سیمای زنی در دوردست

فرانک مجیدی: درست پس از به پایان رسیدن امتحانات ترم، تصمیم گرفتم روزهای گذشته بدون فیلم را با دو فیلم ایرانی جبران کنم. «تردید» و «سیمای زنی در دوردست». متاسفانه سی‌دی دوم «تردید» مشکل داشت و حدود ساعت یازده شب بود که شروع کردم به دیدن «سیمای زنی در دوردست»، فیلمی ساخته شده توسط «علی مصفا» و محصول سال 1382.

مهندس معماری به نام احمد (همایون ارشادی) که به تنهایی زندگی می‌کند، در انتظار ورود همسر سابق و پسرش است، زن با مردی ژاپنی آشنا شده و با او به ایران می‌آید و پسرش برای آن‌که پدر ناراحت نشود، اصرار دارد برای استقبالشان به فرودگاه نیاید. با این‌حال، احمد می‌خواهد آن‌ها را ببیند. ساعاتی پیش از رفتن به فرودگاه، صدای ضبط شده‌ی دختری روی پیغام‌گیر تلفن نظرش را جلب می‌کند و…

در طول دیدن فیلم، بارها و بارها افسوس خوردم که چرا زودتر به صرافت تماشای آن نیفتاده‌بودم. برخلاف نقدهای تندی که بر این فیلم خواندم، شخصاً آن را بسیار دوست دارم و به اعتقاد من علی مصفا یک داستان‌نویس و کارگردان بسیار مستعد است و اگر دلسرد نشود، مسلماً می‌تواند در میان کارگردانان صاحب‌نام برای خود جایی باز کند.

یکی از نکات درخشان فیلم، پیچیدگی فیلمنامه‌ی آن است. برخلاف کارهای معمول سینمای ایران که داستانی سرراست –و متاسفانه در این‌ فصل سینمای در حال اکران، آبکی و فیلم‌فارسی دارد- جسارتی به خرج داده و مرز واقعیت و خیال را در هم شکسته‌است. آشنایی شبانه‌ی احمد با دختری جوان (لیلا حاتمی) که خود را دوستِ دختر جوانی که برای احمد پیغام گذاشته معرفی می‌کند، روزمرگی‌های زندگی احمد را زیر سئوال می‌برد و داستانی کهنه را برایش بازسازی می‌کند. اما از جایی به بعد، شما مطمئن نیستید این اتفاقات حقیقتاً رخ می‌دهند، یا رویای احمد است، یا حتی نقشه‌ی عمو صفایی برای زنده کردن گناه و تکلیف گذشته‌ی احمد. فیلم به آرامی ما را در قصه و دغدغه‌ی آرامش احمد که نتیجه‌ی فراموشی، تنهایی و بی‌رویایی اوست و حرکات و عادات نامتعارف دختر جوان غرق می‌کند و به خوبی جنس تنهایی احمد، دختر، خورشید و زن فالگیر را از هم جدا می‌کند. اصلاً خوب روایت کردن یک ایده‌ی پیچیده چه ایرادی دارد؟ من احساس می‌کنم بسیاری از مخالف‌خوانی‌ها در برابر این فیلم، عادت بیش از حد به دیدن فیلم‌هایی با داستان خطی و سرراست در سینمای ایران است. مثل این است که بسیاری از ما، «غریبه و مه» یا «چریکه تارا»ی استاد بیضایی را فراموش کرده‌ایم.

سیمای زنی در دوردست

نکته‌ی دیگر، انتخاب خوب بازیگران اصلی فیلم است. به‌رغم اختلاف سنی قابل توجه لیلا حاتمی و همایون ارشادی، بیننده خیلی خوب همراهی اتفاقی آن‌ها را باور می‌کند. مخصوصاً همراهی این دو آدم بسیار آرام، در خیابان‌های خلوت‌شده از شلوغی روز را. صرف مثلث نام‌های مصفا، حاتمی و ارشادی که بسیار گزیده‌کارند، می‌تواند تماشاگران خاص را به دیدار این فیلم تشویق کند.

از تدوین فیلم و موسیقی نامتعارف، در روایت یک داستان خاص به‌خوبی بهره‌گیری شده است. داستان از یک پنجره شروع می‌شود و در قاب همان پنجره هم پایان می‌پذیرد. فیلم، تاکید جالبی بر اتفاق دارد، روی تاس‌اندازی خورشید، دختر جوان و زن فالگیر تاکید می‌شود. سه زن تنها که هر کدام می‌توانند گذشته، حال یا آینده‌ی خورشید باشند. حتی می‌شود گفت این فیلم انسان‌هایی را صاحب نقش و سبک در زندگی می‌داند که رویا می‌بینند. (سکانسی که احمد در آپارتمان خالی دختر، همان خوابی که شب گذشته دختر برایش تعریف کرده را می‌بیند و در آن لحظه، دیگر آن آدمی نیست که شب گذشته شناخته‌ایمش.) زندگی آرام و منظم و رام‌شده‌ی احمد در شب حادثه، مانند صبح فردای پر از تکاپو و جستجویش نیست. حضور چند ساعته‌ی دختر (یا رویا) از او یکی دیگر ساخته که دیگر نمی‌خواهد فراموش کند.

