چگونه دروغگو را بشناسیم؟ معرفی یک کتاب
فصل ۱: رشد زبان بدن / غیرکلامی
امروزه در رسانههای گروهی درباره نشانههای کلیدی زبان بدن بسیار سخن گفته میشود، بخصوص گفتوگو با مردم، بدون به زبان آوردن یک کلمه. در بعضی از سایتها درباره تشویق و پرورش توانایی کارمندان با مراجعین / مشتریان نیز بحث میشود. از سویی دیگر، پژوهشهای علمی سعی در شکستن رمز زبان بدن و جدا کردن عوامل آن از حدس و گمان احتمالی دارند. پس آیا این عقاید هنوز پابرجاست؟ و با وجود این، برداشت گفتوگوی غیرکلامی انسان از کجا ریشه میگیرد؟ در این فاصله، نگاهی به شروع و زمینههای اساسی مطالعه زبان بدن میاندازیم.
انسان نژاد قوی
جای تعجب نیست که انسان از قرنها پیش، یعنی از بدو آفرینش، گفتوگو با زبان بدن و فهم آن را آغاز کرد؛ البته ناگفته نماند که بعضی از زنان و مردان بیشتر از دیگران قدرت فهم و انتقال زبان بدن را داشته و دارند. زبان بدن بخش نامحسوسی از فرآیند ارتباطات انسانی است.
دقت در حرکات میمونها
چارلز داروین، از جمله کسانی است که با کشف نشانههای ارتباطات غیرشفاهی و افعال غیرکلامی درباره زبان بدن و ارائه نظریه تکامل، در این زمینه دگرگونی به وجود آورد.
پژوهشهای اخیر درباره مطالعه و فهم کلمات ناگفته و نشانههای غیرکلامی در گفتوگوی روزانه انسان، نشاندهنده ترس وی است. در یک پژوهش اجتماعی به شرکتکنندگان، تصاویری از عکس افرادی که نگرانی در چهرهشان هویدا بود، نشان داده شد. به نظر میآمد که این افراد ترسیدهاند. در این تحقیق از فناوری ام آر ای استفاده شد و هدف ثبت افزایش نشانههای ترس در بخشی از مغز بود.
داروین، دانشمند برجستهای بود و مطالب ارزشمندی درباره آثار ترس، دفاع یا فرار در زبان بدن را ارائه داد. با وجود این، سؤالی منطقی مطرح میشود، به طور مثال، چگونه و چرا میتوان حرکات دست مبنی بر زبان غیرکلامی را دریافت. باید به خاطر داشت که بعدها در قرن نوزده این مفهوم کاملاً بدیع بود. در آن دوره مردم عموما با احتیاط برخورد میکردند، بخصوص در ابراز احساسات آتشین و حتی عاشقانه، البته، نه به صورت انسان امروزی، ولی محفوظ و پوشیده رفتار میکردند. پس چرا باید کسی ادعا بکند که زبان حرکات بدنی، کلید فهم رفتار انسان است؟
پاسخ این سؤال در مطالعات پیشین داروین نهفته است. داروین به یافتن رابطه احتمالی و مداوم رشد و تکامل بین انسان و حیوان بسیار علاقهمند بود. او متوجه شباهتهای زیادی بین حیوان و انسان در ابراز احساسات از طریق حرکات صورتشان شد. به طور مثال، وقتی یک حیوان میترسد، چشمانش تقریبا باز شده و یخ میزند، همچنین سوراخهای بینیاش باز و گوشه لبهایش تا حدی جمع و نیمهبسته میشود. همه این نشانهها مبنی بر حفظ آرامش ظاهری، مبارزه، یا بیانگر واکنش آتشینی است که حیوانات برای دفاع، نزاع یا فرار از صحنه ترس از خود نشان میدهند. جالب این است که انسان نیز چنین واکنشی را در هنگام ترس، مبارزه، نزاع و یا دفاع از خود بروز میدهد و حتی از سازوکار پرواز یا لگدپراندن نیز استفاده میکند.
بعد از معرفی رابط اولیه، بین حرکات مشترک حیوانات و رفتارهای انسانی و تئوری بسیط داروین، دیگران نیز شروع به مطالعه رفتارهای انسان کرده و اطلاعات زیادی در این زمینه به دست آوردند و به این ترتیب رشتهای از مطالعه نشانههای غیرکلامی / زبان بدن متولد شد.
چه کسی خود را نگران نحوه عملکرد حیوانات میکند؟
بدیهی است که حیوانات نتیجهای از دروغ گفتن نگرفتهاند. بقای آنها تقریبا به درک و تفسیر عملیات بالقوه شکارچیان و حمله حیوانات وحشی دیگر بستگی دارد و این به معنای راز بقای آنها است.
