15 فکت جالب درباره ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی برنده نوبل

آیا تا به حال با نویسندهای روبرو شدهاید که هم نامش در فهرست برندگان نوبل ادبیات باشد و هم در عرصه سیاست یک چهره داغ و جنجالی به حساب بیاید؟ ماریو بارگاس یوسا یکی از همان معدود نویسندگانی است که مرزهای بین ادبیات و سیاست را با قلم خود درنوردیده است. اگر از علاقهمندان به ادبیات آمریکای لاتین باشید، بیتردید نام ماریو بارگاس یوسا برایتان آشناست. اما چیزی که او را از دیگر نویسندگان همنسلش متمایز میکند، روحیه مبارز، زبان تند، و جهانبینی پیچیدهای است که در آثار و زندگیاش به خوبی دیده میشود. بسیاری از مخاطبانش میگویند اولین بار با خواندن رمان «گفتوگو در کاتدرال» بود که با درد و رنج عمیق جامعه پرو آشنا شدند. از کسی شنیدم که میگفت: «خواندن یوسا مثل این است که وارد اتاقی تاریک شوی و با هر صفحه، یک پنجره رو به واقعیت باز شود.» چنین روایتی دور از حقیقت نیست. چرا که آثار یوسا نه فقط سرگرمکنندهاند، بلکه مثل سندی تاریخی، واقعیتهای تلخ و شیرین یک ملت را روایت میکنند.
شاید سالها فکر میکردید که نویسندگان بزرگ تنها در اتاقهای کوچک و پشت میزهای چوبی، بیسروصدا مینویسند و دور از غوغای جهانند. اما ماریو بارگاس یوسا درست برعکس این تصور رایج است. او یکی از معدود نویسندگانی است که نه تنها در سیاست کشورش پا گذاشت، بلکه به مرحله نهایی انتخابات ریاستجمهوری هم رسید. همین نکته باعث شده تصویر او همواره در هالهای از بحث، نقد و حتی خشم قرار بگیرد. در جایی خواندهام که وقتی در سال ۲۰۱۰ جایزه نوبل به یوسا رسید، واکنشها از شور و شوق تا اعتراض متغیر بود. او نه فقط به خاطر رمانهایش، بلکه به دلیل نظرات صریحش درباره آزادی، دموکراسی و نقش روشنفکران در جامعه، چهرهای جهانی و بحثبرانگیز شده است. همین تقابل بین ادبیات و سیاست، باعث شده شناختن زندگی و اندیشه او جذابیتی فراتر از یک نویسنده ساده داشته باشد.
اگر اهل جستوجو در زندگی نویسندگان هستید، شاید نام یوسا را در کنار نویسندگانی مثل مارکز، بورخس و فوئنتس دیده باشید. اما آنچه او را خاصتر میکند، مسیری است که طی کرده؛ از کودکی سخت در پرو گرفته تا زندگی در اروپا و بالاخره ورود به حلقه نخبگان ادبی جهان. دوستی نقل میکرد که وقتی نوجوان بوده، با خواندن رمان «خانه سبز» احساس کرده دیگر نمیتواند به ادبیات معمولی برگردد. چیزی در داستانهای یوسا هست که آدم را از درون تکان میدهد، شاید همان صراحت بیپردهاش درباره فساد، نظامهای دیکتاتوری، و انسانهایی که قربانی سیستم میشوند. این نویسنده فقط قصه نمیگوید، او حقیقت را به زبان قصه مینویسد. و برای همین است که باید بیشتر دربارهاش بدانیم.
