کتاب را به زلزلهزدگان آذربایجان هدیه کنیم

بعد از هر مصیبت و مرگی، زندگی ادامه پیدا میکند، امید کمکم پا میگیرد، خانههای ویرانشده با هر خون جگری، دوباره ساخته میشوند و پیوندهای تازه شکل میگیرند. روزها از زلزله آذرباجان میگذرد، مصبیتی دردناک که قلبها را آزرد اما نشان داد که ایرانیها اگر بخواهند میتوانند جلوههای زیبای در اوج دردها ایجاد کنند و با هم بودن و مهرورزی را فارغ از همه تفاوتها و قومیتها تجربه کنند.
شاید پیشنهادی که میخواهم مطرح کنم در وهله اول قدری رؤیایی یا غیر کاربردی به نظر آید، پس بگذارید حرفم را با مقدمهای شروع کنم:
سالهای قبل زمانی که در قالب یک پزشک پیامآور بهداشت، خدمت سربازی را طی میکردم، نزدیک دو سال دور از خانه، در روستایی دورافتاده زندگی میکردم، اما بیش از دوری از خانواده و یا امکانات شهری چیزی که مرا میآزرد، دشواری دسترسی به روزنامه و کتاب و اینترنت بود.
غالبا هفتهای یک بار روزنامهها و مجلاتی که مشترک بود به صورت یکجا به دستم میرسید و من با ولع مشغول خواندنشان میشدم. آن روزها که به مراتب روحی حساستر از این روزها داشتم، یکی از شگفتیهای من این بود که چگونه در آن روستا و روستاهای مجاور، مردم روزها و ماهها بیکتاب و بدون دسترسی به روزنامه سر میکنند، با خودم فکر میکردم پس منبع تخیلشان چیست، پس سرگرمیشان چه چیز میتواند باشد. خب! جای تعجب نداشت، چون تا آن زمان علیرغم سالها در ایران بود، عملا در بین مردمی از همه طیف نبودم.
ماهها گذشت تا اینکه به خاطر یک برنامه واکسیناسیون به یک روستای مجاور رفتم، قرار شده بود که برنامه واکسیناسیون در یک کتابخانه انجام شود. آن روستا و کتابخانه؟!
در کمال شگفتی، کتابخانه مملو از کتابهای مناسب و روز بود، طوری که دوست داشتم، کارها بیشتر طول بکشد تا بتوانم کتابها را بیشتر ورق بزنم. کتابخانه را یکی از اهالی روستا هدیه کرده بود و به این ترتیب در زندگی دهها نفر «تغییر» ایجاد کرده بود.
حالا کودکان و نوجوانان کوچک غمگینی را در مناطق زلزلهزده آذربایجان تصور کنید که حالا در چادرها زندگی میکنند و باید ساعات زیادی را به محیط اطراف نگاه کنند، آنهایی که بزرگترند و تصور روانی از مفهوم مرگ دارند، لابد هر چند وقت یک بار به یاد عزیز از دستافتادهشان میافتند، مادرانی را تصور کنید که راهی برای تسلی دادن کودکانشان پیدا نمیکنند.
تا اینجا، هر چند ناقص کوشیدهایم که با اهدای خون، لباس، خوراک و واریز کردن مبالغی، هموطنانمان را زنده نگاه داریم، اما آیا فکر کردهاید که عملا کاری برای روحشان نکردهایم؟
با کارهایی که تا حالا کردهایم، توانستهایم امروز آنها را بسازیم، اما چیز جاهطلبانهتر و باشکوهتر این است که امید را برایشان به ارمغان بیاوریم و بتوانیم در ذهنهایشان «تغییر» مثبت ایجاد کنیم.
در دوره کودکی و نوجوانی، یک کتاب و حتی جمله و کلمه، میتواند برای همیشه تغییری در ذهن انسان ایجاد کند، آیا برایتان جالب نیست که بتوانید فردای دهها و صدها نفر را بهتر کنید؟
عادت داریم که برای جامعهمان تأسف بخوریم، نگاهی به جوامع شرقی و غربی بیندازیم و نظم و دقت، وجدان کاری، آدابدانی و سختکوشیشان را مثال بزنیم و این چیزها را برای خودمان دستنیافتنی بدانیم. اما معمولا کمتر سعی میکنیم با گامهای کوچکی خودمان برای بهتر شدن فردایمان، برنامه بریزیم.
جامعه ایران جامعه در طول تاریخ نشان داده است که جامعه بسیار پرشوری است، اما کمتر دیدهایم بتواند به صورت مستمر و هدفدار و با اتکا به خرد جمعی و پردازش همگانی، مسیری را انتخاب کند و ذره ذره در راه رسیدن به هدف حرکت کند. به همین خاطر متأسفانه شور و نشاط روزهای اول زلزله را که در میان مردم می دیدم، هراسان بودم که مبادا این شور بار دیگر به رخوتی ماندگار تبدیل شود.
کتابخانههای اکثر ما کتابهایی دارد که میتوانیم به راحتی برای هدیه دادن در نظرشان بگیریم، در ضمن خیلی راحت میشود از کتابفروشیهای آنلاین، کتاب انتخاب کرد و هدیه داد. تنها چیزی که میماند پیدا کردن راههایی برای رساندن کتاب است، که تصور میکنم افراد زیادی باشند که بتوانند در این راه به ما کمک کنند.
پیشنهاد من خام بود، اما بهتر دیدم که در اینجا با شما به اشتراکش بگذارم.
عالی! یک ایدهی واقعی برای یک نیازِ واقعی!
