ویکتور هوگو – زندگینامه و دستاورهای ادبی
بیتا معظمی فراهانی
مفهوم تعهد نزد نویسندگان فرانسوی ریشه در تحولات سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم فرانسه دارد. مانند بسیاری از شاعران و نویسندگان نسل رمانتیک، ویکتور هوگو نیز نویسنده ای متعهد بود، اما این تعهد به شیوهای خاص در آثارش متبلور شده است؛ زیرا که هوگو به عنوان یک نویسنده در کنار خلق آثار ادبی، خود شخصا”به معنای واقعی درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی جامعهٔ خویش بود. هوگو دارای القابی چون”پر دو فرانس”(پدر فرانسه) بوده و علاوه بر آن از سالهای 1845 تا 1885 یعنی تا آخرین روزهای عمر خویش نماینده ای فعال در مجلس ملی و مجلس سنای فرانسه بود. در تریبون همین مجامع مختلف بود که هوگو سخنرانیهای سیاسی میکرد و در نقش خطیب و سخنرانی پرشور به عنوان متفکری مبارز جلوه مینمود. هدف این مقاله آن است که حالتهای نمایشی ویکتور هوگو را از ورای سخنرانیهای سیاسیاش مورد بررسی قرار دهیم. به عبارت دیگر میخواهیم بدانیم که آیا ارتباط و یا تشابهٔ میان سخنرانیهای سیاسی هوگو با سخنان و کلام قهرمانان داستانی و نمایشی او وجود دارد؟ در این مقاله سعی میکنیم نشان دهیم که هوگو در بیان و ارائهٔ خطابههای سیاسی خود تا چه حد از قهرمانان داستانها و نمایشهای خویش الهام میگرفته است و اینکه این نحوه از سخنرانیهای سیاسی-نمایشی چه تاثیری بر مخاطبانش داشته است.
ما همگی پسران ویکتور هوگو هستیم که او خود برادر هومر، عمر خیام، دانته، شکسپیر و گوته است: یعنی شاخههایی از همان درخت تنومند فرهنگ مشترک و احساساتمان.
“ژان پیر روزنوی”
مقدمه
در آثار داستانی و نمایشی ویکتور هوگو تعداد زیادی قهرمانان داستانی به چشم میخورند که این قهرمانان و شخصیتهای داستانی و نمایشی بیشتر نقش متفکر و اندیشمند مبارز را ایفا میکنند. به عنوان نمونه میتوان به قهرمانانی چون کلود گو 1 در رمانی به همین نام، روی بلاس 2 در نمایش نامهای هم نام، گویین پلین 3 در رمان”مردی که میخندد”، آنژولراس 4 در رمان”بینوایان”و مخصوصا”میرابو 5 در رسالهای به نام”دربارهٔ میرابو” اشاره کرد.
برای ویکتور هوگو شخصیتهای داستانها و نمایشهایش جایگاه خاصی دارند زیرا که در آثار او همین شخصیتها هستند که نقش خطیب و سخنران را بازی میکنند و با سخنان شورآفرین و در عین حال مبارزهجویانه، یا واقعیتهای تلخ جامعه، مانند فقر و فساد و بیعدالتیها را افشا میکنند و یا آرمانهای نوینی را طرح مینمایند. اما جالب توجه این است که این شخصیتها که آنان را شخصیتهای”قهرمان سخنران”مینامیم، صرفا” در متن داستانها و نمایشهای او دیده نمیشوند بلکه اهمیت این قهرمانان ناطق در این است که از چارچوب داستانی آثار او پا را فراتر گذاشته و در دنیای واقعی عینیت مییابند؛ یعنی نه تنها میتوان آنها را در آثار هوگو خواند بلکه در سخنرانیهای زندهٔ سیاسی او نیز متجلی میشوند. بنابراین چنانچه از این بعد به خطابههای سیاسی هوگو بنگریم، درمییابیم که او خود نقش همان قهرمانان سخنوری را در سخنرانیهایش بازی میکند. به خاطر همین ایفای نقش زنده است که ویکتور هوگو تجسم یکی از توانمندترین اندیشمندان، خطبیان و مبارزان دورهٔ زندگی خویش و نویسندهای متعهد شناخته میشود.
در واقع میتوان گفت که اصالت فعالیتهای سیاسی هوگو در همین نکته نهفته است: هوگو نویسندهای است که خود شخصا”دارای مقام و جایگاه در درون قدرت سیاسی و حکومتی فراسنه است و علاوه بر آن به صورت پیگیر در امور عامهٔ جامعهٔ خود دخیل است. ویکتور هوگو به عنوان نویسنده، سخنگوی اعتراضات مردم خویش است و در نظر او کسی که صدای مردم را به گوش حاکمان میرساند در اصل همان قهرمان-سخنران است. فیلیپ دوفور در کتاب اندیشهٔ داستانی زبان (2004 ،277 ) در مورد هوگو میگوید: «هوگو داستانهای مردمی خلق میکند. هدف او این است که به کسانی که نمیتوانند اعتراض خود را به گوش حاکمان برسانند (چه از ورای ادبیات و چه در حیطهٔ سیاست) صدای رسایی ببخشد. برای هوگو کلام رمانها و داستانها از طریق خطابههای پشت تریبون است که میتوانند به واقعیت بپیوندند».
