اینترنت و دلخوشیهای کوچک ما – امیدواری به احترام، درک و اعتماد متقابل

اسفند سال 90 در پستی به عنوان «ما، بچههای وب»، حس و حالم را در مورد «اینترنت» نوشتم.در اینجا با بیان و از زاویه دید دیگری به همان موضوع نگاه میکنم:
نگاههای خیره
در ایران، کسانی که فعالیت هدفداری در وب دارند، همواره از نگاههای خیره و مبهوت کسانی که بیرون گود نشتهاند، نالانند.
فرقی نمیکند که کاربری شما چقدر پیشرفته، پیراسته، دانشافزا و یا لذتبخش باشد، از دریچه چشم بعضیها، فرقی بین وقتگذرانی صرف و «دیتینگ» و دلبریهای آنلاین، با فعالیت وبلاگنویسی، تولید محتوا، کاربری هدفدار در شبکههای اجتماعی یا پژوهشهای علمی آنلاین نیست!
برای مثال در مورد خودم تقریبا مطمئنم که دید بسیاری از کسانی که از نزدیک من را میشناسند در مورد فعالیتهای آنلاینم، چیزهایی در همین سطح هستند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
وصلههای ناجوری که ناگهان کشف میکنند الماسهای تراشنخوردهاند!
گاهی ما در دنیای پیرامونمان، از یافتن دوستانی با عقاید و سلیقهها و دغدغههای مشابه عاجز میشویم، ناامیدی ناشی از این سرخوردگی تا به آنجاست که ما گاهی به خودمان شک میکنیم و حس غیرنرمال بودن هم به ما دست میدهد، انگار که «وصله ناجوری» در جامعه هستیم.
اما در محیط آنلاین همه چیز فرق میکند، با اینترنت شما میتوانید در طی چند ماه یا چند سال حلقهای از دوستان همفکر بیابید، آن وقت است که موقع تماشا کردن فوتبال، خواندن یک کتاب، دیدن یک فیلم و یا در زمانهای شادی و ناامیدی، دوستانی برای اشتراک افکار و یا درد دل خواهید داشت.
بگذارید، مثالی بزنم، دو روز پیش، مستند بسیار زیبایی را کشف کردم، با همین وضعیت ناجور اینترنت، 1.5 گیگ از پهنای باندم را صرف دانلودش کردم، میدانید که مستندها به خصوص مستندهای اجتماعی چیزهایی نیستند که هر کسی علاقه داشته باشد، نگاهشان کند.
از این کشف خصوصی، سر ذوق آمدم، اما این ذوقزدگی برایم کافی نبود، چون در طی سالهای وبلاگنویسی عادت کردهام، هر وقت چیز جالبی پیدا کنم، در موردش مطالعه کنم و مثل یک الماس صیقلخورده عرضهاش کنم. پستهای وبلاگی من به خاطر دانش اندکم، چیزهای دندانگیری نیستند، اما شاید به خاطر اینکه از دل برمیآیند، با لطف خوانندگان مواجه میشوند.
بله، در صدد بودم، که در مورد مستندی که گفتم، چیزکی بنویسم که متوجه شدم، یک وبلاگنویس دیگر، درست همزمان با من همان مستند را دیده، ساعتها در مورد آن فکر کرده و مطلب خوانده است و مطلب خوبی نوشته است.
آیا ناراحت شدم؟ ابدا! بلکه بر شادیام افزوده شد، چون فهمیدم که هنوز هم میشود کسانی را پیدا کرد که با وجود اینکه خیلی از من دورند، افکارشان و سبک فکر کردنشان شبیه من است! من خوشحال شدم از اینکه میتوانم بعدا از زاویه دیگری مستند را بررسی کنم.
بیشک چنین لحظات شادیبخشی برای شما هم در دنیای آنلاین اتفاق افتادهاند و شما هم از اینکه توسط یک جمع غریبه پذیرش شدهاید یا اینکه همفکرانی برای خود پیدا کردهاید، مثل من شاد شدهاید.
