چگونه یک نرمافزار خوب میتواند ما را احمق کند؟!

فرض کنید که به لندن رفتهاید و میخواهید با یکی از تاکسیهای سیاهرنگ معروف آنجا، به جایی بروید. راننده با لهجه غلیظ لندنی از شما میپرسد: «کجا میرین؟»
و شما میگویید: «مشکلی نیست، بذار مقصد را وارد سیستم راهیابی ماهوارهام بکنم.»
همچنین صحنهای غیرطبیعی و مقداری احمقانه به نظر میرسد و میتواند باعث دلخوری راننده شود. آخر همه افتخار رانندههای تاکسی لندن این است که لندن را مثل کف دستشان میشناسند و با همه پیچ و خمهای جادهها آشنا هستند. این رانندهها باید امتحانات وحشتناکی را بگذارنند، تا به آنها جواز رانندگی تاکسی در لندن داده شود.
ولی خوب! فناوری راهیابی ماهوارهای هم ارزان و قابل اعتماد است، طوری که اگر به استفاده از آن عادت کنیم، ممکن است، دیگر حافظه جادهای خود را از دست بدهیم و کاملا محتاج این فناوری بشویم.
نویسندهای به نام «نیکولاس کار» کتابی نوشته است، به نام «گستره کمعمق: کاری که اینترنت با مغزهای ما میکند». در این کتاب او به این نکته اشاره کرده است که قسمت خاصی از مغز رانندگان تاکسی که مسئولیت ذخیره تصاویر اماکن را دارد، بزرگتر از دیگر اشخاص است و هر چقدر تجربه بیشتر در رانندگی داشته باشید، این قسمت بزرگتر میشود.
او در مصاحبهای عنوان کرده است که استفاده از فناوری راهیابی به وسیله این رانندهها نگران کننده است، چون باعث کم شدن حجم این قسمت از مغز این رانندهها میشود و توانایی مغزی آنها را کاهش میدهد!
ممکن است بگویید که: مگر چه میشود؟ اتفاقا خیلی خوب است که این ابزار فناوری، هر کسی را یکشبه راننده بکند و او را از ماهها تجربه بینیاز کند و مسافرتی خوب را تضمیمن کند.
اما مقصود اصلی آقای «کار» چیز دیگری است و او قصد بیان منظوری ژرفتر را دارد. او میخواهد از مثالی که زده شد به این نتیجه برسد که فناوری اینترنت، میتواند روی مغزهای ما اثر بگذارد و تواناییهای ذهنی معینی را در ما کاهش دهد.
در یک مطالعه جالب، دانشمندان روی تعدادی از افراد که تجربه قبلی استفاده از اینترنت نداشتند، تحقیق کردند. این دانشمندان از این افراد خواستند که روزانه یک ساعت در گوگل، جستجو کنند. معلوم شد که حتی با همین میزان استفاده اندک از اینترنت، طرحهای فعالیت مغزی آنها، دچار تغییر شده است. قسمتهایی از مغز آنها که مسئول تصمیمگیری بودند، فعال تر شده بودند و آنها ذهن تند و تیزتری پیدا کرده بودند.
اما در کنار آن قدرت تمرکز این افراد کاهش یافته بود. به عبارت دیگر گرچه اینترنت مغز آنها را از لحاظ توانایی حل مسئله و تصمیمگیری، تقویت کرده بود، ولی در عین حال توانایی تمرکز و آرامش لازم برای مطالعه یک کتاب را از آنها گرفته بود.
گوگل از بسیار جهات قابل تحسین است، اما دیدگاه محدودی در مورد نحوه استفاده ما از مغزهایمان دارد. به عبارت دیگر، گوگل یک دیدگاه صنعتی نسبت به مسئله جستجو دارد. حتی سرویس کتاب گوگل که ظاهرا قصدش، عرضه کتاب به شیوه آسان به توده بیشتری از مردم است، در باطن میخواهد که اطلاعات بیشتر برای جستجو در اختیار گوگل قرار بدهد و در نهایت چیزی که از آن عاید مردم میشود بریدههای کتاب است و نه صفحات با بخشهای بلند از کتابها.
بیم آن وجود دارد که نرمافزارهای خوبی که کارها را برایمان بسیار ساده میکنند، توانایی ما را در انجام صحیح کارها، کم کنند و به عبارتی مدارهای پیچیده مغزی ما را کوتاه کنند.
