20 واقعیت کمتر شنیده‌شده درباره دایناسورها که دیدتان را تغییر می‌دهد

تا به حال فکر کردید چرا دایناسورها همیشه بخشی از تخیل کودکانه‌ی ما بودند؟ شاید شما هم مثل من در کودکی با اسباب‌بازی‌های عظیم‌الجثه بازی می‌کردید و خیال می‌کردید که یک تیرانوسوروس واقعی در اتاقتان زندگی می‌کند. دایناسورها با آن شکل‌های عجیب و اسم‌های سخت‌شان، همیشه برای ما رازآلود بودند. اما پشت این اسم‌ها و چهره‌ها، حقیقت‌های عجیبی پنهان است که حتی بسیاری از بزرگ‌ترها هم از آن بی‌خبرند. در این مطلب، قرار است 20 فکت کمتر شنیده‌شده درباره دایناسورها را با هم مرور کنیم. بعضی از این فکت‌ها ممکن است دید شما را نسبت به دنیای پیشاتاریخ تغییر دهند. چون آنچه ما درباره دایناسورها تصور می‌کنیم، همیشه آن چیزی نیست که واقعاً بوده.

شاید برایتان پیش آمده باشد که از خود بپرسید این موجودات غول‌پیکر واقعاً چطور زندگی می‌کردند؟ دایناسورها میلیون‌ها سال قبل، زمانی که هیچ انسانی روی زمین نبود، حکمرانان بلامنازع زمین بودند. اما عجیب است که با وجود گذشت این‌همه زمان، هنوز اطلاعات زیادی درباره‌ی آنها کشف می‌شود. داستان کشف استخوان‌های یک دایناسور توسط یک کشاورز انگلیسی در قرن نوزدهم، یکی از همین نمونه‌هاست. او ابتدا تصور می‌کرد باقیمانده‌ی یک اژدها را پیدا کرده است! دایناسورها همیشه پر از شگفتی‌اند، از نحوه‌ی زندگی‌شان گرفته تا مرگ مرموزشان که هنوز هم موضوع تحقیق دانشمندان است. وقتی درباره‌ی دایناسورها حرف می‌زنیم، درواقع درباره‌ی داستان زمین حرف می‌زنیم.

دایناسورها فقط موجوداتی بزرگ و ترسناک نبودند؛ آنها دنیایی را ساخته بودند که پر از رقابت، سازگاری و بقا بود. هر گونه‌ای از آنها ویژگی‌های منحصربه‌فردی داشت که باعث می‌شد در اکوسیستم پیشاتاریخ نقش خاصی ایفا کند. بعضی از آنها شکارچیان حرفه‌ای بودند، برخی گیاه‌خواران صلح‌طلب و بعضی دیگر چیزی میان این دو. یکی از نکات جالب در مورد دایناسورها این است که علیرغم نابود شدن کامل‌شان، ردپایشان را هنوز در زندگی ما می‌بینیم. در پرندگان امروزی، در تحقیقات زمین‌شناسی، و حتی در فرهنگ عامه. شاید دلیل اینکه این موضوع هنوز این‌قدر جذاب است، همین ترکیب جادویی دانش، رمز و راز و خیال باشد. در ادامه با هم به سراغ 20واقعیت کمتر شنیده‌شده درباره‌ی دایناسورها می‌رویم.

۱- همه دایناسورها غول‌پیکر نبودند

در ذهن بیشتر ما، دایناسورها همیشه موجوداتی عظیم با قدهای چند متری هستند، اما واقعیت این است که بسیاری از گونه‌های دایناسور اندازه‌ای برابر یا حتی کوچک‌تر از یک مرغ داشتند. برای مثال، دایناسوری به نام «میکرو راپتور» (Microraptor) تنها حدود یک متر طول داشت و وزنش کمتر از یک گربه‌ی خانگی بود. این دایناسور توانایی پرواز داشت و بدنش پوشیده از پرهای زیبا بود. بسیاری از دایناسورهای گیاه‌خوار کوچک نیز تنها به دلیل محیط زیست خاص خودشان توانسته بودند زنده بمانند. این واقعیت نشان می‌دهد که دایناسورها فقط هیولاهای بزرگ نبودند، بلکه موجوداتی با تنوع شگفت‌انگیز در اندازه و سبک زندگی بودند. اگر فقط به فسیل‌های معروف مثل تیرانوسوروس یا براکیوسوروس نگاه کنیم، تصویر کاملی از دایناسورها به دست نمی‌آوریم. دانشمندان در سال‌های اخیر فسیل‌های دایناسورهایی را پیدا کرده‌اند که حتی از یک سگ هم کوچک‌تر بوده‌اند. این یافته‌ها باعث شده نگاه ما به دنیای دایناسورها کاملاً تغییر کند. در واقع، کوچک بودن برخی گونه‌ها مزیتی بزرگ برای بقا بود. آنها راحت‌تر پنهان می‌شدند، کمتر به غذا نیاز داشتند و در شرایط سخت بهتر دوام می‌آوردند. دایناسورها، مثل حیوانات امروزی، تنوعی فوق‌العاده در جثه و ساختار بدن داشتند.