بدین ترتیب درمییابیم که به نظر هوگو چه با متنهای نوشتاری و داستانی و چه با سخن و کلام در جایگاه سخنرانی میتوان مباحثات مختلفی را مطرح نمود و بدین ترتیب آزادی بیان را در جامعه اشاعه داد. اما در اینجا میتوان پرسید که چگونه میتوان فعالیتهای سیاسی و سخنوریهای هوگو را به عنوان نویسندهای قهرمانپرور مورد بررسی قرار داد؟ به عبارت دیگر هوگو علاوه بر نویسندگی در مقام خطیب سیاسی چه جایگاهی دارد؟ آیا او را باید صرفا نویسندهای قهرمانپرور در نظر گرفت و یا اینکه خود او نیز قهرمان زندهٔ سخنوری محسوب میشود؟ در پاسخ به این سوالات سعی میکنیم که در این مقاله ابتدا به تاریخچهای از نقش سیاسی شاعران و نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه بپردازیم، سپس جایگاه سیاسی هوگو را به عنوان نویسنده سخنران بررسی خواهیم نمود و در انتها صحنهآراییهای هوگو در تریبونهای سخنرانی را توصیف خواهیم کرد.
جایگاه و نقش نویسندگان و شاعران قرن نوزدهم فرانسه در امور سیاسی و اجتماعی:
قرن نوزدهم فرانسه قرن مبارزات، مجادلهها، مباحثات و بیانیههاست. در واقع، جریانهای اصلی ادبی یعنی مکتبهایی چون رمانتیسم، رئالیسم، ناتورالیسم و سمبولیسم هریک خود را پرچمدار تجدد و پیشرفت قلمداد میکردند زیرا که هنر و حتی بیش از آن ادبیات مدعی بودند که میتوانند پاسخگوی نیازهای فرهنگی و اجتماعی زمانهی خود باشند و همراه با تحولات و پیشرفت سیاسی، علمی و صنعتی به پیش روند و دیدگاههای نوینی را مطرح نمایند. اما در اینجا میتوان از خود پرسید که به چه علت چنین ادعاهایی در عرصهٔ ادب و هنر مطرح شدند؟ در کشف ریشهٔ امر میتوان به واپسین روزهای بعد از انقلاب کبیر فرانسه رجوع کرد، یعنی همان دورانی که فرانسویان احساس کردند که تاریخ با سرعتی بیش از حد، همچون رودخانهای خروشان آنها را با خود به پیش میبرد. در همین دوران بود که آنان فهمیدند که مردان ادب و هنر نیز همچون سیاست مداران و متخصصان علم و صنعت میتوانند با عقاید و آرمانهای بزرگشان موجد سرنوشتی عجیب و خارق العاده باشند. از میان این ادبیان، نویسندگان و شاعران مکتب رمانتیسم بودند که بیشترین داعیه را در زمینهٔ مسائل سیاسی و اجتماعی داشتند.
برای نویسندگان و شاعران رمانتیک، زندگی فردی و احساسات درونی، تخیلات و رویاها منبع و سرچشمهٔ بیپایان خلق آثار نوین بشمار میآمدند. مکتب رمانتیسم، به مطالعهٔ روح انسان میپرداخت. در این عصر، تلاش رمانتیکها بر این بود که رفتارها و واکنشهای انسان را در مقابل وقایع جهان تبیین کنند و همچنین سعیشان بر این بود که همهٔ ابعاد پیچیدهٔ روح انسان و ادراکات او را بشناسند تا در راستای این جریان بتوانند جایگاه انسان را در جهان تعیین نمایند. برای دسترسی به چنین هدفی، رمانتیسم گرایش شدیدی به آزادی فردی و اجتماعی داشت و تنها راه رسیدن به این آزادی در ادبیات، بازگشت به درون، نیروی تخیل و احساسگرایی نویسنده در خلق آثارش بود. در عین حال نویسندهٔ درونگرا نمیتوانست نسبت به جریانات بیرونی بیاعتنا باشد. لازمهٔ نویسندهای فعال و آزادیخواه بودن، مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی جامعه بود. زاویه دراکو در کتاب تاریخ ادبیات فرانسه در مورد تحولات هنری و ادبی قرن نوزدهم (276 ،1986 ) میگوید: «نویسندهٔ رمانتیک داوطلبانه و بیپروا وارد صحنهٔ اجتماعی میشود، اهداف و خواستههایش را مطرح و اعلام میکند، تاریخ و گذشتگان را ابتدا به تصویر کشیده و سپس نقد و یا سعی میکند همه را تحت تأثیر احساسات خود قرار دهد.»
اما در مقابل آرمانهای این ادیبان رمانتیک و در برابر تمایل شدید آنها به مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی و داشتن نقش مثبت سیاسی، واقعیت جامعهٔ پرتحول قرن نوزدهم فرانسه نوع تفکر دیگری را نشان میداد زیرا که در این قرن، سیاست تدریجا”جنبهٔ خصوصی به خود میگرفت و به عنوان رشتهای کاملا”فنی و تخصصی و به مثابه یکی از شاخههای نوین علوم انسانی مطرح میگردید. چنین بود که اندکاندک سیاست از ادبیات یعنی از احساسگرایی شاعرانهٔ ادیبان فرانسوی فاصله گرفت. به نظر بونوآ دونیز در کتاب ادبیات و تعهد از پاسکال تا سارتر (20 ،2000 ): «در حدود سال 1850 ، نوعی بستر ادبی خود جوش تشکیل میشود بطوری که نویسنده از جامعه و سیاست فاصله میگیرد. اما همین جدایی و فاصله باعث میشود که نوعی ادبیات”متعهدانه”ایجاد شود».