—————-
خوب این ترجمه یکی از مقالههای جالب بیبیسی بود. خود شما چه نظری در این مورد دارید؟
بگذارید نظر و در واقع تجربه خودم را بگویم! اینترنت برای من دریایی از اطلاعات است، تا پیش از ظهور اینترنت هم سریع مطالعه میکردم، اما از وقتی از اینترنت استفاده میکنم با اینکه سرعت مرور مطالبم بازهم بیشتر شده ، اما توانایی تمرکزم روی متون ادبی به طرز قابل توجهی کاهش یافته است. موقع خواندن یک رمان ناخودآگاه دوست دارم که از روی مطالب بپرم، کلیک کنم و مطلب را اسکن کنم!
در عین حال همانطور که مقاله که گفته، آسان شدن کار همیشه چیز خوبی نیست. مثل این میماند که شما به جای فکر کردن روی مسائل هندسه، از حلالمسائل استفاده کنید.
– مثلا همین دیشب، داشتم مقالهای می خواندم که در آن تب یک بیمار را به درجه فارنهایت نوشته بود، من بلافاصله برای اینکه دریابم، تب بیمار چند درجه سلسیوس بوده است، گوگل کردم. طبعا خیلی زود به نتیجه رسیدم، اما اگر اینترنت در اختیارم نبود، باید به صورت ذهنی شیوه تبدیل این دو واحد را به یاد میآوردم و یک محاسبه ذهنی انجام میدادم. اگر یک بار برای این تبدیل واحد به زحمت میافتادم، در دفعات بعد، توانایی درونی و شخصی، تبدیل این دو واحد را پیدا میکردم.
– یک مثال دیگر: بر خلاف خواهرم حافظه سینماییام خوب نیست. چون وقتی نام هنرپیشهای یادم میرود و یا میخواهم بفهمم در کدام فیلم بازی کرده است، اصلا به ذهم فشار نمیآورم و بلافاصله به imdb میروم.
– مثال ملموس این روزها: گوگل این روزها سرویس جستجوی بیدرنگش را فعال کرده است، این طوری در حالی که شما مشغول وارد کردن کلیدواژهها هستید، هر آن، نتیجه جستجو تا همان حرفی که نوشتهاید، نمایش داده میشود و به علاوه به شما پیشنهاد میشود که کلمه جستجوی بعدی، چه باشد، بهتر و روتینتر است!
آیا فکر میکنید با عادت کردن به استفاده از این سرویس چیزی از ذهن باقی میماند؟!
همان طور که در مقالهام در مورد سرویس جستجوی بیدرنگ گوگل نوشتم، استفاده طولانی از این سرویس خلاقیت را در آدم میخشکاند، چون به جای اینکه شما برای پیدا کردن چیزی، خود به دنبال وارد کردن کلمات کلیدی مناسب باشد، گوگل کلمات کلیدی را به شما پیشنهاد میکند. به علاوه در معرض پرش افکار و از دست دادن تمرکز هم قرار میگیرید، چون در بین راه جستجو، کممکن است نظرتان به نتایج جستجویی جلب شود که هیچ ربطی به چیزی که در پی آن هستید، ندارند!
خلاصه اینکه چونان جنگ دیرینه سنت و مدرنیته، بحث بر سر فواید و مضار فناوریهای نوین همیشه به راه است!
این سیستم ها به آدم کمک می کنن تا آدم فعالیت های ذهنیش رو روی مسائل دیگه ای متمرکز کنه . اگر تنبلیم و دنبال فعالیت های دیگه نرفتیم دیگه تقصیر فناوری نیست دیگه !!!
سلام
مثل همیشه عالی بود ، من هر روز از وبلاگ شما بازدید می کنم و لذت می برم , یه جورایی بهش معتاد شدم !
در مورد مطلب بالا باید بگم تجربه شخصی خود من هم همینه ، واقعا اینترنت صبر و تحمل رو از من گرفته ، یعنی نمی تونم برای خوندن یه مطلب خیلی تمرکز کنم و حوصله بخرج بدم ، خوندن کتاب هم برام خیلی سخت شده !
مقاله جالبی بود. علاوه بر از بین بردن خلاقیت به نظر من استفاده از گوگل به مرور زمان فکر افراد رو مثل هم میکنه و شاید گوگل در آینده بتونه کنترل اذهان مردم رو در دست بگیره
واقعا جالبه
من فکر میکرم فقط خودم این حالت ها را پیدا کرده ام و نمی دانستم از کجا نشات گرفته ، عدم تمرکز بر مطالب یک کتاب(حتی یک رمان)، بی حوصلگی و بیقراری برای اسکرول کردن کتاب تا پایان آن و…
متأسفانه اینترنت به همین شدتی که میگید روی مغز ما اثر گذاشته. هرچند که با خوندن کتابهای رمان و از این دست شرایط رو به صورت قبل حفظ میکنم اما خیلیها دیگه توانایی خوندن متون بلند رو از دست دادن. دیگه کسی صدسال تنهایی رو نمیخونه، چون همه به متن های کوتاه عادت داده شدیم. همه ی اطلاعت رو تو خلاصه ترین وضعیت میخوایم
مطلب خوبی بود . ممنون
موافقم که اینترنت و ابزارهایی مثل گوگل بر روی مغز موثر هستند اما من دید خیلی مثبتی دارم به این تاثیر . من هم برای کوچکترین تبدیل واحدها از گوگل استفاده می کنم .
