صفحات سفید کافه پیانو!

معرفی و توصیه کتاب و فیلم و موسیقی، به اعتقاد من یکی از بهترین کارهایی است که یک وبلاگنویس میتواند انجام بدهد. خود من خواندن بسیاری از کتابها و دیدن بسیاری از فیلمها را مدیون دوستان نادیده وبلاگنویسم هستم. در این پست و چند پست آینده میخواهم چند کتاب مطرح این روزها را معرفی کنم.
کافه پیانو:
خیلی وقت بود احساس بیفایدگی و بیمصرف بودن میکردم و علاوه بر این، یک بار که دختر هفتسالهام برداشت و ازم پرسید: «بابایی تو چه کارهای؟!» هیچ پاسخ قانعکنندهای نداشتم که بهش بدهم.
یعنی راستش را بخواهید به خودم گفتم: تا وقتی زندهام، چند بار دیگر ممکن است پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چند بار دیگر میتوانم ابرویم را بیندازم بالا و بهش بگویم: «خودم نمیدونم بابایی.»
اما اگر مینشستم و داستان بلندی مینوشتم و بعد منتشرش میکردم، میتوانستم بگویم: «اگر کسی یک وقت برگشت و ازت پرسید بابات چه کاره است، حالا توی مدرسه یا هر جای دیگر، یک نسخه از کافه پیانو را همیشه تو کیفت داشته باش تا نشانشان بدهی و بهشان بگویی بابام نویسندهاس. حالا شاید خوب ننویسه، اما نویسندهاس.»
کافه پیانو نخستین رمان فرهاد جعفری است، کتابی که یکی از پرفروشترین کتابهای هفته اخیر بوده است. کافه پیانو از ان دست کتابهایی است که وقتی شروعش کردید، نمیتوانید زمینش بگذارید.
«کافه پیانو»، داستانِ آدمیست که برای خودش کافهای زده تا بتواند همه مهریه زنش را جور کند و در نهایت آسودگی و آرامش بتواند کنار پنجره کافهاش بنشیند و خیابان را ببیند و سیگاری بگیراند، یا پیپ خوشدستش را روشن کند و بوی خوش توتون را در هوا پراکنده کند و حواسش به درختها و پرندهها باشد و اگر خیال میکنید که این کافهچی آدم بدیست، سخت اشتباه میکنید، چون یکی از خوبترین آدمهاییست که تا حالا در دنیای داستانی سروکلهاش پیدا شده و چرا یک نویسنده نهچندان موفق، یک سردبیرِ سابقِ نشریهای ورشکستشده، یک پدر مهربان و یک همسر غرغروی سیگار بدست که علاقه بیحدی به «ناتور دشت» و «جی. دی. سالینجر» دارد. (روزنامه کارگزاران)
امروز وقتی کتاب را تهیه کردم خیلی خوشحال شدم، اما خوشحالیام دوام زیادی پیدا نکرد، چون چند صفحه از کتاب من سفید بود! چقدر خوب میشد یک نفر این صفحات را برای من اسکن میکرد یا عکس از آنها میگرفت و برای من میفرستاد!
صفحات سفید کتاب من: 18، 19، 22 ، 23، 26، 27، 30، 31
کافه پیانو
نشر چشمه
نوشته: فرهاد جعفری
266 صفحه، 3600 تومان
پینوشت: آقای فرهاد جعفری -نویسنده وبلاگ کافه پیانو- بر من منت گذاشتند و شخصا متن صفحات سفید را برای من میل کردند. لازم است در اینجا هم از این بزرگوار و هم دو نفر دیگر از خوانندگان وبلاگم که عکسها و اسکنهایی از صفحات سفید برایم فرستادند، تشکر کنم.
این نوشتهها را هم بخوانید
کتاب رو می خوام بخرم!
اگه تا او موقع کسی این کار و نکرد به من خبر بدین!من شنبه کتاب رو می خرم…
آه. بالاخره دکتر کمی هم از کتاب نوشت. ممنون میشم از این بیشتر در مورد کتاب هایی که خوانده اید یا می خوانید بنویسید. قبل تر خیلی در این زمینه پرکارتر بودید.
