فیلم خاطرات یک گیشا: نقد و بررسی

«سالهای دور از خانه» را یادتان هست؟! کاراکتر «اوشین» تا مدتها بعنوان یک شخصیت محبوب بین بانوان ایرانی شناخته میشد. او «آرایشگر»ی سختکوش بود، که موی دختران جوان «شرکت» را آرایش میکرد و بعد ناگهان با ازدواج با ریوزو تاناکورا، «مدیر آرایشگاه» او را بیرون میکند و چند سال پس از ازدواج در حالی که سعی داشته از خانهی مادر شوهر هیولا صفتش فرار کند، ریوزو یک کتک مفصل به او میزند، طوری که یک دستش تا حد بالایی کاراییاش را از دست میدهد اما او پس از خودکشی شوهرش «که به دلیل ضعف او در پذیرش ورشکستگی بود» بچههایش را زیر بال و پر میگیرد و با تأسیس یک فروشگاه بزرگ تواناییهای خود را بعنوان یک زن به رخ همه میکشد. سالها طول کشید تا فهمیدم اصل داستان چیز دیگری است و آن دخترکان خندان «شرکت»، کارمندهای ساده نیستند و «گیشا» هستند و اوشین هم برای تامین مالی پدر و برادر بیعرضهاش و سپس شوهر مالباختهاش، دست به خودفروشی زده و بعد هم بعنوان یک کارگر در گیشاخانه آرایش گیشاها را بر عهده داشته و …
از آن به بعد تا مدتها، عبارت«گیشا گری» برایم به معنای خودفروشی بود که فقر مطلق، راهی جز این را پیش پای یک زن نمیگذارد و واژهی «گیشا» در نظرم بسیار تلخ میآمد. دو اتفاق اما، رنگ دیگری به این دیدگاهم داد. کتاب بسیار خوب «جنس ضعیف» از اوریانا فالاچی و دیدن فیلم «خاطرات یک گیشا» که تقریباً با خواندن کتاب همزمان شد. در کتاب «جنس ضعیف»، فالاچی به خوبی توضیح میدهد که گیشاگری یک حرفهی هنری و مقدس در میان مردمان ژاپن است چرا که به گیشا چون هنرمندی مینگرند که با عرضه کردن هنر و ظرایفی که بدان آراسته است روح اطرافیانش را تلطیف میکند و یک گیشا، باید دورههای طولانی آموزشی را بگذراند تا به مرتبهی گیشا بودن برسد. حتی در توضیحی درخشان، فالاچی میگوید مردان ژاپنی با همسران خود به مسافرت نمیروند و یک گیشا را با خود به همراه میبرند و همسرانشان هم با خوشحالی آن دو را تا فرودگاه بدرقه میکنند و مردان ژاپن ترجیح میدهند به جای آنکه راز خود را به همسرانشان بگویند، حرف دلشان را به یک گیشا بزنند که به رازداریش اطمینان کامل دارند!
فیلم «خاطرات یک گیشا» به کارگردانی راب مارشال، داستان زنانهی عاشقانهای است برای کسی که میان عشق و حرفه، یکی را باید برگزیند.