یه داستانی هست که میگن از انیشتین یک سوال ساده در حد تبدیل واحد رو می پرسن و میگه نمی دونم! میگن چطور ممکنه شما ندونید؟! جواب جالبی میده و میگه چرا از ذهنم برای انبار کردن اطلاعاتی استفاده کنم که تو هر کتابی پیدا میشه . من از ذهنم برای پردازش اطلاعات استفاده می کنم!
من فکر می کنم انیشتین هم اگر زنده بود برای این کارا از گوگل استفاده می کرد!
حالا میشه گفت گوگل بخش اطلاعات رو پوشش می ده و ماها برای پردازش اون اطلاعات و رسیدن به هدفی که داریم ازش استفاده کنیم
رضای گرامی، اگر مثل انیشتین فکر کنیم، یکی از ویژگیهای اساسی ذهن را ویران کردهایم. نامتناهی بودن فضای حافظه انسان. مگر با حفظ کردن 10^50 فرمول ریزودرشت پر میشود که جایی برای پردازش نماند؟ چشم بسته از بزرگان الگو برنداریم بهتر نیست؟ البته لازم بذکر است هیچ خصومتی با انیشتین ندارم. به نظر من نباید ذهنمان را هیچگاه از فعالیت (که یکی از آنها حفظ کردن و دیگری به یاد آوردن است) بازداریم. چه این کار مدرن باشد، چه نباشد.
یه جوریایی با هر دو شما موافقم
دوستانی که با معماری کامپیوتر و معماری پردازشگرها آشنایی دارند میدانند که سه نوع حافظه در پردازش سی پی یو استفاده میشود.
۱- حافظه کش سی پی یو که حجم این حافظه کم بوده اما دارای سرعت فوق العاده بالایی هست.
۲- حافظه رم که به نسبت کش دارای سرعت پایین تری بوده اما حجم بیشتری دارد.
۳- هارد دیسک با حجم فوق العاده بالاتر و سرعت فوق العاده کم.
سی پی یو داده هایی که به کثرت مورد استفاده قرار میدهند و برای محاسبات ضروری تر هستند را در حافظه کش و داده های کم اهمیت تر را در رم نگه داری میکند.
ذهن ما هم همینطور عمل میکند. اگر ما بخواهیم حافظه ذهن خود که همانند کش برای سی پی یو می ماند را با اطلاعاتی که به قول آقا رضا در هر کتابی پیدا میشود پر کنیم دیگر جایی برای اطلاعات ضروری نخواهد ماند. در حالی که این اطلاعات را میتوان به سرعت از اینترنت پیدا کرد.
آیدا جان ، نظرت بسیرا محترمه اما بیشتر منظور من از نظر زمانه . بیا مقایسه کنیم مغزی که یک ساعت وقت بذاره و یکسری چیزهای ساده رو فقط حفظ کنه در برابر مغزی که این اطلاعات رو مثلا از گوگل بگیره و همین زمان رو برای پردازش اون ها صرف کنه . اینطور احتمالا به نتایج جالبی می رسه و ایده ها و افکار باارزشی بدست می آد . قدرت مغز بسیار زیاده و شخصا فکر می کنم بهتره انرژی شو تو پردازش اطلاعات صرف کنیم
آدم به عمقش که نگاه میکنه میبینه دقیقاً همینه
جالب بود
جالب بود مرسی.
با نظر شما کاملاً موافقم.
مطلب جالب بودی. این اتفاق نا خوشایند تقریبا همه گیر شده. من میزان زیادی از تمرکزم رو از دست دادم. قبل از نشستن پای نت کلی مطلب توی ذهنم برای جستجو هست که به محض رسیدن به اون همه گی فراموشم میشن.