در دهههای اول قرن نوزدهم، دنیای سیاست به سهولت از روزنامهنگاران، تاریخ نویسان و نظریهپردازان استقبال میکرد اما در برابر ادبا و شاعران واکنش منفی نشان می داد. فرانک لوران در کتاب ویکتور هوگو و نوشتههای سیاسی (13 ،2001 ) به همین نکته اشاره میکند که: «افراد بسیار جدی در حوزهٔ سیاست عمیقا”نسبت به ورود”شاعران”به دنیای سیاست واکنش نشان میدادند. از اینکه آنان به مسائل مربوط به جامعه بپردازند نگاهی بدبینانه و انتقادی داشتند. از همان ابتدا احساسگرایی ادبی را به عنوان بزرگترین نقطه ضعف به رخشان میکشیدند تا ناتوانی آنان را در دخالت در امور سیاسی و اجتماعی اثبات کنند».
با توجه به وجود چنین طرز تفکری، هوگو نیز مانند دیگر شاعران و نویسندگان رمانتیک هم عصر خویش قربانی چنین دیدگاههایی بود. این تبلیغات و اظهار نظرها جو نامناسبی را برای بیارزش جلوه دادن مقام ادبا و شاعران در جامعه ایجاد میکرد زیرا سیاست مداران معتقد بودند که شاعران اصولا”و ذاتا”به دلیل طبع ظریف و روح حساس خود ناتوان و نالایق اند و نمیتوانند نقشی در ادارهٔ جامعه ایفا کنند. بدین ترتیب این منتقدین ادبیات تا جایی که میتوانستند بر بیارزش بودن مقام شاعر و ادیب اصرار میورزیدند؛ اما در مقابل شاعرانی مانند هوگو به همان اندازهٔ اصرار آنان بر مخالفت، بر تسلط و درایت و نقش مثبت خود به عنوان شاعری سیاستمدار پا فشاری مینمود. به عنوان مثال، در دورهٔ جمهوری دوم فرانسه، احزاب راستگرا هوگو را متهم میکردند که او آثارش را در سخنرانیهایش در تریبون بازخوانی میکند و سخنرانیهای مهم او را صفحات تحریر شدهٔ نمایشی لقب میدادند؛ سبک و روش بیان سخنرانیهای او را نقد میکردند، در مخالفت با بیاناتش او را به هنگام سخنرانی در مجلس هو میکردند و مقالههای مختلفی را در ضدیت و یا تمسخر او در روزنامهها منتشر مینمودند. در مجلهٔ ادبی littEr?aire magazine (405 ،2002 ) در مقالهٔ ژان پل اسکات اشاره شده است به مقالهٔ دیگری که در روزنامهٔ بنا پارتیستها به نام روزنامهٔ دهم دسامبر در تاریخ دهم ژوئیهٔ 1849 منتشر گردیده است با این مضمون که: «مسلما”افلاطون از اینکه شاعران را از”جمهوری”حذف کند دچار اشتباه نبود. ما هم میخواهیم شاعران را از تریبونها حذف کنیم و از نطقهای ملالآورشان جلوگیری نمائیم […]. این حس و حال نمایشی که شاعران از خود بروز میدهند نشاندهندهٔ این است که نقشهای خطرناکی را بازی میکنند. خالق رمان”کلودگو”[منظور هوگوست] آمده است تا از دلائل فقر دفاع کند! برای او فقر موضوعی جنجال برانگیز است! فقر آنتی تزی اجتماعی است! قصیدهای است که دردهای آن استادانه با سوز و گداز شاعرانه بیان میشود…». از این دست مقالهها فراوان بودند و به همین دلیل ارزش سخنرانی سیاسی را در حد هیجانات شعر و شاعری تنزل میدادند و اینکه این سخنرانیهای پر از احساس هیچ تأثیری بر حل معضلات جامعه ندارند.
مسلم است که بحث و جدل از الزامات و از قواعد بازیهای سیاسی است اما از ورای جنجالهای رسانهای آن زمان، اینگونه حملات به مقام نویسنده و شاعر در جامعه، بیانگر این بود که در قرن نوزدهم، نسل شاعران و ادیبان رمانتیک به شدت وظیفهٔ خود میدانستند که در امور اجتماعی دخالت کنند و میخواستند بنا به گفتهٔ پل بنیشو در کتاب عصر شاعران پیامرسان (1977 ،120 ): «نوعی قانونگذاری عالمانه ایجاد نمایند. اما نمیدانستند که جامعه و مخصوصا”دنیای سیاست این نوع قانونگذاریهای شخصی و احساسی را نمیپذیرد و باوجوداین طرز تفکر، شاعر و ادیب خیلی زود به حاشیه رانده میشود». اما در میان همهٔ این شاعران و نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه تنها کسی که بیشتر از همه توانست در مقابل این نوع تفکر مقاومت و پایداری کند، ویکتور هوگو بود.