چیو(سوزوکو اوهگو)، دختر ۹ سالهای با چشمان آبی و خواهرش ساتسو، دختران یک خانوادهی فقیر ماهیگیر روستاییند. مادر بیمار است و پدر، از کار افتاده. پدر و مادر در برابر بهایی نه چندان بالا دختران خود را میفروشند و دخترها به پایتخت برده میشوند. مدیر گیشا خانهی اوکیا( کائوری موموئی) چیو را میپسندد و خواهرش را نمیپذیرد و ساتسو به یک خانهی بدنام برده میشود. چیو در اوکیا خدمتکار میشود و به گیشا خانه و گیشای ستارهاش، هاتسومومو( گونگ لی) خدمت میکند اما روزی بهطور ناخواسته باعث میشود مدیر گیشاخانه متوجه شود که هاتسومومو با جوانی روابطی عاشقانه دارد که باعث تنبیه گیشا میشود چرا که «یک گیشا هرگز نباید عاشق شود» و از آن پس او به چیو به مانند دشمن خود مینگرد و او را آزار میدهد. اما برای چیو مهم نیست، او میخواهد با ساتسو فرار کند بیخبر از آنکه ساتسو ناگهان گم میشود و با نامهای به او خبر داده میشود والدینش فوت کردهاند. پس او میفهمد از این پس فقط یک خدمتکار میماند در حالیکه دوستش، پامپکین( زو وایزنبام) قرار است دستیار هاتسومومو شود تا او هم گیشایی دیگر باشد. چیوی غمگین یک روز در خیابان گریه میکرده که یک مرد ثروتمند (کن واتانابه) میایستد و او را دلداری میدهد و برایش یک بستنی میخرد و دو سکه به او میدهد تا خوشحالش کند، چیو لبش را به شربت سرخ روی بستنی میزند و شادمانه به مرد میگوید حالا من هم یک گیشا هستم، مرد میخندد و با محبت لبهای دخترک را با دستمالش پاک میکند و دستمال هم از آن چیو میشود و خود با دو گیشا از آنجا میرود، اما چیو که در دنیای کودکانهاش یکی را یافته که دوستش دارد تصمیم میگیرد هر کاری کند تا یک گیشا شود و با آن مرد مهربان هر جا که میخواهد برود. بخت با او یار است و گیشای بزرگ، مامهها( میاکو تاچیبانا) که به دیدار مدیر اوکیا آمده متعجب از رنگ چشمان چیو او را به عنوان شاگرد مخصوصش انتخاب میکند تا از او یک گیشا بسازد و شانس پامپکین برای گیشا شدن از بین میرود. از آن پس چیو، نام هنری سایوری را بر میگزیند. سایوری(زییی ژانگ) حالا دختر جوانی است که در اولین نمایش خود همه را میخکوب میکند و دو مرد شاهد اولین نمایشند، مرد ثروتمند که پس از سالها سایوری را از رنگ چشمانش میشناسد و دوستش نابو( کوجی یاکوشو) که نیمی از صورتش دفرمه شده و از گیشاها متنفر است و به اصرار دوستش آمده اما چیزی در سایوری هست که نابو را به خود میکشاند و عاشقش میشود حال آنکه سایوری که پس از مدتها مرد ثروتمند را یافته همو که دستمالش را هر شب چون یادگاری عزیز میبوییده، به عشق نابو وقعی نمینهد. نمایش سایوری آنچنان چشمگیر بود که هاتسومومو که پا به سن گذاشته اخراج میشود و پامپکین عملاً فراموش. همه چیز بر وقف مراد سایوری است که ناگهان جنگ جهانی همه چیز را به هم میریزد…
خاطرات یک گیشا در به تصویر کشیدن این بخش از فرهنگ ژاپنی بسیار خوب عمل کرده. طراحی صحنه و دکور و لباس کوچکترین ایرادی ندارد و فیلمبرداری بسیار چشمنواز است و مخصوصاً صحنههایی که سایوری بر صخرهای ایستاده و مونولوگی دربارهی اینکه حرفهی گیشاگری جایی برای عشق نمیگذارد میگوید، به تصویر برداری فیلم «غرور و تعصب» پهلو میزند. جا دارد از بازی بازیگر محبوبم، کن واتانابه، صحبتی به میان آید که در نقشش خیلی خوب درخشیدهاست. من هرگز آن صحنهای که شیطنت پامپکین باعث میشود او ناگهان وارد اتاقی شود و با سرهنگ آمریکایی که خود را به سایوری تحمیل کرده، برخورد کند و غمگینانه در را ببندد، فراموش نمیکنم.