برای فراگیری یک زبان هم این فناوری مشکل هایی نیز در پی دارد. برای مثال ما قبلا ها برای پیدا کردن معنی یک لغت از دیکشنری کاغذی استفاده می کردیم، 15-20 ثانیه برای رسیدن به کلمه مورد نظر وقت گذاشته می شد، و تازه 20 ثانیه هم برای درک معنی (دیکشنری تک زبانه) بعد تازه اگر کلمه ای داخل معنی این کلمه نمی دونستیم می بایست حدود 40 ثانیه دیگر هم وقت گذاشته می شد. حالا اگر ما برای 8 کلمه نیازمند یک کلمه دیگر باشیم، به طور میانگین یافتن معنی یک کلمه 20 ثانیه طول می کشد (با فرض اینکه در یافتن کلمه حرفه ای شده باشید). حالا روزی نزدیک به 30 کلمه اگر نیاز به دیکشنری پیدا کند (20 لغت جدید و دوره 10 لغت فراموش شده) باید 10 دقیقه وقت صرف پیدا کردن می کردید، با افزایش این زمان شما فراری می شدید از یافتن کلمات و راهی آسان تر جز حفظ آنها پیدا نمی کردید.
اما امروزه در دیکشنری های الکترونیکی می شه گفت در 10 دقیقه چیزی نزدیک 60 تا 80 کلمه را می توان پیدا کرد اما فقط 10% آنها جدید است… این یعنی ذهن علاقه ای برای یه خاطر سپردن ندارد.
دقیقا همانند جریان این راننده ها.
بخاطر همین تمام تلاشم رو می کنم که به زبان آموز ها پیشنهاد استفاده از دیکشنری کاغذی را بدهم نه دیکشنری جاوای موبایل ها.
یکمی به عناوین مطالب دقت کنید.
با نظر شما موافقم/پیشرفت تکنولوژی هم جنبه مثبت داره و هم جنبه منفی.
طبیعت تکنولوژی همینه. باید باهاش ساخت و تا حد امکان سعی کنیم که در جنبه مثبتش پیشرفت کنیم.
با وبلاگت بد حال میکنم دکتر جون .
مغز منم کشش نداره دیگه متون بلند رو بخونم نصف همین صفحه رو هم زیر سیبیلی رد کردم تا بیام نظر بدم .
می خوامت دکتر جون . فدات .
می دونی این مسأله مثل اینه که هر وقت یک چیزی رو گم میکنم با خودم میگم ای کاش میتونستم مثل موبایل بهش زنگ بزنم تا بفهمم صداش از کجا در می آد , تا اینجوری زودتر پیداش کنم .
آخرین باری که دنبال یک چیز گمشده بودم حافظه فلش کامپیوترم بود که 2 روز دنبالش بودم . اصلاً نمیتونستم تمرکز کنم ببینم کجا گذاشتمش .
فقط داشتم حسرت میخوردم که چرا نمیتونم بهش زنگ بزنم !!
ای بابا من که ی هفته وچهار روز دنبال لباسم بودم باورت نمیشه امیر میثمی نزدیک بیستو سه بار کل خونه رو گشتم این که چیزی نیست صد بار حافظه فلش کامپیوترم گم شده سه روزه پیدا شد تازه لباسم که گم شد با تموم خانوادم گشتما ی ثانیه نتونستم کار دیگه ای انجام بدم آخه لباسم سیصد تونمی بود
حالا دکتر جان برای درمان این سندرم چه راه حلی ارایه میدهید.
احساس میکنم هیچ نیازی نیست ما از ذهنمون برای به خاطر سپاری مثلا آدرسهای شهر یا شماره تلفنها و اینا استفاده کنیم! اینها رو میشه به تکنولوژی سپرد، و چیزهایی هست که رسیدن بهشون شدیدا به نفع ماست و تکنولوژی هم نمیتونه حلشون کنه؛ به نظر من ما میتونیم تمرکزمون رو روی این چیزا یا چیزهایی مثل این بذاریم و یه استفاده مفید از ذهنمون بکنیم. البته من فقط به عنوان مثال گفتم، مثالی از یه دید متفاوت به این جریان
من مدتهاست تو یه فروم عضوم و میدیدم وقتی یه مطلبی 20 خط داره همه بچه ها پست میدن که خلاصه اش کن حسش نیست بخونیم
پس یه مشکل فراگیر شده البته من خودمم گرفتارم یادمه قبلن شاید 3-4 ساعت مداوم کتاب میخوندم نه برای درس برای مطالعه ازاد اما الان بیشتر از سه صفحه نمیتونم بخونم خواب مگیره و بی قرار میشم و کتاب رو میبندم تا بیشتر عصبی نشم
این خیلی بده
ممنون مطلبتون هم عالی بود
موفق باشید.