اینترنت خیلی وقتها برای ما کاربردهای بدیعی پیدا میکند و تبدیل میشود به یک استادیوم به هنگام تماشای مسابقههای ورزشی، یک سینما، هنگامی که چند نفرتان یک فیلم را با فاصله کم دانلود میکنید و میبینید، یک انجمن کتابخوانی و شعرخوانی.
جستجوی کاربردهای بدیع شبکههای اجتماعی
برایتان در مورد کاربردهای بدیع اینترنت در دو بند بالا نوشتم و نیز در مورد کسانی که این دلخوشیهای کوچک ما را درک نمیکنند.
به شبکههای اجتماعی نگاه کنید و این همه جار و جنجالی که در حواشی آنها بهپا میشود. واقعیت این است که شبکههای اجتماعی، به خودی خود، ماهیتی ندارند، این ما هستیم که به آنها جان میبخشیم، کاربرد برایشان پیدا میکنیم و به آنها هویت میدهیم.
از صحبت در مورد فیسبوک و توییتر پرهیز میکنم و روی اینستاگرام متمرکز میشوم، از دید بعضی اینستاگرام ممکن است ابزاری باشد برای وقتگذرانی، مراودههای بدون محدودیت و اشتراک بیتأمل و بیهوده عکسها.
اما همان طور که گفتم اینستاگرام یک ابزار در دست ماست و کاربران ایرانیاش هم کاربردهای جالبی برای آن یافتهاند.
جالب است که همان کاربرد ظاهرا سطح پایین آن که بعضیها را نگران میکند، یعنی همان اشتراک لحظهای بیتأمل عکسها، از دید من عالیترین کاربرد آن است.
چرا؟!
این را اگر کاربر اینستاگرام بوده باشید، میدانید!
استریم عکسها در اینستاگرام، برای من تبلور از زندگیهای دیگران هستند، من با مرور روزانه عکسها در اینستاگرام، یک حس سرزندگی پیدا میکنم، عکسی از سفره و یا تنقلات یک دوست، عکسی از گربه دیگری، عکسی از یک میز کار، عکسی از یک عمل جراحی، عکسی از سفر.
همه اینها زندگی را فریاد میزنند، وقتی عکسها بیمشکل بارگزاری میشوند، درست مثل این میماند که میتوانم بیمشکل زندگیهای دیگری را از دور تجربه کنم.
اما این همه کاربریهای اینستاگرام نیست، افراد باهوشی، کاربریهای دیگری هم برای آن یافتهاند، مثلا دوستی را میشناسم که با اینستاگرام، وبلاگ مینویسد!یک عکس میگذارد و بعد شعری و حرف و حدیثی زیر آن میگذارد، او با این کار یک وبلاگ محبوب برای خود دست و پا کرده است!
اشخاص و شرکتهایی هم هوشمندانه از اینستاگرام برای تبلیغ برند خود استفاده میکنند.
اما جالب است که کاربردی که خودم کشف کردهام را به شما معرفی کنم: پیدا کردن و آشنا شدن با کتابها تازه!
من از راههای مختلفی کتابهای تازه را پیدا میکنم و تازهترین شیوهای که از آن بهره میبرم، جستجوی هشتگ «کتاب» در اینستاگرام است.
آیا تا به حال این کار را کردهاید؟
اگر آدم کتابخوانی باشید، قطعا سر ذوق میآیید و میفهمید که علیرغم تیراژهای محدود کتاب و با وجود اینکه خیلی وقتهای حس میکنیم دیگر کتاب برای کسی مهم نیست و نسل خورههای کتاب برافتاده است، هنوز هم مشتقان کتاب در ایران زیاد هستند.
در اینجا با عرض پوزش از دوستان و کاربرانی که اسمشان را نمیتوانم در این پست بیاورم، توجه شما را به تعدادی از این عکسها جلب میکنم، عکسهایی زیبا از کتاب و کتابخوانی! این همه عکس را به خاطر این، در اینجا منتشر میکنم تا بدانید طعم جریان سیال محتواها در یک شبکه اجتماعی چگونه میتواند باشد و اینکه هر کاربر به فراخور نیازها و علایق خود ممکن است چه کاربردهایی در یک شبکه اجتماعی پیدا کند.