دکتر جان اون صفحات سفید به قرینه معنوی حذف شدن!!! جالب بود باید بخرم
نشر چشمه براتون عوضش می کنه . همیشه هم این کار رو می کنه.
خب دکتر جان برو عوضش کن این که قصه نداره… :)
پس من هم یک فیلم پیشنهاد میکنم !!
وبلاگم رو نگاه کنید…
پس بدید و کتاب رو عوض کنید! بعید می دونم کسی اسکن براتون بذاره…
اگه هنوز کسی واسه تون نفرستاده من میتونم عکس بگیرم از صفحه هاش و بفرستم واسه تون :)ولی حیف کتابه ها..من میگم برید عوضش کنید
از قرار این کتاب احساسات نوستالژیک مختلفی را در خواننده های خود برانگیخته. هر کس بنوعی .
از متنی که گذاشتید به نظر میاد کتاب خیلی جالبی باشه … یادم می مونه که این دفعه که رفتم کتاب بخرم، دنبالش بگردم…
راستی چرا کتاب رو به اونجایی که ازش تهیه کردید پس نمی فرستید تا یه نسخه کامل رو براتون بفرستند؟
با سلام .
برای من هم پیش آمده که چندین صفحه از کتابی که با هیجان خریدم سفید بوده و … مثلا همین کتاب آهستگی میلان کوندرا
اما درباره توصیه به کتاب و موسیقی .
این اواخر آلبومی را می شنیدم از انتشارات هرمس به نام ابرها . فوق العاده بود .
و خب باغ گیلاس مجموعه شعر معاصر چین ….
سلام آقای دکتر
خواستم بگم اگه وقت بگذارید و دوباره به کتاب فروشی ای که کافه پیانو رو ازش خریدید برید فروشنده ی کتاب حتمن و باید کتاب رو براتون عوض کنه!!
فکر خیلی جالبیه (البته اورجینال نیست!)
اینطور که معلومه کتاب خیلی خوبیه.
سلام باور کنید اونقدر ها هم که اسم درکرده جالب نیست من امروز خوندنش رو تموم کردم وقتی به صفحه ی آخرش رسیدم شکه شدم که آخه این چه کتابی است که 23 بار تجدید چاپ شده؟!!!!!
سلام آقای دکتر…
من از طریق “داریوش نامه” به اینجا آشنا شدم، راستش رو بخواین حق داره که این همه تند و تند سر میزنه اینجا…
با تمام این تعریفهایی که کردین من همین فردا میرم و میخرمش… ولی منم یه کتاب بهتون پیشنهاد میکنم، اگه دوست داشتین بیاین به وبلاگ من تا بهترین کتابی رو که تا امروز توی زندگیم خوندم رو بهتون معرفی کنم…
وبلاگتون الحق و الانصاف خیلی روش کار شده… خسته نباشید…
سلام
من اسکن صفحات را برای ایمیلتان می فرستم
و شدیداً توصیه می کنم کتاب را عوض نکنید
از 2000 آدمی که کتاب را خریده اند شما برگزیده ی نداشتن این صفحات بودید.
در ضمن ممکن است دیگر چاپ اول نصیبتان نشود دوست جان. به گمانم دارند برای چاپ سومش برنامه ریزی میکنند.
چقدر آدم مزخرف میشنوه!
چقدر آبسشن و اختلالات وسواسی!! و چسبیدن به افکاره چرند و مسخره!؟!!! ؟
چقدر حرفای تیریپ “نصیب” و “قسمت” و “فال قهوه ای!” و “خطوط کف دستی!!!”
“””شدیداً توصیه می کنم کتاب را عوض نکنید!!!!
از ۲۰۰۰ آدمی که کتاب را خریده اند شما برگزیده ی نداشتن این صفحات بودید.!!!!
در ضمن ممکن است دیگر چاپ اول نصیبتان نشود دوست جان. به گمانم دارند برای چاپ سومش برنامه ریزی میکنند.!!!!”””
واااای
خدایا!!