۱- تولد در زمانهی تلاطم: آغاز زندگی ماریو بارگاس یوسا
ماریو بارگاس یوسا در سال ۱۹۳۶ در شهر آریکوئیپای پرو به دنیا آمد، اما پدر و مادرش کمی پس از تولد او از هم جدا شدند. او تا ۱۰ سالگی فکر میکرد پدرش مرده است، چون مادرش اینگونه به او گفته بود. بعدها که فهمید پدرش زنده است و در واقع خانواده را ترک کرده، دچار شوک عاطفی شد. دوران کودکیاش تحت سلطه مادربزرگها و خالهها گذشت و در فضایی زنانه رشد کرد. وقتی پدرش بالاخره به زندگی او برگشت، بسیار سختگیر و خشن بود، چیزی که تاثیر عمیقی بر ذهن نوجوان یوسا گذاشت. این تجربه باعث شد که روابط خانوادگی و پدرسالاری در بسیاری از آثارش پررنگ شود. بارگاس یوسا از همان کودکی به خواندن و نوشتن علاقه داشت و داستاننویسی را راهی برای فرار از فشارهای زندگیاش میدید. در دوران دبیرستان به یک مدرسه نظامی فرستاده شد، که بعداً الهامبخش رمان معروفش «سربازگی نامیرا» (The Time of the Hero) شد. شروع نویسندگیاش از همان سالها جدی شد و مسیر زندگیاش را تعیین کرد.
۲- سالهای پختگی: ورود به دنیای ادبیات جهانی
در دهه ۱۹۵۰، بارگاس یوسا برای ادامه تحصیل به اسپانیا رفت و بعد در پاریس مستقر شد؛ جایی که به جامعه نویسندگان تبعیدی آمریکای لاتین پیوست. نخستین رمان مهم او، «شهر و سگها» (The Time of the Hero)، در سال ۱۹۶۳ منتشر شد و جنجال زیادی در کشورش به پا کرد. ارتش پرو حتی نسخههایی از این کتاب را به آتش کشید چون تصویر تاریکی از مدارس نظامی ارائه میداد. در همین دوران بود که نام او در کنار چهرههایی چون گابریل گارسیا مارکز و کارلوس فوئنتس مطرح شد. موج ادبی جدیدی در آمریکای لاتین در حال شکلگیری بود که بارگاس یوسا یکی از مهمترین چهرههای آن شد. او به سرعت به عنوان نویسندهای با نگاه سیاسی، زبانی پیچیده و روایتهایی چندلایه شناخته شد. در دهه ۷۰ و ۸۰، کتابهایی چون «گفتوگو در کاتدرال» (Conversation in the Cathedral) و «جنگ آخرالزمان» (The War of the End of the World) جایگاهش را در ادبیات جهانی تثبیت کردند. آثار او هم در محافل دانشگاهی و هم میان خوانندگان عام محبوب شد.
۳- برنده نوبل، مدافع آزادی: دستاوردهای بزرگ یوسا
در سال ۲۰۱۰، آکادمی نوبل ادبیات جایزه خود را به ماریو بارگاس یوسا اهدا کرد، با این استدلال که او ساختارهای قدرت را با زبان داستانی هنرمندانه بررسی کرده است. این جایزه در سن ۷۴ سالگی به او رسید و باعث شد نامش دوباره در تیتر اول رسانهها ظاهر شود. او نه فقط نویسندهای توانمند، بلکه مفسری توانا درباره مسائل اجتماعی و سیاسی جهان معاصر است. در آثارش، با لحنی بیپرده و ساختاری چندلایه، به تحلیل دیکتاتوری، فساد و بحرانهای اخلاقی جوامع پرداخته است. برخی آثار او مثل «سور بز» (The Feast of the Goat) درباره حکومت دیکتاتور دومینیکن، رافائل تروخیو، مورد تحسین گسترده قرار گرفت. یوسا در مقالهها و سخنرانیهایش نیز همواره از آزادی بیان (Freedom of Expression)، دموکراسی و اقتصاد آزاد دفاع کرده است. او در کتابها و مصاحبههایش بارها تأکید کرده که ادبیات باید نیشدار باشد و از حقیقت نترسد. همین رویکرد باعث شده هم تحسین شود و هم مورد نقد قرار گیرد.