در میان بسیاری از انسانها، گفتوگو اغلب به صورت زبانی پیش میرود، اما در مقایسه با حیوانات، انسان در حقیقت در هر اوضاع و احوالی دو نوع ارتباط را در هر ارتباط رفتاری برقرار میکند. انسان هنگام گفتوگو بدن خود را تکان داده و جابهجا میکند، بدون اینکه خود متوجه بشود و هنگام سخن گفتن اعضای بدن را حرکت میدهد که این حرکات، خود بخشی از گفتوگوی غیرکلامی را تشکیل میدهد. البته، برخی از کارشناسان تشخیص دادهاند که تنها یک سوم از پیامهای انسانی شفاهی است. پس اگر حرکات بدنی نادیده گرفته بشوند، به احتمال قوی دو سوم از گفتوگو نیز نادیده گرفته میشود. مهم نیست که کلمات به کار رفته توسط فرد با حرکات دست و بدن وی هماهنگ باشد یا نه، وقتی در پیام غیرکلامی و کلامی تضادی به وجود بیاید یا زبان چیز دیگری را بگوید (حتی برعکس) این نشانهها به چشم میآیند، برای مثال: وقتی همسر / نامزد جملاتی را به زبان بیاورد، ولی از ایجاد ارتباط چشمی مستقیم خودداری کند؟
حسابدار در حالی که زیر میز به پای خود ضربه میکوبد، به صاحبکارش بگوید که پول نزد وی امن و مطمئن است؟
فردی همکارش را به اسم دیگری صدا بزند و همزمان حرکات دست خود را با آن هماهنگ کند؟
شاید انسان به این مسئله فکر کند که «این عملکردها اهمیتی برای من ندارد، میخواهم در این مورد بیشتر بشنوم.» در اینجا به طور صریح میتوان اشاره کرد که خیلی از نشانههای کلاسیک زبان بدن ندیده گرفته شده است.
با تأیید کردن این نشانهها و بالا بردن پرچم قرمز در حقیقت شنونده، مانع به وجود آمدن ناراحتیهای طولانی مدت میشود. البته، این به آن معنا نیست که جلوی کار حسابدار گرفته شود و یا نسبت به همسر بیتوجهی اعمال شود؛ ولی باید دقت کرد و آگاه بود که دیگران چگونه رفتار میکنند و مثلاً حساب شرکت چطور پیش میرود.
نشانههای زبان بدن همیشه پیام روشنی را ارسال نمیکنند. بسیاری از انسانها از یکسری حرکات بدنی برای پوشاندن احساسات واقعی خود استفاده میکنند؛ مانند نداشتن ارتباط چشمی، دور نگه داشتن اعضای بدن از مخاطب و پنهان کردن دستها، خود نشاندهنده کلمات کلیدی غیرکلامی است که معمولاً از طرف فرد ابراز میشود. در این مورد توضیحات بیشتری داده خواهد شد.
آموزش زبان ویژه
برخی از ارتباطات غیرکلامی فطری است. آنها فقط در یک موقعیت مشخص خود را نشان میدهند و بستگی به این دارد که فرد مقابل نیز زبان غیرکلامی او را بفهمد و فرد غرایز اولیه زبان را با او تقسیم کند.
پیشتر در این فصل، درباره واکنش اندامهای انسان در پاسخ به ترس و بروز نوعی از نشانههای فیزیکی در شخص اشاره شد، چیزهایی که فرد در لحظه خاص از خود نشان میدهد، (نظیر تحت تعقیب قرار گرفتن از طرف یک سگ و یا به طور مثال از دست دادن کنترل خودرو هنگام رانندگی).
این نوع پاسخها معمولاً در مغز برنامهریزی شده است. وقتی که انسان از زندگی خود میترسد، نیازی به این ندارد که خود را متوقف کند و بگوید: «وای! کاش میتوانستم چشمانم را بیشتر باز کنم و تمام خطرات را ببینم. اگر تنش من سریعتر میشد، میتوانستم جریان گردش خون در رگها را تسریع کنم تا آماده هر گونه مبارزهای بشوم.» (اگر شخصی را میشناسید که چنین چیزهایی را به خود میگوید، بدانید وی ترسیده است و به این وسیله در مقابل ترس از خود واکنش نشان میدهد).
بعضی دیگر از نشانههای زبان بدن در مقایسه با رفتارهای دیگر انسانها، آموخته میشوند و یا از فیلمهای تلویزیونی و رسانهها تقلید میشوند.
