درد قلبی آتیپیک
اول – بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمیشود : آنقدر
به دو در دو عادت کردهام که بدون آن اصلا
وبلاگخوانی برای من ممکن نیست. نمیدانم کی درست میشود. در گیر و دار تعمیرات دو
در دو ، بلاگرولینگ هم فرصت را مناسب تشخیص داد و مثل همیشه از کار افتاد. حوصله
باز کردن وبلاگها را به روش سنتی ندارم ، پس فعلا وبلاگخوانی کاملا تعطیل.
دوم – در بخش اورژانس : حالا بیایید یک موضوع جالب را از
آخرین کشیکم تعریف کنم ، همانطور که گفتم کشیک خیلی شلوغی بود. یک بعد از نصف شب
بود که دختری 18-17 ساله را با شکایت درد قلبی و تنگی نفس آوردند ، از همان
بیمارهایی که 99 درصد موارد هیستریک هستند. نزدیک بود مریض را میس کنم ولی
خوشبختانه ریه را هم گوش کردم ، چه خبر بود ، ویزینگ جنرالیزه. هیچ شرح حالی از
مشکل قبلی هم نمیداد.
وقتی در آستانه میس کردن مریض هستم و دچار اشتباه نمیشوم ، خیلی حس خوبی پیدا
میکنم.
اما مریض که نیم ساعت دیگر آمد ، کسی نبود جز یک آقای جا افتاده
45 ساله ، با کت و شلوار خاکستری و ته ریشی به صورت ، تند تند نفس میکشید ، همراه
نداشت ، دو ساعت پیش زولبیا میل کرده بود و به گفته خودش بعد از نیم ساعت دلپیچه و
اسهال و استفراغ شروع شده بود. چیز مهمی نبود ، ولی خیلی مضطرب بود. بعد از 5 دقیقه
گفت که سینهاش هم درد میکند و از من خواست اگر میشود ، یک EKG
هم برایش گرفته شود.
مشکلی نبود ، در معاینه مشکلی نداشت ، EKG هم تغییراتی
نداشت و نرمال بود ولی نگرانی مریض تمامنشدنی بود. گفتم کمی با مریض صحبت کنم ،
ببینم علت اضطرابش چیست:
– درد کجای سینهت هست؟ تنگی نفس هم داری؟
– همه جای سینهام هست. نه فقط قلبم میزنه.
– ببین جای نگرانی نیست ، نوارت خوبه ، فشار خونت نرماله ، درد سینهت هم به درد
بیماری قلبی نمیخوره ، نبضت هم خوبه ، ریهت را هم گوش کردم ، در حال حاضر به نظر
نمیرسه مشکل ریوی حادی داشته باشی. در کل حالا مشکل اورژانس نداری.
– ممنون
– چرا اینقدر نگرانی؟
– قلبم بدجور میزنه.
– قبلا هم شده بود ، احساس تپش قلب بکنی؟
اینجا بود که مریض به گوشهای خیره شد ، یک لحظه درنگ کرد و بعد آرام برای اینکه
بقیه متوجه نشنوند ، گفت:
– آره ، تو جوانی دختری را میخواستم ، اون موقع هم قلبم همینطوری میزد.
به زور جلوی خندهام را گرفتم ، قیافه رومانتیک و جدیای هم پیدا کرده بود. آرام
گفتم:
– ولی فکر میکنم خودت باید بتونی تشخیص بدی ، اون طور تپش قلب خیلی فرق میکنه.
نیم ساعت بعد که مریض داشت ، میرفت ، تشخیصهای افتراقی در
ذهنم بود:
– احتمالا مریض فیلش یاد هندوستان کرده.
– جای سینه و شکمش را با هم اشتباه کرده.
– و البته مهمترین تشخیص این است که در ایام جوانی قضیه و ماجرای "چنان که افتد و
دانی" در کار نبوده ، صرفا یک درد کولیکی شکم پیدا کرده ، و بعد به ذهنش مشتبه شده
که اسم آن درد شکمی حاد را چیز دیگری بگذارد ، احتمالا فقط یک همزمانی درد شکم و
دیدار یک شخص به خصوص در کار بوده.