۲- دایناسورها هم پر داشتند و بدن همه‌شان فلسی نبود

شاید تا همین چند سال پیش همه‌ی ما فکر می‌کردیم دایناسورها موجوداتی فلس‌دار بودند، مثل مارمولک‌های غول‌پیکر. اما شواهد جدید نشان داده بسیاری از دایناسورها دارای پر بودند، به‌خصوص دایناسورهای گروه «تروپود» (Theropod) که شامل تیرانوسوروس رکس (Tyrannosaurus Rex) هم می‌شود. این پرها فقط برای پرواز نبودند؛ در واقع، بسیاری از دایناسورها پر داشتند اما توانایی پرواز نداشتند. پرها برای حفظ دمای بدن، نمایش در زمان جفت‌گیری یا حتی ترساندن دشمنان استفاده می‌شدند. فسیل‌هایی از چین و مغولستان کشف شده‌اند که روی استخوان‌ها و شکل برجسته‌شان نشانه‌هایی از پرهای واقعی دیده می‌شود. این فسیل‌ها نقطه عطفی در علم دیرینه‌شناسی (Paleontology) به حساب می‌آیند. امروزه باور رایج این است که پرندگان، در واقع نوادگان مستقیم همین دایناسورهای پر‌دار هستند. بنابراین وقتی به یک پرنده نگاه می‌کنیم، در حقیقت داریم بقایای یک دایناسور را تماشا می‌کنیم. این دیدگاه باعث شده طبقه‌بندی جانوری به طرز عجیبی تغییر کند. پس دایناسورها را فقط با پوست زبر و فلس‌دار تصور نکنید؛ بعضی‌شان شاید از طاووس هم رنگارنگ‌تر بودند!

۳- دایناسورها شکارچیانی هوشمند و اجتماعی بودند

برخلاف تصورات قدیمی که دایناسورها را موجوداتی کندذهن و تنها می‌دانستند، تحقیقات جدید نشان می‌دهد بسیاری از آنها هوش اجتماعی بالایی داشتند. دایناسورهایی مثل «ولوسی‌راپتور» (Velociraptor) نه‌تنها سریع و چابک بودند، بلکه در گروه‌های کوچک برای شکار همکاری می‌کردند. آنها با هم ارتباط برقرار می‌کردند و برای حمله به شکار استراتژی داشتند. فسیل‌هایی که دایناسورها را در کنار هم نشان می‌دهند، نشانه‌ای از زندگی گروهی آنهاست. حتی شواهدی وجود دارد که برخی گونه‌ها از بچه‌های خود مراقبت می‌کردند، رفتاری که در میان خزندگان امروزی بسیار نادر است. این ویژگی‌ها باعث می‌شود دایناسورها نه‌تنها از نظر فیزیکی، بلکه از نظر رفتاری نیز پیچیده باشند. رقابت میان دایناسورها نه‌فقط بر سر غذا، بلکه برای بقا در گروه و دفاع از قلمرو هم بوده است. این سطح از همکاری در میان حیوانات آن زمان کم‌نظیر بوده. بنابراین، آن‌ها فقط ماشین‌های کشتار نبودند؛ دایناسورها مغزهایی پیچیده و رفتاری قابل پیش‌بینی داشتند. فهم این موضوع دید ما را نسبت به آن‌ها تغییر داده است.