البته اعتراف می‌کنم برخی نمادهای فیلم برایم غیر قابل درک بودند. مثلاً اینکه وقتی احمد راضی می‌شود با دختر به نمایشگاه برود، آن تایر که از روبه‌روی اتومبیل آن‌ها عبور کرد، یعنی چه؟ (آیا نمادی است که احمد، رام دختر شده؟) یا تاکید بیش از حد روی بیلبوردها؟ یا برقعی که بر میله‌ای سوار بود و پسر نوجوان افغانی آن را به دور خود می‌گرداند (مثلاً نمادی از سرگشتگی زنان داستان؟) یا صبحانه خوردن دختر و احمد با کارگران داخل استخر خالی و آبی رنگ؟ (مثلاً چه اتفاقی می‌افتاد اگر کنار استخر صبحانه بخورند، یا اصلاً استخر در کادر نباشد، مگر چه اتفاقی می‌افتد؟)

برخی صحنه‌ها طنز خوبی دارد، مثلاً دعوای پدر شاعر مسلک و مادر احمد با یکدیگر، و ابتکار احمد برای آن‌که شیر کپسول اکسیژن پیرمرد همسایه‌ی دختر بسته نشود. حتی شعر پدر احمد که با بغض برایش می‌خواند هم خیلی به دلم نشست :«سینه را دردِ دیرپیوندیست/ راز دیرین نگفته‌ام، چندیست/ بغضی از دیر در گلو دارم/ گفتن رازی آرزو دارم/ های، آزادی! ای دروغ بزرگ…» با این‌همه،فیلم در زمان اکران مورد بی‌مهری قرار گرفت. شکل‌گیری این فیلم، تا حدود زیادی مرهون زوج آرام و بسیار دوست‌داشتنی علی مصفا و لیلا حاتمی است. برای آن‌ها، صمیمانه آرزوی کامیابی و موفقیت را دارم. می‌توانم تماشای این فیلم با روایت و داستانی خوب را به شما دوستانه توصیه کنم. فکر می‌کنم اگر مثل من در یک شب آرام تماشاگر این فیلم باشید، بتوانید از دیدنش لذت ببرید.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

11 دیدگاه

  1. من هم این فیلم رو خیلی دوست داشتم

    اشاره خوبی به مشاجره پدر و مادر کردید شاید خودتون هم بدونید که پدر و مادر علی مصفا هر دو از اساتید برجسته دانشگاه هستند در زمینه ادبیات فارسی به خصوص اون قسمتی که از پسرش ایراد می گیره که چرا شعر من رو اشتباه خوندی من از نزدیک شاهد برخورد این چنینی بین دکتر مظاهر مصفا و پسرش بودم به محض اینکه این صحنه ها رو در فیلم دیدم یک فلاش بک به زندگی واقعی خورد

  2. من دیروز این فیلم را دیدم وراستش اصلا خوشم نیامد بر خلاف تعاریفی که شنیده بودم…سلیقه شخصی من این است که از فیلمهای معلق بین زمین وآسمان وسرگردان بین مفاهیم ذهنی زیاد خوشم نمیاد(مگر اینکه روایت گیرا ومنسجم داشته باشد)مثل هامون که از معدود فیلمهای فوق العاده این سبکه. احساس میکنم بیشتر یک ادای روشنفکری است وخالی از یک ایده ناب وخالص نوعی ادای خاص بودن وروشنفکری بی مایه… خواهش میکنم اصلا توهین تلقی نشودما همه از یک گروه وعلاقمندان سینمای روشنفکری هستیم ولی نه ادای روشنفکری…..

  3. از وقتی که سیمای زنی در دوردست را دیدم به دیدن فیلمهای ایرانی علاقمند شدم حالا هم بله اخر من عاشق کارهای علی مصفا هستم امیدوارم ادامه بده بیصبرانه منتظر کارهای جدید با همین سبک خاصشم

  4. من این فیلم رو خیلی دوست دارم چون تونستم شخصیت های فیلم رو وفضای اون رو باور کنم.
    نقد خیلی خوبی بود.ممنونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]