فردی که در عملکرد زندگی روزانهاش از چنین شیوهها و حرکاتی استفاده میکند به تدریج این حرکات جزوی از ویژگی شخصیتی وی میشود؛ بدین معنا که فرد میآموزد این حرکات را به صورت خودکار و برای تکمیل زبان غیرکلامی خود به کار ببرد.
به طور مثال: فرد برای بیگناه جلوه داده خود چشمانش را برای لحظهای میبندد و مژههایش را به شکلی خاص روی هم میگذارد.
دستها را پایینتر از شانه آویخته، رو به جلو میگیرد و کف دست را نشان میدهد. (یکسری حرکات غالب کنترل شده.)
سر را تکان میدهد؛ برای اینکه مخاطب خود را امن و محفوظ حس کند.
دستانش را با توجه به اوضاع تکان میدهد تا فرد با او احساس دوستی بکند.
به صورت شخصی که او را عصبانی کرده زل میزند؛ خیره شدن با چشم، حرکتی برای تحت کنترل درآوردن مخاطب است.
گشاد کردن چشم هنگام گفتوگو فرد را جذاب و علاقهمند نشان میدهد و همچنین چهره کودک معصومی را نیز به وی میبخشد.
اگر شخصی احساس کند گفتوگوهایش خوب پیش نمیرود و گاه حتی مجبور به ترک جلسه ملاقات، خانه و یا گفتوگو با همسرش میشود، باید متوجه شود که در جریان گفتوگو کدام یک از این مشخصات را به صورت غیرقابل کنترل و ناخواسته ارسال کرده است. و گذشته از این فرد چه علامتهایی با اعضای بدن خود ارائه داده که همسر یا رئیسش چنین برداشت کرده که وی انسانی مخالف با حالتی تهاجمی است و یا علاقهمند به موضوع مورد نظر نیست. فردی که به هیچ وجه متوجه این مسائل نیست، باید در رفتارهای خویش تحقیق کرده و متوجه بشود که چه تأثیری روی دیگران میگذارد. (۱)
زبان بدن مدرن
در سال ۱۸۰۰ داروین شروع به مطالعه زبان بدن انسان کرد. و انسانشناس دیگری به نام ری بردویستل با لقب دادن این پژوهش / به یک کمدین، گوی سبقت را ربود و نظریات دیگری را در دهههای ۱۹۷۰ به این تحقیقات اضافه کرد.
زبان چینی
بردویستل، مطالعات خود درباره زبان بدن را زبان چینی نامید. با وجود اینکه او جمله تازهای در این زمینه اختراع کرد؛ ولی همچنان علایق قبلی داروین را در این زمینه دنبال کرد. او شروع به مشاهده و تحلیل حالات صورت و نیز اعضای بدن کرد تا معنای پنهان آنها را شناسایی کند.
گفتوگو با زبان چینی
مطالعه زبان چینی در پنج بخش جالب تقسیمبندی شده است که شاید به گمان فرد، فهم آن را آسانتر کند. متأسفانه دوام اینگونه کلمات کلیدی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. پس باید دانست که چرا رفتار یک ژاپنی و حرکات دست وی نمیتواند مثل خط بریل در فهم زبان به شنونده کمک کند. در این میان، جالب است که بدانید انسانشناسان روشی را برای به حداقل رساندن میزان سردرگمی رفتارهای انسانی در یک گروه شناسایی و دستهبندی کردهاند، از جمله:
نشانهها: نشانهها اشارههای غیرکلامی هستند که به طور مشخص یک پیام کلامی را منتقل میکنند، مثلاً حرکت انگشت شست نشاندهنده پیروزی یا حرکت دست علامت موافقت کردن است.
تصویرگر: یعنی شخصی را به ذهن بیننده میآورد که گویی با دستهایش گفتوگو میکند. حرکات دست معنای اخبار کلامی را مد نظر قرار میدهد.
تحت نفوذ گذاشتن علائم: این علائم همان حرکات پوست صورت است که پیام غیرکلامی را ابلاغ میکند. (یک لبخند، چین روی پیشانی و یا ادا درآوردن با اعضای صورت).
تنظیم کردن علائم: کلمات غیرکلامی است که روند کیفیت گفتوگو را تنظیم میکند. با دیدی عمیقتر، اشارههای زبان بدن که شخص آن را ابراز میکند. این روند بستگی به این دارد که شخص تا چه حدی از زبان غیرکلامی بهره میبرد و طرف مقابل نیز تا چه اندازه اشاره یا لرزش سر او را میبیند یا میفهمد.