۴- دایناسورها در زمان‌های مختلف و طولانی زیسته‌اند

برخی‌ها تصور می‌کنند دایناسورها فقط در یک دوره خاص زندگی می‌کردند، اما این‌طور نیست. دایناسورها حدود ۱۶۵ میلیون سال بر زمین حکمرانی کردند، از دوره «تریاسیک» (Triassic) تا پایان «کرتاسه» (Cretaceous). این بازه‌ی زمانی به سه بخش اصلی تقسیم می‌شود: تریاسیک، ژوراسیک (Jurassic) و کرتاسه. هر کدام از این دوران‌ها گونه‌های مختلفی از دایناسورها را در خود جای داده‌اند. برای مثال، تیرانوسوروس رکس در دوره‌ی کرتاسه زندگی می‌کرد و اصلاً در دوره‌ی ژوراسیک وجود نداشت! این اشتباه رایجی است که بیشتر از فیلم‌های سینمایی سرچشمه گرفته. در این ۱۶۵ میلیون سال، دایناسورها تکامل یافتند، منقرض شدند، دوباره ظهور کردند و با شرایط مختلف زمین سازگار شدند. تنوع اقلیمی در این دوره‌ها بسیار زیاد بود، از جنگل‌های انبوه گرفته تا دشت‌های خشک و آتشفشان‌های فعال. بنابراین دایناسورها در یک شرایط ثابت زندگی نمی‌کردند. آن‌ها موجوداتی بسیار سازگار با محیط بودند و توانستند خود را با تغییرات تدریجی زمین هماهنگ کنند. این حقیقت یکی از دلایلی است که باعث می‌شود هنوز هم به آن‌ها احترام بگذاریم.

۵- نخستین فسیل دایناسور توسط یک کشیش آماتور کشف شد

در سال ۱۸۲۴، یک کشیش انگلیسی به نام «ویلیام باکلند» (William Buckland) نخستین بار فسیل‌های دایناسور را شناسایی و نام‌گذاری کرد. او نام «مگالوسوروس» (Megalosaurus) را برای این موجود غول‌پیکر انتخاب کرد، یعنی «مارمولک بزرگ». در آن زمان، اصلاً کسی نمی‌دانست این استخوان‌ها متعلق به موجوداتی از دوره‌ای بسیار دور هستند. باکلند در کنار کار مذهبی‌اش، علاقه‌ زیادی به زمین‌شناسی داشت و فسیل‌ها را جمع‌آوری می‌کرد. جالب این‌جاست که او فکر می‌کرد این موجودات فقط در دوران «طوفان نوح» از بین رفته‌اند! اما همین کشف ساده، سرآغاز انقلابی در علم دیرینه‌شناسی شد. بعدها دانشمندان دیگر با بررسی بیشتر فسیل‌ها، به این نتیجه رسیدند که دایناسورها زمانی بسیار دورتر از تصور باکلند زندگی می‌کردند. این ماجرا نشان می‌دهد که گاهی اوقات بزرگ‌ترین کشف‌ها توسط کسانی انجام می‌شود که در ظاهر ربطی به علم ندارند. اشتیاق، پرسش‌گری و دقت می‌تواند دریچه‌هایی به دنیایی کاملاً جدید باز کند.

۶- دایناسورها تنفس متفاوتی نسبت به خزندگان امروزی داشتند

دانشمندان دریافته‌اند که برخی دایناسورها، به‌ویژه آن‌هایی که با پرندگان امروزی قرابت دارند، سیستم تنفسی پیچیده‌تری نسبت به خزندگان امروزی داشته‌اند. برخلاف ریه‌های ساده مارمولک‌ها، دایناسورها ساختاری به نام «کیسه‌های هوایی» (Air Sacs) داشتند که امکان عبور هوای تازه در هر دو مرحله‌ی دم و بازدم را فراهم می‌کرد. این ویژگی باعث می‌شد اکسیژن بیشتری جذب کنند و فعالیت‌های بدنی شدیدتری داشته باشند. پرندگان امروزی نیز چنین سیستم تنفسی‌ای دارند و این یکی از شواهد ارتباط نزدیک‌شان با دایناسورهاست. وجود چنین ویژگی‌ای در دایناسورها باعث افزایش توانایی آن‌ها در فرار، تعقیب و زندگی در محیط‌های با اکسیژن کم شده بود. به‌طور خاص، دایناسورهای گوشت‌خوار سریع مانند «آلوزاروس» (Allosaurus) از این سیستم بهره‌مند بودند. حتی برخی گونه‌های گیاه‌خوار بزرگ هم از این نوع تنفس بهره‌مند بودند تا بتوانند انرژی لازم برای جابه‌جایی در مسافت‌های طولانی را تأمین کنند. این کشف نشان می‌دهد که دایناسورها در برخی ویژگی‌ها از حیوانات مدرن نیز پیشرفته‌تر بودند. ساختار تنفسی پیچیده‌ی آن‌ها، کلید درک قدرت و پویایی این موجودات باستانی است.