جایگاه و نقش سیاسی هوگو به عنوان”نویسنده سخنران”:
ویکتور هوگو با تریبون سخنرانی و هم با سنگرهای مبارزات و شورشهای خیابانی آشنایی داشت. در سال 1845 از طرف لوئی فیلیپ، پادشاه وقت فرانسه هوگو به لقب پر دو فرانس 6 مفتخر گردید، لقبی که به ندرت به کسی در فرانسه اعطا میشد. در ماه مه سال 8481 نمایندهٔ منتخب مردم در مجمع ملی قانونگذاری گردید و در سال 1849 در مجلس (6 ). Pair de France(conseiller du roi) مشاور عالی مقام پادشاه شورای فرانسه نیز به نمایندگی پذیرفته شد. بعد از بازگشت از تبعید، بدلیل مبارزاتش بر علیه حکومت لوئی ناپلئون، مدت کوتاهی عضو مجمع ملی بوردو بود؛ اما در این مجمع با قانون صلح تحمیلی کشور پروس که در حال جنگ با فرانسه بود مخالفت نموده و برای اعتراض به این قانون استعفا نمود. از این تاریخ به بعد از فعالیتهای نمایندگی مجالس کنارهگیری نمود تا سال 1876 ، سالی که به عنوان سناتور وارد مجلس سنای فرانسه گردید.
در طی این دوران فعال سیاسیاش، ویکتور هوگو بیش از صدها سخنرانی و نطقهای سیاسی ایراد کرد. علاوهبراین تریبونهای سیاسی، هوگو آشنا با سنگرهای مبارزات خیابانی نیز بود، مانند مبارزات ژوئن 1848 وقتی که هوگو به نمایندگی از مجلس ملی فرانسه به ملاقات شورشیان رفت تا آنان را به آرامش دعوت کند؛ و یا مبارزات دوم دسامبر 1851 ، وقتی که به همراه دیگر نمایندگان جمهوریخواه علیه لوئی ناپلئون سلاح بدست گرفت و یا در آخر که در مبارزات کمون پاریس 7 در بهار 1871 در کنار شورشیان قرار گرفت و سپس از تابستان همان سال سنگرها را ترک نمود و با قلم و نطقهای آتشین خود سرانجام سبب شد که در سال 1880 قوانین آتش بس میان شورشیان و حکومت بر قرار شود.
با توجه به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی هوگو میتوانیم به دیدگاهها و تفکرات شخصی او نیز پیببریم. از بعد نویسندگی، هوگو معتقد بود که هنرمند باید از هنر و استعدادش در خدمت به مردم و همهٔ کسانی که نمیتوانند حرف دلشان را زده و احساسشان را بیان کنند قرار گیرد. هوگو خود پایهگذار، زنده نگهدارنده و نماد اصول و عقاید مکتب رمانتیسم بود. در مقالهای از ماریکه اشتاین با عنوان”ژستهای سیاسی و هنری هوگو” برگرفته از سایت اینترنتی revueanalyses.org میخوانیم: «ویکتور هوگو در مجامع مختلف در نقش سخنران سیاسی به صحنه میآید. او با بیاناتش بلندگوی اعتراضات است و از ورای تصویر چنین سخنگویی است که از او به عنوان متفکر یاد میشود. درک چنین تصویری از این قهرمان سخنوری ما را به درک اصل مفهوم تعهد نزد هوگو امکانپذیر میسازد.»
به نظر هوگو دنیا فقط به دست متخصصان فن بیان ساخته میشود. این متخصصان فن بیان همان شاعران و نویسندگان هستند که با اشعار و آثارشان وظیفه هدایت و آگاهی دادن به کل جامعه را دارند. پس نقش شاعر و نویسنده در جامعه، نقشی متعهدانه است. یک ادیب و یا شاعر نمیتواند فردی بیتفاوت و بیهدف باشد، بلکه میبایست نسبت به همه وقایع جامعه خود واکنش نشان داده و از ورای بینات، جملات و کلمات خود، جامعه را هدایت کند. بدین ترتیب مانند بسیاری از شاعران و نویسندگان نسل رمانتیک، ویکتور هوگو نیز نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی دوران خود نه تنها بیاعتنا نبوده بلکه سر آمد همهٔ نویسندگان متعهد زمانهٔ خود بوده است.
برای هوگو تجسم زندهٔ اندیشمند حاضر در متن جامعه همان سخنران و ناطق است. نابغهای که نقش اجتماعی خویش را به خوبی ایفا میکند. به نظر هوگو ایفای این نقش نباید به شکل غیر مستقیم، یعنی با ابراز ساده انگارانهٔ آرمانهای دست نیافتنی باشد بلکه یک سخنران مبارز باید از قدرت کلام و بیان خود استفاده کند و مخاطبین خود را تحت تأثیر قرار دهد، در متن وقایع جاری جامعه حضور داشته باشد و بطور روزمره با زندگی هموطنان خویش درآمیزد. این امر با مشارکت در قانونگذاری صحیح، با رأیگیری و مبارزات سیاسی محقق خواهد شد؛ پس برای هوگو، شاعر و ادیب منزوی و بدور از امور سیاسی و اجتماعی جامعه خویش فاقد ارزشهای حقیقی است.