برگزیده ی نداشتن این صفحات بودن” رو تو رو قران یکی توضیح بده یعنی چی؟؟؟؟؟
“نصیب نشدن چاپ اول” هم همینطور!! حالا چاپ اول نباشه چاپ پنجاهم باشه!!!
واقعا این طرز تفکر ها نماد چه مدل OCD رواج یافته ای!! هستن ؟؟
سلام آقای دکتر
تا یکی دو ساعت دیگر برای تان خواهم فرستاد متن صفحاتی را که ندارید.
سلام آقای دکتر
تا یکی دو ساعت دیگر برای تان خواهم فرستاد متن صفحاتی را که ندارید. ضمناً متشکرم به خاطر معرفی کتاب. شرمنده کردید.
چرا کامنت مرا با نام مجتبی گذاشته اید خوب؟!
جناب دکتر دست دوستانی که براتون اسکن کردن دردنکنه ولی کتاب درست و حسابی چیز دیگری است !
راستی ممنون بخاطر معرفی این کتاب .
من این کتاب رو توی نمایشگاه کتاب خریدم و فقط هم به خاطر اعتبار نشرش و علاقه به عنوانش!
چه خوب میشد اگه بعد از خوندن کتاب هم نظرتون رو در موردش بگید چون به نظر من این کتاب هیچ چیزی برای ارائه نداشت!
بهتره یه سری هم به اون قسمت های حذف شدش یا اصلاح شدش(توی خود سایت نویسنده باید باشه) بزنید تا بیشتر بفهمید که چقدر سطح این کتاب پایین بوده. من واقعا از این نشر تعجب میکنم!
اتفاقا چقدر هم دلم میخواست هم توی وبلاگم این موضوع رو بنویسم و هم به خود نویسنده کتاب ایمیل بزنم ولی درگیر امتحان هام بودم.
بهرحال اگه هدف قصد معرفی کتاب بوده باید بگم انتخابتون اشتباه بوده!
کاملا باهات موافقم من هم این کتاب رو با کلی اشتیاق خریدم ولی امروز که خوندنش تموم شد واقعا ضد حال خوردم.فکر نمی کردم اینقدر بی مزه تموم بشه
Salam aghaye dr bekhatere moarefie ketab mamnon
weblogeton kheili jalebe
edame bedin…
movafagh bashin
با سلام
من اصلا از داستان کافه پیانو خوشم نیومد…..بر خلاف جمله شماکه “از ان دست کتابهایی است که وقتی شروعش کردید، نمیتوانید زمینش بگذارید.” به نظر من در بسیاری مواقع بسیاری حوصله آدم را سر می برد!!! خیلی زیاده گویی داشت و خیلی هم شخصیت اصلی خود شیفتگی داشت!!!
سلام
منم این کتابو خریدم و خیلی هم ازش لذت بردم ، جالبه کتاب من هم چند صفحه سفید دارد دقیقا در صفحات پایانیش 4 صفحه کاملا سفید است ;(
من نیمه های کافه پیانو هستم.احساس میکنم خیلی از جاها قهوه چی رو(البته زیاد دلش نمیخواد قهوه چی باشه) درک نمیکنم.خیلی از چیزایی رو که به تفصیل توضیح میده واسه من قابل درک نیست.اما گل گیسو خیلی نازه.
سلام
دوست عزیز در اولین شماره ی مجله ی اینترنتی راهی دیگر با فرهاد جعفری نویسنده ی کافه پیانو گفتگویی انجام دادم که به نظرم خوب شده خوشحال میشم بیای ونظرتو بدونم
با تشکر زهره پدرام نیا
www.rahidigar.tk
سلام
کافه پیانو رو با ذوق و شوق تمام خریدم و در عرض چند روز خوندم، تا آخرین سطرها منتظر اتفاق خوبی بودم. منتظر یه اتفاق غیر منتظره.
متاسفانه نویسنده کتاب هر واژه زشت و خلاف اخلاقی که به ذهنش میرسیده، تو کتاب نوشته (شاید هم بیشتر از اینا بوده ولی ارشاد حذف کرده!).
راستش من هر چی فکر کردم نفهمیدم این کتاب به جز روایت وقایع روزمره زندگی یه آدم چه چیز دیگهای داره که به چاپ هیجدهم رسیده!