۴- از داستاننویس تا سیاستمدار: ورود به صحنه قدرت
در سال ۱۹۹۰، ماریو بارگاس یوسا با شعار دفاع از آزادی و اقتصاد بازار آزاد، در انتخابات ریاستجمهوری پرو شرکت کرد. در ابتدا محبوبیت زیادی کسب کرد، اما در مرحله نهایی رقابت را به آلبرتو فوجیموری واگذار کرد. این تجربه تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت و بعدها در کتابها و مقالاتش، تحلیلهای زیادی درباره آن ارائه داد. او بعدها اعتراف کرد که ورود به سیاست، اگرچه با نیت مثبت بود، اما باعث شد چهره عمومیاش بهشدت تغییر کند. بسیاری از طرفداران ادبیاش از این اقدام ناراضی بودند و احساس کردند نویسنده محبوبشان از مسیر ادبی فاصله گرفته است. پس از این شکست، او دیگر هرگز به صورت مستقیم وارد سیاست نشد، اما همواره در گفتار و نوشتارش، نقدهای سیاسی خود را ادامه داد. حضورش در رسانهها به عنوان یک مفسر برجسته ادامه پیدا کرد. این تجربه، زندگی او را وارد مرحلهای تازه کرد و درک عمیقتری از قدرت و فساد را به قلمش آورد.
۵- نویسندهای زنده و فعال: وضعیت کنونی ماریو بارگاس یوسا
با وجود بالا رفتن سن، ماریو بارگاس یوسا هنوز هم یکی از نویسندگان فعال ادبیات معاصر است. او در سالهای اخیر همچنان کتاب منتشر میکند و مقالات تند و تیز سیاسیاش در روزنامههایی چون «ال پاییس» (El País) چاپ میشوند. در سال ۲۰۲۱، در حرکتی کمسابقه، به عضویت آکادمی فرانسه درآمد؛ نهادی که کمتر به نویسندگان غیرفرانسوی عضویت میدهد. سبک زندگیاش در سالهای اخیر کمی پرزرقوبرقتر شده؛ از جمله روابط شخصیاش که گاهی به صفحات زرد روزنامهها کشیده میشود. با این حال، نگاه تیزبین و منتقدانهاش نسبت به جهان، کمرنگ نشده است. او همچنان در همایشها، مصاحبهها و جشنوارههای بینالمللی ادبی شرکت میکند. منتقدان میگویند یوسا به الگویی برای روشنفکران مستقل تبدیل شده است، کسی که بهرغم نقدها، راه خودش را میرود. خوانندگان جدید همچنان به آثار قدیمیاش جذب میشوند و نسلهای تازهای از مخاطبان، با آثارش آشنا میشوند. به نظر میرسد او حتی در سالهای پایانی عمرش، هنوز قصد ندارد از صحنه کنار برود.
۶- دشمنی مشهور با گابریل گارسیا مارکز
ماریو بارگاس یوسا و گابریل گارسیا مارکز زمانی دوستان بسیار صمیمی بودند و حتی در جنبش ادبی «Boom Latinoamericano» کنار هم قرار داشتند. اما در سال ۱۹۷۶، در یکی از رویدادهای عمومی در مکزیک، یوسا ناگهان به گارسیا مارکز حمله فیزیکی کرد و او را نقش بر زمین کرد. هیچگاه دلیل این اقدام بهطور رسمی اعلام نشد، اما شایعات فراوانی درباره دلایل شخصی، رقابت ادبی و اختلافات سیاسی مطرح شد. گفته میشود همسر یوسا، پاتریسیا، در مرکز این تنشها قرار داشت. برخی میگویند یوسا معتقد بود مارکز در زندگی زناشوییاش دخالت کرده است. این اتفاق باعث شد رابطه این دو نویسنده تا پایان عمر مارکز هرگز ترمیم نشود. یوسا حتی در زمان مرگ مارکز از ابراز تسلیت علنی خودداری کرد. با اینکه هر دو از مهمترین نویسندگان اسپانیاییزبان هستند، این دشمنی یکی از مشهورترین نزاعهای دنیای ادبیات شد.