با توجه به افکار و عقاید ویکتور هوگو در مورد نقش شاعر، درمییابیم که هیچکدام از نویسندگان رمانتیک قرن نوزدهم به اندازهٔ هوگو اینچنین بر نقش سیاسی شاعر یا نویسنده تأکید نداشتهاند. این مسئله، یعنی دفاع از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نویسنده در رسالهٔ ویلیام شکسپیر او کاملا”مشهود و چشمگیر است. این رساله که در سال 1864 به قلم هوگو به رشتهٔ تحریر درآمده است به ما نشان میدهد که نویسنده و یا شاعر متعهد بودن نه تنها از ارزش هنر آن شاعر یا نویسنده نمیکاهد بلکه بر ارزش آن میافزاید. به نظر بونوآ دونیز در ادبیات و تعهد: «این نوع تفکر نزد هوگو حتی از اندیشهٔ طرفداران مکتب رمانتیسم هم پا را فراتر میگذارد؛ اندیشهای که معتقد است شاعر به خاطر وسعت دید ذهنی خویش و تخیلات فوق العاده قوی، توانایی مداخلهٔ منطقی در همهٔ امور اجتماعی را داراست». (661)
برای هوگو،”تعهد”شاعر یکی از موئلفههای نبوغ نویسندگی است. خالق رسالهٔ ویلیام شکسپیر در ابتدای رسالهٔ خود تصویر جالب توجهی از شاعر متعهد ارائه میدهد. در جلد نقد چاپ سال 1985 از این کتاب هوگو میگوید: «یک شاعر یا همان پیامرسان ممکن است دنبال تنهایی باشد اما مسلما”دنبال انزوا نیست […]. مسئولیت بزرگ او رسیدگی به امور جامعه و به حرکت و جوشش درآوردن انسانهاست»(399 ) و سپس در همان جلد نقد ادامه میدهد که«این وظیفهٔ شاعر است که زندانهای جزایی و کیفری را خالی نگه دارد و فسادها و پلیدیهای عمومی را از بین ببرد […]. نویسنده و شاعر باید آستینها را بالا زده و در عمل دست به کارهای بزرگی بزنند»(400 و 401 ).
درک تصاویری که هوگو از شاعر و نویسنده ارائه میدهد زمانی به خوبی میسر میشود که در همین قرن نوزدهم فرانسه نویسندگانی را مشاهده میکنیم که خود را از متن جامعه کنار کشیدهاند. ادیبانی مانند شاعران جریان پارناس 8 که معتقد بودند ادبیات و شعر و شاعری کاملا”از مسائل جامعه جداست و یک شاعر فقط و فقط باید به آفرینش زیباییهای شعری بپردازد. این حرکت نوین ادبی در واقع، اعتراضی بود از درون گروههای جوان شاعر و هنرمند که از متعهد و فعال بودن ادیبان در عرصهٔ سیاست و جامعه آزرده و دل زده بودند و اعتقاد داشتند این مسائل جانبی، شاعر و هنرمند را از داشتن روحی لطیف و طبعی ظریف بر حذر میدارد و این به نوبهٔ خود ضربهای نابودکننده بر پیکرهٔ ادبیات و هنر است. بنابراین، دغدغه هوگو به این خاطر بود که تعهد شاعر و در متن جامعه بودن او مورد پذیرش قرار گیرد تا نقش سیاسی و اجتماعی او مثبت ارزیابی گردد تا جایی که او باز هم در همان جلد از کتاب خود ادامه میدهد: «یاری رساندن قویترها به ضعیفترها، یاری رساندن بزرگترها به کوچکترها، یاری رساندن آزادگان به اسیران، یاری رساندن فرد به جمع؛ این قانون شاعر است. کسی که از این قانون پیروی نمیکند، ممکن است نابغهٔ ادبیات باشد اما نابغهای تجملی است.»(402 ) و در نهایت میافزاید: «هر فرد متفکری با اندیشه درمییابد که هیچ چیزی وجود ندارد که بتوان نسبت به آن بیاعتنا بود و نتیجهٔ تعمق و تفکر برای حل مشکلات این است که رسیدگی به آن مشکل خود نوعی مسئولیتپذیری است. پس معنای زنده بودن و زندگی کردن همان تعهد است و بیتفاوتی به معنای مردن. […] همه باید مسئولیتپذیر باشند اما برای نابغهٔ ادبی چیزی بیشتر از مسئولیتپذیری لازم است. برای یک نابغهٔ ادبی هر کاری باید با قهرمانی و یکهتازی باشد. او باید یکهتاز میدان عمل باشد.»(433 )
و باز هم با تأکید بر گفتههای خود، در همان جلد نقد از مجموع آثار هوگو، هوگو به نویسندگان و شاعران هم عصر خود میگوید: «اگر لازم است قلمهایتان را زمین بگذارید و به جایی بروید که صدای مسلسلها را میشنوید، اگر سنگر مبارزهای دیدید در آنجا حاضر شوید، اگر قرار است تبعید شوید تبعیدتان را با آغوش باز بپذیرید.»(434 ) مفهوم این جملات هوگو این است که مسئولیتپذیری و انجام وظیفهٔ اندیشمند و ادیب در قلمهایش خلاصه نمیشود.
