظه بود که به خانواده رومانوف خبر اعدامشان داده شد.

بدون اخطار، یاکوف یوروفسکی و افراد مسلحش به داخل یورش بردند و به نیکلاس دوم اطلاع دادند که او به اعدام محکوم شده است. طبق گزارش ها، تزار رسوا مات و مبهوت شد: «چی؟ چی؟” اما با شروع تیراندازی، جایی برای فرار او وجود نداشت و بلشویک ها به زودی نه تنها به نیکلاس دوم، بلکه به بقیه اعضای خانواده و خدمتکاران وحشت زده اش تیراندازی کردند.

با تاسف بلشویک‌ها، همه قربانیان بلافاصله پس از تیراندازی جان خود را از دست ندادند، و مردان مسلح به زودی به سرنیزه، چاقو، قنداق تفنگ‌ها و زور وحشیانه روی آوردند تا به کشتن کودکان پایان دهند. حدود 20 دقیقه طول کشید تا همه آنها بمیرند. کوچکترین بچه رومانوف، الکسی، در آن زمان فقط 13 سال داشت. به گزارش Russia Beyond، الکسی جوان همچنین در طول عمر کوتاه خود از اختلال خونریزی دهنده هموفیلی رنج می برد، به این معنی که مرگ او ممکن است به خصوص دردناک بوده باشد.

همانطور که اعدام خانواده رومانوف هرج و مرج بود، تدفین ها حتی دیوانه کننده تر بود. پس از اینکه یوروفسکی و رفقایش اجساد مردگان را از تمام لباس ها و جواهرات خود بیرون آوردند، اجساد را با اسید پوشاندند و سعی کردند آنها را در معدن مجاور دفن کنند. اما آنها نتوانستند قبری را حفر کنند که به اندازه کافی عمیق باشد که اجساد را پنهان کند، بنابراین به دنبال مکان دیگری برای مخفی کردن آنها گشتند.

در نهایت، آنها یک قبر جدید پیدا کردند که به نظرشان مناسب بود. برای گیج کردن هر کسی که بر روی بقایای جنازه اتفاق می افتد، آنها تصمیم گرفتند دو نفر از بچه ها را جداگانه دفن کنند، اجساد را سوزانده و استخوان های آنها را خرد کنند.

پس از اعدام خانواده رومانوف، بلشویک ها آزادانه به مردم روسیه اعتراف کردند که نیکلاس دوم کشته شده است. روزنامه حزب این اعدام را با این جمله توجیه کرد که تزار «شخصیت مالک زمین بربر، این وحشی نادان، کم هوش و تشنه به خون بود».

با این حال، آنها قتل همسر و فرزندان تزار را مخفی نگه داشتند و به دروغ ادعا کردند که در مکانی مخفی از آنها “مراقبت” می شود. برخی از مردم داستان رسمی را خریدند و برخی دیگر نه. اما برای بسیاری از اقوام باقیمانده رومانوف ها، دوستان و حامیان آنها، روزهای آنها به پایان رسیده بود، زیرا بلشویک ها طی چند ماه آینده دست به جنجال مرگبار  و ده ها تن از همکاران رومانوف را کشتند.

همانطور که اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت، همه طرفداران رومانوف باقیمانده احساسات خود را در مورد خانواده امپراتوری مخفی نگه داشتند تا زنده بمانند. با این حال، شایعات در مورد آنچه واقعاً برای عزیزان نیکلاس دوم اتفاق افتاد ادامه داشت.

برای چندین دهه، اتحاد جماهیر شوروی داستان کامل اعدام رومانوف را مخفی نگه داشت. تنها پس از سقوط رژیم کمونیستی بود که حقیقت آشکار شد. به گزارش گاردین، در سال 1991، بقایای بیشتر اعضای خانواده رومانوف حفاری شد و با استفاده از نمونه های DNA به طور رسمی شناسایی شد.

بعدها مشخص شد که پسر یوروفسکی در دهه 1970 به الکساندر آودونین زمین شناس کمک کرده بود تا بقایا را کشف کند، اما در آن زمان برای کسی که درخواست تحقیق رسمی کند بسیار خطرناک بود. در همین حال، بقایای مفقود شده دو تن از کودکان – ماریا 19 ساله و الکسی 13 ساله – شایعاتی را ایجاد کرد که آنها به نحوی از اعدام رومانوف فرار کرده اند.

اما در سال 2007، یک مورخ آماتور به نام سرگئی پلوتنیکوف قطعات استخوان آنها را کشف کرد. و به زودی تایید شد که آنها به سرنوشت وحشیانه ای مانند خانواده خود دچار شده اند. همانطور که پلوتنیکوف بیان کرد: “معلوم بود که آنها در آرامش نمردند.” سال‌ها بعد، آزمایش‌های DNA اضافی این یافته‌ها را تایید کرد.

و در سال‌های اخیر، به لطف مورخانی مانند هلن راپاپورت، که آخرین روزهای رومانوف‌ها: تراژدی در اکاترینبورگ و مسابقه نجات رومانوف‌ها: حقیقت را منتشر کرد، در سال‌های اخیر، عموم مردم جزئیات واضحی از میزان وحشتناک بودن این مرگ‌ها دریافت کردند. پشت برنامه های مخفی برای نجات خانواده امپراتوری روسیه در سال 2018. متن هایی از این دست بسیاری از جزئیات صمیمی و غم انگیز لحظات پایانی رومانوف ها را فاش کرده است.

بقایای نیکلاس دوم، الکساندرا، اولگا، تاتیانا و آناستازیا در کلیسای سنت کاترین در کلیسای جامع سنت پیتر و پل سنت پترزبورگ به خاک سپرده شده است. اما عجیب این است که بقایای ماریا و الکسی هنوز به بقایای بقیه بستگانشان ملحق نشده است – حتی با تأییدهای متعدد صحت آنها – و آنها تا به امروز در یک آرشیو دولتی روسیه باقی مانده اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]