۷- تأثیر ساختاری یوسا بر رماننویسی مدرن
یکی از ویژگیهای برجسته آثار یوسا، ساختار پیچیده و چندزمانی روایتهای اوست. او به جای خط داستانی مستقیم، از تکنیکهایی مثل مونولوگ درونی (Interior Monologue) و فلشبک (Flashback) استفاده میکند. روایتهای او معمولاً بهصورت تکهتکه و از دیدگاههای مختلف بازگو میشوند. این رویکرد خواننده را به چالش میکشد و او را مجبور میکند تا مثل حل یک پازل، داستان را کنار هم بچیند. منتقدان سبک او را با فاکنر و جویس مقایسه کردهاند، اما یوسا تأکید دارد که از واقعیتهای آمریکای لاتین الهام گرفته است. در رمانهایی چون «گفتوگو در کاتدرال»، روایتها درهمتنیده و زمانها آشفتهاند، اما همین پیچیدگی باعث درخشش داستان شده است. آثار او خواننده را درگیر تحلیل روانی، سیاسی و اجتماعی میکند. این ویژگی ساختاری به سبکی خاص از داستاننویسی در دنیای اسپانیاییزبان انجامید. به همین دلیل است که او تنها یک داستانپرداز نیست، بلکه معمار ساختارهای ادبی نیز به شمار میرود.
۸- علاقه به تئاتر و اقتباس نمایشی آثار
بارگاس یوسا تنها به رماننویسی اکتفا نکرده و علاقه زیادی به نمایشنامهنویسی و تئاتر نیز دارد. برخی از آثار او، مانند «زن ستوان فرانسوی» و «پنجه گربه»، مستقیماً برای صحنه تئاتر نوشته شدهاند. او حتی چندین بار خودش کارگردانی برخی اجراهایش را بر عهده داشته است. یوسا معتقد است که تئاتر فضایی زندهتر و بیواسطهتر نسبت به ادبیات مکتوب فراهم میکند. در مصاحبهای گفته که روی صحنه بودن را شبیه «نوشتن با بدن» میداند. نمایشنامههای او اغلب مضامینی چون قدرت، شهوت، خیانت و هویت را دنبال میکنند. بسیاری از رمانهایش نیز بعدها توسط دیگران به تئاتر یا حتی اپرا تبدیل شدهاند. یکی از اقتباسهای معروف، نسخه نمایشی «سور بز» بود که در کشورهای مختلف روی صحنه رفت. این علاقه به تئاتر باعث شده یوسا را همزمان نویسندهای با ذهن بصری و نمایشی بدانند.
۹- زندگی خانوادگی پرحاشیه و ازدواج جنجالی با ایزابل پریسلر
ماریو بارگاس یوسا پس از بیش از ۵۰ سال زندگی مشترک با همسرش پاتریسیا، در سال ۲۰۱۵ از او جدا شد. این جدایی نهتنها برای خانوادهاش شوکهکننده بود، بلکه رسانهها را درگیر رابطه جدیدش با ایزابل پریسلر، مادر خواننده مشهور «انریکه ایگلسیاس»، کرد. این رابطه به شدت رسانهای شد و عکسهای خصوصی آنها در مجلات زرد بهطور گسترده منتشر شد. یوسا که همیشه چهرهای جدی و روشنفکرانه داشت، ناگهان وارد دنیای سلبریتیها شد. خانوادهاش، بهویژه فرزندانش، با این رابطه مخالف بودند و آن را نوعی خیانت احساسی قلمداد کردند. این ماجرا تصویر عمومی او را در میان بخشی از مخاطبانش مخدوش کرد. بسیاری از خوانندگان وفادارش احساس کردند که او از مسیر متانت فاصله گرفته است. با این حال، خود یوسا رابطهاش را «آغاز مرحلهای تازه از زندگی» میدانست. این حاشیه خانوادگی هنوز هم یکی از جنجالبرانگیزترین بخشهای زندگی شخصی اوست.