برای هوگو فقط بحث ادبیات، رمان اجتماعی و شعر هجو و کنایه مطرح نیست، بلکه حرکت و پویایی، فعالیت سیاسی و مبارزاتی مدنظر است. نویسنده باید با تمام وجود مرد میدان عمل باشد. بدین ترتیب درمییابیم که از نظر هوگو هر ادیبی دارای مسئولیت و وظیفه است و این مسئولیتپذیری و حضور در متن جامعه نشانهٔ قهرمانی است و برعکس، بدون بکارگیری وظایف و مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی این قهرمانی ارزش چندانی ندارد. بدین صورت است که نبوغ ادبیاتی، مبدل به قهرمانی میشود؛ زیرا نویسنده خود در مبارزهای که هدایت میکند، مشارکت دارد. این نوع تفکر، وضعیت و حالتهای نمایشی هوگو در تریبونهای سیاسی مجامع و مجالس را توجیه میکند. در مقابل”مردان سیاست”که قانونا”بلندگوی نظرات ملت خویش هستند ممکن است اهداف شخصی خود را دنبال کنند و یا توجهی به نیازهای مردم نداشته باشند، شاعر و نویسندهٔ سیاسی باید راه مبارزه را در پیش گیرد تا به نقش خود به مثابه سخنگوی سیاسی مردم سرزمین خویش مشروعیت ببخشد. بدین ترتیب شاعر متعهد، در مقابل کسانی که وظایف اصلی خود را فراموش کردهاند، مبدل به قهرمانی مبارز میشود.
صحنهآراییهای هوگو در تریبونهای سخنرانی:
ویکتور هوگو میان تریبون سیاسی و صحنهٔ نمایش، تفاوت قائل بود. به عبارت دیگر او خوب میدانست در چه مواقعی با یک صحنهآرایی صحیح در پشت تریبون نقش یک خطیب قهرمان را اجرا کند و در کجا اجرای نقش نمایشی خود را کنار بگذارد. به همین دلیل در مواقع و در مجالس و مجامع مختلف شیوهٔ بیانی و کلامی متفاتی را بکار میگرفت. وقتی که نیازی نبود تا هوگو شنوندگان خود را در مورد مسئلهای خاص متقاعد کند، وقتی که مباحثهٔ عمومی امکانپذیر بود و یا وقتی که نمیخواست با صحبتهایش دیگران را قانع نماید، هوگو از هرگونه استفاده از هنر دراماتیک و نمایشی و همچنین استفاده از هنر شعر و شاعری اجتناب میکرد و حالتهای نمایشیاش را به کار نمیبرد؛ در این صورت هوگو ناطقی بود مانند سایر خطبیان حاضر در آن مجالس. در این مکانها، مثل مجلس”پرها”9 و یا مجلس سنا، سخنرانیهای او با طمائنینه، شمرده و با جملات ساده و واضح بودند. در این مکانها، هوگو حرکات نمایشی را در خلال نطقهایش بکار نمیبرد و هیچ نشانی از شخصیت دراماتیک و یا از هنرهای شعر و شاعری در او دیده نمیشد. چون در این نوع سخنرانیها هوگو از هیچ نوع گفتار بلیغ و لفاظیهای نمایشی و انجام حرکات غیر معمول استفاده نمیکرد، بنابراین از سخنان او تصویری از یک نویسنده سخنران برداشت نمیشد؛ اما برعکس این خطابههای متداول، در مجالس قانونگذاری یا همان قوهٔ مقننه، سخنرانیهای هوگو رنگ و بوی دیگری به خود می گرفت. در این دسته از سخنرانیها و خطابههای سیاسی، آنچه که بیشتر مشهود بود و نشان از وجود نوعی”قهرمان سخنوری”به میان میآورد، وجود نشانههای خاصی از اجرای نمایش در این نوع نطقهای سیاسی هوگو بود. این نشانهها عبارت بودند از بکار بردن فراوان ضمیر اول شخص، استفاده از افعال حرکتی در جملات، استفاده از شیوههای جذاب کلامی و مخصوصا گرفتن ژستها و حرکات نمایشی که بدون تردید هریک از آنها برگرفته از کنش شخصیتهای آثار داستانی و نمایشی او بودند.
در کتاب کردار و گفتار از”مجموعهٔ آثار هوگو”، جلد سیاست، چاپ سال 5891 پاریس، به مثالی در این مورد بر خورد میکنیم: در ژوئن 1849 ، وقتی که احزاب راستگرا در انتخابات سیزدهم ژوئن به پیروزی رسیدند، این مسئله باعث ایجاد مباحثات و جدلهای سیاسی شدید ضد جمهوری گردید. در این دوره، مسائلی باعث شدند تا هوگو به رغم گرایشش به جمهوری، به صف مخالفان آن بپیوندد و به عنوان یکی از سخنرانان اصلی واپوزیسیون مطرح گردد. برای این نوع از سخنرانیهای هوگو، میتوان به یکی از همین نطق های موضع اوپوزیسیون او اشاره نمود: سخنرانی هوگو در مورد موضوع”وجود فقر در جامعه”در تاریخ نهم ژوئیهٔ 1849 در مجلس مقننه که اکثریت نمایندگان آن نمایندگان محافظه کار بودند. بحث اساسی در این مجلس مربوط به پیشنهاد تصویب لایحهای از طرف یکی از نمایندگان به نام آرمان دو ملن بود. این نمایندهٔ محافظه کار، برخلاف دیگر نمایندگان، پیشنهاد داده بود تا کمیسیونی تشکیل شود و قوانین جاری اقتصاد برای مشارکت عمومی اصلاح گردند. وقتی که هوگو پشت تریبون سخنرانی قرار گرفت، نطق خود را بیمقدمه و با نام بردن از یکایک نمایندگان اکثریت که مخالف پیشنهاد آرمان دوملن 10 بودند آغاز کرد. این امر شگفتی این نمایندگان را برانگیخت. سپس هوگو نه تنها شروع به اعلام جرم علیه این مخالفان نمود بلکه حتی مخالفان حاضر در راهروهای مجلس را نیز به افشاگری تهدید نمود. در صفحهٔ 200 همان منبع مورد اشاره در بالا با اشاره به جملات سخنرانی هوگو آمده است:
«…وظیفهٔ من تنها افشای نامهای پنهان نیست. عقایدشان آنها را افشا میکند، من با این عقاید مبارزه میکنم (همهمه)[…] وقتی که مسئلهٔ سرنوشت و آیندهٔ ملتم و قانون کشورم در میان باشد، من، پنهان کاری و مخفیگری را تحمل نخواهم کرد. گفتار پنهانی، کلام سری، من همه را بر ملا میکنم، پردههای روابط پنهانی را کنار میزنم: این وظیفه و تکلیف من است …(تحرکات و همهمهها افزایش مییابند)».