مطابقت دادن علائم: حرکات آرامش نظیر، (روی صندلی سیخ نشستن یا با شانههای آویخته نشستن) یعنی سازگار کردن خود با اوضاع و احوال گفتوگو در یک موضوع گرم. بعضی از متخصصین در این زمینه معتقدند که سازگاری بیشتر معمولاً اشارهای به پیامهای غیرکلامی است و برخی دیگر نیز میگویند که هیچ چیزی بهتر از گفتوگوی کلامی در اوضاع راحت نیست.
یکی از تئوریهای بردویستل این است که اگر شنونده نتواند در حال گفتوگو نشانهای هوشمندانه از حرکات دست گوینده در ذهن خود ثبت کند، میتواند بعضی از کلمات غیرکلامی را در ذهن ثبت کند.
آموختن زبان بدنی خیلی سخت نیست، کافی است فرد دانش خود را در روابط روزانه به کار بگیرد و البته این امر هم همیشه به این راحتی نیست، برای همین در بعضی از اوضاع صبر کردن را میآموزد و یا کلمات پنهان و عنوان نشده غیرکلامی را در گفتوگوی کلامی کشف و درک میکند و تا انتها متوجه داستان گوینده میشود.
علم بیولوژی تصمیمگیرنده است
روانشناس، پل اکمن، با تمرکز ویژه بر حرکات صورت چینیها مدتی آنان را مورد مطالعه قرار داد. یکی از تئوریهای او در اینباره عوامل بیولوژیکی مشترک در زبان غیرکلامی بود. او به این نتیجه رسید که دلیل برای تفاوت در بیان احساس در سراسر فرهنگها وجود دارد و افراد باید این نشانهها را به طور بیولوژیکی (و نه آموزشی) و جهاتی در خود داشته باشند:
خشم
گریز
ترس
غافلگیر شدن
غم
شادی
سرگرمی
تحقیر
رضایت
خجالت
ولتاژ انرژی
گناه
غرور
امداد رسانی
رضایت
لذت حسی
شرم
به عبارت دیگر، با توجه به ادعای اکمن، کسی که در گینه نو، غم و اندوه (و یا عزاداری) را در کانادا به رسمیت شناخته، به نوبه خود هیچ مشکلی با شناخت خوشبختی و درک آن از طریق حالات چهره سریلانکایی که مشغول زندگی خویش است، ندارد.
راهنمای پروژه
اکمن و همکاران پژوهشگرش، مورین سولیوان همچنین راهنمای طرح را به نام جادوگران طرح در نظر گرفتند. (در حقیقت طرح تشخیص، به دلیل نامِ فیلسوف یونانی ساعتی، بعد از کلی بالا و پایین کردن ساخته شده است) این آزمون دروغسنج میتوانست توانایی ۰۰۰، ۲۰ انسان را شناسایی کند. جادوگران تنها ۵۰ انسان را قادر به پاسخ محافظهکارانه «فشار کوچک» متناسب با فریب و تشخیص دروغ در نظر گرفتند.
و اما این فشار کوچک چیست و اگر فردی چنین چیزی را ندارد، چه اتفاقی میافتد؟ مایکروپرس، به صورت کاملاً ناخودآگاهانه و مشخص بر روی چهره خود این حالات را نشان میدهد که تنها کسری از ثانیه طول میکشد. البته، با توجه به این ارقام، بسیاری از انسانها این حالت زودگذر را ندیده میگیرند و یا فراموش میکنند. در فصل ۱۵ به طور کامل و گسترده این موضوع مورد بررسی قرار داده میشود، از جمله اینکه زبان بدن خیلی از دروغها را فاش میکند و میتوان رد پای دروغ را به موقع گرفت. (هرچند که این اشارهها یک راهنمای کامل نیستند). روانشناسان و افسران پلیس به طور آزمایشی این کار را انجام نمیدهند. البته، آنان به عنوان راهنما در این زمینه اطلاعاتی دارند. عوامل پلیس مخفی در اینگونه موارد تحصیل میکنند.
چیزی که مربوط به پژوهشگران میشود، تئوری داروین در مورد حالات بدنی در حیوانات و انسان است. شخص یا یک نگاه در طول تاریخ متوجه خواهد شد که میتوان روی تئوری غیرکلامی تسلط کامل داشت.
