پیوند قلب انسان به انسان چگونه آغاز شد؟ روایت اولین جراحی پیوند قلب تاریخ و پیامدهایش

در اتاقی سرد و روشن در بیمارستانی در کیپتاون، جراحی آماده میشود تا دست به کاری بزند که پیشتر تنها در داستانهای علمیتخیلی آمده بود. مردی به نام لوئیس واشکانسکی با قلبی ضعیف در آستانه مرگ است و تنها امید او قلبی است که در سینهٔ زنی جوان میتپد. این زن، دنیس داروال، در تصادفی مرگبار جان باخته، اما قلبش هنوز زنده است.
در سال ۱۹۶۷، دکتر کریستیان بارنارد (Christiaan Barnard) تصمیم گرفت این دو زندگی را به هم پیوند دهد؛ تلاشی بیسابقه برای انجام نخستین پیوند قلب انسانبهانسان. این جراحی فقط تجربهای پزشکی نبود، بلکه آزمونی بود برای فهم بشر از مرزهای اخلاق، تکنولوژی و شجاعت. لحظهای که قلب جدید شروع به تپیدن کرد، تاریخی نو در علم پزشکی رقم خورد.
با این حال، مسیر پیوند اعضا همیشه ساده نبوده است. این جراحی، با تمام جسارت و دقت، خیلی زود با چالشهایی جدی روبهرو شد. آیا میتوان پیوند عضوی حیاتی چون قلب را موفق دانست، اگر بیمار فقط ۱۸ روز زنده بماند؟ در ادامه، روایتی دقیق، انسانی و تحلیلی از این جراحی شگفتانگیز، واکنش جهانی و پیامدهایش را خواهید خواند.
پیشزمینهٔ جراحی: چرا این اقدام بیسابقه انجام شد؟
در دههٔ شصت میلادی، مرگ ناشی از بیماریهای قلبی بهسرعت در حال افزایش بود و علم پزشکی هنوز پاسخی قطعی برای نارساییهای قلبی پیشرفته نداشت. «لوئیس واشکانسکی» (Louis Washkansky)، بیماری در اواسط دههٔ پنجم زندگی، بهشدت از نارسایی قلبی ایسکمیک (ischemic heart failure) رنج میبرد. داروها دیگر مؤثر نبودند و هیچ روش درمانی سنتی نمیتوانست زندگی او را نجات دهد. در این شرایط بحرانی، پزشکان تصمیم گرفتند گزینهای را امتحان کنند که پیشتر فقط در آزمایشگاهها یا با حیوانات انجام شده بود.
پیش از این، تلاشهایی برای پیوند قلب از حیوان به انسان انجام شده بود، از جمله پیوند قلب شامپانزه در سال ۱۹۶۴، اما هیچکدام موفقیتآمیز نبودند. تیم دکتر بارنارد از دانشگاه کیپتاون بهدنبال قلبی انسانی میگشتند که هم سازگار باشد، هم قابل انتقال. آنچه این پروژه را از تلاشهای قبلی متمایز میکرد، دقت در انتخاب زمان، تکنیک خنکسازی قلب برای پیشگیری از آسیب ایسکمیک، و استفاده از داروهای سرکوبکنندهٔ سیستم ایمنی (immunosuppressants) بود.
لحظهٔ طلایی در دوم دسامبر همان سال فرا رسید؛ زمانی که «دنیس داروال» (Denise Darvall)، زنی ۲۵ ساله، در یک سانحهٔ رانندگی جان باخت اما قلبش همچنان در حال تپیدن بود. با تأیید مرگ مغزی او، شرایط برای انجام نخستین پیوند قلب انسانبهانسان مهیا شد.
چگونگی انجام جراحی: ورود به سینهٔ خالی
با اعلام مرگ مغزی «دنیس داروال»، مقدمات انتقال قلب آغاز شد. قلب او هنوز در حال تپیدن بود، اما باید برای پیوند متوقف میشد. تیم جراحی با سرعت عمل قفسهٔ سینه را گشودند، قلب را از بدن خارج کرده و بلافاصله در یک سیستم خنک و اکسیژنرسان قرار دادند تا از آسیب ایسکمیک (ischemic injury) جلوگیری شود. همزمان، سینهٔ واشکانسکی باز شد و قلب نارسای او برداشته شد.