وای
دقیقا بلایی که سر من اومده
من قبلا خوره کتاب بودم و با صبر و حوصله
ولی الان کمتر صبور هستم و شاید در نظر دیگران باهوش باشم ولی خیلی چیزا رو از دست دادم
سلام، تو گودر در جواب این پستت یه مطلبی نوشتم که احتمالا نمیبینی اونرو، لینکش رو میذارم که اگه بحثی بود کماکان باز بمونه مطلب. در کل خیلی موافق نیستم.
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/8914a3cda1eaef04
سلام مقاله خوبی بود دیدم نظر ندم نمیشه
خوب اول از همه ممنونم به خاطر این مطلب خوبتان خوب بریم سر اصل مطلب نظر من اینه که نمیشه بدون تکنولوژی پیش رفت و زندگی کرد باید در کنارش باشیم و به جای جنگ با اون بیایم و همراهش باشیم چون جنگ با این مهم جز سدمه زدن به خود چیزی نیست باید بیایم و جور دیگر ببینیم بابت اون موضوع انیشتین واقعا درسته ادم نباید بیاد و یک چیزهایی رو حفظ کنه که میشه با یاد داشت کردن اونها ازش بهره ببره که این یاد داشت میشه همان مثلا تکنولوژی اینترنت باید به جای اتلاف وقت بیاد و روی چیزهای دیگر متمرکز بشه چیزهایی که هنوز ساخته یا اختراع نشده و بریم سر مشکل حافظه و اعصاب این مشکل زمانی پیش میاد که شما بیش از حد جلوی رایانه نشسته اید و این به خاطر اشعه مانیتور می باشد چند راه داره که باید همش رعایت بشه یکیش اینه که بیاید و صفحه مانیتور رو کم نور تر کنید به وسیله تنظیمات مانیتور و بعد دسکتاپتون رو خوش رنگ و البته با شفافیت متعادل ترجیعا آبی سیر و بعدش هر زمان که شروع کردید هر بیست تا نیم ساعت کار بلند شید و یه چرخ یکی دو دقیقه ای بزنید و باز شروع به کار کنید و بهتره بعد از هر چند بار یک شکلات مصرف بشه چون مهمترین عاملی که باعث این مهم میشه کمبود قند می باشد و اگر دیدید باز مشکل دارید مشکل شما اینه باید خودتون رو اجبار کنید تا مثلا این صفحه رو تا اخر بخوانید و سعی کنید که چشمان خود را نیز در زمانی استراحت بدید چون در زمان استفاده از مانیتور پلک زدن شما فاصله هاش بیشتر می شود و حتما خواب خود را درست انجام بدهید من این مشکل رو اوایل زیاد داشتم اما حالا با این روش می توانم بگم خیلی کاهش پیدا کرده و العان به راحتی می توانم کتاب ها را بخوانم مساعل رو حل کنم و … من تمام کارم روی رایانه هست من یک برنامه نویس هستم و به شما این مدل برنامه را توصیه می کنم ممنون از مطالعه این مطلب ….
سلام
خوب این مطلب من را یاد یک داستان کوتاهی انداخت که خیلی وقت پیشها خوانده بودمش. داستان مربوط به هزاران سال بعد بود زمانی که یک جنگ بین کهکشانی روی داده و بنا به دلایلی تمام کامپیوترها و سیستمهای کنترل دیجیتالی زمینیان از کار افتاده بود. زمینیهای اندکی که باقی مانده بودند به صورت پراکنده در غارها زندگی میکردند و به جنگ پارتیزانی ادامه می دادند. اما آنها فراموش نکرده بودند که برای پیروزی٬ به سلاح دانش احتیاج داشتند و به همین خاطر زبدهترین دانشمندان زمینی را در جایی امن گرد هم آورده بودند تا روی سریترین مشکل کار کنند. فکر میکنید مشکل چه بود. بله زمینیها در اثر استفاده مداوم از ابزارهای خودکار فراموش کرده بودند که چهار عمل اصلی ریاضی چگونه انجام میشود و حالا تلاش داشتند تا آن را دوباره کشف کرده و تمدن فناورانه خود را از نو بسازند.
وابستگی به اینترنت تا حد کم خوب است اما وابستگی شدید قطعا خوب نیست.
تا جایی که راه دارد و امکانش هست باید از مغز خود کار بکشیم و فعالیت هایمان را با آن مرور کنیم و وابسته به اینترنت نشویم.مثلا در مورد همین تبدیل فارنهایت به سلسیوس اگر فرمول تبدیل آن (F=C.1.8+32) را می دانستیم مجبور نبودیم جست و جو کنیم تا متحمل دو ضرر شویم:
1.تصاعد گاز کربن دی اکسید
2.عدم فعالیت مغز
شاد و موفق باشید!