لبخند مونالیزا: مونالیزا در سالهای ۱۵۰۰ توسط لئوناردو داوینچی نقاشی شده و یکی از تصاویر بسیار عجیبی است که روی آن بحث زیادی شده است. هنرمندان قرنها روی لبخند مونالیزا بحث داشتهاند که آیا لبخند وی اصل بوده یا ساختگی و آیا این لبخند از روی عشق بوده یا فقط پوزخند است. با نخستین نگاه میتوان متوجه شد که لبخند مونالیزا اجباری نیست و جالب توجه است که گوشه لب او به حالت خنده یا لبخند واقعی برگشته است. باقی صورت او تقریبا بیحالت و صامت است. نگاهش به دور دست است و به سمت پایین یا گوشه نگاه نمیکند، اما هنوز میتوان نشانهای از شادی یا لبخند بزرگ را در گوشه دهانش دید. اینجا زنی صبورانه برای نقش مدل ایستاده، ولی در عین حال خیلی هم تحت تأثیر این کار قرار نگرفته است.
با کمی تفکر، لبخند مونا لیزا آخرین حرف را میزند. بعد از مطالعات زیاد روی نقاشی مشخص شد که اجزای صورت زن در زمانهای متفاوتی نقاشی شده بود و این خود علت سردرگمی لبخند وی را توجیه میکند. شاید نخستینبار که روی صندلی مدل نشست خوشحال بود، اما بعد از مدتی حوصلهاش سر رفته بود و برای بار آخر آماده بود که کار را تمام کند.
تاریخ هنر هنوز هم درباره اهمیت و معنای پشت پرده این لبخند یا پوزخند معروف بحث میکند، طرحی که تحلیلش میتوانست راحتتر باشد، اگر حالت باقی اعضای بدن وی قابل مشاهده بود؛ حالت قرار گرفتن دستها، ضربدر قرار گرفتن پاها روی هم یا صاف گذاشتن کف پا یا روی زمین. (البته، این حالات نیز در کتاب توضیح داده خواهد شد.)
زبان بدن از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. مثلاً در امریکای شمالی ارتباط چشمی زودگذر با کسی که از کنار فرد عبور میکند برقرار میشود. این مسئله در جاهای دیگر دنیا میتواند غیرقابل پذیرش باشد. (به فرض در ژاپن فرد باید نگاه خود را حفظ کند.)
قرنها پیش وقتی لئوناردو داوینچی لبخند مونالیزا را نقاشی میکرد، میدانست که لبخند، احساسات زیادی را میپوشاند یا افشاء میکند. مسئله مهم درباره لبخند مونالیزا خوشحالی، غم و یا عصبی بودن او نیست.
لئوناردو داوینچی در تابلو دیگری به نام حرکت نادور (۲)، حالت چهره و نگاه را در چند پیام بیان میکند. در نگاه نخست میتوان متوجه این ارتباط در زمان شد، اما در نگاه دوم، سوم و چهارم درباره موضوع اطلاعات بیشتری کسب میشود. در اینجا، برای شناخت زبان بدن در صحنه این تابلو و ارزشیابی آن نیازی به کسب اطلاعات عظیم از کتاب انجیل نیست. با وجود این، گاهی داشتن آگاهی به فرد کمک میکند تا معنا و مفهوم تابلو را بهتر درک کند؛ مثلاً ارزش گذاشتن به حالت نشستن فرد. در این تابلو حضرت مسیح (ع) وسط یک میز بلند نشستهاند و درباره اصول دین تبلیغ میکنند و این آخرین بار مسئولیتی است که از روی شانه برمیدارند. یکی از کسانی که آنجا حضور دارد، تا صبح فردا حضرت عیسی ع را لو خواهد داد. لئوناردو داوینچی حالت چهره مردان را در نقاشی نقش میزند، بیآنکه خود در آنجا حضور داشته باشد و خواننده با مطالعه حالات چهره افراد حاضر دو تابلو متوجه واکنش آنان میشود. بعضی از کسانی که تابلو را دیدهاند، میپرسند که او چگونه توانسته چیزی افشا نکند؟ و دیگران خدا را شکر میکنند که جای این مرد نیستند، جای مردی که کنار میز و دورتر از عیسی مسیح نشسته و خود را از گفتوگوهای ایشان کنار نگه میدارد و با کسی گفتوگو نمیکند. این آدم خائن یوداس است.
نقاش هنرمند متخصص در زبان بدن
لئوناردو داوینچی نخستین هنرمند نقاشی نبود که زبان بدن را به کار گرفت؛ اما کارهای او از شناخته شدهترین نمونههایی است که در عرصه هنر نقاشی عرضه شده است. با گذری کوتاه در موزههای نقاشی آثار زیادی از هنرمندان را میتوان مشاهده کرد، اما برداشت از یک اثر هنری بستگی به ویژگیها و اصول اخلاقی بیننده دارد. تنها خنده ناشی از تلخی یا شادی نیست که میتوان روی یک تابلو مشاهده کرد، اغلب نقاشان اثر، حس بیان هنری خود را روی چشم و حالت نگاه و ابروها متمرکز میکنند.