۷- برخی دایناسورها توانایی شنا کردن داشتند

باور عمومی این است که دایناسورها فقط روی خشکی زندگی می‌کردند، اما شواهدی نشان می‌دهد که برخی از آن‌ها می‌توانستند در آب نیز شنا کنند. فسیل‌هایی از ردپاها و کشیدگی‌های موازی در بسترهای گل‌ولای قدیمی پیدا شده که نشان‌دهنده‌ی حرکت دایناسورها در آب است. به‌خصوص گونه‌هایی از دایناسورهای «اسپینوسورید» (Spinosaurid) مثل اسپینوسوروس (Spinosaurus) دارای بدنی کشیده و دم قوی برای شنا بوده‌اند. ساختار جمجمه‌ی آن‌ها شبیه به تمساح‌های امروزی بوده و نشان می‌دهد که بیشتر وقت خود را در کنار رودخانه‌ها می‌گذرانده‌اند. همچنین دندان‌های مخروطی‌شکل آن‌ها مناسب شکار ماهی بوده است. استخوان‌های توپر و چگال این دایناسورها نیز به آن‌ها کمک می‌کرد تا بهتر در آب غوطه‌ور بمانند. بر خلاف خزندگان دریایی مانند «پلیوزار»‌ها (Plesiosaurs)، این دایناسورها همچنان قابلیت زندگی روی خشکی را داشتند. این واقعیت نشان می‌دهد که تنوع زیستی دایناسورها فراتر از آن چیزی بوده که قبلاً تصور می‌کردیم. آن‌ها در آب، خشکی و حتی هوا (در مورد پرنده‌سان‌ها) حضور داشتند.

۸- برخی دایناسورها دندان‌هایشان را به‌طور پیوسته تعویض می‌کردند

دایناسورهای گیاه‌خوار بزرگ مانند «هادروسورها» (Hadrosaurs) یا همان دایناسورهای منقار اردکی، دارای ردیف‌های پیچیده‌ای از دندان بودند که مرتباً رشد می‌کردند. در واقع، آن‌ها «باتری دندانی» (Dental Battery) داشتند؛ ساختاری که شامل صدها دندان کوچک و جایگزین‌شونده در یک فک می‌شد. این ویژگی باعث می‌شد که آن‌ها بتوانند سخت‌ترین گیاهان را با قدرت فراوان خرد کنند. برخلاف انسان‌ها که تنها دو سری دندان دارند، این دایناسورها در طول زندگی‌شان دائماً دندان‌های جدید رشد می‌دادند. در برخی گونه‌ها حتی تا ۱۰۰۰ دندان فعال یا آماده‌ی جایگزینی وجود داشت. این قابلیت نشان‌دهنده‌ی سازگاری شدید آن‌ها با رژیم غذایی سرشار از فیبر و سختی بود. دندان‌ها به مرور زمان ساییده می‌شدند و دندان‌های نو به‌سرعت جایگزین می‌شدند. جالب اینکه برخی دایناسورهای گوشت‌خوار هم دارای سیستم تعویض دندان بودند، ولی نه به پیچیدگی گیاه‌خواران. این ویژگی منحصر به‌فرد، کلیدی برای بقای بلندمدت آن‌ها در محیط‌های سخت زیستی بود.