۱۰- موضعگیریهای سیاسی در سالهای اخیر
با وجود سن بالا، یوسا هنوز هم در مسائل سیاسی جهان اظهار نظر میکند و همین او را در مرکز بحثهای جدید نگه داشته است. او در سالهای اخیر از برخی جریانهای راستگرای لیبرال حمایت کرده، چیزی که در تضاد با گذشته چپگرای اوست. این تغییر موضع باعث انتقادات زیادی از سوی همفکران سابقش شده است. در انتخابات کشورهای مختلف آمریکای لاتین، او گاهی طرف یکی از نامزدهای محافظهکار را گرفته و همین موجب بحث شده است. در اروپا نیز دیدگاههایی نسبتاً کلاسیک درباره مهاجرت و هویت ملی ارائه کرده که چندان با جریان روشنفکری غالب هماهنگ نیست. برخی منتقدان او را به «پیرمردی لجوج» تشبیه کردهاند که از واقعیتهای جدید جامعه فاصله گرفته است. با این حال، یوسا تأکید دارد که به اصول آزادی و لیبرالیسم وفادار مانده است. او معتقد است روشنفکر باید مستقل از جناحها فکر کند و بر اساس شواهد، نه احساسات. این موضعگیریهای او باعث شده همچنان چهرهای فعال، ولی پرحاشیه در رسانهها باشد.
۱۱- تأثیرپذیری از ادبیات اروپا و نویسندگان کلاسیک
ماریو بارگاس یوسا همواره تأکید کرده که ریشههای فکری و سبک نوشتاریاش، نهتنها در فرهنگ آمریکای لاتین بلکه در ادبیات اروپا نیز شکل گرفته است. او در مصاحبههای مختلف از نویسندگانی چون گوستاو فلوبر (Gustave Flaubert)، ویلیام فاکنر (William Faulkner) و جیمز جویس (James Joyce) بهعنوان منابع الهام خود یاد کرده است. یوسا معتقد است که فلوبر، الگوی نویسنده حرفهای است که با وسواس و دقت وسوسهانگیزی مینویسد. بهویژه رمان «مادام بوواری» را بارها تحلیل و حتی کتابی جداگانه دربارهاش منتشر کرده است. او فلوبر را استاد خلق جزئیات، لحن، و ایجاز میداند. در آثار یوسا نیز وسواس ساختاری، جملهبندی دقیق و فرمگرایی بهوضوح دیده میشود. این تأثیرپذیری باعث شده او در آثارش با نگاهی فراملی بنویسد، حتی وقتی موضوعات محلی را روایت میکند. به همین دلیل، آثارش هم در آمریکای لاتین و هم در اروپا مورد توجه قرار گرفتهاند.
۱۲- دغدغه عمیق درباره دموکراسی و سانسور
بارگاس یوسا همواره از صریحترین مدافعان آزادی بیان و مخالفان سانسور (Censorship) در جهان اسپانیاییزبان بوده است. او در طول دهههای گذشته در برابر دیکتاتوریهای نظامی، حکومتهای پوپولیستی، و دولتهای سرکوبگر موضعگیری کرده است. او سانسور را بزرگترین دشمن خلاقیت ادبی میداند و معتقد است که ادبیات آزاد، نشانه سلامت جامعه است. در مقالاتش بارها به رژیمهایی مانند کوبا و ونزوئلا تاخته و آنها را مظهر «ادبیات زندانی» توصیف کرده است. این مواضع باعث شده در برخی کشورهای آمریکای لاتین محبوبیت و حتی امکان حضور فیزیکی نداشته باشد. با این حال، یوسا اصرار دارد که نویسنده نباید ساکت بماند، حتی اگر مخاطبانش رنجیده شوند. او در نطق دریافت نوبل نیز از آزادی و خطرات سقوط به دام دیکتاتوری سخن گفت. همین ایستادگی در برابر سانسور، از ویژگیهای برجسته کارنامه فکری اوست.