بارنارد بعدها این لحظه را چنین توصیف کرد: «برای نخستینبار در زندگیام، به درون سینهای خالی نگاه میکردم. همانجا بود که سنگینی این تصمیم را تمامقد درک کردم.» اتصال عروق اصلی قلب جدید به بدن واشکانسکی با موفقیت انجام شد. با وجود تفاوت اندازه بین قلب سالم و قلب بیمار، با گذشت زمان، عضو پیوندی خود را با بدن جدید تطبیق داد. پس از پنج ساعت جراحی، قلب پیوندی شروع به تپش کرد و قفسهٔ سینه بسته شد.
دستاوردی حیرتانگیز و مرگی تلخ
در روزهای نخست، همهچیز امیدوارکننده بهنظر میرسید. عملکرد قلب جدید چشمگیر بود و پزشکان توانستند برای اولینبار مشاهده کنند که یک قلب سالم چه تأثیری بر بیمار در حالت نارسایی کامل دارد. بهگفتهٔ بارنارد: «بهبودی فوری آقای واشکانسکی شگفتانگیز بود.» او از نظر قلبی، وضعیت پایداری داشت و واکنش اولیهٔ بدنش مثبت بود.
اما سیستم ایمنی بدن، همچنان مانعی جدی برای پیوند اعضا باقی مانده بود. برای جلوگیری از دفع عضو، داروهای سرکوبکنندهٔ ایمنی تجویز شده بودند؛ داروهایی که دفاع طبیعی بدن در برابر عفونتها را نیز کاهش میدهند. همین مسئله بهسرعت موجب ابتلای واشکانسکی به ذاتالریه (pneumonia) شد. با وخامت وضعیت ریهها، نارسایی چندعضوی آغاز شد و سرانجام، تنها ۱۸ روز پس از جراحی، او جان باخت. جالب آنکه، قلب پیوندی همچنان فعال و سالم مانده بود.
واکنشهای عمومی: تحسین، وحشت و بدنامی
خبر این جراحی تاریخی بهسرعت در سراسر جهان منتشر شد و باعث بروز واکنشهایی متفاوت شد. رسانهها با حرص و طمع به دنبال عکس، فیلم و حتی دستکش جراح بودند. اما خود بارنارد هیچگاه تصور نمیکرد جهانیان تا این اندازه به او توجه کنند. دانشمندان، پزشکان و مردم عادی همگی واکنشهایی گاه افراطی نشان دادند.
برخی این عمل را نوعی بیرحمی توصیف کردند. در کتاب «وحشت در مغز» (Horror On The Brain)، دکتر آستین لیم (Austin Lim) مینویسد: «واکنش عمومی ابتدا ترکیبی از انزجار و ترس بود. مردم این اقدام را نه بهعنوان نجات جان انسان، بلکه بهعنوان تجاوزی غیراخلاقی به بدن مردگان تعبیر کردند.»
نامههایی از سراسر دنیا به دست بارنارد رسید که در آنها او را «سادیست»، «غیرطبیعی» و حتی «قصاب» خوانده بودند. درخواستهایی برای بازداشت او مطرح شد و رسانهها میان قهرمانسازی و شیطانپنداری مردد بودند. در چشم بسیاری، این جراحی بهجای یک نقطهٔ عطف علمی، بیشتر شبیه آغاز یک فیلم ترسناک بود: مردی که با بریدن دو بدن، موجودی تازه خلق میکند.