احترام، درک و اعتماد
ما کاربران اینترنت، آدمهای پرتوقعی نیستیم، چیزهای کوچکی میتوانند دلخوشمان کنند. کشف یک عکس، موسیقی، مطلب کوتاه یا پست وبلاگی، میتواند روزمان را بسازد و در مقابل آپلود نشدن یک عکس، لود نشدن یک صفحه یا تعطیلی یکی شبکههای اجتماعی، میتواند ناخوشمان کند، طوری که حس کنیم در قفسی بتونی، گرفتار آمدهایم.
چیزی که میخواهیم، احترام و درک شدن و اعتماد است، احترام به دلخوشیهامان، درک شدن روح و چینی نازک احساساتمان و اعتماد به تواناییمان در تمیز خوب از بد.
سلام… متاسفانه درک متقابل در بالاترین سطح هم نیست…
وزیر مربوطه از افزایش پهنای باند و افزایش سرعت کاربران خبر داد، ولی من دیروز مخابرات رفتم و در کمال تعجب دیدم که علاوه بر گران تر کردن اینترنت، قراره کلیهی اینترنت های نامحدود رو از ما بگیرن و تبدیل به محدود بکنن…
من بین 512 نامحدود و 5 مگ محدود، به طور قطع اینترنت نامحدود رو انتخاب میکنم و اشاره میکنم که در 150 کیلومتری خونهی من، در سلیمانیهی عراق، دوستانم از اینترنت های چند ده! مگی بدون محدودیت و هم قیمت با من استفاده میکنن….:(
هم قیمت ؟؟…..
فکر نکنم
منم شنبه رفتم مخابرات تا نتم رو تمدید کنم گفتن که نت نامحدود فقط ۱۲۸،۲۵۶ داریم و سرعت بالاتر فقط حجمی هست، من که تا حالا فقط نت 1نامحدود داشتم گفتم خوب یه بار برای تست نتباسرعت ۲و حجم ۴ بگیرم ببینم چجوری ؟!
سرعت دانلوش بیشتر از ۱۳۰یا۱۴۰نمیرفت که هیچ در کمال تعجب دیشب تموم شد ، درصورتی که دانلود نداشتم فقط گوشیمو آپدیت کردمو همین .
واقعا وضعیت نت ایران افتضاح هست.
کشورهای همسایه ایران از نسل ۵م نت همراه یا همون 5g استفاده میکنند ما هنوز توو 2g موندیم
5g?
4g الآن هنوز عادی نشده و پیشبینی میشه 5g از ۲۰۲۰ به بعد مورد استفاده قرار بگیره!
جناب مجیدی عزیز، با تک تک کلمات شما موافقم و اون احساس سرخوشی حین مواجه شدن با همفکران یا همسلیقه ها رو کامل میتونم بفهمم. یک نوشته عالی… بسیار ممنونم از شما.
واقعا حرف دل ما رو زدی آقای مجیدی . شدیدن با شما حس همذات پنداری دارم سر این قضیه . البته این نگاه با درجات مختلف مشمول همه ی کسایی که کار فرهنگی می کنن میشه . نویسنده ، شاعر ، فیلمساز های مستقل و بلاگ نویس های اهل دلی مثل شما
راه حلش به نظر من اینه که آدم خیلی دنبال تایید دیگران نباشه ، بلکه فقط به رضایت شخصی خودش بسنده کنه. وقتی از یه کار لذت می برم ، برای چی خودم رو محدود به قضاوت های دیگران کنم . بعضی ها هستن که دوست دارن ثابت کنن راه های خودشون بهتره و از شما برترن . بزارید که به خیالات خودشون خوش باشن
و از طرف دیگه شما باید بدونید که همیشه کسایی مثل من هستند که ارزش کار شما رو می دونن . همین که دوست دارید لحظه های خوشتون رو با بقیه شریک شید . یا یه تاثیر حداقلی تو ذهن مخاطبینتون موندگار کنید ، خودش یه عالمست
من خودم به شخصه به این جمله خیلی اعتقاد دارم که:
ذکات علم ، تحمل نادان هاست
:))))
این یکی از اون پستهای خاص یک پزشک بود! من که لذت بردم. خط به خط، جمله به جمله، کلمه به کلمهش درد مشترک بود!