خیلی دوست دارم نظرات دیگر خوانندهها رو بدونم.
حیف 5 هزار تومنی که سرش دادم؟!
توی تعطیلات این کتابو خوندم.در کل جالب بود ولی قصد ندارم بخرمش.یک بار خوندنش کافیه.
جالبتر از همه این بود که یک نفر هر چی به ذهنش برسه بتونه بیاره رو کاغذ ، هر کسی که بخواد بتونه بخوندش و اصلا نترسه که چی درباره اش فکر می کنن،شاید هم بترسه!!!
من که جراتشو ندارم
سلام /
ارزش خریدن و وقت گذاشتن رو داره.
منتظر ((قطار چهار و بیست دقیقه عصر )) هستم . که حتما بهتر از آب در میاد.
من هم در تعطیلات عید کتاب را خواندم ، کتابی جذاب بود . به دوستانم پیشنهاد می کنم حتما کتاب را بخوانند.
in ziba tarin ketabi bood ke ta hala khoodam.man 15 salame vali ketabaye ziaD khoondam.eykash mishod ba nevisandeye in ketab ashna mishodam.bayad adame KHEYLI jaleB bashe…yani vaght dare??:d
به نظر من این کتاب افتضاحه. توضیحات و تفاسیر بیش از حد که حوصله ی خواننده رو سر می بره توی تمام کتاب دیده می شه. من از نشر چشمه تعجب می کنم که این کتابُ چاپ کرده. سؤال من از او اشخاصی که می گن این کتاب جالبه اینه که چه چیز جالبی توش دیدن؟ و دوست دارم از این خواننده های محترم بپرسم که اگر کافه پیانو کتاب قشنگیه پس درباره ی کتاب هایی مثل بادبادک باز چه نظری دارن؟
سلام . من این کتاب رو خوندم . اول از همه بر خلاف شما یک فصل کتاب برای من تکرار شده بود . کتاب پر بود از توضیح .کاش این توضیحات حداقل جالب بود ،انگار پشت چراغ قرمز بودی و منتظر که کی چراغ سبز می شه و داستان شروع می شه . بعضی از جملات معنی می ده اما انگار آقای جعفری خسته بوده حوصله جمله بندی نداشته (ص 156).بگذریم .انگار نویسنده محترم قصدشون این بوده که بگن چطور زنانی دلفریبند و می خواستند ارشاد رو امتحان کنند که آیا متوجه این جملات ممیزی می شن یا نه که خدا رو شکر ( البته به شوخی ) نشدند و این کلمات و جملات سراسر کتاب رو پر کرده . البته رمان نویس ها همه یک جور فکر می کنند . اما اگه قرار شد روی کتاب بزنیم چاپ 10000 و برگزیده واقعا و خدایی فکرکنیم چون یکی وقت می زاره کتاب بی خود ما رو می خونه .
اتفاقا کتاب کاملا بی محتوایی است. فقط نثر خوبی دارد که خوب از یک روزنامه نگار باید چنین انتظاری را هم داشت. من هم اولش به خاطر تعریف دیگران خریدم اما پشیمان شدم
1- چون یک دید کاملا سنتی به زن ها داشت. اونو طلاق داد چون بدجنسی هایی داشت که مخصوص همه زن هاست. یا چون با یک وکیل درددل کرده بود.در واقع این طور بودکه زن او حق دردل با هیچ کس را نداشت در چند جای کتاب هم به آن اشاره شده تصور کنید همه مردها به این خاطر زن هایشان را طلاق بدهند…
2-در مورد وکیل ها خیلی تند نوشته بود درسته که می خواسته طبیعی باشه یا اصلا از دید خود شخصیت کتاب خیلی حرصش گرفته بود(از روی خودخواهی) اما باید کمی ادب را هم رعایت می کرد
3- در اوایل کتاب شما با یک نویسنده رک مواجه هستید. به خاطر کلماتی که به کار برده از خود می پرسید چه طور اجازه چاپ گرفته اما وقتی به اخر داستان می رسید متوجه قضیه می شوید(صفحه257
قشنگه آدمو می بره تو فکر)یا از چندین برابر شدن های زیبایی زنش دز چادرنماز.