در این زمینه رضا امیرخانی و چندنفر دیگه اقدامی رو انجام دادند:
http://ermia.ir/Contents.aspx?id=850
http://www.khabaronline.ir/detail/238465/culture/book
اتفاقا پیشنهاد پخته ای بود.
متاسفانه چون برای شرایط مختلف ، از قبل برنامه مشخصی نداریم ، با رخ دادن حوادث این چنینی فقط میتونیم یک سری رفتارهای “طبیعی” از خودمون بروز بدیم و نه الزاما “عقلانی” . مردم ما خیلی زحمت کشیدند ، ولی کمک های آنان بیشتر در مقام “درمان مقطعی” بود.
یه کم فکرتون فانتزیه . اما جالبناک بود .البته فکر نکنم مردمی که الان در شرایط روحی و جسمی نامناسبی هستن بتونن کتاب بخونن !! یعنی خوندن کتاب میتونه اونها را تسکین بده ؟!!!
با سلام. پیشنهاد شما عالی بود. من میتونم وسیله فرستادن کتابهارو جور کنم. ما میخوایم یک کامیون بفرستیم. در صورت جمع شدن کتاب ها شما میتونید اونها رو با کامیون ما بفرستید. ما وسایل رو تحویل امداد نجات شهرداری اهر میدیم. جایی که مطمئن هستیم بهشون. یک بار دیگه هم براشون چادر و مایحتاج زندگی موقت فرستادیم که به دست مرد آسیب دیده در روستاها رسوندند.
دوست عزیزم حرفهایت کاملا زیباست ولی با توجه به وضعیت فعلی روستاهای اطرلف ورزقان این کار به هیچ نحو عملی نیست.
از یکسو میخواستم از خوانندگان پر محبت این سایت بخواهم که از حرکتهای هیجانی و حضور در محل زلزله زده پرهیز کنند .آنها مردم ساده ای هستند که در برخی از روستاها حتی بسیاری از اقلامی را که برایشان میبرید در عمرشان ندیده اند. بیشترین چیزی که آنها احتیاج دارند متخصص مددکاری اجتماعی است . در ایران این متخصصین هستند که میباید به آسیبهای پس از واقعه بپردازند .از پزشک مهربان که همیشه مطالبش مورد توجه است صمیمانه تشکر میکنم .
سلام دکتر عزیز؛
از گودر به اینجا آدم که تشکری کرده باشم.
ایدهی خوبی است. امیدوارم که جوانب کار مشخصتر شود. فکر میکنم اگر این ایده کمی بیشتر ساخته و پرداخته شود، مورد توجه کاربران اینترنت قرار بگیرد.
کاملا با پیشنهادتون موافقم و بی صبرانه در انتظار عملی شدنش هستم.
به نظر من پیشنهاد خیلی خوبی است. فقط اگر بتوانیم روش اهدای این کتابها را پیدا کنیم. میتوانیم یک کمپینک هم برایش راه بیندازیم
سلام جناب دکتر مجیدی
اتفاقاً پیشنهاد بسیار بسیار خوب, مفید و راهگشایی است, چرا که هرچه دانش و سطح معلومات و به تبع آن خرد انسان بالاتر رود, زندگی بهتر و با آسایش بیشتری نصیب انسان می شود.
با نگاهی کوتاه به جوامعی که خرد و دانش جمعی مردمانشان در سطح بالایی قرار دارد , می بینیم که زندگی توام با رفاه و آسایشی را تجربه می کنند. پس هرچه بر دانش هموطنانمان افزوده گردد, ” آثار” این چنین “حوادثی” هم بسیار بسیار کاهش خواهد یافت و از همین هموطنان است که مسئولین فردای کشور بوجود خواهند آمد و آن مسئولین هم راه های جلوگیری از خسارات این حوادث را به راحتی بکار خواهند بست, همانگونه که در جاهای دیگر جهان بکار گرفته شده اند.
ای بابا فید وب تو هم که ادامه مطلبی شد. فکر ما اینترنت ذغالی ها را هم بکنین دیگه.
اشکال فنی است و من مشکل رو پیدا نکردهام هنوز
سلام اقای مجیدی دیروز در صفحه اخر روزنامه شرق خبری چاپ شده که بی ارتباط با این پیشنهاد شما نیست من متن کامل خبر رو اینجا میزارم تا اگر کسی از دوستان خواستند.
“بستههای کتاب به دست کودکان زلزلهزده آذربایجان میرسد
مهر: انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با انتشار فراخوانی، برای کودکان و نوجوانان زلزلهزده آذربایجانشرقی کتاب جمعآوری میکند. محسن هجری دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با اشاره به فراخوان این انجمن به منظور جمعآوری و ارسال کمک از سوی اعضای این انجمن به مناطق زلزلهزده آذربایجانشرقی، گفت: دبیرخانه انجمن نویسندگان کودک و نوجوان تصمیم گرفت در ادامه جریان ارسال کمک برای کودکان و نوجوانان آسیبدیده در زلزله آذربایجانشرقی، اقدام به ارسال کتاب برای آنها کند و در همین راستا از اعضای انجمن خواست که کتابهای خود را برای این منظور اختصاص دهند. این فراخوان از روز ۳۱ مرداد اعلام و از همان روز پذیرای آثار اعضا بودیم و تاکنون نیز بالغ بر سههزار جلد کتاب در این راستا جمعآوری شده است. هجری همچنین از تمایل و اعلام آمادگی برخی از ناشران برای همکاری در این فراخوان خبر داد و گفت: مهلت مشخصی برای این فراخوان قرار ندادهایم اما زمانی که آثار به اندازه یک کتابخانه جمع شد آنها را به این مناطق ارسال میکنیم. “