واقعا عالی بود.
ممنون
بسیار نوشته زیبایی بود
عالی بود ، چه خوب ،معرفی کتاب هم شد.
اصلا یکی از دلایل دنبال کردن وبلاگتون همین موضوعه (هم فکری )
دکتر مستند “نمایش قتل” که بهش لینک دادی همون مستندی نیست که میخواستی راجع بهش بنویسی؟
یادم میاد وقتی اولین سودوکوی درجه سختو حل کردم تو جمع یه خورده ذوق زده شدم ولی نگاه دیگران به ذوق ودرک من دیدن داشت برای من درد هم داشت . خیلیهاشون نمی دونستن سودوکو چیه . دکتر این پستتون دلنوشته های ناگفته ماست مقاله تون مصداق واقعی متتی هست که داشتم:دلم نه ادعاهای بزرگ می خواهد نه بزرگهای پرادعا .دلم یک فنجان قهوه داغ می خواهد ویک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد………….
وحال این دوست همان دنیای مجازی است بنام اینترنت با کلی دوستهای هم دل که با چهره هایی که ماسکهایی لایه لایه دارند ولی در این دنیا همه آنها کنار می رن و حرف دل رو می شه …………..خدا اینترنتو حتی با سرعت پایین و محدود ازمون نگیره ………….آمین. ممنونم دکتر
درود بر شما و نگاه دقیق و بی آلایشتان
دکتر لطیف و قشنگ نوشتی
بعضی مواقع روح لطیفی پیدا میکنی که منو یاد نوشته های وبلاگ سابقم می اندازه
دلم می خواد دوباره شروع به نوشتن کنم و حس شروعی دوباره نیست .
فعلا فقط عکس می گیرم
تو این مملکت وبین این مردم فقط باید پول جمع کنی یا داشته باشی .ومن غافل از این نکته تمام عمر سرم به کتاب خواندن خودم بود وبعد اینترنت امد و…القصه .حالا من دلم برای دیگران میسوزد وانها همه با هم برای نداری من دل میسوزانن .حتما” باید چند تاخانه وماشین وباغ و….جور کنی که دیگران بفهمند خوشبختی .بدبختی انجاست ختا نزدیک مانیتور نمیشوند.باهمه دارندگیشان کامپیوتری برای بچه 10 ساله شان نمیخرند میگن از درس می افته ؟وهمش بازی میکنه . دکتر مردم عجیبی داریم طرف 7ساله فوق لیسانسه وتو این 7سال یک برگ کتاب نخوانده بعد دلش برا من میسوزه ؟این هم حکایت ما
کل پست خوب بود، ولی عکس ها برای من خیلی جالب بودن …
راستی، من حداقل روزی یکبار به وبلاگتون سر میزنم، ولی فکر کنم این اولین کامنتمه!
مثل همیشه، همونجوری که خودتون هم گفتین.. آنچه از از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند… خیلی پست خوبی بود، بخصوص عکس کتابها، تازه ام کرد… ممنون دکتر مجیدی عزیز…
ما درکتون میکنیم و دوستتون داریم آقای مجیدی.
متشکرم
خیلی عالی بود
مخصوصا قسمت آخر (احترام،درک و اعتماد)
این مطلبتون رو ۱۰۰٪ قبول دارم چون با آدمهایه زیادی برخورد داشتم و حتی خانواده ی خودم که وقتی با اشتیاق فراوان تحقیق و جستجو میکنم در نت یه جور برداشت میکنن و میگن که
تو چیکار میکنی پایه نت اینهمه وقت تلف میکنی .
مطالب این سایت در عین سادگی ،بسیار پر معنی و عمیق نوشته میشه ، به گفته ی خودتون ،حرفی که از دل برآید بر دل نشیند.
اون سری مجلههای همشهری داستان بیشتر از همه به دل نشست. انصافا همشهری داستان یه چیز دیگس!(: