کتاب سکوت همچون سلاح: ایزاک بابل و راز بقا در جهان بیرحم
به مناسبت درگذشت بیژن اشتری - آخرین ترجمهای را که انجام داد، بخوانیم

کتاب «سکوت همچون سلاح» نوشتهٔ گریگوری فریدین، سفری است به زندگی پراضطراب و اندیشههای پنهان ایزاک بابل، نویسندهٔ درخشان و مرموز روسی.
در زمانی که حکومت شوروی با مشت آهنین سانسور را بر جان نویسندگان میکوبید، بابل، مردی با چشمانی همیشه نگران و ذهنی همیشه بیدار، راهی متفاوت برای بقا یافت. او از تبار یهودیان اوکراین بود و آثارش، همچون آینهای تیره، حقیقتهای سرکوبشده و خونین را بازتاب میداد. اما وقتی طوفان استالینیسم بهپاخاست، بابل تصمیم گرفت کمتر بگوید، کمتر بنویسد و در هزارتوی سکوت، صدای واقعیاش را حفظ کند. این «سکوت» در کتاب، نه نشانهٔ ترس، بلکه انتخابی حسابشده بود: سلاحی برای بقا، فضایی برای اندیشه، راهی برای نجات هویت خلاقه.
گریگوری فریدین، با واکاوی نامهها و دستنوشتههای بابل، نشان میدهد که چگونه او سکوت را به هنری پنهان و در عینحال فریادگر تبدیل کرد. این کتاب، قصهٔ انسانی است که آموخت در هیاهوی تاریخ، گاه تنها راه مقاومت، نگفتن است.
۱- شمای کلی و داستان زندگی بابل
ایزاک بابل در سال ۱۸۹۴ در بندر اودسا زاده شد؛ شهری پرهیاهو با ترکیبی از فرهنگهای اوکراینی، یهودی و روسی. بابل در جوانی شیفتهٔ نویسندگی شد و با داستانهای کوتاهش، بهسرعت به یکی از صداهای تازهٔ ادبیات روسیه بدل شد. اما مسیر او هرگز آسان نبود: بهعنوان یک یهودی در روسیه تزاری، همیشه در حاشیهها زندگی کرد. پس از انقلاب ۱۹۱۷، بابل به ارتش سرخ پیوست و در میان خشونت و خونریزی، گزارشهایی نوشت که بعدها به «داستانهای ارتش سوارهنظام» شهرت یافت.
در همین دوره بود که بابل دریافت نوشتن میتواند خطرناک باشد، زیرا کلماتش حقیقتی را برملا میکردند که حکومت نمیخواست دیده شود. در سالهای پایانی، بهتدریج سکوت اختیار کرد؛ نه بهعنوان نشانهٔ تسلیم، بلکه چون سپری در برابر سرکوب. او با این کار، توانست در دل خاموشی، جوهرهٔ اندیشهاش را زنده نگه دارد.
۲- سکوت بهعنوان سپر: چرا و چگونه؟
سکوت بابل در نگاه فریدین، یک موضعگیری زیرکانه بود: او میدانست که هر کلمه ممکن است او را در کام مرگ بفرستد. پس بهجای آنکه مانند بسیاری از همعصرانش در دام «ادبیات تبلیغاتی» گرفتار شود، تصمیم گرفت بیشتر ببیند و کمتر بگوید. این سکوت، فرصتی شد برای پالایش اندیشه و بازتاب حقیقتهای پنهان. بابل نهتنها برای نجات جانش، بلکه برای نجات «صداقت قلم» سکوت کرد. او دریافت در جهانی که هر جمله ممکن است علیه نویسنده استفاده شود، گاه بهترین فریاد، همان نگفتن است. در نگاه او، سکوت یعنی در خلوتگاه ذهن، صدای خود را از تحریفها و سانسورها حفظ کردن. این همان سلاحی بود که بابل برای جنگیدن در دنیای بیرحم استالینیسم برگزید.
۳- وایت فریدین: پیوند سکوت و خلاقیت
گریگوری فریدین، در این کتاب، با دقتی علمی و نگاهی انسانی، رابطهٔ میان سکوت و خلاقیت بابل را میکاود. او میگوید سکوت بابل بهمعنای توقف نبود، بلکه شکلی از آفرینش بود: یک جور «نوشتن نانوشتهها». در جاهایی که نمیتوانست سخن بگوید، در اندیشههایش، جهانی از تصاویر و مفاهیم زاده میشد. این سکوت، بذر خلاقیتی بود که بعدها در داستانهای کوتاه و قطعههای پراکندهٔ او شکوفه زد. بابل فهمیده بود گاه در یک کلمهٔ نگفته، جهانی از صداقت و درد پنهان است. فریدین با تحلیل ظریف خود، نشان میدهد که چگونه این سکوت، بابل را به نویسندهای فراتر از زمان و مکان بدل کرد. این نگاه تازه، کتاب را به اثری فلسفی و در عین حال عمیقاً انسانی تبدیل کرده است.