۱۳- شهرت آثارش در نظام آموزش دانشگاهی
بسیاری از آثار یوسا نهتنها در قفسه کتابفروشیها بلکه در فهرست دروس دانشگاهی قرار دارند. رمانهایی مثل «خانه سبز» (The Green House) و «سور بز» در دانشگاههای مختلف دنیا، بهویژه در رشتههای ادبیات تطبیقی و علوم سیاسی، تدریس میشوند. ساختار چندلایه و مضمونهای سیاسی آثار او، باعث شدهاند ابزار مناسبی برای تحلیلهای نظری باشند. در دانشگاههای آمریکایی، اروپایی و حتی آسیایی، پایاننامهها و مقالات متعددی درباره آثارش نوشته شده است. از تحلیل ساختار روایت گرفته تا واکاوی مفاهیم قدرت، خشونت و آزادی، موضوعات غالب در کلاسهای مرتبط با آثار او هستند. این توجه آکادمیک جایگاه یوسا را از یک رماننویس صرف فراتر برده و او را به چهرهای اندیشمند بدل کرده است. کتابهای او در فهرستهای درسی زبان اسپانیایی برای غیر بومیها نیز قرار دارد. همچنین در امتحانهای ادبیات برای دانشجویان زبان اسپانیایی، گاهی سوالاتی از آثار او طرح میشود. همین جایگاه آکادمیک، بر ماندگاری فرهنگی او افزوده است.
۱۴- حضور پررنگ در مطبوعات و رسانهها
بر خلاف بسیاری از نویسندگان که از رسانهها فاصله میگیرند، یوسا همواره حضوری فعال و مؤثر در مطبوعات بینالمللی داشته است. او سالهاست که بهطور منظم در روزنامههای مهمی چون «ال پاییس» اسپانیا، مقالات سیاسی و فرهنگی منتشر میکند. نوشتههای مطبوعاتی او گاهی بسیار جنجالیاند و همزمان ستایش و انتقاد فراوان به همراه دارند. حتی زمانی که رمانی در دست چاپ ندارد، با یادداشتهایش در فضای فکری اروپا و آمریکای لاتین تأثیرگذار است. یوسا از جمله روشنفکرانی است که مطبوعات را ابزاری برای گفتوگو با جامعه میبیند، نه صرفاً رسانهای برای تبلیغ آثارش. او حتی در برنامههای تلویزیونی و مصاحبههای تصویری ظاهر میشود و با صراحت درباره مسائل فرهنگی و سیاسی اظهار نظر میکند. این ویژگی باعث شده همواره در کانون توجه بماند. بسیاری از جوانان، پیش از خواندن آثار داستانیاش، ابتدا از طریق یادداشتهای روزنامهای با اندیشههایش آشنا میشوند. این ارتباط رسانهای، بُعد جدیدی به چهره روشنفکری یوسا داده است.
۱۵- نقش ویژه زنان در آثار داستانی او
در داستانهای بارگاس یوسا، زنان نقشی پررنگ، پیچیده و گاه محوری دارند. او در اغلب رمانهایش شخصیتهای زن را با روانشناسی دقیق و چندلایه توصیف میکند. از معلم اغواگر رمان «شیطانصفتها» (The Bad Girl) تا زنان قربانی یا قدرتمند در «سور بز» و «خانه سبز»، همگی چهرههایی پیچیده و دور از کلیشه هستند. یوسا اعتراف کرده که رابطهاش با زنان در زندگی واقعی نیز تأثیر زیادی بر نگاهش در داستانها داشته است. او زن را نه صرفاً عنصری عشقی یا مادرانه، بلکه بازیگری کلیدی در تحولات اجتماعی میداند. بعضی منتقدان معتقدند شخصیتهای زن در آثار او، گاهی به ورطه اغراق یا کلیشه هم میافتند، اما اغلب خوانندگان از جسارت او در پرداخت به پیچیدگی روان زنانه تمجید میکنند. زنان در رمانهای یوسا اغلب عامل تغییر یا گرهافکنی هستند، نه صرفاً مهرهای منفعل. حتی در برخی آثار، رویکرد فمینیستی غیرمستقیم نیز دیده میشود. این توجه به زنان، بخش مهمی از جذابیت روایتهای یوسا را تشکیل میدهد.