۹- دایناسورها دمای بدن نسبتاً ثابتی داشتند

تا مدت‌ها تصور می‌شد دایناسورها مانند خزندگان امروزی، خونسرد (Cold-blooded) بودند؛ یعنی دمای بدنشان تابع محیط است. اما مطالعات جدیدتر روی ساختار استخوان‌ها و میزان رشدشان نشان می‌دهد که بسیاری از آن‌ها ویژگی‌هایی شبیه پستانداران و پرندگان امروزی داشتند. این دایناسورها، که به آن‌ها «مزوتِرم» (Mesotherm) گفته می‌شود، نه کاملاً خونسرد و نه کاملاً خونگرم بودند. در واقع، می‌توانستند تا حدی دمای بدن خود را ثابت نگه دارند، حتی اگر دمای محیط تغییر می‌کرد. این ویژگی به آن‌ها امکان می‌داد فعال‌تر باشند، سریع‌تر حرکت کنند و در اقلیم‌های مختلف دوام بیاورند. برای مثال، تیرانوسوروس رکس احتمالاً دمای بدنش را حدود ۳۰ درجه‌ی سانتی‌گراد نگه می‌داشت. این توانایی یکی از دلایل موفقیت و تنوع بالای دایناسورها در مناطق مختلف زمین بود. برخلاف خزندگان امروزی که در سرما بی‌حرکت می‌شوند، دایناسورها می‌توانستند در شرایط متنوع فعالیت کنند. این واقعیت علمی دیدگاه ما را نسبت به زندگی واقعی دایناسورها زیر و رو کرده است.

۱۰- دایناسورها از صدا برای برقراری ارتباط استفاده می‌کردند

اگرچه هیچ صدای واقعی از دایناسورها باقی نمانده، اما ساختار جمجمه و دستگاه تنفسی برخی گونه‌ها نشان می‌دهد که آن‌ها قادر به تولید صداهای مختلف بودند. مثلاً دایناسور «پارازورولوفوس» (Parasaurolophus) دارای تاج بلندی روی سرش بود که نقش تشدیدکننده‌ی صدا (Resonating Chamber) را ایفا می‌کرد. دانشمندان با شبیه‌سازی رایانه‌ای صدایی شبیه بوق یا غرشی کم‌فرکانس برای این دایناسور بازسازی کرده‌اند. این صداها احتمالاً برای هشدار دادن، جذب جفت، یا ارتباط با اعضای گروه استفاده می‌شد. برخی دایناسورها نیز با برخورد پا یا دم به زمین صدا تولید می‌کردند. حتی ممکن است صداهایی از نوع لرزش زمین نیز استفاده شده باشد که فقط توسط اعضای همان گونه حس می‌شد. پرندگان امروزی که بازماندگان دایناسورها هستند، به‌خوبی از صدا در ارتباط استفاده می‌کنند. این شباهت رفتاری هم تأیید دیگری بر رابطه‌ی نزدیک آن‌ها با پرندگان است. در نتیجه، دایناسورها فقط با غرش ساده یا نعره‌های فرضی فیلم‌ها شناخته نمی‌شدند، بلکه زبان پیچیده‌تری برای ارتباط داشتند.

۱۱- برخی دایناسورها در قطب زندگی می‌کردند

برخلاف تصور رایج، برخی دایناسورها در مناطقی که امروز به عنوان قطب شمال و جنوب شناخته می‌شوند، زندگی می‌کردند. فسیل‌های متعددی از دایناسورها در آلاسکا، قطب جنوب و مناطق شمالی کانادا کشف شده‌اند. این موضوع نشان می‌دهد که آن‌ها توانایی سازگاری با شرایط سرد را داشته‌اند. البته در دوره‌ی کرتاسه، قطب‌ها گرم‌تر از امروز بودند، اما همچنان زمستان‌های طولانی و تاریکی داشتند. دایناسورهای ساکن این مناطق احتمالاً خز یا پرهای ضخیم‌تری داشتند تا گرم بمانند. برخی فسیل‌ها حتی نشان می‌دهند که بچه‌دایناسورها در همان مناطق به دنیا می‌آمدند و بزرگ می‌شدند، نه اینکه فقط فصول گرم آنجا می‌ماندند. این یعنی آن‌ها به‌طور کامل با اقلیم سرد تطبیق یافته بودند. این کشف، تنوع زیست‌محیطی دایناسورها را فراتر از تصور می‌برد. آن‌ها نه‌تنها در جنگل‌ها و دشت‌ها، بلکه در شرایط سخت قطبی هم موفق بودند.