این جملات برتری گفتاری ناطق آن را به نمایش میگذراند و حالتهای نمایشی هوگو را بر جسته مینمایند؛ مخصوصا اینکه حرکات زبانی و گفتاری آن درست همانی باشد که ما بر روی صحنهٔ تئاتر میبینیم. در واقع، با اندکی تأمل و مطالعه بر روی آثار دراماتیک هوگو میتوان فهمید که این جملات او همان جملاتی هستند که از زبان روی بلاس قهرمان نمایش نامهٔ روی بلاس و یا هرنانی در نمایش نامهٔ هرنانی بیان میشود: جملات مربوط به افشاگری، نقاب از چهرهٔ دیگران برداشتن، بر ملا کردن حقایق، از حقوق مردم و غیره. اینچنین شباهتهایی به وفور در سخنرانیهای هوگو در قوهٔ مقننه بین سالهای 1849 تا 1851 دیده میشوند. به عنوان مثال باز هم از مجموعهٔ آثار هوگو در کتاب اعمال و گفتار، جلد سیاست، به نقل از هوگو میخوانیم: «من عادت کردهام که نقاب از چهرهها بردارم […] من به شما میگویم که چه ماجراهایی در پشت پرده وجود دارد! من حق دارم در آنها کندوکاوی کنم و حتما این کار را خواهم کرد. برویم! دیگر سیاهی شب به پایان رسیده و روشنایی روز برای آغاز این کارها شروع شده…»(289 ). این جملات در واقع نشان دهندهٔ ژستهای نمایشی هوگوست زیرا شنوندگان این سخنان هیچ نمیدانستند که او چه چیزهایی را میخواهد افشا کند و همین امر توجه و کنجکاوی آنها را تحریک مینمود.
در بعضی از این نطقهای آتشین، هوگو چنان در شخصیتهای داستانی و نمایشی خود غرق میشد که با شنیدن خطابههایش او را با همان شخصیتها اشتباه میگرفتند. به عنوان مثال در بعضی از سخنان هوگو نمیشد بین هوگوی سخنران و روی بلاس سخنران تفکیک قائل شد. در کتاب مجموعه آثار هوگو، جلد سیاست با اشاره به یکی از ژستهای هوگو به هنگام ایراد سخنرانی آمده است: «آقای ویکتور هوگو دستها را روی سینه گره زده و مستقیم به نمایندگان زل میزند: […]. این حالت همان ژستی است که روی بلاس در ابتدای نطق طولانیاش در پردهٔ سوم، صحنهٔ دوم از نمایش نامهٔ روی بلاس به خود میگیرد و میگوید:”نوش جان آقایان!(همه به طرف او برمیشوند. سکوت همراه با تعجب و نگرانی بر مجلس حاکم است. روی بلاس دستها را بر سینه گره میزند و با نگاهی مستقیم به چشمان مردان حاضر در مجلس به سخنانش ادامه میدهد…)”»(282 )
با توجه به چنین صحنههای مشابهی که هم در آثار هوگو در خطابههای سیاسیاش مشاهده میشود میتوان ادعا نمود که هوگو در ایفای نقش مبارزاتیاش به هنگام سخنرانیها و خطابهها تا حدود زیادی از شخصیتهای داستانی و نمایشیاش الهام میگرفت، به طوری که در مواقعی نمیشد بین این شخصیتها و شخص هوگو تفکیکی قائل شد. البته لازم به یادآوری است که این حالتهای نمایشی در سخنرانیهای او همیشه موفقیت آمیز نبودند و شنوندگان را تحت تأثیر قرار نمیدادند. گواه این ادعا، فریادهای اعتراضآمیز، ایجاد آشفتگی و بینظمی جلسات و حتی هو کشیدنهای سایر نمایندگان حاضر در مقابل هوگو بود. بونوآ دونیز در همان کتاب ادبیات و تعهد از پاسکال تا سارتر، (0002،43 ) به بعضی از فریادهای انتقادی سایر نمایندگان به هوگو اینچنین اشاره میکند: «بگذارید نمایشش را اجرا کند!» و یا «هنرپیشهها همیشه روی صحنهٔ تئاتر نیستند!». دونیز میگوید که اینها جملاتی بودند که در حین سخنرانیهای هوگو ابراز میشدند. هوگو نیز در مقابل، با اینکه میدانست که این ژستها و حالتهای اغراقآمیز نمایشی در نطقهایش همیشه تأثیر مثبتی بر دیگران ندارند، اما بخاطر تأکید بر شخصیت یک خطیب قهرمان مبارز، در ایراد سخنرانیهایش بر این روش پافشاری مینمود. بدین ترتیب چنین تصویری از یک سخنران که او را مانند یک قهرمان نمایش نشان میدهد نزد هم عصران هوگو تصویری