در فصلهای ۹-۵ درباره اینکه انسانها چگونه براساس حالاتی که با آن زاده شدهاند در مورد چهره و ظاهر یکدیگر قضاوت میکنند، روشهای مربوط به زیبایی و حالات چهره و همچنین زبان بدن بحث و مطالعه میشود. موضوع جالبی که در فصل ۱۴ مطالعه میشود، تغییر معیار زیبایی در طول زمان است. حس اثیری زیبایی در هر زمان جای خاصی داشته و مورد احترام بوده است. باستانشناسان و مورخان بر این عقیدهاند که اگر کلئوپاترا در دنیای امروزی زندگی میکرد، برای افزایش زیبایی زیر تیغ جراحی پلاستیک میرفت تا احساس زیبایی بیشتری بکند. یا مثلاً در تابلو هنری ویل آنا، از کلاویز، صورت اسبی زن آنچنان که در نقاشی نشان داده شده است، با آن نگاه ملایم، در قرن ۲۱ شاید زن زیبایی محسوب شود. البته پادشاه هنری به منطق و فهم شناخته شده نبود و این شامل زندگی خصوصی وی نیز میشد.
سن تازه افکار
آیا افکار گذشته روی زبان بدنی انسان در زمان حال تأثیر میگذارد؟ بله البته. همه انسانها راه میروند، نفس میکشند، احساسات خود را در مورد گذشته در صورت خود نمایان میکنند و اثرات آن خواسته و ناخواسته و به صورت کلامی و غیرکلامی در حالات چهره آنان نقش میبندد.
اما چیزهایی در گذشته وجود دارد که نمیتوان آنها را به خاطر آورد، ولی روی زندگی قبلی انسان تأثیر داشتهاند. در کار با سن تازه افکار، تخصص کاری در مورد زندگی پیشین و مسائلی که در گذشته اتفاق افتاده، متمرکز میشود.
این گروه از کارشناسان معتقدند که تجارب و روش گفتوگوی انسان در گذشته تأثیر بسیار زیادی در نحوه زندگی کنونی و کاربرد زبان بدنی و حرکاتی دارد که انسان از خود نشان میدهد. چرا انسان در حالات مختلف، مانند اضطراب حرکات خاصی از خود نشان میدهد؟ این عادت تکان دادن سر یا تکان پاها از کجا سرچشمه میگیرد؟ چرا هنگام نشستن پاها را تکان میدهد؟ این نشانه عملکرد استرس در بدن یا نروز (۳) بودن است، چیزی که بدون شک توجه دیگران را جلب میکند. حتی اگر خود متوجه آن نباشد. آیا این حرکتی است که وی در زندگی قبلی خود داشته است؟ شاید در گذشته تجربهای از سر گذرانده و در پاهایش تأثیر گذاشته است. این هیجان از زندگی سالها پیش وی سرچشمه میگیرد. بعضی به زندگی و تولد دوباره معتقدند و اینکه تجربههای آنان از گذشته سرچشمه میگیرد و شخصیت آنان در رشد این حرکات و حالات تأثیر گذاشته است. زندگی گذشته روی احساسات کنونی و همچنین زبان بدن تأثیر میگذارد. برخی از فیلسوفان نیز پیرو این عقیده هستند که مثلاً کسی که در قرن ۱۸۰۰ پاهایش را از دست داده در زندگی فعلی در پاهایش ضعف و اضطراب را حس میکند. دختری که پرنسس بوده، حال نیز آرزوهای بزرگ دارد و منتظر است در زندگی کنونیاش اتفاق خاصی بیفتد. حال چه اتفاقی و چگونه باید به آرزوهایش برسد بحثی است جدا.
شخص در اوضاع غیرقابل کنترل زبان غیرکلامی، تلاش میکند که نیازهای خود را برآورده کند. وی در چنین اوضاع و احوال مثبتی حالاتی از اعتماد را در حرکات بدن و نیز جایگاه کاری بروز میدهد، حالاتی مانند بالا نگه داشتن سر، راست نگه داشتن بدن و یا داشتن ارتباط چشمی دائم. جالب در عملکرد انسانها این است که به صورت عملی بعضی از آنان وقتی پا به این دنیا میگذارند میخواهند دنیا را به تسخیر خود در بیاورند و عدهای نیز به صورت متواضع منتظرند تا زندگی راه خود را ببرد. گاه تلاش والدین و آموزگاران در مورد آنان به نتیجه نمیرسد، زیرا این اشخاص یا خیلی مدعی و مشتاقند و یا کودکی خجالتی و رنجکش. در بسیاری موارد این افراد حتی خلق و خوی خود را نیز تغییر نمیدهند. چرا؟ شاید به این دلیل که این افراد فقط تجربههای زندگی پیشین را در زمان حال، دوباره تجربه میکنند.