۱۲- برخی دایناسورها استخوان‌های توخالی داشتند

ویژگی استخوان توخالی (Hollow Bones) فقط به پرندگان امروزی محدود نمی‌شود؛ بسیاری از دایناسورهای پرنده‌مانند نیز دارای این ساختار بوده‌اند. استخوان‌های توخالی، سبک‌تر و در عین حال مقاوم هستند، که برای پرواز یا دویدن با سرعت بالا بسیار مفید است. دایناسورهایی مانند «آرکئوپتریکس» (Archaeopteryx) و «تروودونتیدها» (Troodontids) این ویژگی را داشتند. این ساختار نه‌تنها در پرندگان اولیه، بلکه در برخی دایناسورهای غیرپرنده هم دیده شده است. وجود استخوان توخالی احتمالاً به دلیل نیاز به مصرف انرژی کمتر و تحرک بیشتر در طول زمان تکامل به وجود آمده است. همچنین این استخوان‌ها با سیستم تنفسی پیشرفته‌ی آن‌ها هم‌راستا بودند. فسیل‌های دقیق نشان می‌دهند که این ویژگی در چندین خط تکاملی دایناسورها به‌طور مستقل ظاهر شده. استخوان‌های توخالی، اگرچه ظریف به‌نظر می‌رسند، ولی بسیار محکم و کاربردی‌اند. این ویژگی یکی از نشانه‌های آشکار ارتباط ساختاری میان دایناسورها و پرندگان امروزی است.

۱۳- دایناسورها در لانه‌های گروهی تخم‌گذاری می‌کردند

دایناسورهای زیادی تخم‌گذار بودند، ولی نکته‌ی جالب اینجاست که برخی از آن‌ها به‌صورت گروهی و سازمان‌یافته در مکان‌هایی خاص تخم می‌گذاشتند. در مناطقی مثل مغولستان و آرژانتین، مکان‌هایی کشف شده که حاوی ده‌ها لانه‌ی دایناسوری است. این لانه‌ها به شکل دایره‌ای چیده شده‌اند و نشان‌دهنده‌ی رفتار اجتماعی و حفاظت دسته‌جمعی است. یکی از مشهورترین آن‌ها «مایاسورا» (Maiasaura) است که حتی نامش به معنی «مار مادر خوب» است. شواهد فسیلی نشان می‌دهند که بچه‌دایناسورها مدتی پس از تولد در لانه می‌ماندند و والدین از آن‌ها مراقبت می‌کردند. این مراقبت شامل آوردن غذا یا دفاع در برابر شکارچیان بوده است. تخم‌ها معمولاً در خاک گرم یا با پوشش گیاهی دفن می‌شدند تا دما ثابت بماند. این رفتارها نشان می‌دهد که دایناسورها تنها موجوداتی غریزی نبودند، بلکه روابط اجتماعی پیچیده‌ای داشتند. چنین شواهدی باعث شده تصور ما از سبک زندگی آن‌ها انسانی‌تر و پویاتر شود.

۱۴- دایناسورها هم به بیماری‌های استخوانی مبتلا می‌شدند

فسیل‌های دایناسورها تنها اطلاعاتی درباره‌ی شکل بدن یا اندازه‌شان نمی‌دهند؛ بلکه گاهی بیماری‌هایشان را نیز نشان می‌دهند. در برخی استخوان‌ها نشانه‌هایی از بیماری‌هایی مانند «آرتریت» (Arthritis)، «استئومیلیت» (Osteomyelitis یا التهاب استخوان) و حتی تومورها دیده شده است. این آسیب‌ها گاهی در اثر برخورد با شکارچی یا رقابت میان خود دایناسورها ایجاد می‌شدند. اما گاهی هم منشأ عفونی یا ژنتیکی داشته‌اند. در اسکلت یک تیرانوسوروس بالغ، ردپای شکستگی‌ها و جوش‌خوردگی‌های ناقص مشاهده شده است. این یافته‌ها نشان می‌دهد که حتی دایناسورهای عظیم هم آسیب‌پذیر بوده‌اند و شاید درد و محدودیت‌های حرکتی را تجربه می‌کردند. برخی دایناسورها احتمالاً با وجود این بیماری‌ها تا مدت زیادی زنده می‌ماندند. این موضوع از یک سو نشان‌دهنده‌ی استقامت فیزیکی بالای آن‌هاست و از سوی دیگر، می‌تواند نشانه‌ای از رفتارهای حمایتی گروهی باشد. مطالعه‌ی بیماری‌های استخوانی در دایناسورها، شاخه‌ای نوظهور به نام «پالئوپاتولوژی» (Paleopathology) را در علم دیرینه‌شناسی ایجاد کرده است.