پینوشت : همین الان یک باگ جالب در پرشینبلاگ
پیدا کردم. باگ کوچکی هم نیست.
خیلی جالب بود.و نوبل این نویسنده ترک هم همینجور.مرسی از پست های جالب و قابل خودندن و وقت گذاشتن.میشود یک سایت معرفی کنین که فرونت پیج و اچ تی ام ال درس بده؟
سلام
آقای دکتر شما اینجا به سوالات پزشکی خوانندگانتون هم جواب می دین؟
می خواستم بدونم آیا تبخال واکسن داره؟ چه جوری می شه از شر تبخال که سالی یکبار به سراغمون می یاد خلاص بشیم؟
اول: واقعا بد دردیه که هر دو ابزار وبگردی که به شون وابسته شده یم با هم مرخصی گرفته ند!
دوم: این اصطلاح مریض را میس کنم یعنی چه؟ یعنی بیخود ردش کنید که بره؟
سوم: به نظرم باید برای تشخیص بهتر تحقیق می شد که در زمان های قدیم که این اتفاق افتاده وصالی هم صورت گرفته یا نه!!!
salam. If you like , I can send you titles of your favorite weblog via email.
مطلب قبلی جالب بود:)یعنی کمی عجیب بود…..مطلب اورژانس هم جالب بود
آقای دکتر!خیلی جالب بود!فقط کاش از طرف می پرسیدید که دختره جواب نه بهش داد دچار تاکی کاردی شد یاجواب بله بهش داد؟!یعنی می خوام بگم بالاخره به هم رسیدن؟کیس خوبی بوده!می گم نظرتون چیه تزمو رو این قضیه بذارم؟؟
عرض کنم که… ترکی یاد گرفتن ما هم رفت جز برنامه بیست ساله…اما شما دکترها خیلی بدجنسید که همه دخترهای جوون رو هیستریک میپندارید و آب مقطر میزنین بشون!(محض شوخی!)
چه میرضهایی پیدا میشن خدایی.
آقای دکتر منم خوابزده شدم
حقیقتش دلم برای اون آقای 45 ساله سخوت 🙁 جدی میگمها بدون هیچ ترحمی دلم براش سوخت..
آها یک چیز دیگه من همیشه برام سوال بود و اونم اینکه شما کی وقت می کنین این مطالب رو بنویسید منظورم زیاد بودنشون نیست ها اصلا این مطالبی که شما مینویسید احتیاج به زمان برای مطالعه و تحقیق داره یعنی همزمان توی مطب مینویسید یا ؟
بالاخره حس فضولی خانومهاست دیگه شما که دیگه باید بهتر بدونید :دی
سلام همکار عزیزم…مطلبت رو خوندم…باحال بود و خنده دار…اولی که خب جالب بود تجربه اش ولی این دومی خیلی خنده بود…
به هر حال اضطراب هم یه بیماریه و کسی که تجربه اش کرده میدونه چقدر آزار دهنده است
شاید حمله ی پانیک بوده!( دو کلوم هم بشنو از مادر عروس!)
منم اگه بخوام تو این سایت persianmed باشم چیکار باید بکنم؟
خسته نباشید . آقای دکتر خبرش رو کی به من می دید .که چیز جدیدی دارید یا من از همین مطلب ترجمه شده در وب تون استفاده کنم . خواهمندم اگر مطلب جدیدی در مورد اورهان پاموک به دست آوردید و ترجمه کردید . در جایی منعکس نفرمایید. ای وای فراموشم شد بگم سلام . خداحافظ
سلام آقای دکتر
همینه دیگه اگه از سیستم بلاگرد استفاده میکریدن دیگه این مشکل ها رو نداشتین.
سیستمی کاملا ایرانی با مدیریت بچه های وبلاگ نویس و درد آشنا به مسائل وبلاگ نویسی ایرانی و با امکانات فوقالعاده بیشتر از بلاگرولینگ.
و سرعت بالاتر .
منتظر شما هستیم آقای دکتر
با تشکر / مدیریت بلاگرد
لینک اتوماتیک
“فهرست و نمایه های وب ایرانی”
تقدیم میشه……… به………. یک پزشک
………………………
اگه توضیحی لازمه :
http://web-award.blogspot.com/
وب – آ – ورد