عدم پیشداوری
عدهای از انسانها هستند که به زمین و زمان قسم میخورند که هرگز روی ظاهر افراد قضاوت نمیکنند، اما حقیقت این است که همه انسانها به نوعی و در حیطه زمانی خاصی روی ظاهر هم قضاوت میکنند، اما برخی بیشتر و به صورت گستردهتری این کار را انجام میدهند؛ به عبارتی ظاهر انسان با نشانههای غیرکلامی با دیگران ارتباط برقرار میکند.
کودکان، کودک باقی میمانند
طبق آزمایشی که در میان کودکان خردسال به عمل آمد، عکسی از کودکی با لبخند و عکسی از کودکی چاق نشان داده شد. اکثر کودکان عکس کودکی را که لبخند میزند برای دوستی انتخاب کردند؛ به این دلیل که در نظر آنان کودک چاق شاید آنقدر که باید باهوش یا خوش قیافه نبود.
اینکه انسان سر قول خود مبنی بر عدم پیشداوری و قضاوت از روی ظاهر انسانها بایستد، تقریبا ناممکن است، شاید به این دلیل که افراد با قضاوت روی دیگران، در حقیقت میخواهند آنان را بهتر بشناسند و این نیز تلاشی برای به حداقل رساندن تأثیر پیشداوری است. متأسفانه در کودکان این امر با پا گذاشتنن به دوره رشد کمتر میشود. بزرگسالانی که روی ظاهر و اعمال یکدیگر قضاوت میکنند، به جایی میرسند که این امر برای آنان به صورت عادت درمیآید و این عادت را مگر اینکه درباره آشنایان و دوستان خویش به حداقل برسانند؛ اما چه تفاوتی بین قضاوت کردن درباره ظاهر افراد و زبان بدنی آنان وجود دارد؟
برطبق تجربهای از ارائه تصاویر کودک چاق در بیست سال پیش، متوجه میشویم که بزرگسالان با ارائه چنین تصاویری به کودک، گرایش به نشان دادن کودکی چاق، باهوش کم، تنبل و نامرتب را داشتهاند.
چرا؟ آیا میخواستند کودک تنبل به نظر بیاید؟ یا لاغر و باریک؟ چه کسی متوجه این مسئله نیست که چاق شدن ارتباط مستقیمی با وزن افراد دارد؟ بر طبق این تلقینات و الگوسازیها شاید کودک بعدها در سن بزرگسالی ببیند که همکار سنگین وزن او بهترین و زرنگترین فرد اداره است، ولی او متوجه نمیشود، چون از زمان کودکی درباره یک کودک چاق افکاری منفی به او تزریق شده است. تغییر این برداشت دشوار است، زیرا وی از سالها پیش ظاهر او را محکوم کرده و شخصیتش را نیز براساس ظاهرش مورد قضاوت قرار داده است و این برای فرد بسیار مشکل است که زبان غیرکلامی همکارش را در زیر نور حقیقت ببیند.
اگر فرد روی توانایی منفی براساس ظاهر دیگران قضاوتی انجام بدهد، دقیقا زبان بدن دیگران را ارزیابی میکند و مثل این است که تلاش کند از پشت پنجرهای با شیشهای کثیف و پر از لک به بیرون نگاه کند.
دختران و پسران خجالتی
مرد و زنی که به خود اعتماد ندارد، به این دلیل است که به زبان بدن خود با حالت دفاعی مینگرد. آنان از ارتباط چشمی گریزانند، به دیگران لبخند نمیزنند، بسیار کم گفتوگو میکنند، هرگز تلاشی برای تأثیرگذاری بر روی دیگران نمیکنند و این مسائل باعث میشود که در موقعیتهای مثبت از خود پیامی ندهند. مردم معمولاً این افراد را خجالتی و خود درگیر و یا کسانی که علاقهای به گفتوگو با دیگران ندارند میدانند.
در دهه ۱۹۹۰ کارشناسان کالج نیو روچل تحقیقی روی برخورد پرستاران با بیماران انجام دادند تا دریابند که این افراد چگونه پیشداوری خود را در برابر دیگران میپوشانند. نتیجه تعجبآور این بود: بیشتر برخورد منفی آنان با بیماران سفیدپوست چاق بود و عجیبتر اینکه این نگرش منفی روی شیوه کاری پرستاران تأثیر بسزایی میگذاشت.