۱۵- دایناسورها شب‌زی (Nocturnal) هم بودند

تا مدت‌ها فرض می‌شد دایناسورها تنها در روز فعال بودند، اما بررسی ساختار چشم برخی فسیل‌ها چیز دیگری نشان می‌دهد. دانشمندان با بررسی حفره‌ی چشمی (Scleral Ring) در برخی گونه‌ها متوجه شده‌اند که اندازه‌ی این بخش در بعضی از دایناسورها شبیه حیوانات شب‌زی امروزی است. گونه‌هایی مانند «تروودون» (Troodon) دارای چشم‌هایی بزرگ با قدرت دید در نور کم بودند. این قابلیت به آن‌ها امکان می‌داد که در شب شکار کنند یا از شکارچیان پنهان شوند. شاید این ویژگی به آن‌ها کمک کرده که با گونه‌های رقیب در ساعات مختلف روز رقابت نکنند. تقسیم زمان فعالیت، مزیت زیستی بزرگی در محیط‌های پررقابت بوده است. همچنین برخی دایناسورهای گیاه‌خوار احتمالاً شب‌ها برای آب یا غذا حرکت می‌کردند تا کمتر در معرض خطر قرار گیرند. درک این واقعیت کمک می‌کند تا رفتارهای زیستی دایناسورها را دقیق‌تر بازسازی کنیم. همه‌ی آن‌ها آفتاب‌دوست و روزگرد نبوده‌اند؛ بعضی در سکوت شب فرمانروایی می‌کردند.

۱۶- برخورد سیارک چیکسولوب، مشهورترین عامل انقراض دایناسورها

یکی از مشهورترین نظریه‌ها درباره‌ی انقراض دایناسورها، برخورد یک سیارک عظیم به زمین در منطقه‌ای به نام «چیکسولوب» (Chicxulub) در مکزیک امروزی است. این برخورد حدود ۶۶ میلیون سال پیش رخ داد و دهانه‌ای به قطر ۱۸۰ کیلومتر ایجاد کرد. قدرت این انفجار میلیون‌ها برابر بمب هیروشیما بود و باعث آتش‌سوزی‌های گسترده و پرتاب غبار به جو زمین شد. غبار و ذرات در هوا جلوی نور خورشید را گرفتند و زمین وارد دوره‌ای تاریک و سرد شد. این اتفاق زنجیره‌ای از فجایع محیطی به‌وجود آورد؛ مثل افت دما، از بین رفتن گیاهان و به‌دنبال آن، گرسنگی برای گیاه‌خواران و سپس گوشت‌خواران. این نظریه با شواهد زمین‌شناسی زیادی تأیید شده، مثل لایه‌ای از «ایریدیوم» (Iridium) که به‌طور غیرعادی در خاک آن دوره یافت شده. ایریدیوم در زمین کمیاب است اما در سیارک‌ها فراوان است. این نظریه امروزه توسط بیشتر دانشمندان به‌عنوان علت اصلی انقراض پذیرفته می‌شود، هرچند دیگر عوامل هم ممکن است در آن دخیل بوده باشند. دایناسورها شاید در یک چشم‌برهم‌زدن از سلطه به نابودی کشیده شدند.

۱۷- فعالیت‌های آتشفشانی عظیم در دکن هند، قاتلان آرام

در کنار نظریه برخورد سیارک، نظریه‌ی فعالیت‌های آتشفشانی شدید در منطقه‌ی «دکن ترپس» (Deccan Traps) در هند هم مطرح است. این فوران‌ها در مدت‌زمانی طولانی، حجم عظیمی از گازهای سمی مانند دی‌اکسید گوگرد (SO₂) و دی‌اکسید کربن (CO₂) را وارد جو کردند. این گازها باعث باران اسیدی، کاهش دمای جهانی و به‌هم خوردن تعادل اکولوژیکی شدند. برخلاف برخورد سیارک که ناگهانی بود، این روند آرام و تدریجی اتفاق افتاد. لایه‌های سنگی از آن دوره، گواهی بر تداوم این فوران‌ها در حدود چند صد هزار سال هستند. برخی دانشمندان معتقدند این آتشفشان‌ها فشار زیادی به اکوسیستم وارد کردند و وقتی سیارک برخورد کرد، زمین از قبل آماده‌ی فروپاشی بود. در این دیدگاه، سیارک تنها تیر خلاص بود نه عامل اصلی. ترکیب این دو عامل، می‌تواند توضیح‌دهنده‌ی سرعت و گستردگی انقراض دایناسورها باشد. آتشفشان‌ها نقش مهمی در تنظیم یا به‌هم زدن چرخه‌های زیستی زمین داشتند.