آیندهای که از دل مرگ آغاز شد
با وجود شکست تلخ نخستین تجربه، تلاشهای بعدی تیم بارنارد و دیگر جراحان به موفقیتهای چشمگیری انجامید. در جراحیهای پنجم و ششم، گیرندگان قلب بهترتیب ۱۳ و ۲۴ سال پس از پیوند زندگی کردند. دانش پزشکی پیوند اعضا، بهخصوص در زمینهٔ کنترل سیستم ایمنی، بهسرعت پیشرفت کرد. مفاهیمی که روزگاری غیرممکن یا ترسناک بهنظر میرسیدند، بهمرور در دستورکار پزشکی روزمره قرار گرفتند.
حتی در سطح عمومی، دیدگاه مردم تغییر کرد. ترس جای خود را به شگفتی داد، و بیاعتمادی به امید بدل شد. اکنون، پیوند قلب دیگر یک خطر عجیب یا بازی با مرگ تلقی نمیشود، بلکه بخشی قابل اتکا از درمان بیماریهای پیشرفتهٔ قلبی است. هرچه باشد، نقطهٔ آغاز این مسیر، همان لحظهای بود که یک قلب سالم در سینهای خالی تپیدن را آغاز کرد.
جمعبندی
نخستین پیوند قلب انسانبهانسان در سال ۱۹۶۷، هرچند با مرگ زودهنگام گیرنده به پایان رسید، اما راه را برای انقلابی علمی در پزشکی گشود. جسارت دکتر بارنارد نهتنها مرزهای جراحی را جابهجا کرد، بلکه پرسشهای تازهای درباره اخلاق، هویت انسانی و مرگ برانگیخت. تجربهٔ واشکانسکی و داروال، نقطهای بود که در آن علم، اخلاق و تکنولوژی بههم رسیدند. امروزه هر عمل پیوند قلب، ادامهای از همان لحظهٔ تاریخی است که قلبی تازه در سینهای ناشناس شروع به تپش کرد.
وقتی یک قلب تازه، آیندهٔ پزشکی را از نو نوشت
گاهی یک تصمیم جسورانه در تاریکترین لحظهها، میتواند مسیری تازه را برای بشریت بگشاید. نخستین پیوند قلب انسانبهانسان، گرچه با شکست آغاز شد، اما پایهگذار دانشی شد که امروز جان میلیونها انسان را نجات داده است. شاید آنچه در آن اتاق عمل در سال ۱۹۶۷ رخ داد، نه صرفاً یک جراحی، بلکه آغاز تعریفی جدید از حیات و مرگ بود؛ تعریفی که هنوز هم با هر ضربان قلب پیوندی ادامه دارد.
سؤالات رایج درباره نخستین پیوند قلب انسانبهانسان
- اولین پیوند قلب انسانبهانسان در چه سالی انجام شد؟
- در دسامبر سال ۱۹۶۷، دکتر کریستیان بارنارد در آفریقای جنوبی این جراحی تاریخی را انجام داد.
- چه کسی اولین گیرندهٔ قلب انسانی بود؟
- مردی به نام لوئیس واشکانسکی که دچار نارسایی شدید قلبی شده بود و تنها ۱۸ روز پس از جراحی زنده ماند.
- آیا پیوند قلب در آن زمان موفقیتآمیز تلقی شد؟
- گرچه بیمار مدت کوتاهی زنده ماند، اما عملکرد موفق قلب پیوندی، آن را نقطهٔ عطفی در تاریخ پزشکی دانستند.
- چرا واشکانسکی پس از پیوند جان باخت؟
- او به دلیل عوارض داروهای سرکوبکنندهٔ سیستم ایمنی دچار ذاتالریه شد و بدنش دچار نارسایی چندعضوی گردید.
- واکنش عمومی نسبت به این جراحی چگونه بود؟
- در ابتدا ترکیبی از تحسین و ترس بود. برخی این اقدام را غیراخلاقی دانستند و حتی خواستار بازداشت دکتر بارنارد شدند.
- این جراحی چه تأثیری بر آیندهٔ پزشکی داشت؟
- پیوند قلب انسانبهانسان مسیر تازهای در درمان نارساییهای قلبی گشود و بعدها با بهبود روشها به موفقیتهای چشمگیر رسید.