در این فصل قصد نداریم به بررسی تأثیرات روانشناسانه قضاوت دیگران بر روی رفتار و افکار فرد و همچنین زندگی روزانه وی بپردازیم، اما باید به این نکته اشاره کرد که اگر افراد واقعا در پی شناخت خود و دیگران باشند، باید به زیر پوست رفتار و حرکات نیز توجه کنند، باید تفاوت حرکت متکبرانه، دوستانه، نامطمئن یا بیاعتنایی را در عملکردها تشخیص دهند.
نباید این قضیه را شخصی گرفت
در بسیاری از اوضاع عواملی روی انسانها تأثیر میگذارند که آن را نفوذ ظاهری مینامند و در حقیقت همان تأثیرپذیری روی عضلات و بدن است، اما نمیتوان خشم، شادی یا تعجب را در صورت شخص دید. چیزی که در رفتار فرد قابل مشاهده است، حالتی خالی است که به هیچ احساسی گره نخورده است. همچنین اوضاع دیگری، مثل جراحی پلاستیک روی صورت تأثیرگذار است. چیزهایی که روی حالات چهره فرد تأثیر میگذارد و حالت لبخند به روی چهره را تغییر میدهد، صورت فرد حالت لبخند دارد در حالی که شاد نیست.
وقتی شخصی با غریبهای رو در رو قرار میگیرد و دچار سوءتفاهم میشود، قادر به ابراز احساسات خویش نیست و یا آنها را به شکل مناسبی بروز نمیدهد. مثل زمانی که ناخواسته به فردی تنه میزند و در مقابل عذرخواهیاش، کلمهای خشک و خالی تحویل میگیرد و تصمیم میگیرد که بعد از این دیگر عذرخواهی نکند. گاهی کمبود این نوع احساسات، بد برداشت شده و حتی به دشمنی ختم میشود. بسیار مهم است که رمز زبان غیرکلامی چگونه شکسته شود و فرد متوجه باشد که همیشه به چیزی که میبیند، دست نمییابد، به فرض ممکن است شخص آماده دریافت حسی بیش از احساس خالی شانه بالا انداختن یا چین روی پیشانی باشد، اما به دلیل برآورده نشدن این انتظار نباید خود را آزار بدهد. به این دلیل است که فهم رمز زبان غیرکلامی از این قبیل پیش از شروع هر برخورد و گفتوگویی به انسان کمک میکند تا وارد گفتوگویی غیرضروری نشود.
انسانهایی که تا حدی زبان بدن را میدانند، تا اندازهای قادر به بهرهگیری از آن در زندگی روزمره و در بعضی از موقعیتها هستند. آنان با وجود اینکه نیت خوبی دارند، اما گاهی با دیگران دچار سوءتفاهم نیز میشوند. آیا روشی برای جلوگیری از اینگونه عمکرد وجود دارد؟ البته. گاهی اوقات شناخت انگیزه دیگری تا حد زیادی رفتار او را قابل پیشبینی و همچنین فهم منظورش را نیز آسانتر میکند.
تو بهترین هستی، لطفا به آن اعتراف کن!
برای مثال یک فروشنده کلاسیک را در نظر بگیرید، اگر او توانایی کامل در شغل خود را داشته باشد، میتوان او را به طور کامل پذیرفت. ممکن است فرد از خود بپرسد، آیا این شخص میتواند استثنا باشد؟ مانند یافتن سوزن در کاهدان؟ پاسخ این است که چنین نیست. او فقط شخصی است که شغل خود را انجام میدهد و بخشی از شغل او توانایی جذب مشتری است و این را با ارتباطاتی که دارد انجام میدهد.
دلیل اینکه شخصی در این اوضاع موفق میشود این است که:
مکرر لبخند میزند.
با تحکم دست میدهد.
ارتباط چشمی را به طریقی انجام میدهد که به نتیجه برسد. (او این کار را انجام نمیدهد یا دست کم از کار سر باز میزند.)
وقتی با دیگری گفتوگو میکند، سر تکان میدهد.
این فرد به خوبی میداند که با مشتری چگونه برخورد کند تا در کار خود موفق بشود، او به کوچکترین مسائل ممکن توجه میکند. شاید مشتری در دام فروش او بیفتد، ولی در هر صورت به پیشنهاداتش گوش میکند و مسلما این فرد آخرین شخصی نخواهد بود که با وی وارد معامله میشود.
چگونه دروغگو را بشناسیم؟
نویسنده : شلی هاگن
مترجم : علمناز حسنزاده
ناشر: انتشارات البرز
تعداد صفحات : ۳۹۴ صفحه