۱۸- تغییرات اقلیمی و سرد شدن جهانی، مرگ خاموش دایناسورها

برخی پژوهشگران معتقدند که دایناسورها پیش از برخورد سیارک هم با کاهش جمعیت مواجه شده بودند. تغییرات اقلیمی تدریجی در دوره‌ی کرتاسه باعث افت دما در سراسر زمین شده بود. این کاهش دما به‌خصوص برای گونه‌های وابسته به گرما بسیار چالش‌برانگیز بود. جنگل‌ها عقب‌نشینی کرده بودند و تنوع گیاهان کاهش یافته بود. گیاه‌خواران منابع غذایی کمتری داشتند و در نتیجه گوشت‌خواران نیز با قحطی روبه‌رو شدند. فسیل‌ها در مناطق قطبی گواه کاهش جمعیت قبل از انقراض ناگهانی هستند. این روند طولانی باعث شده برخی دانشمندان بر نظریه‌ی «فروپاشی تدریجی زیست‌محیطی» تأکید کنند. در این دیدگاه، سیارک فقط نقطه‌ی پایان یک دوره‌ی رو به زوال بود. اگرچه هیجان برخورد سیارک جذاب است، اما شاید مرگ دایناسورها پیش از آن آغاز شده بود.

۱۹- فعالیت‌های خورشیدی یا تغییرات کیهانی؛ تئوری‌های کم‌تر شناخته‌شده

برخی نظریه‌های کمتر شناخته‌شده به عوامل کیهانی مثل فعالیت‌های شدید خورشیدی، انفجار ابرنواختر (Supernova) یا عبور منظومه شمسی از ابرهای گازی کیهانی اشاره می‌کنند. در این حالت، تشعشعات کیهانی قوی ممکن است جو زمین را تحت‌تأثیر قرار داده باشند. این پدیده‌ها می‌توانند لایه اوزون را تخریب کرده و باعث تابش بیش‌ازحد فرابنفش (UV) شوند. در نتیجه بسیاری از موجودات آسیب‌پذیر مثل گیاهان سطحی و دایناسورها در زنجیره‌ی غذایی تحت فشار قرار می‌گرفتند. این نظریه‌ها اگرچه شواهد زمین‌شناسی محکمی ندارند، اما به‌عنوان احتمال‌های علمی در نظر گرفته می‌شوند. برخی دانشمندان در حال بررسی لایه‌های خاصی از سنگ‌های کرتاسه برای یافتن شواهد رادیواکتیو هستند. اگرچه این فرضیه‌ها هنوز در اقلیت‌اند، اما نمی‌توان آن‌ها را کاملاً رد کرد. کیهان همچنان می‌تواند تأثیرات عمیقی بر حیات روی زمین داشته باشد. شاید چیزی فراتر از تصور ما عامل نابودی دایناسورها بوده است.

۲۰- شیوع بیماری‌های واگیردار در بین دایناسورها، نظریه‌ای زیستی

برخی دیرینه‌شناسان نظریه‌ای جسورانه مطرح کرده‌اند: دایناسورها ممکن است بر اثر بیماری‌های واگیردار گسترده از بین رفته باشند. فرض بر این است که بیماری‌هایی با منشاء قارچی یا ویروسی، میان گونه‌های مختلف دایناسور منتشر شده‌اند. شرایط محیطی متغیر، مهاجرت گسترده، و ضعف سیستم ایمنی ناشی از استرس زیستی، همگی این بیماری‌ها را تشدید کرده‌اند. شواهد مستقیمی از ویروس یا باکتری وجود ندارد، اما آسیب‌های استخوانی و ناهنجاری‌های فسیلی گاهی به چنین فرضی دامن می‌زنند. امروزه در طبیعت، اپیدمی‌ها می‌توانند جمعیت یک گونه را به‌سرعت کاهش دهند. اگر دایناسورها به چنین بیماری‌هایی حساس بوده باشند، یک ویروس ناشناخته می‌توانسته ضربه‌ی کشنده‌ای وارد کند. این نظریه همچنین می‌تواند توضیح دهد که چرا برخی گونه‌ها زودتر از بقیه ناپدید شدند. اگرچه این فرضیه فعلاً در حاشیه قرار دارد، اما در ترکیب با سایر عوامل قابل بررسی است. گاهی دشمن واقعی از درون می‌آید، نه از آسمان یا زمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]