به طور خلاصه حرف ها و نگاه های باب دل انها را زده. فکر می کنم حتی جایزه گرفتنش هم به این خاطر باشد. انتشار بالا و موفقیت امیز فکر فسیل شده خود در جامعه
فوق العاده مزخرف بود .چیز دیگه ای نمی تونم بگم
سلام جناب دکتر
من اولین باره که وبلاگتونو می بینم.اما ایده معرفی کتاب به نظرم جالبه.در مورد کافه پیانو باید
بگم کتاب بدی نیست سبک جدیدیه که فکر می کنم کمی تقلیدی از ناطور دشت سلینجر باشه.اما خوب نویسنده دیگه یه جاهایی زیادی غرب زده شدند یعنی میون این همه مثالی که از فیلم ها و داستان های خارجی زدند نمی شد یک نمونه ی وطنی هم گفته بشه؟!اما خوب حقیقتا” خود من یه جاهایی با کافه چی همزاد پنداری کردم.از شخصیت علی هم خوشم اومد.در ضمن ناطور دشت سلینجرو پیشنهاد می کنم.
آقای فرهاد جعفری کارشون خیلی درسته.
من وقتی کتابو خوندم یک علامت سوال بزگ توی ذهنم اومد که این کتاب چی داشت که اینقدر تجدید چاپ شده و اینقدر ازش تعریف مکنند؟کافه پیانو یک کتاب درجه 2حساب میشه.نمیدونم چرا اینقدر بزرگش کردن البته در این بازار بی کتابی یه همچین کتابهایی باید چاپ بشن.
واقعا رمان خوب و روانی بود . البته من با بعضی از قسمت هاش مشکل داشتم ولی الآن که بیشتر از یک سال از خوندنش می گذره احساس می کنم وقتم تلف نشده .
من امسال روز تولدم این کتابو هدیه گرفتم ، جالب بود . شاید چیزی که تو این کتاب واسه من داشت اینکه راغب شدم کتابای دل سگ و عقاید یک دلقکو بگیرم که واقعا جالب بودن. اسکنشو میخواین ؟
امروز 6 اسفند ماه 1389 خوندن کافه پیانو رو تموم کردم . رمان جالبی بود. اما … خب دیگه …
من کافه پیانو رو خیلی دوست دارم.
شخصیت پردازی جالبی داره. خصوصا که بیشترشون حقیقی هستن.
تا حالا دوبار خوندمش. اگه وقت پیدا کنم باز هم میخونمش.
باید به آقای جعفری بابت نوشتن این کتاب تبریک گفت.
البته باید از به کار بردن برخی واژه ها پرهیر میکردن.
کمی هم زیاده گویی داشت.
سلام _من بعد از خوندن کتاب کارمو ول کردم و یه کافه زدم به اسم پیانو/عاشق کافیشاپمم/
درود بر شما …کافه پیانو انقلابی در ادبیات نوشتاری ایرن است قلم ساده…نگاه عمیق ..استفاده ار کلامات روز مره در حدی که تعجب اور است ..پس سالها ادبیات ایران دوباره جوانه زد…بدرود
فعلا دارم میخونمش تموم شد خبر میدم و نظر
عالی بود. شخصیتهای واقعی بود . نه تصنعی . حرفهای زشتش همین حرفهایی بود که ما هممون خیلی وقتها تو ذهنمون می گیم ولی شاید کمتر بنویسیم. آدمها خودشون بودن. من اصلا داستان رو قضاوت نکردم. دنبال نکته اخلاقی نبودم. این کتاب که نمی خواد کتاب درسی باشه که نکته اخلاقی یادمون بده یا مثل فیلمهای ایرانی آدم خوب وبد داشته باشه یا نتیجه گرا باشه. واقعی بود. خودم بودم. آدمهای دور و برم. یه آدم حساس که جزئیات زندگی رو که بسیار زیبا هستن در نهایت ظرافت بیان می کنه. اگر دنبال نکته اخلاقی هم باشیم مثل بعضی دوستان ، من عاشق اون پدر و دخترم