اما اتفاقی عجیب هم در این فیلم افتاده و آن حضور دو بازیگر سرشناس چینی در فیلم است، آن هم با آن روابط تیرهای که چین و ژاپن دارند! گونگ لی ( امپراتریس فیلم نفرین گل طلایی) و زییی ژانگ (بازیگر محبوب ژانگ ییمو و فیلمهای خانهی خنجرهای پرنده و قهرمان). البته به این نتیجه رسیدم که روابط سیاسی تیرهی چین و ژاپن، تاثیر شدیدی در دنیای سینما نداشته چون همین دو ماه قبل از برنامهی «سینما یک» فیلم بسیار زیبایی از کشور ژاپن به نام «یاماتو» نمایش داده شد و یکی از بازیگرانش که ایفاگر نقش کاراکتر ستوان دوم اوچیدا بود در فیلم چینی «صخرهی سرخ» از جان وو که با اختلاف چند هفتهای از یاماتو پخش شد، حاضر بود. سوای روابط تیرهی چین و ژاپن، شاید یک آمریکایی فرق قیافهی یک چینی و یک ژاپنی را متوجه نشود، اما ما چه که به لطف صدا و سیما به خوبی میتوانیم فرق چهرهی ژاپنی، چینی و کرهای را بفهمیم؟! تازه، دیگر سر خود ژاپنیها که نمیشود کلاه گذاشت! اشکال بزرگتر فیلم شاید پایان شاد و سرخوشانهی فیلم باشد. واقعگرایانهتر آن بود که سنتهای گیشاگری پای عشق سایوری را میبست مخصوصاً چون فیلم سالهایی را به تصویر میکشد که جامعهی ژاپن هنوز کاملاً سنتی است.
اما اگر بشود چشم بر این کاستیها بست- و شاید فینفسه پایان خوش فیلم را خیلی دوست داشته باشیم و آن را اشکالی ندانیم!-فیلم خاطرات یک گیشا، فیلم خوبی است. این فیلم موفق شده برندهی ۳ اسکار شود و ۲۸ نامزدی در جشنوارههای دیگر بدست آورد که منجر به ۱۶ جایزه شد.
آهنگسازی این فیلم را جان ویلیامز، آهنگساز بزرگ آمریکایی برعهده داشته و ساندترک این فیلم بسیار، زیباست.
خانم مجیدی بسیار عزیز
اول سلام و ممنون بابت نقدهای زیبا و با حوصله ای که مینویسید. فقط یک نکته را لازم میدانم یاداوری کنم: فیلم خاطرات یک گیشا بر اساس داستانی به همین نام ساخته شده. سازنده بسیار به متن کتاب وفادار بوده و پایان فیلم واقعا رخ داده و تخیلی نبوده است. البته در کتاب داستان به همین جا ختم نشده و کمی طولانی تر بوده است. باز هم ممنون. در ضمن این کتاب بسیار خواندنی و جذاب است و خواندن آن را به کتاب دوستان توصیه میکنم.
سلام
کتاب خاطرات یک گیشا رو چند وقت پیش خوندم. منم تا قبل از خوندن این کتاب دقیقا نمی دونستم گیشا یعنی چی. دوست دارم فیلمش رو هم ببینم.
🙂
سلام
دوست عزیز من هم مثل شما درباره فیلم اوشین فکر می کردم اما ظاهرا این یک شایعه بود درایران واصل فیلم هم همین بوده که در ایران پخش شد
ممنون از پست زیبایتان
ممنونم فرانک جان
این فیلم رو خیلی دوست داشتم و پست شما باعث شد درک بهتری ازش پیدا کنم.
دکتر جان، جان ویلیامز اصلح است:)
بنا بر روایت نویسنده کتاب که خانم فالانچی است و اینکه این کار یک حرفه مقدس در فرهنگ ژاپن می باشد و همچنین یک مرد ژاپنی به هنگام سفر به جای همراه بردن همسر خود از یک خانم متبحر در امور ……نمی دونم این تفاوت فرهنگی ما را به کجا میبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا بقول گفتنی تابویی است که ما برای خودمان ساختیم ؟؟؟نمی دانم!!!
درگیر شدن ذهن من با این پست از زاویه یک زن بودن است.در یک فرهنگ به کار فوق به چشم حرف مقدس دیده می شه بطوریکه این حرفه مقدس حتی حق عاشق شدن رایک امر صرفا شخصی و فردی است که خود بسیار بحث مفصلی را می طلبد را به این کارمند مقدس نمی دهد(البته برای زنان)
و از طرفی زن در یک سیستم زناشوئی هم در این فرهنگ باز جایگاه واقعی خود را ندارد.یعنی شوهر با او نه دردودل عاشقانه و راز و رمزی را در میان می گذارد ونه در لحظات خوشی او هم حق شرکت ندارد.پس زن در آن حرفه مقدس از بعد تن و جنس مطرح است و در امر خانوادگی برای زایش و ترتیب امور منزل .پس مرد ژاپنی دو شقه شده روح در جای دیگر سیر می کند و تن در ….بسیار گیج شدم.اما ممنون از این پست شما.