۵- ابل، سانسور و قدرتی که سکوت بخشید
در سالهای پایانی زندگیاش، بابل در مرکز توجه پلیس مخفی استالین قرار گرفت. او بهخاطر داستانهایی که حقیقتهای خونین جنگ و خشونت را آشکار میکردند، بهعنوان خطری برای نظم حکومتی دیده میشد. بابل بهجای آنکه دروغ بگوید یا به ساز سانسور برقصید، تصمیم گرفت سکوت کند و چیزی نگوید که بر ضد وجدانش باشد. در همان زمان، سکوت او بهنوعی قدرت بدل شد؛ قدرتی که نشان میداد حتی در عصر اختناق، میتوان ننوشت اما شرافت را حفظ کرد.
این سکوت، بارها از سوی دوستانش بهعنوان نشانهٔ ضعف تعبیر شد، اما فریدین بهوضوح میگوید: سکوت بابل، مقاومت بود، نه ضعف. این مقاومت درونی، بهگونهای عجیب و دردناک، او را به یک قهرمان پنهان بدل کرد. بابل با همین سکوت، استقلال هنری و وجدان انسانیاش را پاس داشت.
۶- فریدین و تحلیل ژرف آثار بابل
گریگوری فریدین در این کتاب، آثار پراکندهٔ بابل را چون قطعات پازل در کنار هم میچیند. او هر داستان را بهمثابه سندی زنده از روزگار پرتنش نویسنده میداند. فریدین تلاش میکند نشان دهد چطور بابل، در هر سکوت و مکث، جهانی از معنای پنهان را بهتصویر میکشید. او از نامهها، گفتگوها و حتی سکوتهای ثبتشده در خاطرات دوستان بابل، روایتی میسازد که خواننده را به قلب این نویسندهٔ غمگین میبرد. فریدین تأکید دارد که برای درک بابل، باید فراتر از واژههایش رفت؛ باید به مکثها و خلأهایی گوش سپرد که فریادهایی خاموش در خود دارند. این تحلیل موشکافانه، کتاب را به پلی میان تاریخ و ادبیات بدل کرده است. فریدین نشان میدهد که هرچه بابل کمتر نوشت، ذهنش پرشورتر شد.
۷- میراث بابل و ارزش امروزین سکوت
کتاب «سکوت همچون سلاح»، به ما یادآوری میکند که در دنیای پر از هیاهو و مصرف بیپایان واژهها، سکوت هنوز معنای قدرتمندی دارد. ایزاک بابل، با انتخاب آگاهانهاش، یادآور شد که گاه در نگفتن، صداقتی هست که در هزاران جمله یافت نمیشود. این نگاه، امروز هم برای ما ارزشمند است: سکوت، نه نشانهٔ ناتوانی، بلکه شکلی از مراقبت از خویشتن است. فریدین ما را دعوت میکند تا به سکوتهای زندگیمان، همچون ابزار اندیشه و خلاقیت بنگریم. میراث بابل، میراث انسانی است: آنکه حتی در جهان تاریک، میتواند در درونش نور را زنده نگه دارد. در جهانی که هرچه بیشتر میگوییم، کمتر میفهمیم، بابل به ما میگوید شاید گاه باید کمتر گفت و بیشتر اندیشید. این پیام، امروزی و جهانشمول است.
۸- قدرت روایتگری فریدین
کتاب، نهتنها زندگینامهای جذاب است، بلکه بهخاطر روایت شفاف و بیطرفانهٔ فریدین، به اثری ادبی و فلسفی بدل شده است. او هیچگاه بابل را قدیس یا قربانی مطلق نمیداند. در عوض، او را انسانی واقعی نشان میدهد؛ انسانی که در دل تاریکی، راهی برای نگاهداشتن شرافت پیدا میکند. سبک نوشتاری فریدین، میان تحلیل تاریخی و روحیهٔ شاعرانه تعادل برقرار کرده است. هر جمله، انگار دانهای است در خاکی خشک، که اندکاندک معنا را از سکوت بابل بیرون میکشد. این شیوه، کتاب را به اثری زنده و الهامبخش بدل میکند. خواندن «سکوت همچون سلاح» به ما یادآوری میکند که زندگی، بیش از هرچیز، انتخابی میان حقیقت و سازش است.
۹- تیجهگیری و پیام نهایی کتاب
«سکوت همچون سلاح» تنها دربارهٔ ایزاک بابل نیست؛ دربارهٔ هر انسانی است که در مواجهه با جهان، گاه تصمیم میگیرد ساکت باشد تا حقیقتش را حفظ کند. فریدین نشان میدهد که سکوت، اگر آگاهانه و با اندیشه باشد، نهتنها ضعیف نیست، بلکه قویترین موضع ممکن است. بابل با انتخاب سخت خود، یادآور شد که گاه برای شنیدن صدای درون، باید جهان بیرون را خاموش کرد. این کتاب، قصهٔ جسارت و رنج است، اما در نهایت، قصهٔ امید و مقاومت هم هست. امروز، در جهانی که هرچیز را بیوقفه فریاد میزنیم، شاید باید از بابل بیاموزیم: گاهی آرامش و آزادی، در یک لحظه سکوت آغاز میشود. این همان پیامی است که کتاب، بیهیاهو و بیتظاهر، در گوش جان ما میخواند. و همین سکوت، شاید بالاترین فریاد تاریخ باشد.