غیر قابل قبول بود. مخالفان هوگو مدعی بودند که با ریزه کاریها و فوت و فنهای نمایشی نمیتوان در تریبونهای سیاسی مجالس همان تأثیر خطابههای نمایشی و داستانی را به جا گذاشت؛ زیرا سخنان قهرمانان داستانی و نمایشی از ذهنیت نویسندهٔ آنها نشأت میگیرد که در صحنهٔ نمایش به عینیت میرسند اما همانطور که باز هم بونوآ دونیز در کتاب ادبیات و تعهد خود میگوید: «تمام متون با ارزشی که نشانی از تعهد در آنها باشد، وقتی ارزشمند تلقی میشوند که بر تعهد نویسندهٔ آنها تأکید شده باشد»
نتیجه:
هوگو هم نویسندهای قهرمانپرور و هم نویسندهای متعهد بود. اما در این زمینه، یعنی هم در تعهدش و هم در قهرمانسازیهایش با سایر نویسندگان هم عصر خود کاملا متفاوت بود. در واقع، در عصری که یکی از نشانههای تعهد نویسنده به جامعه این بود که میبایست حتما در فعالیتهای سیاسی و یا پارلمانی و حکومتی مشارکت داشته باشد، سایر نویسندگان فعال، تفکیک مشخصی بین آثار ادبی خود و فعالیتهای سیاسیشان قائل میشدند. به عنوان مثال میتوان از لامارتین 11 نام برد که هیچ سنخیت و تشابهی ما بین این دو بستر قائل نبود و نوع آثار ادبیاش را کاملا از فعالیتهای سیاسی و مبارزاتیاش جدا نموده بود. پل بنیشو در کتاب عصر شاعران پیامرسان،124 در این باره میگوید: «لامارتین در سال 1843 در کتاب”مقدرات شعر”خود مینویسد: شعر، ایده یا همان عقیده است؛ سیاست عمل کردن است؛ به همان اندازه که همیشه عقیده برتر از عمل است، به همان اندازه نیز شعر برتر از سیاست است».
نویسندگان دیگری نیز بودند که در فعالیتهای سیاسی فرانسه مشارکت داشتند اما عقیده داشتند که سیاست نازلتر و کم ارزشتر از ادبیات است. به نظر آنان سیاست حیطه ای بیروح، پیش پا افتاده و کسالتآور بود و غرق شدن کامل در آن و یا ترکیب آن با ادبیات از ظرافت و لطافت روح شعر و شاعری میکاهد.
تفاوت هوگو با سایرین در همین نکته بود. هوگو تجسم نویسنده و شاعر مبارز و فعال بود. او حتی در دورهٔ تبعید نیز دست از فعالیتها و تحرکات سیاسیاش برنداشت، تبعیدی که از لحاظ خلق آثار ادبی نیز دوران پربار او محسوب میگردید. در همین دورهٔ تبعید بود که هوگو در دنیای واقعی مبدل به قهرمان مقاومت گردید، زیرا که نابترین و برترین آثار ادبی او از جمله مجموعه اشعار تنبیهات 12 و مشاهدات 13 و هجو نامهٔ ناپلئون کوچک 14 در همین دوره به رشتهٔ تحریر درآمدند. حجم زیادی از سخنرانیها، نامهنگاریها، اعلامیه ها، بیانیهها و خطابهها مجموعهای کامل از فعالیتهای مبارزاتی و سیاسی هوگو در این دوره را در برمیگرفت. بدین صورت است که هوگو حضورش را به عنوان نویسندهای متعهد و مبارز اثبات مینمود. حتی عکسهای دوران تبعید هوگو، وقتی که او را ایستاده و یا تکیه زده بر صخرههای سخت با نگاهی ژرف به افق دور دست اقیانوس نشان میدادند نیز حاکی از اثبات وجود نویسندهای قهرمانپرور و قهرمانی مبارز در سخنوری بود.
بدین ترتیب، با بررسی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی هوگو دریافتیم که او برخلاف بسیاری از نویسندگان هم نسل خود هیچ اعتقادی به انزوا و در خود فرو رفتگی شاعر یا نویسنده نداشت. برای هوگو تعمق و تفکر شاعرانه همیشه از متن جامعه و از میان مردم برمیخاست و برای مردم و در خدمت مردم خلق میشد. چه در پشت تریبونها و چه حتی در آثارش، هوگو تصویری از متفکر و اندیشمند ادبی را در مقام قهرمان خلق میکرد و این چنین او را متمایز از سایر نویسندگان هم عصرش میکرد. قهرمانپروری هوگو چه در تفکر، چه در عمل و چه در سخن و کلام همگی در وجود شخص او خلاصه میشد.
این نوشتهها را هم بخوانید