فیلم بر اساس کتابی به همین نام ساخته شده که روایتی واقعی است از زندگی یک گیشا. پایان خوش فیلم هم واقعی است و ربطی به تصمیم فیلمنامه نویس ندارد. اتفاقا فیلم در نمایش برخی جزییات مسحور کننده که در کتاب می بینیم – مثلا شکوه لباسها – زیاد هم موفق نبوده است. برداشت شما هم از گیشاها باز به واقعیت نزدیک نیست و تنها راه حل این است که کتاب را بخوانید. توضیحات من بیفایده است، این کتاب را از دست ندهید حتی اگر فیلم را دیده باشید. ( برای من دیدار مجدد گنزو – در نقش رییس یا به قول شما مرد ثروتمند- که در هنگام پخش سریال سالهای دور از خانه یا همان هانیکوی خودمان شیفته اش بودم، هیجان انگیزترین نکته فیلم است! )
گیشا که در فارسی به غلط Giisha تلفظ میشود در اصل با تلفظ Gei sha از ترکیب دو واژهء Gei به معنی هنر و Sha به معنی شخص درست شده که همونطور که در مطلب نوشته بودید، به معنی هنرمند در ژاپن به کار میره. با تمام نوشته های این مطلب تونستم موافقت کنم، بجز اون قسمت که اوریانا فالاچی گفته که زنهای ژاپنی از همراهی شوهرشان با گیشا خوشحال هستند و حتی تا فرودگاه اونا رو بدرقه می کنند. من حتی یک مورد این قضیه رو هم نه دیده ام و نه شنیده ام. فکر می کنم که فالاچی در این یه مورد، بسیار بیراه رفته. همراهی با گیشا ها هم به صورت خیانت به زندگی زناشویی دیده میشه و هیچ زنی (حداقل زنهای امروزه) از این قضیه خوشحال نمیشه.
در کل پست بسیار عالیی بود. فیلم رو چندین سال پیش دیده ام و بسیار لذت بردم. مخصوصاً از هنرنمایی کن واتانابه.
آیا کتاب خاطرات یک گیشا به فارس ترجمه شده است یا نه؟ ممنون میشم که دوستان در یک کامنت جدید و یا به ایمیل من جواب من رو بدهند. از خانم مجیدی و همچنین پزشک عزیز هم ممنونم . نقد زیبایی بود…
منم این فیلم و دیدم اما به نظرم تنها عیب این فیلم این بود که اصلا معلوم نبود چشمای اون گیشا آبیه ؟!!
یعنی اصلا توی تیره ی ژاپنی ها همچین چیزی ممکنه ؟
ممنون از اینکه فیلم جدیدی معرفی کردی. از تیپ فیلمای امریکایی و اروپایی یع مدتعه خسته شدم ولی با فیلم اسیایی هم خیلی آشنایی ندارم.
امیدوارم خوب باشی آقای مجیدی:)
گیشا را دیدم و خیلی هم فوق العاده نبود.حداقل فهمیدم که گیشا اصلا یعنی چه! از دوستان ژاپنی شنیده ام که زنان ژاپنی با توجه به درک حقیقت تنوع طلبی منفور مردان همه ی دنیا،اینطور به صلاح دیده اند که هر چند وقتی افسار به دست خودشان بدهند و بفرستند تا با “گیشا” یا هر جنس دیگر از این نوع هنرمندان ،روحیه ی افسرده ی خود را درمان کنند! آیا این دوستان ژاپنی خواسته اند سر به سر من بگذارند یا دیگر چه، نمیدانم و والله اعلم!
جالب بود
فیلم را حدود سه سال قبل دیدم و البته به خاطر ریتم آهسته و کشدارش زیاد نپسندیدم. . جالب است که تصور خودفروشی اوشین تصوری بسیار شایع در بین همه ایرانیانی است که آن سریال را دنبال میکردند.
