کتاب عصر قهرمان، نوشته ماریو بارگاس یوسا | معرفی و تحلیل و بررسی
عصر قهرمان
نویسنده:ماریوبارگاس یوسا
مترجم:هوشنگ اسدی
چاپ: ۱۳۶۹
ناشر: کتاب مهناز
ماریو بارگاس یوسا در اولین رمانش با نام عصر قهرمان که به سال ۱۹۶۲ انتشار یافته موضوعی نه چندان سیاسی را برگزیده است. شاید در میان آثار مختلف یوسا (اعم از داستانی و غیرداستانی) عصر قهرمان تنها اثری باشد که در آن به مباحث و چالش های سیاسی در آمریکای لاتین بهای چندانی داده نشده است. چه، در این رمان آن نگاه موشکافانه یوسا به ساختار قدرت و نتایج استفاده ناعادلانه از آن وجود ندارد و ارتباط داستان با حاکمیت سیاسی از حد مدیران یک مدرسه نظامی فراتر نمی رود. شاید بخشی از دلایل آن مربوط به شرایط حاکم بر کشور پرو در روزگار انتشار این رمان باشد.
در پرو تا سال ۱۹۸۲ حاکمانی نظامی قدرت را در دست داشتند و جو حاکم بر این کشور بیش از همه نماد خفقان و استبداد بوده است. بارگاس یوسا همزمان با انتشار رمان دومش یعنی گفت وگو در کاتدرال تن به تبعیدی اجباری داد و از کشور پرو مهاجرت کرد. بنابراین شاید انتخاب چنین موضوعی از سوی یوسا ناشی از شرایط حاکمیت سیاسی در دهه ۱۹۶۰ در کشور پرو باشد. اما از طرف دیگر بارگاس یوسا همواره بر لزوم شناخت نویسنده از موضوع داستانش تأکید ویژه داشته است. به نحوی که عمده موضوعات داستان هایش را از وقایع سیاسی چند دهه اخیر آمریکای جنوبی اقتباس کرده است. زیرا خود را در موضوع فوق صاحب نظر و عقیده می داند. همچنین وی مدتی در شرایطی مشابه شرایط مدرسه نظامی رمان عصر قهرمان به سر برده است و ناگفته پیداست که از تجربیاتی که در آن زمان از سر گذرانده در نوشتن رمان عصر قهرمان سود جسته است.
رمان به شرح وقایع مختلف یک مدرسه نظامی در حومه لیما می پردازد و البته این وقایع از لحظه سرقت سئوالات امتحانی توسط شاگردان آغاز می شود. ماجراهایی که در پی این سرقت پیش می آیند، پیرنگ داستان را شکل می دهند. به طوری که زندگی اشخاص اصلی داستان به هم گره می خورد و به فاجعه ختم می شود. در این میان آنچه بیش از همه به چشم می خورد تناقضاتی است که نویسنده در مفهوم نظم جست وجو می کند. یوسا به تمامی پارادوکس حاکم بر نظم ساختگی و تحمیلی مدیران مدرسه نظامی بر شاگردان را عیان می کند. نقل قولی که در ابتدای کتاب از ژان پل سارتر آمده در شناخت نظرات یوسا پیرامون موضوع فوق مؤثر است: «ما ادای قهرمانان را در می آوریم، چون ترسوییم. به هیئت قدیسین در می آییم چرا که گناهکاریم و نقش قاتل را بازی می کنیم برای این که آرزومند کشتن همنوع خویشیم. ما از این رو در زندگی خود نقش بازی می کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم.»
آنچه یوسا در جوهره نظم و انضباطی که بر مدرسه لئونسیو پارادو حاکم است می بیند همانا پوچی تأسف بار آن است. در واقع در اینجا فقط ادای قهرمانان درآورده می شود چراکه به منظور پوشاندن ضعف ها و احساس هایی نظیر ترس و گناه است. همچنان که در سایه شکل گرفتن چنین نظمی، نوعی قانون جنگل هم در این مدرسه نظامی حاکم می شود. سال چهارمی ها برای تأدیب محصلین تازه وارد سال اولی آنها را وادار به انجام پست ترین کارها می کنند که این اقدام واکنش شدیدتر سال اولی ها را در پی دارد.
در حقیقت در اینجا هم نظیر جنگل موجودی که دارای قدرت جسمانی بالا باشد توانایی ماندن دارد وگرنه خورده می شود. البته این نظم تناقض آشکار دیگری را هم در پی دارد. مدیران مدرسه که از تماشای نظم و انضباط ایجاد شده در مدرسه لئونسیو پارادو توسط خودشان مجذوب و مفتونند از آگاهی پیرامون شرایط پنهانی و زیرزمینی خوابگاه ها باز می مانند. آنچنان که در زمان آشکار شدن بخشی از اقدامات پنهانی و خلاف مقررات محصلین آنچه بیش از همه جالب توجه است بهت و حیرتی است که در مدیران آموزشگاه به وجود می آید و اصلاً این طور به نظر می رسد که اینان تمام مدت خواب بوده اند و چشم بر شرب خمر و سیگار کشیدن و قمار و سایر کارهای خلاف مقررات شاگردانشان بسته اند.
در این میان هرگونه تلاش برای شکستن چنین فضایی محکوم به شکست است. در سیر ماجراهای داستان از آن هنگام که یکی از شاگردان معروف به برده کشته می شود و دوستش آلبرتو درصدد یافتن راز این مرگ بر می آید، امیدهایی در خواننده جهت شکستن این فضا به وجود می آید. آلبرتو که معتقد به قتل برده توسط جاگوار (یکی دیگر از شاگردان) است موفق به جلب نظر و همراهی معلمش ستوان گامبا می شود. گامبا برخلاف عقیده سایر مسئولان مدرسه از تئوری قتل برده دفاع می کند و درصدد انتقال گزارش این قتل به مقامات بالا بر می آید. اما در نهایت آنچه مشخص می شود این است که اصلاً چنین اتفاقی رخ نداده و حق با مسئولان مدرسه است که موضوع قتل را داستان پردازی آلبرتو می دانند. جالب این که خود آلبرتو در خاتمه پی می برد که اتهامش به جاگوار اشتباه بوده و از او معذرت می خواهد. گامبا هم اسیر آرمان گرایی اش می شود. چرا که مسئولان مدرسه با اطلاع یافتن از عقاید دردسرآفرین او تصمیم به انتقالش به نواحی کوهستانی می گیرند. در واقع ستوان گامبا مغلوب قهرمان بازی های پوچش برای تغییر نظمی از اساس پوچ می شود.