من و یکی از دوستانم که این فیلم رو دیدیم احساس کردیم این گیشاها خیلی شبیه رامشگرانی هستند که ظاهرا در فرهنگ ایرانی بودهاند؛ همون زنهایی که توی مینیاتورها توی مجلس شاها نشستن و مینوازن و میرقصن. البته شاید هم برداشت اشتباهی بوده باشه.
ممنون
چشم ژاپنی هم میتونه آبی باشه و این وابسته به ژن نیست و یه نقیصه ی ژنتیک حساب میشه پس… شدنیه!!
شنیده بودم که مطالب جالب و خوندنی زیادی دارید.. شما که خاطرتان نیست… اما من یادم هست که ÷یشتر هم سر زده بودم… اما بعد از مدتها آمدن و این مطلب را دیدن و خواندن برایم لذت بخش بود…
ممنون…
خاطرات یک گیشا کتاب فوق العاده ای است. می شه کسی لینک دانلود فیلمش را به من بگه. ممنون می شم.
خیلی خوب بود.
سلام میشه لطف کنید بگید کجا میتونم کتاب گیشا رو دانلود کنم ممنون
این فیلم براساس کتاب خاطرات یک گیشا که خاطرات یک گیشای واقعیه نوشته شده همه چیز عین واقعیته نمیشه ایرادی بهش گرفت اتفاقا نسبتا داستان را خوب روایت کرده ولی به پای کتاب نمیرسه
منم خواستم در پاسخ هم کسانی که از چشمان آبی و پایان خوش تعجب و اظهار تاسف کردند مثل مینا بگم که فیلم از روی کتابی با همین نام ساخته شده و اون طور که تو کتاب گفته شده واقعی است.
اوشین گیشا نبود. من فیلم را با زیرنویس تو یوتیوب دیدم.اوشین هیچ خطایی ازش سرنزده بود.اتفاقا باتماشای خاطرات یک گیشا باید مطمئن میشدین اوشین گیشا نبوده.کدام یک از این تربیتهای گیشا شدن رو اوشین دیده بود.
من کتاب رو خوندم اما فیلم را نه!هنوز ندیده ام!
من اگه اشتباه نکنم سال ۸۱-۸۲ کتابش رو خوندم. فوق العاده بود. و اگه درست یادم مونده باشه داستانش یه سرگذشت واقعی بود. شاید برای همین نمیشده پایانش رو عوض کرد 🙂
با تقدیر از نگارنده این مقاله
و تشکر از “کهکشان”
ابتدا باید چند مسئله رای مورد توجه قرار داد
این رمان مثل هر رمان دیگر ترکیبی است از نگاه نویسنده و تمایل نویسنده و نه واقعیت موجودارد
دوم : نظریات خانم فالاچی به هیچ وجه از قاعده بالا مستثنی نیست
سوم : زن ژاپن دیروز ، جایگاه بسیار بالائی برای مرد قائل بوده، هنوز هم این جایگاه مرد در میان زنان ژاپنی بیشتر از دیگر کشورها است
چهار : مفهوم مرد سالاری به معنی سلطه جویی مرد نیست بلکه این جایگاه به او اعطا شده
پنج : با همه این تفاسیر هرگز و حتی با وجوداشتن پذیرفته بود ارتباط مرد با گیشا
هرگز
اشغال جایگاه عاطفی زن توسط گیشا در ژاپن پذیرفته نیست
و گیشا فردی با جایگاه اجتماعی بالا قلمداد نمییشود
حتی
همان گونه که در این داستان نیز مطرح میشود
گیشا فردوست از طبقه پایین که به دلیل فقر و نیاز مالی فروخته شده است
سلام من به تازگی این فیلم رو دیدم زیبا و پر از مفهوم زندگی و آزادگی در بر داشت در عین حال که فقر و تنگدستی قفسی هست برای اجباری های اجتماعی اما شکل نقش هنر و شخصیت گیشا تنوره ای هست که بر فرهنگ جامعه موجی از آرامی یا ناآرامی خواهد داد….این فیلم واقعا درک بالایی از متن و بستر جامعه ی ژاپن بود…